eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
◾️در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ چه گذشت: ▪️ ويرانى قبور ائمه بقيع عليهم السّلام . ▫️در اين روز در سال ۱۳۴۴ ه’ قبور ائمه بقيع عليهم السّلام و نيز قبر حضرت حمزه در احد به دست وهابيون تخريب شد. 🔴 وهابيّت علاوه بر قبور مطهّر ائمه معصومين عليهم السّلام، ديگر قبور را هم تخريب نمودند كه عبارتند از: ⭕ قبر منسوب به فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، ⭕ قبر مطهّر فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها مادر أمير المؤمنين عليه السّلام، ⭕قبر مطهّر حضرت امّ البنين سلام اللَّه عليها، ⭕ قبر ابراهيم پسر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، ⭕ قبر اسماعيل فرزند حضرت صادق عليه السّلام، ⭕ قبر دختران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، ⭕ قبر حليمه سعديه مرضعه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، ⭕ و قبور شهداى زمان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله. وهابيّان در سال ۱۳۴۳ در مكه گنبدهاى قبر ⭕ حضرت عبدالمطلب، ⭕ ابى طالب، ⭕ خديجه، ⭕ و زادگاه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را با خاك يكسان كردند. در جدّه نيز قبرحوا و ديگر قبور را تخريب كردند. ⭕ در مدينه گنبد منّور نبوى را به توپ بستند. ولى از ترس مسلمانان قبر شريف را تخريب نكردند. در شوال ۱۳۴۳ با تخريب قبور مطهّر ائمه بقيع عليهم السّلام ، اشياء نفيس و با ارزش آن قبور مطهّر را به يغما بردند. ⭕ قبر حضرت حمزه عليه السّلام و شهداى احد را با خاك يكسان كردند، ⭕ و گنبد و مرقد حضرت عبداللَّه و آمنه پدر و مادر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، ⭕ قبر اسماعيل پسر حضرت صادق عليه السّلام و ديگر قبور را هم خراب كردند. ⭕در همان سال به كربلاى معلى حمله كردند، و ضريح مطهّر را كندند و جواهرات و اشياء نفيس حرم مطهّر را كه اكثراً از هداياى سلاطين و بسيار ارزشمند و گرانبها بود،غارت كردند. ⭕ و قريب به ۷۰۰۰ نفر از علماء، فضلا و سادات و مردم را كشتند. ⭕ سپس به سمت نجف رفتند كه موفق‌ به غارت نشدند و شكست خورده برگشتند. 📗منبع: تقویم شیعه @yousof_e_moghavemat
حاج عباس مسئول تدارکات گردان بود. او برای جلوگیری از اسراف، اجناسی را که مورد نیاز بچه ها بود به آنها می داد و مازاد بر آن را جواب رد می‎داد. کلمه‎ی نداریم همیشه بر زبانش جاری بود. بچه ها هم برای مزاح می گفتند: "ندارکات" حاج حسین خرازی روزی به گردان آمد. او را به تدارکات گردان بردم و گفتم: "ما مسئول تدارکاتی داریم که در خواب هم به خوبی انجام وظیفه می‎کند." بالای سر حاج عباس که رسیدیم به حاج حسین گفتم: "حاج عباس را صدا بزن." او صدا زد: "حاج عباس" حاج عباس در حالت خواب گفت: "نداریم" دوباره گفت: "حاج عباس حاج عباس غلتی خورد و گفت: "گفتم که نداریم." خنده حاج حسین را امان نداد ... @yousof_e_moghavemat
💠 خانه معمولی و محقر سردار بزرگ دفاع مقدس و فرمانده جبهه مقاومت‼️ 🔹 جایی که پر است از نام و نماد شهدا؛ از همرزمان کرمانی تا یاران و دوستان لبنانی ... ⚪️ در این میان رابطه عاطفی و معنوی سردار با شهید عماد مغنیه پررنگ تر نشان می دهد؛ از اینروست که حاجی پیراهن شهید مغنیه را به یادگار نگه داشته است! ✳️ ماجرای کاپشن حاج عماد در خانه حاج قاسم: ➖ «گمان نمی کنم حاج قاسم کسی را بیشتر از حاج عماد دوست می داشت، البته اگر جناب سید حسن (نصرالله) را استثنا کنیم، همچنین گمان نکنم حاج عماد کسی را بیشتر از حاج قاسم دوست داشت، البته باز هم اگر جناب سید حسن (نصرالله) را استثناء کنیم». 🔘 این سخن شیخ مالک وهبی، دوست قدیمی حاج عماد و از علمای حزب الله لبنان است، کسی که از کودکی با عماد بوده است. حاج قاسم کاپشنی که مغنیه در هنگام شهادتش بر تن داشت و جای ترکش ها و زخم برادر بر آن پیداست، به خانه آورده و قاب کرده بود و همیشه در برابر دیدگان او بود. شهید حزب الله لبنان @yousof_e_moghavemat
