#مردی_که_کارش_اصلاح_بود
سلام .
کارش کشاورزی ، اصلاح درخت ، تکثیر و پیوند زدن بود .
او درخت را میشناخت که نیاز به پیوند دارد ، به صاحبش کار نداشت ، کارش را انجام می داد .
یک وقتی به باغت می رفتی زردآلو بر درخت می دیدی ! چقدر ذوق می کردی ! در دلت می گفتی باغ ما که زردآلو نداشت ؟
به یادت می آمد یک مردی بنام
#مشهدی_گل_بابا_رستمیان (پدر حاج محمد(شاه محمد) ، حاج گلمحمد ، حاج اسماعیل و ..) در باغستان کنار مسجد زندگی می کند . که واقعا مشدی است ، حتما کار اوست ...
صد البته در اصلاح انسان مهارت بیشتری داشت ، می توانم جایزه تعیین کنم اگر یک نفر پیدا بشه و از ایشان ناراحتی یا کدورتی در دل داشته باشد .
خنده گرما بخشی داشت ، که در آن از کینه ، نفرت ، حسودی و نارضایتی خبری نبود . همه اش مهر و صفا و یکرنگی بود .
وقتی به خنده اش دقت می کردی ، بهت آرامش می داد .
دلت باز می شد .
وقتی در روضه امام حسین (ع) نشسته بود ، همینکه روحانی در بالای منبر شروع به روضه سیدالشهدا می کرد ، او دستانش را بر پیشانی و زانو یش میزد . زودتر از همه صدای گریه اش شنیده می شد ، صدای گریه اش خیلی حزن انگیز بود ، نیازی به شنیدن روضه روحانی بالای منبر نبود ، چیزی که این دل پاک را اینقدر آزرده ، حتما گریه دارد .
گریه اش ، خنده اش ، هر دو دل انسان را می لرزاند .
عاشق گریه ها و خندهایش بودم ، خیلی راحت می خندید و خیلی راحت می گریست .
هر وقت به تویه دروار می آمدم ، باید چند ساعتی نزدش به سر می بردم .
از قدم پهلوان کشتی گیر معروف و پهلوان دوره قاجاریه ، برایم تعریف می کرد .
خانه اش نزدیک چنار باغستان ، روبروی خانه مرحوم کربلایی حسن ، اتفاقا اکنون نیز بنام ((قدمی محله)) است .
#مشهدی_گل_بابا داستانی از مردانگی قدم پهلوان تعریف می کرد .
روزی در بازار دامغان یک نفر خیلی اذیتش می کند . هر چه او کوتاه میآد آن نفر به آزارش ادامه می دهد .
قدم پهلوان تصمیم عجیبی گرفته ، الاغ این بنده خدا را مثل یک بزغاله بغل می کند و از پله بالا رفته و الاغ را درسقف بازار زمین می گذارد . این امر نشان دهنده قدرت بدنی بالای این پهلوان دارد .
این بنده خدا از ترس افتادن الاغش از بالای پشت بام با عذرخواهی نجات الاغش را طلب می کند . قدم پهلوان الاغ را بغل کرده پایین می آورد .
مشهدی گل بابا کلاته داشت ، باغبانی می کرد ، چاروداری هم می کرد ، تعدادی بز و میش داشت ، دو راس بز عمو مشهدی گل بابا
رنگ حنایی شءی بودند ، که دارای دال های(پستان) بزرگ و خیلی شیروار بودند . هر کدام اندازه دوسه بز شیر می دادند . این منظره را در روز های تراز می دیدم که صاحبان دام ، شیر گوسفندشان را شخصا بطور جداگانه در ظرفی دوشیده ، تا توزین و سهم آنها در دریافت کره ، کشک و قره قروت مشخص شود .
خلاصه ساعت داری آبیاری باغها را می کرد ، حتما تعدادی از عزیزان گروه ایشان را میشناسند .
بنایی می کرد ، برای هر کدام از فرزندانش یک بالا خانه سه در سه متر کمی کمتر یا بیشتر درست کرد .
عزیزی در باره لیست ۸۵ نفری فرموده بود ، همه اینها کارهای خیر کرده بودند . این یک نمونه اش ، قهرمان داستان های واقعی مردمان واقعی و زحمتکش و دوست داشتنی هستند .
خدایا در این روز های پایانی ماه رمضان از صمیم قلبمان ، برای نیک مردی مثل او و درگذشتگانمان از پیشگاهت طلب آمرزش می کنیم .
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
#حاج_رحیم_رستمیان
۲۹ رمضان ۹۶
#کانال_زادگاهم_تویه_دروار
@zadgahamtuyehdarvar
هدایت شده از کانال زادگاهم تویه دروار
#مردی_که_کارش_اصلاح_بود
سلام .
