📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هشتاد و نهم
ولی محمد میدانست با ما چه کرده که در پاسخ بزرگواری نجیبانه مجید، آهی کشید و گفت: «بلاخره منم یه برادر بودم، انقدر چشمم به دست بابا بود که فکر نمیکردم چه بلایی داره سرِ خواهر پا به ماهم میاد...» و شاید دلش بیش از همه برای تلف شدن طفلم میسوخت که نگاهم کرد و با صدایی غرق بغض، عذر تقصیر خواست: «الهه! به خدا شرمندم! وقتی عبدالله خبر اُورد این بلا سرِ بچهات اومده، جیگرم برات آتیش گرفت! ولی از ترس بابا جرأت نمیکردم حتی اسمت رو بیارم! همون شب خواب مامان رو دیدم! خیلی از دستم ناراحت بود! فقط بهم میگفت: "بیغیرت! چرا به داد خواهرت نمیرسی؟" ولی من بازم سرِ غیرت نیومدم!» از اینکه روح مادر مهربانم برای تنهایی من به تب و تاب افتاده بود، اشک در چشمانم جمع شده و نمیخواستم محمد و عطیه را بیش از این ناراحت کنم که با لبخندی خواهرانه نگاهش میکردم تا قدری قرار بگیرد که نمیگرفت و همچنان از بیوفایی خودش شکایت میکرد: «میترسیدم! آخه بابا خونه رو به اسم نوریه زده بود و همش تهدید میکرد که اگه بفهمه با تو ارتباط داریم، همه نخلستونها رو هم به نام نوریه میکنه و از کار هم اخراج میشیم!» عطیه همچنان بیصدا گریه میکرد و محمد از شدت ناراحتی، دستانش میلرزید که مجید با لحنی لبریز عطوفت پاسخ شرمندگیاش را داد: «حالا که همه چی تموم شده! ما هم که الان جامون راحته! چرا انقدر خودت رو اذیت میکنی محمد؟» ولی من احساس میکردم تمام اندوه محمد و عطیه برای من نیست که خود عطیه اعتراف کرده بود چوب کارشان را خورده و حالا با همه تهدیدهای پدر به سراغ من آمده بودند که با دلواپسی پرسیدم: «محمد! چیزی شده؟» عبدالله آه بلندی کشید و محمد با پوزخند تلخی جواب داد: «چی میخواستی بشه؟ اینهمه خفت و خواری رو تحمل کردیم، به خاطرش پشت تو رو خالی کردیم، آخرش خوب گذاشت تو کاسهمون!» من و مجید با نگاهی متحیر چشم به دهان محمد دوخته بودیم و نمیفهمیدیم چه میگوید که عبدالله با لحنی گرفته توضیح داد: «بابا از دو ماه پیش که با نوریه رفتن قطر، برنگشته. این چند وقت هم مسئولیت نخلستون و انبار با ابراهیم و محمد بود. تا همین چند روز پیش که یه آقایی با یه برگه سند میاد و همه رو از نخلستون بیرون میکنه!» نفسم بند آمد و سرم منگ شد که محمد دنبالش را گرفت: «من و ابراهیم داشتیم دیوونه میشدیم! سند رو نگاه کردیم، دیدیم سند همه نخلستونها و خونهاس که از نوریه خریده! یعنی بابا بیخبر از ما نخلستونها رو هم به اسم نوریه زده بود، اونم همه رو فروخته بود به این یارو!»
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین قربانی تروریسم در اسلام بعد از پیامبر ص
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
فاطمیه
کربلایی حسین طاهری
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
«ولا يزال الّذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه» (۲۰) ؛ به شرط آن كه مؤمنين به اسلام، به وظايف خود در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسلام، چه با شيوههاي فرهنگي و چه سياسي با زور و سرنيزه، از روي احساس ضعف و ترس در برابر موج فزاينده ي اسلام است. اين نيز يكي از الطاف الهي است كه هر اقدام آنان براي توهين يا ضربه زدن به اسلام، خود به عاملي براي شدت يافتن خشم مسلمانان و راسخ شدن اراده ي آنان در دفاع از اسلام تبديل ميشود. نمونه ي بارز، ماجراي نوشتن كتاب شيطاني نويسنده ي مرتد و مهدورالدم انگليسي است كه دولتهاي استكباري با اين كار ميخواستند اسلام را تضعيف كنند، و خداي متعال برعكس خواسته ي آنان، اين كار را موجب آبروريزي آنان قرار داد و با صدور فتواي امام امت بر مهدورالدم بودن نويسنده اش، آهنگ مسلمين رساتر و انسجام آنان بيشتر شد و همه ي تلاشهاي
دشمن در مبارزه با اسلام - ان شاءاللَّه - به همين گونه نتيجه يي منتهي خواهد شد كه: «انّ كيدالشّيطان كان ضعيفا» (۲۲). نكته ي ديگر آن است كه مسلمانان در همه جاي جهان، بايد نسبت به اقدامات توطئه آميز دشمنان براي تضعيف و توهين اسلام، كاملاً حساس و هوشيار باشند؛ مخصوصاً نسبت به توطئههاي فرهنگي، از قبيل نوشتن كتابها و ساختن فيلمها و نمايشنامههاي ضداسلامي. در اين صحنه، سنگرداران اصلي، نويسندگان و هنرمنداني هستند كه دلشان براي اسلام ميتپد و از حقد و كينه ي دستگاههاي استكباري با اسلام و مسلمين باخبرند. تهيه ي مقالات و كتب و آثار هنري در تبيين اسلام و افشاي توطئههاي دشمن و دفاع از حقوق مسلمانان جهان، وظيفه ي عمومي و بزرگ آنهاست. البته وظيفه ي عمومي همگان در برابر اهانت به مقدسات اسلامي، روشن و واضح است و حكم امام فقيد به واجب القتل بودن نويسنده ي مرتد و پليد آيات شيطاني، تكليف همه را نسبت به موارد مشابه روشن ميسازد. حكم امام امت درباره ي آن نويسنده ي نگون بخت به قوّت خود باقي است و او بايد همچنان در انتظار اجراي آن تا لحظه ي مقدر بماند. مسلمانان از اجتماعات بزرگ، مخصوصاً اجتماع عظيم حج، بايد براي اعلام مخالفت و نفرت خود از توطئههاي فرهنگي استكبار عليه اسلام و ايستادگي قاطع خود در برابر آن، حداكثر استفاده را بكنند، و مطمئنم همان گونه كه مسلمانان غيور در پاسخ به نداي امام امت (اعلي اللَّه كلمته) تاكنون قاطعانه موضعگيري كرده اند، از اين پس نيز به همان گونه عمل خواهند كرد. ۴) در حج بايد مسايل جهان اسلام بررسي شود. بزرگترين مسأله ي عمومي مسلمين پس از لزوم آمادگي براي دفاع از اسلام و هويت جمعي مسلمين، مسأله ي ملتهاي زيرستم و
مبارزي است كه دست طغيان و كفر و استكبار، آنان را مقهور و مظلوم ساخته و سخت ترين شرايط زندگي را برآنان تحميل كرده است......
https://eitaa.com/zandahlm1357
پوشيدن لباس نظام
------------------------------------------- -
مقام معظم رهبري به من فرمودند: من در زمان جنگ، هميشه با لباس نظامي در جبههها حاضر ميشدم، اما ترديد داشتم كه آيا مصلحت در همين است كه من لباس پيغمبرصلي الله عليه وآله را كنار بگذارم و اين لباس تنگ نظامي را بپوشم يابا همان لباس روحاني به جبهه بيايم؟
ايشان هنگام مراجعت به تهران، لباس روحانيت را روي همان اونيفرم نظامي ميپوشيدند و پس از تقدير گزارش به حضرت امام قدس سره به نماز جمعه ميآمدند و نماز وحدت آفرين جمعه را ميخواندند.
ايشان در ادامه فرمودند: روزي كه براي دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، امام قدس سره پشت پنجره ايستاده بودند. من مشغول باز كردن پند پوتينها و اين كار مدتي
طول كشيد.
حضرت امام قدس سره ايستاده بودند و با لبخندي، خيره خيره مرا نگاه ميكردند. پس از آن كه وارد اتاق شدم، دست امام را بوسيدم. معظم له دستي به پشت من زدند و فرمودند: زماني پوشيدن لباس سربازي در عرف ما، خلاف مروت بود؛ ولي الان ميبينم چه برازنده شماست!
آيةاللَّه خامنه اي فرمودند: با اين كلام دل رباي امام، ترديد از دلم بيرون رفت و از آن روز به بعد، هميشه از پوشيدن لباس نظامي لذت ميبردم.!
حجةالاسلام و المسلمين ذوالنور. پرتوي از خورشيد، ص ۱۳۹.
https://eitaa.com/zandahlm1357
#هرروزیک_آیه
☘اٍنَّ اللهَ لا یْغَیٌرُ ما بقَومٍ حَتٌیَ یْغَیٌرواما بِاٌ نفُسِهِم....
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی دهد
مگر انکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند
📖سوره رعد ، آیه ٢١
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنگامى كه امام رضا (ع) لباس خويش را به عنوان خلعت به او بخشيد و او همراه آن لباس وارد قم شد، مردم قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ترجمه قصيده تائيه دعبل خزاعى در ستايش خاندان پيامبر (ص)
مويه گران،
با آه سوزان و ناله دردناك، در همهمه اى گنگ و نامفهوم با يكديگر سخن گفتند.
ناله زنان، با دم زدن هاى آرام خويش، دلباختگانى را ياد كردند كه پيشتر دربند عشق بوده اند يا زين پس گرفتار آن مى شوند.
مرغان نوحه گر، بالا و پايين پريدند، تا آن دم كه سپاه شب با يورش لشكر نور، در هم شكست و گريخت.
سلام بر عرصه هاى بى معشوق! آن سان كه اندوهناكى شيفته و غمزده بر عرصه هاى تهى، سلام دهد.
ياد باد روزگاران سرسبزى ِ سرزمين عشق، كه ما را با شميم دلربايان و شرم سپيدسيمايان الفتى بود.
ياد باد شبهايى كه دلدادگان، وصال يار را بر هجران و نزديكى محبوب را بر دورى او برترى مى دادند.
ياد باد آن گاهى كه دلبران با سيمايى گشاده، دزدانه مى نگريستند و دست خويش را شرمگنانه، حجاب رويشان مى كردند.
ياد باد زمانه اى كه هر روز، ديدار يارانِ دلربا مرا شادابى مى داد و هر شب شادمانى بى اندازه اى بر من خيمه مى زد.
آن هنگام كه همه در دشت عرفات گرد آمده بودند، ايستادن من در صحراى محسّر چه اندوه برانگيز و حسرت زا بود!
مگر نديدى كه روزگار بر مردم چه ستمها كرد: از كاستن شمار ايشان و پراكنده ساختنشان.
. تا برآمدن فرمانروايانى سخره پرداز، و گمراهانى كه در سياهى شب، در پى ايشان افتادند و كوردلانه، نور را در ميان
تاريكى ايشان جست و جو كردند!
از نماز و روزه كه بگذريم، چگونه و از كجا مى توان نزديكى خدا را دريافت؟
جز از راه دوستى فرزندان و خاندان پيامبر و خشم گرفتن بر بدكاره زادگان و نسل امويان؟
جز از راه دشمنى با فرزندان هند و تبار سميّه ناپاك كه همه كافرپيشه و گنه كردار بودند؟
همانان كه با گفته هاى نادرست خويش و شبهه پردازى، پيمانهاى قرآن و احكام استوار آن را بشكستند.
كارى كه آنان كردند، چيزى نبود جز آزمونى كه پرده از گمراهى و دورويى و كينه هاى ديرينه اين و آن برداشت.
ميراثى بود كه بدون پيوندهاى خويشاوندى بدان دست يازيدند، خلافتى كه بدون شايستگى رهبرى بدان رسيدند و حكومتى كه بدون تكيه بر شورا و گمراهانه بدان آويختند.
اين است دردهايى كه سرسبزى افق را در ديدگان ما به سرخى مى كشاند و شيرينى آبهاى گوارا را در كام ما تلخ مى سازد.
آنچه اين شيوه هاى نادرست را در ميان مردم گستراند، تنها آن بيعتِ شكننده اى بود كه بى انديشه فردا ميان خويش بستند.
و فريادهاى آشكار و بيهوده سقيفه نشينان كه گمراهانه به ادعاى خلافت بلند شد!
اگر خلافت را به آن كسى مى سپردند كه سفارش شده بود، از هر لغزشى ايمن مى ماندند.
همان برادر خاتم پيامبران، همان پيراسته از هر ناپاكى، همان شير ميدانهاى نبرد......
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
پسر گمشده
عامربن عبدالله از جمله اصحاب حديث و حاكم مرو بود فرمود:
وقتي من در مشهد مقدس رضوي در حرم مطهر مشرف بودم شخص تركي را ديدم وارد حرم شد و تا نزديك سر مبارك امام رضا (ع) آمد و ايستاد و شروع
به گريه و تضرع و زاري كرد و با زبان تركي با خداي خود مناجات مينمود و من هم كه نزديك او بودم ميشنيدم.
گفت اي پروردگار من اگر پسرم زنده است او را بمن برسان و چشم مرا به ديدار او روشن فرما و اگر مرده خبر او را باز بمن برسان و در هر حال مرا بحال او آگاه گردان چرا كه بيش از اين طاقت انتظار ندارم.
من چون بزبان تركي وارد بودم دعاي او را شنيدم و فهميدم چه درد دل نمود دلم بحال او سوخت بزبان تركي به او گفتم اي مرد ترا چه ميشود و قضيه تو چيست؟!
گفت مرا پسري بود كه مايه حيات من بود و او در جنگ اسحق آباد مفقود شده و هيچ خبري از او ندارم و او را مادري است كه شب و روز پيوسته در فراقش گريه و بي قراري ميكند و من چون شنيدهام كه دعاي من در اين مشهد شريف مستجاب ميشود لاجرم خود را باين عتبه مقدسه رسانيدهام تا اظهار حاجت كنم و به مقصود خود برسم.
من چون بر اين قضيه مطلع شدم دلم به حالش سوخت و دستش را گرفته و با يكديگر از حرم بيرون آمديم و من باين خيال بودم كه او را به منزلم برده پذيرائي و دلجوئي و مهماني كنم تا از مسجد بيرون شديم ناگهان جواني بلند قامت و تازه خط ديدم كه جامه اي كهنه اي دربر داشت تا آن جوان نظرش به آن مرد افتاد دستهاي خود را بر گردن او انداخت و هر دو شروع به گريه كردند معلوم شد كه
اين جوان همان كسي است كه مرد ترك خبر او را از خدا به توسط حضرت رضا (ع) ميطلبيد و باين زودي دعاي پيرمرد مستجاب شد.
از آن جوان پرسيدم كه تا حالا كجا بودي و چطور به اينجا آمدي؟! گفت من پس از جنگ در طبرستان واقع شدم در آنجا شخصي از اهل ديلم مرا تربيت كرد تا بزرگ شدم و در جستجوي پدر و مادر خود بود چون خبري از آنها نداشتم.
در اين اثناء گروهي را ديدم كه رو به مشهد مقدس آورده منهم همراه آنها شدم تا باين مكان شريف رسيدم.
آنگاه آن مرد ترك كه پدر آن جوان بود گفت حال كه چنين پيش آمدي شد من ديگر بر خود قرار دادم كه تا زنده هستم دست از اين مشهد شريف بر ندارم. [۵۰].
درماندهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
افتادهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
پاسخ ده از لطف و كرم از در مرانم با كرم
آوارهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
اي ملجا درماندگان اي چاره بيچارگان
بيچارهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
زار و حقير و بندهام شاها ز بس شرمنده ام
سر بر زمين افكندهام مولا علي موسي الرضا (ع)
https://eitaa.com/zandahlm1357