eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
355 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻عباس کی بود؟ ✨عباس به #عهدی ک با #خدا بسته بود عمل کرد: ‌‌‌‌‌‌«مِن المُؤمنین رجالُ صدقوا ما عاهدوا الله علیه». ✨عباس مقید به #نماز_اول وقت بود و من ندیدم گرد #گناه_صغیره روی عباس بشینه ✨من عباس و به عینه میشناسم عباس اهل #خودسازی بود توی کارها دوست نداشت توی #چشم باشه و اسمشو ببرند همیشه توی خفا کارشو انجام میداد. 🎙به نقل از سردار اباذری #شهید_عباس_دانشگر 🌷 #شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
دل را . . . بہ فدای قدمت می ریـزم یڪ بارِ دگر ، اگر تـو تڪرار شوی #شهید_صادق_عدالت‌اکبری🌷 #سالرو
💢صادق کلاً شهدا بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت،😍 اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحص‌شده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران فعالیت کند و استخوان‌های پاک و این شهدا🕊 را با همکاری دوستانش در پارچه‌ها بپیچند و به خانواده‌ها تحویل دهند؛😔 💢 تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه‌ها ⚰را از فرودگاه‌ها تحویل می‌گرفت و و دفن آنها را خودشان انجام می‌دادند. با خانواده شهید حامد جوانی ارتباط زیادی برقرار کرده بود،👌 حتی زمانی که شهید جوانی در بیمارستان تهران بستری🛏 بود و از ناحیه هر دو و هر دو دست مصدوم و مجروح بود به ملاقاتش رفته بود؛ ❣ 💢الان در کنار شهید جوانی صندلی تعبیه شده است که آن صندلی را صادق از انبار سپاه گرفته بود و جوشکاری💥 و بقیه کارهایش را نیز خودش انجام داده بود؛ با این نیت که پدر مادر مدافعان حرم در کنار مزار فرزندانشان راحت باشند 😇و خسته نشوند. در امسال از سوریه با پدر شهید جوانی تماس گرفته بود☎️ و روز پدر را تبریک گفته بود، 💢 وقتی آقای از اوپرسیده بود «از کجا تماس گرفته‌ای؟»⁉️ گفته بود: «من از کنار پسرتان حامد با شما تماس می‌گیرم.» یعنی احساس می‌کرد که با حامد دوش به دوش ایستاده است☺️؛ صادق خودش را احساس کرده بود، آقای جوانی از او پرسیده بود که چه زمانی باز می‌گردید گفته بود: «دو گروه هستیم ✌️که یک گروه برگشته‌اند و در حال بازگشتند.» اشاره‌ای نکرد که خودش هم بر می‌گردد.😔 🌷 📎سالروز ولادتـــــ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
محبوبم ؛ این ... جزیره ای که مکان بود را آب گرفت ...
🍁زخمیان عشق🍁
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق! همیشه رفتن و رفتن! ز آمدن چه خبر؟! #شهید_علیرضا_بابایی🌷 #
🔶سال 94 بود که برای دفاع از حرم🕌 ثبت نام کردند و تا زمانی که می‌خواستند شوند مرتب ما را برای این روزها آماده می‌کردند😔. تا اینکه زمان اعزام به ایشان اعلام شد همراه با یکی از دوستانش عازم شدند یادم می‌آید خواستم بروم مدرسه🏦 و پدر عازم فرودگاه امام خمینی(ره) بود با یکدیگر کردیم؛ 🔷 ایشان تا رفته بودند ولی به دلایل شرایط جوی پروازشان✈️ لغو شد و ناراحت به منزل بازگشتند...صبح با او کردم و ظهر که از مدرسه برگشتم پدر با حالی منقلبف خانه🏡 بود تا آن روز اینقدر او را ناراحت ندیده بودم» بار که اعزام شدند، 🔶 یکی از نتوانست عازم شود و ایشان جایگزین وی شد...هرگز تصور نمی‌کردم❌ که دیدار آخرمان باشد باور نداشتم که شوند با قطعیت می‌گفتم شما چند بار می‌روید و برمی‌گردید. در مدتی که آنجا بودند یکی دوبار با ما تماس☎️ گرفتند و جویای احوال شدند. روز سوم بود که هربار که می‌زدیم یا جواب نمی‌دادند یا می‌گفتند رفته است شناسایی امکان ارتباط وجود ندارد....⚠️ 🔷پدر در مجموع 10 روز بیشتر در عراق نبود🚫، سومین روز در تله انفجاری گروهک‌های تکفیری گرفتار شده بود و از ناحیه و دست چپ دچار جراحت شدیدی می‌شوند😔 بعد از انتقال به بیمارستان چون در حالت بودند چشمانشان را از دست می‌دهند و دست چپشان هم قطع شده بود هفت روز بعد از به شهادت🕊 رسیدند... ✍به روایت فرزند شهید 🌷 📎سالروز_شهادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
به هایم ؛ وعده های ؛ شدید داده ام ؛ وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ ...
