عروس از کومله بود
گفت: باید برایم قربانی کنید تا به خانه شوهر برم!
۶ نفر از مقاومترین بچه های بسیج اصفهان که حداکثر ۱۴ سالشان بود را از پشت سربریدند!
عروس راضی نشد!
این بار ۶ سپاهی،۴ ارتشی و ۲ روحانی را پیش پایش ذبح کردند!
آنها هلهله کردند، ما بیهوش شدیم...
#روایت_مقاومت
سمیه جعفریان
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
عاقلانه نیست زل زدن به چشمانت ! مثل خیره شدن به خورشید می ماند ... #بهنام_محبیفر ✍ #شهید_مسعود
مسعود خیلی مهربان و خوشرو ودلسوز بود
درخانواده اگه میخواست کاری انجام بشه
به دست مسعود انجام میشد
و هیچ کاری رو سرسری انجام نمیداد.
#برگی_از_وصیتنامه
... و تو ای خواهرم،
آنچه که بیش از سرخی خون من،
استعمار را می ترساند؛ سیاهی چادر توست.
پس در حفظ حجابت زینب گونه باش ...
#شهید_مسعود_عسگری ❤️
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
گفتی همیشه فاصله دورت نمیکند ! حالا که رفته ای من بی تو چه ها کنم ؟ #امید_صباغ_نو ✍ #شهیدجاویدالاث
باید مثل شهدا بود تا شهید شد....
#خاطره
#راوی_همرزم_شهید ✍
#شهیدجاویدالاثر_جواد_الله_کرمی 💔
یه روز تو گردان منو اقا جوادو چنتا از بچه ها گرم گرفته بودیمو داشتیم صحبت میکردیم که حرف از شهادت شد...
به اقا جواد گفتم که شما دلت پاکه دعا کن که من شهید شم یه جمله کوتاه ولی تاثیر گذاری بهم گفت.
اقا جواد گفت اگه اینجا شهید شدی که خوشبحالت اما اگه نشدی و رفتی تهران تمام سعیتو کن که شهید زندگی کنی اونوقت تو میدون جنگ میخرنت و شهید میشی
حقیقتش اونجا نفهمیدم اقا جواد چی گفت ولی وقتی بعد از یک ماه برگشتم خونه تازه متوجه توصیه اقا جواد شدم و وقتی خبر شهادت ایشونو شنیدم به این ایمان رسیدم که ...
اقا جواد یک عمر شهید زندگی کرد و اخر هم مزدشو گرفت.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد
باز حس می کنم این قلب، حرارت دارد
واژه در واژه برای تــو غـزل میگویم
بیـت بیـت غـزلـم عرض ِ ارادت دارد
بی جهت نیست کـه قلبـم بـه کبـوتـر هایت
چنـد سالیست کـه احساس ِ حسـادت دارد
نیستــم لایق ِ دیــدار تـــو، امــا آقــا
چشم هایـم بـه تمـاشـای تـــو عـادت دارد
آه ! دلتنگ ِ تـو ام، بـاز مـرا دعـوت کن
چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
🌻🍃🌻🍃🕊🍃🌻🍃🌻
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
˙·•°❁ #معرفی_شهدا ❁°•·˙
#شهید_فریبرز_معافی
در سال 1345 در تهران در خانواده ای مومن چشم به جهان گشود. در اوایل انقلاب در تهران در تمام راهپیمایی ها شرکت می نمود و شب ها به کمک دوستانش در کمیته و سپاه کارهای انقلابی می نمود .
در مسائل دین و اسلام بسیار کنجکاو بود و به علت پایین بودن سنش مانع رفتن او به جبهه می شدند. سرانجام با دستکاری شناسنامه توانست در سال 1360 به جنگ حق علیه باطل برود. ی
ک بار در جبهه از ناحیه پا مجروح شد اما طوری برخورد می کرد که کسی چیزی نفهمد تا از رفتن مجدد او به جبهه جلوگیری نکنند. در سال 1361در سومار چند تن از عراقیان را اسیر کردو با اصرار دوباره به خط مقدم برگشت که درآنجا به علت اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع #شهادت رسید
#روحمان_بایادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
⭕️عکس فرزندم را برایم #نفرستید، میترسم دلم بلرزد💓 و وابستهاش شوم
💎وقتی فرزندش به دنیا آمد، به همسرش پیغام داد « #عکس فرزندم را برای من نفرستید❌ زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم #ایران و وابستهاش💞 شوم».
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
#شهید_مدافع_حرم🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
⭕️عکس فرزندم را برایم #نفرستید، میترسم دلم بلرزد💓 و وابستهاش شوم 💎وقتی فرزندش به دنیا آمد، به همس
1⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰فرزندم #محمودرضا را باردار بودم و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولد فرزندمان، همسرم💞 کنارم باشد. هنگامی که این پیغام💌 را به ایشان دادم، گفت: اینجا به من بیشتر نیاز است و باید #بمانم» و من هم قبول کردم.
🔰وقتی محمودرضا به دنیا آمد👶 همسرم به من پیغام داد که عکس📸 #فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و #وابستهاش شوم. مدتی از اعزام غلامرضا به #سوریه گذشته بود و او هنوز فرزند دومش👥 را ندیده بود، تا اینکه تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمودرضا در سوریه باشد.
🔰بهشون گفتم: به اتفاق بچهها و #مادرتان رهسپار سوریه هستیم✈️و او بسیار خوشحال شد😍 و کارهای سفر ما را از آنجا پیگیری کرد و گفت: «شما که به سوریه بیایید و برگردید، #خبرشهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود😔 اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.
🔰روزی که ما به سوریه رسیدیم، #غلامرضا با یک دسته گل💐 به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یادماندنی من و مادرش، غلامرضا را بعد از چهار ماه📆 در سوریه ملاقات کردیم و او #فرزندانش را در اغوش کشید و آنها را غرق بوسه کرد.
🔰وقتی خبر شهادت🌷 غلامرضا را به ما دادند، #مونس گوشه اتاق گریه میکرد. از او سؤال کردم چرا گریه میکنی؟ مگر چه اتفاقی افتاده⁉️ چون ما هنوز به مونس نگفته بودیم که #پدرت شهید شده و نمیدانستم چطور به یک بچه ۶ ساله بفهمانم که دیگر پدرت را نمیبینی😔 مونس گفت: «وقتی در سوریه بودیم بابا من را در آغوش گرفت و گفت: اگر من #شهید شدم غمگین و ناراحت نباشید، من #زندهام و همیشه در کنار شما هست💕
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh