eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
357 دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
13.5هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
به مـناسبت تـــولد #شهید_علیرضا_موحد_دانش نشر معارف شهدا درایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshg
🍂در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر 🙂 . 🍃در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای انقلاب🌊 . سبزِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! . 🍃اولین ماموریتش؛ حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود.همیشه در تکاپو برای مفید بودن؛ برای پریدن🕊 . 🍃پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند🤫 . 🍃همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کرد🧐 سپس در جانشین فرمانده عملیات شد. . 🍃دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد🕋 . 🍃ردپای در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود🙂 . 🍃عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. . 🍃فتح‌المبین،الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند🙂 . 🍃حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید😞 . 🍃والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود🕊 وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شود❤ . پرواز کرد به سوی 🕊 بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی ،برای ⚘ میلادت مبارک جاودانه در تاریخ🕊 . 🌹به مناسبت سالروز تولد . ✍نویسنده: . 📅تاریخ تولد: ۲۷ شهریور ۱۳۳۷ . 📅تاریخ شهادت: ۱۳ مرداد ۱۳۶۲. حاج عمران . 📅تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۳۹۹ . 🥀محل دفن:بهشت زهرا. قطعه۲۴ . نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🔮 🌹 🌼اولین خاطره‌ای که می‌توانم از دوران کودکی برایتان بگویم، مربوط می‌شود به دوران بعد از قطعنامه، آن موقع رسول کم سن و سال بود. روزهای آخر اسفند بود که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم. سال تحویل آنجا بودیم. آن موقع هنوز برنامه راهیان نور به شکل امروزی نبود. ما به همراه خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس رفته بودیم. ✨ما هم مناطق عملیاتی را در خرمشهر، آبادان، شلمچه و عملیات‌هایی مثل ۸ را توضیح می‌دادیم. تا رسیدیم به . همان منطقه‌ای که شهید شده، کمی جلوتر از آن، مقر تخریب ما بود که اسم آنجا را گذاشتیم الوارثین. در زمان جنگ، ما آنجا به رزمندگان آموزش می‌دادیم. آن منطقه را خودمان دقیقا شبیه به یک منطقه جنگی درست کرده بودیم. میدان رزم، میدان تیر، میدان تخریب، معبر و خلاصه همه چیز را مهیا کرده بودیم و به بسیجیان آموزش تخریب می‌دادیم. خصوصیات منطقه را یک به یک می‌گفتیم. در قسمتی از آن منطقه، نزدیک حسینیه، در زمان جنگ، بچه‌ها قبرهایی ساخته بودند برای خودشان. ♦️ به می‌گفتم نگاه کن پسرم، ببین بچه‌ها این قبرها را زمان جنگ کنده بودند، می‌آمدند داخل این قبرها، نماز می‌خواندند، نماز شب می‌خواندند، مناجات می‌کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده‌اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست!ساعتی بعد اذان ظهر را گفتند و نماز جماعت خواندیم. بعد نماز یکدفعه متوجه شدم نیست. با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این قبرها، به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می‌کند. بنده حقیقتا همانجا گریه‌ام گرفت. به مادرش گفتم صدایش نکن. یک عکس از همان صحنه گرفتیم و الان هم آن عکس در اتاقش هست.