🌷 شهید 🌷 خیلی دلش می خواست مثل شهید حججی شهید بشه. روز آخر مادرش بهش می گه نرو وسط درگیری. مثل همیشه دستشو رو سینه می زاره ولی مثل همیشه نمی گه‌ . روزی که حضرت آقا رفتند منزل این شهید ۲۲ ساله و عکسش را نگاه کردند گفتند این شهید سراسر نور است و لباس خادمی هیئتش را بوسیدند و بر پیشانی گذاشتند. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#امیرسینگِ هندو به ایران🇮🇷 که می آید مسلمان میشود. نام #محمد را برای خود انتخاب میکند. سال۵۷🗓 با یک دختر #رفسنجانی ازدواج می کند. 🔸یک شب امام خمینی(ره)را در #خواب می بیند که خطاب به او می گوید: تو چطور مسلمانی هستی که درجبهه حضور پیدا نمی کنی⁉️فردای آن شب، برای #اعزام به جبهه ثبت نام میکند و راهی جبهه میشود🚌 🔹در گردان های مختلف از جمله ۴۱۸و ۴۱۲حضور می یابد. #شهید_امینی، پایدار و...را خوب می شناسد. آموزشهای نظامی و رزمی، #غواصی می بیند پای راستش در عملیات بدر قطـ⚡️ـع شده و پای چپش راکه ترکش💥 میخورد، بعدها بر اثرابتلا به دیابت قطع میکنند. 🔸یکبار بچه های #لشکر محمد رسول الله او را قاطی اسرا میگیرند. هر چه میگوید من رزمنده ایرانی🇮🇷هستم، باور نمی کنند. به آنها میگوید: بیسیم📞 بزنید و در مورد من سوال کنید. بالاخره با دیدن برگ #ماموریت و کارت شناسایی که از لشکر ثارالله داشت، او را آزاد می کنند. 🔹خودش تعریف میکردکه: یک بار در عملیات #خیبر، رفتم داخل یکی از سنگرهای عراقی. #عراقی ها خوابیده بودند. بیدارشان کردم و به زبان انگلیسی🔠 به آن ها گفتم بیایند بیرون. آن ها را به #اسارت گرفتم. 🔸وقتی #سردارسلیمانی به پاسگاه زید می آید بچه ها به او می گویند: این آقا #هندی است. ابتدا باورنمیکند. میگوید: بیاریدش پیش من👥 وقتی خدمت حاج قاسم میرسد، یکدیگر را در بغل میگیرند💞 و هم را میبوسند. ماجرای آمدن به جبهه اش را برای حاجی تعریف میکند.وقتی سردار می پرسد: در عملیاتها حضور پیدا می کنی❓ میگوید: #بله، هر وقت شما بگویید روی #چشم می آیم. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#لالہ_های_آسمونے وقتی روز #اعزام معلوم شد، دو هفته 📆بعد (از نوشته شدن اسمش تو اعزامی ها) رفتیم امام زاده شاهزاده حسین، آنجا #تلفن محسن زنگ خورد، فکر کردم یکی از دوستانش👥 است یواشکی گفت: #چشم آماده می‌شم، گفتم: کی بود؟ میخواست از زیرش در برود پاپی‌اش شدم گفت: فردا صبح #اعزامه. احساس کردم روی زمین🌏 نیستم، پاهایم دیگر #جان نداشت، سریع برگشتیم نجف آباد،🏘 گفت: باید اول به پدرم بگم اما #مادرم نباید هیچ بویی ببره ناراحت میشه، ازم خواهش کرد این لحظات را تحمل کنم😔 و بدون گریه بگذرانم تا آب ها از آسیاب بیفتد، همان موقع عکس🖼 پروفایل #تلگرامم را عوض کردم: من به چشم👀 خویشتن دیدم که #جانم میرود ... ‌ ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید #شهید_محسن_حججی🌷 #سالروز_اسارت @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🌾دارد #اسارت تو به زینب اشارتی 🍂از اشتیاق کیست که چشمت کشیده راه⁉️ 🌾ازدوردست می‌رسد آیاکدام پ
