eitaa logo
کانال زادگاهم تویه دروار
645 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
58 فایل
ارتباط با کانال: @mohammadtavakoliyan
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام . کارش کشاورزی ، اصلاح درخت ، تکثیر و پیوند زدن بود . او درخت را میشناخت که نیاز به پیوند دارد ، به صاحبش کار نداشت ، کارش را انجام می داد . یک وقتی به باغت می رفتی زردآلو بر درخت می دیدی ! چقدر ذوق می کردی ! در دلت می گفتی باغ ما که زردآلو نداشت ؟ به یادت می آمد یک مردی بنام (پدر حاج محمد(شاه محمد) ، حاج گلمحمد ، حاج اسماعیل و ..) در باغستان کنار مسجد زندگی می کند . که واقعا مشدی است ، حتما کار اوست ... صد البته در اصلاح انسان مهارت بیشتری داشت ، می توانم جایزه تعیین کنم اگر یک نفر پیدا بشه و از ایشان ناراحتی یا کدورتی در دل داشته باشد . خنده گرما بخشی داشت ، که در آن از کینه ، نفرت ، حسودی و نارضایتی خبری نبود . همه اش مهر و صفا و یکرنگی بود . وقتی به خنده اش دقت می کردی ، بهت آرامش می داد . دلت باز می شد . وقتی در روضه امام حسین (ع) نشسته بود ، همینکه روحانی در بالای منبر شروع به روضه سیدالشهدا می کرد ، او دستانش را بر پیشانی و زانو یش میزد . زودتر از همه صدای گریه اش شنیده می شد ، صدای گریه اش خیلی حزن انگیز بود ، نیازی به شنیدن روضه روحانی بالای منبر نبود ، چیزی که این دل پاک را اینقدر آزرده ، حتما گریه دارد . گریه اش ، خنده اش ، هر دو دل انسان را می لرزاند . عاشق گریه ها و خندهایش بودم ، خیلی راحت می خندید و خیلی راحت می گریست . هر وقت به تویه دروار می آمدم ، باید چند ساعتی نزدش به سر می بردم . از قدم پهلوان کشتی گیر معروف و پهلوان دوره قاجاریه ، برایم تعریف می کرد . خانه اش نزدیک چنار باغستان ، روبروی خانه مرحوم کربلایی حسن ، اتفاقا اکنون نیز بنام ((قدمی محله)) است . داستانی از مردانگی قدم پهلوان تعریف می کرد . روزی در بازار دامغان یک نفر خیلی اذیتش می کند . هر چه او کوتاه میآد آن نفر به آزارش ادامه می دهد . قدم پهلوان تصمیم عجیبی گرفته ، الاغ این بنده خدا را مثل یک بزغاله بغل می کند و از پله بالا رفته و الاغ را درسقف بازار زمین می گذارد . این امر نشان دهنده قدرت بدنی بالای این پهلوان دارد . این بنده خدا از ترس افتادن الاغش از بالای پشت بام با عذرخواهی نجات الاغش را طلب می کند . قدم پهلوان الاغ را بغل کرده پایین می آورد . مشهدی گل بابا کلاته داشت ، باغبانی می کرد ، چاروداری هم می کرد ، تعدادی بز و میش داشت ، دو راس بز عمو مشهدی گل بابا رنگ حنایی شءی بودند ، که دارای دال های(پستان) بزرگ و خیلی شیروار بودند . هر کدام اندازه دوسه بز شیر می دادند . این منظره را در روز های تراز می دیدم که صاحبان دام ، شیر گوسفندشان را شخصا بطور جداگانه در ظرفی دوشیده ، تا توزین و سهم آنها در دریافت کره ، کشک و قره قروت مشخص شود . خلاصه ساعت داری آبیاری باغها را می کرد ، حتما تعدادی از عزیزان گروه ایشان را میشناسند . بنایی می کرد ، برای هر کدام از فرزندانش یک بالا خانه سه در سه متر کمی کمتر یا بیشتر درست کرد . عزیزی در باره لیست ۸۵ نفری فرموده بود ، همه اینها کارهای خیر کرده بودند . این یک نمونه اش ، قهرمان داستان های واقعی مردمان واقعی و زحمتکش و دوست داشتنی هستند . خدایا در این روز های پایانی ماه رمضان از صمیم قلبمان ، برای نیک مردی مثل او و درگذشتگانمان از پیشگاهت طلب آمرزش می کنیم . *⃣*⃣*⃣*⃣*⃣ ۲۹ رمضان ۹۶ @zadgahamtuyehdarvar
سلام . کارش کشاورزی ، اصلاح درخت ، تکثیر و پیوند زدن بود . او درخت را میشناخت که نیاز به پیوند دارد ، به صاحبش کار نداشت ، کارش را انجام می داد . یک وقتی به باغت می رفتی زردآلو بر درخت می دیدی ! چقدر ذوق می کردی ! در دلت می گفتی باغ ما که زردآلو نداشت ؟ به یادت می آمد یک مردی بنام (پدر حاج محمد(شاه محمد) ، حاج گلمحمد ، حاج اسماعیل و ..) در باغستان کنار مسجد زندگی می کند . که واقعا مشدی است ، حتما کار اوست ... صد البته در اصلاح انسان مهارت بیشتری داشت ، می توانم جایزه تعیین کنم اگر یک نفر پیدا بشه و از ایشان ناراحتی یا کدورتی در دل داشته باشد . خنده گرما بخشی داشت ، که در آن از کینه ، نفرت ، حسودی و نارضایتی خبری نبود . همه اش مهر و صفا و یکرنگی بود . وقتی به خنده اش دقت می کردی ، بهت آرامش می داد . دلت باز می شد . وقتی در روضه امام حسین (ع) نشسته بود ، همینکه روحانی در بالای منبر شروع به روضه سیدالشهدا می کرد ، او دستانش را بر پیشانی و زانو یش میزد . زودتر از همه صدای گریه اش شنیده می شد ، صدای گریه اش خیلی حزن انگیز بود ، نیازی به شنیدن روضه روحانی بالای منبر نبود ، چیزی که این دل پاک را اینقدر آزرده ، حتما گریه دارد . گریه اش ، خنده اش ، هر دو دل انسان را می لرزاند . عاشق گریه ها و خندهایش بودم ، خیلی راحت می خندید و خیلی راحت می گریست . هر وقت به تویه دروار می آمدم ، باید چند ساعتی نزدش به سر می بردم . از قدم پهلوان کشتی گیر معروف و پهلوان دوره قاجاریه ، برایم تعریف می کرد . خانه اش نزدیک چنار باغستان ، روبروی خانه مرحوم کربلایی حسن ، اتفاقا اکنون نیز بنام ((قدمی محله)) است . داستانی از مردانگی قدم پهلوان تعریف می کرد . روزی در بازار دامغان یک نفر خیلی اذیتش می کند . هر چه او کوتاه میآد آن نفر به آزارش ادامه می دهد . قدم پهلوان تصمیم عجیبی گرفته ، الاغ این بنده خدا را مثل یک بزغاله بغل می کند و از پله بالا رفته و الاغ را درسقف بازار زمین می گذارد . این امر نشان دهنده قدرت بدنی بالای این پهلوان دارد . این بنده خدا از ترس افتادن الاغش از بالای پشت بام با عذرخواهی نجات الاغش را طلب می کند . قدم پهلوان الاغ را بغل کرده پایین می آورد . مشهدی گل بابا کلاته داشت ، باغبانی می کرد ، چاروداری هم می کرد ، تعدادی بز و میش داشت ، دو راس بز عمو مشهدی گل بابا رنگ حنایی شءی بودند ، که دارای دال های(پستان) بزرگ و خیلی شیروار بودند . هر کدام اندازه دوسه بز شیر می دادند . این منظره را در روز های تراز می دیدم که صاحبان دام ، شیر گوسفندشان را شخصا بطور جداگانه در ظرفی دوشیده ، تا توزین و سهم آنها در دریافت کره ، کشک و قره قروت مشخص شود . خلاصه ساعت داری آبیاری باغها را می کرد ، حتما تعدادی از عزیزان گروه ایشان را میشناسند . بنایی می کرد ، برای هر کدام از فرزندانش یک بالا خانه سه در سه متر کمی کمتر یا بیشتر درست کرد . عزیزی در باره لیست ۸۵ نفری فرموده بود ، همه اینها کارهای خیر کرده بودند . این یک نمونه اش ، قهرمان داستان های واقعی مردمان واقعی و زحمتکش و دوست داشتنی هستند . خدایا در این روز های پایانی ماه رمضان از صمیم قلبمان ، برای نیک مردی مثل او و درگذشتگانمان از پیشگاهت طلب آمرزش می کنیم . *⃣*⃣*⃣*⃣*⃣ ۲۹ رمضان ۹۶ @zadgahamtuyehdarvar