کارش کشاورزی ، اصلاح درخت ، تکثیر و پیوند زدن بود .
او درخت را میشناخت که نیاز به پیوند دارد ، به صاحبش کار نداشت ، کارش را انجام می داد .
یک وقتی به باغت می رفتی زردآلو بر درخت می دیدی ! چقدر ذوق می کردی ! در دلت می گفتی باغ ما که زردآلو نداشت ؟
به یادت می آمد یک مردی بنام
#مشهدی_گل_بابا_رستمیان (پدر حاج محمد(شاه محمد) ، حاج گلمحمد ، حاج اسماعیل و ..) در باغستان کنار مسجد زندگی می کند . که واقعا مشدی است ، حتما کار اوست ...
صد البته در اصلاح انسان مهارت بیشتری داشت ، می توانم جایزه تعیین کنم اگر یک نفر پیدا بشه و از ایشان ناراحتی یا کدورتی در دل داشته باشد .
خنده گرما بخشی داشت ، که در آن از کینه ، نفرت ، حسودی و نارضایتی خبری نبود . همه اش مهر و صفا و یکرنگی بود .
وقتی به خنده اش دقت می کردی ، بهت آرامش می داد .
دلت باز می شد .
وقتی در روضه امام حسین (ع) نشسته بود ، همینکه روحانی در بالای منبر شروع به روضه سیدالشهدا می کرد ، او دستانش را بر پیشانی و زانو یش میزد . زودتر از همه صدای گریه اش شنیده می شد ، صدای گریه اش خیلی حزن انگیز بود ، نیازی به شنیدن روضه روحانی بالای منبر نبود ، چیزی که این دل پاک را اینقدر آزرده ، حتما گریه دارد .
گریه اش ، خنده اش ، هر دو دل انسان را می لرزاند .
عاشق گریه ها و خندهایش بودم ، خیلی راحت می خندید و خیلی راحت می گریست .
هر وقت به تویه دروار می آمدم ، باید چند ساعتی نزدش به سر می بردم .
از قدم پهلوان کشتی گیر معروف و پهلوان دوره قاجاریه ، برایم تعریف می کرد .
خانه اش نزدیک چنار باغستان ، روبروی خانه مرحوم کربلایی حسن ، اتفاقا اکنون نیز بنام ((قدمی محله)) است .
#مشهدی_گل_بابا داستانی از مردانگی قدم پهلوان تعریف می کرد .
روزی در بازار دامغان یک نفر خیلی اذیتش می کند . هر چه او کوتاه میآد آن نفر به آزارش ادامه می دهد .
قدم پهلوان تصمیم عجیبی گرفته ، الاغ این بنده خدا را مثل یک بزغاله بغل می کند و از پله بالا رفته و الاغ را درسقف بازار زمین می گذارد . این امر نشان دهنده قدرت بدنی بالای این پهلوان دارد .
این بنده خدا از ترس افتادن الاغش از بالای پشت بام با عذرخواهی نجات الاغش را طلب می کند . قدم پهلوان الاغ را بغل کرده پایین می آورد .
مشهدی گل بابا کلاته داشت ، باغبانی می کرد ، چاروداری هم می کرد ، تعدادی بز و میش داشت ، دو راس بز عمو مشهدی گل بابا
رنگ حنایی شءی بودند ، که دارای دال های(پستان) بزرگ و خیلی شیروار بودند . هر کدام اندازه دوسه بز شیر می دادند . این منظره را در روز های تراز می دیدم که صاحبان دام ، شیر گوسفندشان را شخصا بطور جداگانه در ظرفی دوشیده ، تا توزین و سهم آنها در دریافت کره ، کشک و قره قروت مشخص شود .
خلاصه ساعت داری آبیاری باغها را می کرد ، حتما تعدادی از عزیزان گروه ایشان را میشناسند .
بنایی می کرد ، برای هر کدام از فرزندانش یک بالا خانه سه در سه متر کمی کمتر یا بیشتر درست کرد .
عزیزی در باره لیست ۸۵ نفری فرموده بود ، همه اینها کارهای خیر کرده بودند . این یک نمونه اش ، قهرمان داستان های واقعی مردمان واقعی و زحمتکش و دوست داشتنی هستند .
خدایا در این روز های پایانی ماه رمضان از صمیم قلبمان ، برای نیک مردی مثل او و درگذشتگانمان از پیشگاهت طلب آمرزش می کنیم .
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
#حاج_رحیم_رستمیان
۲۹ رمضان ۹۶
#کانال_زادگاهم_تویه_دروار
@zadgahamtuyehdarvar