🌷 🔰در استان حسینیه‌ای وجود دارد که ۴۰ شب روضه🏴 برگزار می‌کرد، شهید حججی به مدت دو سال جزو این حسینیه🕌 بود. او از حدود ۵۰ کیلومتر را طی می‌کرد تا به اینجا بیاید 🔰وقتی برای آمد دو نکته گفت: یکی اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوی چشم نباشم❌ و دوم هر چه کار در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضی از شب‌ها🌙 آنقدر خسته می‌شد که وقتی عذرخواهی می‌کردیم، می‌گفت برای امام حسین باید فقط داد. 🔰دو هفته بعد📆 از نوشته شدن اسمش تو اعزامی ها؛ رفتیم امام زاده شاهزاده حسین، آنجا تلفن📳 محسن زنگ خورد، فکر کردم یکی از دوستانش است یواشکی گفت: آماده می‌شم. 🔰گفتم: کی بود⁉️ میخواست از زیرش در برود پاپی‌اش شدم گفت: فردا صبح . احساس کردم روی زمین نیستم، پاهایم دیگر نداشت😞 سریع برگشتیم نجف آباد. 🔰گفت: باید اول به بگم اما نباید هیچ بویی ببره🚫 ناراحت میشه، ازم خواهش کرد این لحظات را تحمل کنم و بدون گریه😢 بگذرانم تا آب ها از آسیاب بیفتد، همان موقع عکس پروفایل را عوض کردم: من به چشم خویشتن دیدم که ♥️ میرود🕊 ‌ به روایت: همسر بزرگوار شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🔸تا می توانی دقت کن که گناه نکنی 🔹تا می توانی مراقب اعمالت باش 🔸آن وقت خواهی دید که همه زمان و مکا
🔴 «خودسازى» 🔻بیشترین مطلبی که از احمد آقا می‌شنیدیم درباره‌ بود. یک‌بار به همراه چند نفر دور هم نشسته بودیم. احمد آقا گفت: بچه‌‌ها، کمی به فکر خودمان باشیم. بعد گفت: یکی از بین ما خواهد شد. داشته باشیم تا قسمت ما هم بشود. 🔸بعد ادامه داد: حداقل سعی کنید سه روز از پاک باشید. اگر سه روز و را انجام دهید حتماً به شما عنایتی می‌شود. 🔺بچه‌ها از احمد آقا سوال کردند: چه کنیم تا ما هم حسابی به نزدیک شویم. احمد آقا گفت: روز نکنید. مطمئن باشیدکه و شما باز خواهد شد. این سخن به همان معروف اشاره دارد که می‌فرماید: «هر کس اعمالش برای خدا باشد خداوند چشمه‌های را بر زبان او جاری خواهد کرد». 📚منبع: «كتاب عارفانه»؛ زندگى‌نامه عارف شهيد احمد على نيرى. اثر گروه شهید هادی
گاهی یک نگاه آنقدر مهربان است، که هرگز رهایش نمی‌کند... گاهی یک رفاقت آنقدر ماندگار است، که حریفش نمی‌شود... و گاهی یک نفر آنقدر عزیز است که، رهایش نمی‌کند...! هادی دلم... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh