eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: ✍! مرحوم حضرت آیت الله العظمی اراکی - که از بزرگان عالم اسلام و از فقیهان وارسته هستند. می‌فرمودند: مرحوم آخوند ملا محمد کبیر، قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد اراک داشت که در آن، زراعت می‌کرد و نان سال اهل و عیال خود را از آن زمین به دست می‌آورد. یک وقت که حاصل زمین را خرمن کرده بود و در دشت، خرمن‌های دیگری نیز وجود داشت، کسی عمدا یا سهوا آتش روشن می‌کند، باد می‌وزد و آتش به خرمنها می‌افتد و خرمن‌ها یکی پس از دیگری در آتش می‌سوزد. شخصی نزد مرحوم آخوند کبیر می‌رود و می‌گوید: چرا نشسته ای! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد. آخوند کبیر تا این سخن را می‌شنود عبا و عمامه اش را می‌پوشد و قرآن به دست بر سر خرمن می‌رود و رو به آتش می‌ایستد و خطاب به آن می‌گوید: ای آتش! این نان اهل و عیال من است، تو را به این قرآن قسم می‌دهم این خرمن را نسوزانی، در حالی که تمام خرمن‌های دیگر خاکستر شده بود این یک خرمن سالم ماند! هر کس می‌آمد و میدید، انگشت حیرت به دندان می‌گزید و متحیر می‌شد که چطور این خرمن سالم مانده است. این بزرگواران تربیت شده و درس گرفته از مکتب حضرت ابراهیم (ع) هستند که چون خداوند به آتش امر کرد: « یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیمَ »، آموخته اند که هر چیزی ممکن است به امر خداوند و به اذن او انجام گیرد. بزرگان دین نیز هنگام مشکلات، با توجه به آیات قرآن و زندگی معصومین (ع)، مصائب را از خود دور یا تحمل آن را بر خود شیرین می‌کردند! یا رب این آتش که در جان من است، سرد کن آن سان که کردی بر خلیل 📙هزار_و_یک_حکایت_اخلاقی https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
Part01_خیاط شهر ما.mp3
11.87M
📗بخش هایی از کتاب داستانهایی از زندگی عارف سالک " " قسمت 1⃣
1_490632422.mp3
6.72M
۱۵۴ آیات ۴۴ - ۴۲ سرپرستی حضرت مریم منبع قصّه این برنامه👇 📚 برگرفته از کتاب «أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏لد ۳، صفحه ۱۸۲» اثر س
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 # و ششم# جزء چهاردهم قرآن را با قرائت آیه آخر سوره نحل به پایان بردم و با قلبی که از جرعه گوارای کلام خدا آرامش گرفته بود، قرآن را بوسیدم و مقابل آیینه گذاشتم. به لطف خدا، با همه گرفتاری‌های این مدت توانسته بودم در هر روز از ماه رمضان، جزءِ مربوط به آن روز را بخوانم و امروز هم با نزدیک شدن به غروب روز چهاردهم، جزءِ چهاردهم را تمام کرده بودم. تا اذان مغرب چیزی نمانده بود و می‌بایست سفره افطار را آماده می‌کردم. در ماه رمضان ساعت کار مجید کاهش یافته و برای افطار به خانه بر می‌گشت. روزه‌داری در روزهای گرم و طولانی مرداد ماهِ بندرعباس کار ساده‌ای نبود، به خصوص برای مجید که به آفتاب داغ و سوزان بندر هنوز عادت نکرده بود و بایستی بلافاصله بعد از سحر، مسافت به نسبت طولانی بندرعباس تا پالایشگاه را می‌پیمود و تا بعد از ظهر در گرمای طاقت‌فرسای پالایشگاه کار می‌کرد و معمولاً وقتی به خانه می‌رسید، دیگر رمقی برایش نمانده و تمام توانش تحلیل رفته بود. برای همین هر شب برایش شربت خنکی تدارک می‌دیدم تا قدری از تشنگی‌اش بکاهد و وجود گرما زده‌اش را خنک کند. شربت آب لیمو را با چند قالب یخ در تُنگ کریستال جهیزیه‌ام ریخته و روی میز گذاشتم و تا فرصتی که