❄️زمستون بود و نزدیک عملیات خیبر. شب که اومد خونه ، اول به نگاه کردم ، سرخ سرخ بود😞. داد میزد که چند شبه خواب به این چشمها نیومده. بلند شدم سفره رو بیارم ، نذاشت. گفت: امشب نوبت منه ، امشب باید از خجالتت در بیام.😊 گفتم : تو بعد این همه وقت خسته و کوفته اومدی ... نذاشت حرفم تموم بشه ، بلند شد و غذارو آورد🍝. بعدش غذای مهدی رو با حوصله بهش دادو سفره رو جمع کرد. آخرش هم چایی ریخت و گفت : بفرما.☺️😌 📚به مجنون گفتم زنده بمان ص 52 تصویر:عکس کمتر دیده شده از @yousof_e_moghavemat
بعنوان یڪ وظیفہ مقدس،باید از فلسطین و جبل عامل را سرلوحہ انسانی همه قرار دهیم و نابودے صهیونزیسم و امپرپالیسم جهانے را جز رسالت مقدس اسلامے خود میدانیم. 📎پ ن : | نمےدانم این شهیـد را چگونه مےشود توصیف ڪرد گاهے عارفـ ، گاهی فیلسوفــ گاهی دانشمند، گاهے فرمانـده گـــاهی عاشــــق ... ولــے هر ڪہ بـود، دیگر ماننـدش نخواهد آمد | ... 🌷 @yousof_e_moghavemat
خداوند آنکه را در میان جمع شوخی میکند دوست دارد،به شرطی که ناسزا نگوید امام محمد باقر علیه السلام کافی جلد 2 صفحه 663 @yousof_e_moghavemat
😍🌱 با یه عده طلبه آمدندقم. همه شهید شدند الامحسن.❗️ خواب امام حسین(ع)رودیده بود. آقابهش گفته بود: (کارهات رو بکن این باردیگه بارآخرته)🕊 یه سربندداده بودبه یکے از رفقاش،گفته بود شهید شدم ببندیدبه سینه ام. آخه از آقا خواسته ام بے سرشهیدشم.💔 باچند تا ازفرماندهان رفته بود توی دیدگاه. گلوله۱۲۰خورده بودوسطشون جنازه اش که اومد،سرنداشت.😔 سربند رو بستیم به سینه اش... روی سربندنوشته بود؛ أنا زائرالحسین علیه اسلام💔 @yousof_e_moghavemat
زینب، دختری که بخاطر ، منافقین با خفه اش کرده و به شهادت رسوندنش😔 مادر این شهیده 14 ساله درباره دفتر زینب📖 این گونه روایت می‌کند: 📒زینب در خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن،  خواندن ، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)♥️ ورزش صبحگاهی،  خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن🤲 در صبح و ظهر و شب، کمتر کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام. 📒دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و که چند تکه استخوان بود افتادم. 📒به یاد آن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و ، به یاد گریه‌های او😭 در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق (ره) داشت. 🔰زینب در عمل، تک‌تک موارد آن جدولِ و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود❌ را رعایت می‌کرد. @yousof_e_moghavemat
اینفوگرافی آماده ی نبرد آرمانی روایتی از حضور قوای محمد رسول الله برای نبرد با اسرائیل واسارت @yousof_e_moghavemat
مجتبی با این وجود که یک ارتشی بود و همه از نظامی یک فرد خشک را تصور می‌کنند. ولی مجتبی اینگونه نبود😊. او هر ماه برای بچه ها کادو می خرید. گاهی ماشین، هلیکوپتر، تفنگ و... هر وقت به خانه می آمد.☝️ آنقدر در شور و هیجان بازی بود که صدای او از بچه ها بالاتر می رفت. کودک درون او زنده بود و هم بازی خوبی برای بچه ها بود .😃 مجتبی دلداده اهل بیت (علیهم السلام) بود . در روزهای ولادت شیرینی می گرفت و برای اهل خانه می آورد. یا در پادگان بین سربازان پخش می کرد.🌹 میلاد امام رضا (علیه السلام) بود. ما جهرم بودیم. مجتبی از پادگان تماس گرفت و گفت :" مقداری پول به حسابم واریز کن . توی مسجد پادگان جشن داریم ، می خواهم برای سربازها کیک بخرم."❤️  مجتبی عاشق شهادت بود و برای رسیدن به هدفش سختی های زیادی کشید 👌او روز های آخر در دفتر خاطراتش می نویسد: امیدوارم سالی همراه با تغییر و دگرگونی در درون و احوال ما به دست و سوی احسن حال خداوند رقم بزند. عاقبت هم ختم به خیر شود و نهایت عمر من هم به شهادت در راه خدا رقم بخورد.💔 @yousof_e_moghavemat