تا اذان مانده بود، به طبقه پایین رفتم تا افطاری پدر و عبدالله را هم آماده کنم. پدر روی تخت خواب دو نفره‌ای که جای مادر رویش خالی بود، دراز کشیده و عبدالله مشغول قرائت قرآن بود. تا مرا دید، لبخندی زد و گفت: «الهه جان! خودم افطاری رو آماده می‌کردم! تو چرا اومدی؟» همچنانکه به سمت آشپزخانه می‌رفتم، جواب دادم: «خُب منم دوست دارم براتون سفره بچینم!» سپس سماور را روشن کردم و می‌خواستم داغ دلم را پنهان کنم که با خوشرویی ادامه دادم: «ان‌شاء‌الله حال مامان خوب میشه و دوباره خودش براتون افطاری درست می‌کنه!» از آرزویم لبخندی غمگین بر صورتش نشست و با لحنی غمگین‌تر خبر داد: «امروز رفته بودم با دکترش صحبت می‌کردم...» و در مقابل نگاه مضطربم با صدایی گرفته ادامه داد: «گفت باید دوباره عمل شه. می‌گفت سرطان داره به جاهای دیگه هم سرایت می‌کنه و باید زودتر عملش کنن.» هر چند این روزها به شنیدن اخبار هولناکی که هر بار حال مادر را وخیم‌تر گزارش می‌داد، عادت کرده بودم ولی باز هم دستم لرزید و بشقابی که برای چیدن خرما از کابینت برداشته بودم، از دستم افتاد و درست مثل قلب غمزده‌ام، شکست. عبدالله خم شد و خواست خُرده شیشه‌ها را جمع کند که اشکم را پاک کردم و گفتم: «دست نزن! بذار الآن جارو میارم!» به صورت رنگ پریده‌ام نگاهی کرد و گفت: «خودم جارو می‌زنم.» و برای آوردن جارو به اتاق رفت. با پاهایی که از غم و ضعف روزه‌داری به لرزه افتاده بود، دنبالش رفتم و پرسیدم: «حالا کِی قراره عملش کنن؟» جارو را از گوشه اتاق برداشت و زیر لب زمزمه کرد: «فردا.» آه بلندی کشیدم و با صدایی که از لایه سنگین بغض به زحمت بالا می‌آمد، پرسیدم: «امروز مامانو دیدی؟» سرش را به نشانه تأیید پایین انداخت و جارو را برای جمع کردن خُرده شیشه‌ها روشن کرد. https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_30.mp3
9.28M
۳۰ 💢 گاهی ممکن است ما در معرض ظلم قرار بگیریم ؛ از سوی کسانی که حق ولایت بر گردن مان دارند.. حال این ظلم می‌تواند آگاهانه باشد، یا ناآگاهانه و ناخواسته! ▫️در چنین حالتی منصفانه‌ترین رفتار و واکنش از سوی ما چه می‌تواند باشد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز با امام رضا گرافی شناسی البلاغه و گیاه زندگی#احکام#امربه معروف#تلنگر سالم#اولیاء الله#همسر داری وتجربه#سیاسی مربی خوب و پاسخ#تدبر در قرآن#تست هوش درمانی#تاریخ میدانید#موسیقی #https://eitaa.com/zandahlm1357 #@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ناشناس.mp3
3.83M
🎵 تلاوت جزء 14 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
حرف های من و خدا_۱۴.pdf
267.4K
`🔖 حرف‌های من‌ و خدا یا مُطَهِّر🌟
سحر چهاردهم_ یا مطهر.mp3
9.6M
🌟 پرسه‌ای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر .... سحر چهاردهم ؛ اسم شریف
اسرار روزه _8.mp3
8.47M
۸ 💥غلبه‌ی یک قوه از قوای طبیعی (حس، خیال، وهم، عقل) بر بخش انسانی (فوق‌‌عقلانی)، قطعاً سیرِ حرکت انسان را در مسیر کمالات انسانی، کند میکند! ※ روزه، توانایی تنظیمِ این تعادل بهم ریخته را داشته، و قدرت را به بخش انسانی باز می‌گرداند. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در آن روز [قیامت] زبانها و دست ها و پاهایشان [به حرف می آیند و] به اعمالی که مرتکب شده اند گواهی می دهند. 📖 سوره نور، آیه 24 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•