eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: اين بار خودم مي‌برم غلامحسن سفيدگري پيش از عمليات فتح المبين [۲۰] توي سپاه منطقه پنج تبريز در مورد تشكيل تيپي در جبهه‌هاي جنگ به نام نيروهاي آذربايجاني حرف‌هايي شنيده بودم. آن روزها در واحد عمليات سپاه بودم. مرتضي ياغچيان [۲۱] مصطفي الموسوي، مقصود شجاعي فر، صالح زاده، يوسف توتونكار [۲۲] و بنده رفتيم اهواز. در آن مقطع رزمندگان آذربايجاني در قالب دو گردان شهيد قاضي و شهيد مدني با تيپ ۸ نجف اشرف كار مي‌كردند، فرماندهي اين دو گردان هم برعهده علي تجلايي و داوود نوشاد بود. تيپ نجف اشرف هم بر و بچه‌هاي نجف آباد اصفهان بودند. از اهواز سراغ مقر تيپ نجف را پرس و جو كرديم و راهي رقابيه شديم. خود رقابيه هنوز دست عراقي‌ها بود. در راه كه مي‌رفتيم مقر تيپ نجف را بوسيله تابلوهايي [ صفحه ۳۸] مشخص كرده بودند. توي مقر تيپ يك سنگر كوچكي بود كه سنگر فرماندهي محسوب مي‌شد، كوچك بود و كم ارتفاع. كنارش دو تا چادر هم سرپا بود. شنيده بوديم كه فرمانده تيپ احمد كاظمي است و معاونش هم مهدي باكري؛ ولي هيچ كدام از اينها را نمي شناختيم. وارد سنگر فرماندهي شديم، سقف سنگر پايين بود و مجبور شديم از همان اول بنشينيم. خودمان را معرفي كرديم؛ گفتيم كه از تبريز آمده ايم و... يكي از آنهايي كه توي سنگر بود، داشت با بي سيم حرف مي‌زد. تا ما خودمان را معرفي كرديم برگشت به يكي از برادراني كه توي سنگر بود، گفت: همشهري‌هاي آقا مهدي اومده سريع راهنمايي كنين چادرشان. باز سرگرم صحبت با بي سيم شد. در تكاپو بود و آرام و قرار نداشت. از اينكه ما را خوب تحويل گرفته بود، در دلم به اش احساس محبت مي‌كردم. بالاخره متوجه شديم اين برادر خود احمد كاظمي است و حالا مانده بود مهدي باكري. به يكي از چادرها راهنمايي شديم، ناهار را همانجا خورديم. پس از ناهار بود كه يك رزمنده اي آمد محجوب و افتاده با لباس خاكي بسيجي. خيلي هم ساده و بي پيرايه برخورد مي‌كرد. مهرش در همان ديدار اول به دلم نشست. پرس وجو كرديم و فهميديم كه اين برادر هم آقا مهدي باكري است. هنوز آقا مهدي باكري به عنوان فرمانده آينده تيپ نيروهاي آذربايجان مطرح نبود. داخل چادر بوديم. متوجه شدم كه آقا مهدي بيل به دست گرفته و دارد زمين را مي‌كند. شست مان خبردار شد كه انگار براي ما چادر آماده مي‌كند. از چادر زديم بيرون. رفتم جلو تا بيل را از دستش بگيرم، گفت: [ صفحه ۳۹] شما حالا مهمان هستين، تازه از راه رسيدين و... گفتم: اين حرفها چيه، اينجا جبهه است و همه بايد با همديگر كمك بكنيم و... بقيه بچه‌ها هم آمدند كمك كردند بيل را از دست آقا مهدي باكري گرفتيم و چادري را براي خودمان برپا ساختيم. مدتي در اين چادر مانديم و با يكي از گردان‌هاي تيپ نجف رفتيم عمليات فتح المبين. آقا مهدي در عمليات مجروح شد و رفت عقب. بعد از پايان فتح المبين بحث تشكيل تيپ عاشورا داغ شد و سپس اعلام گرديد كه تيپ عاشورا به فرماندهي مهدي باكري شكل مي‌گيرد. در اهواز مدرسه شهيد براتي و چند مدرسه ديگر را به عنوان ستاد تيپ گرفتيم. آقا مهدي باكري هنوز توي خانه شان در اهواز استراحت مي‌كرد و به جبهه بازنگشته بود. يك روز با چند نفر از بچه‌ها رفتيم آقا مهدي را از منزلشان در اهواز به مقر تيپ آورديم. به اين شكل آقا مهدي باكري شد فرمانده تيپ عاشورا. جدا شدن احمد كاظمي و مهدي باكري در ظاهر از همديگر خللي در دوستي شان بوجود نياورده بود. در تيپ نجف هر وقت گفته مي‌شد آقا مهدي معاون احمد آقاست، كاظمي مي‌گفت: «نه! آقا مهدي فرمانده منه! دوستي شان تا آخر ادامه داشت. در عمليات خيبر اردوگاه لشكر عاشورا و لشكر نجف در كنار هم بود و وسطشان فقط يك خاكريز داشت و سنگرهاي فرماندهي دو لشكر هم نزديك اين خاكريز بود. هر وقت آقا مهدي كاري با احمد كاظمي داشت ديگر معطل نمي شد. خودش بلند مي‌شد از خاكريز مي‌گذشت مي‌رفت [ صفحه ۴۰] سنگر احمد آقا و او هم چنين مي‌كرد. لحظه‌هاي سخت و سرنوشت ساز عمليات خيبر بود و باران تير و تركش مي‌باريد. بر اثر انفجار گلوله‌هاي توپ و تانك، حفره بزرگي ايجاد شده بود. اين حفره، سنگر آقا مهدي بود و سنگر قرارگاه تاكتيكي لشكر عاشورا توي جزيره. احمد آقا حاضر بود براي ديدن مهدي جانش را هم بدهد. هر وقت فرصت مي‌كرد، مي‌گفت: «مهدي جان كاري كن كه باهم شهيد بشيم. » اين جمله را احمد بارها به مهدي گفته بود و من هم با گوش هاي خودم شنيده بودم. توي خيبر زير باران گلوله و تركش احمد آمد. تا مهدي را داخل حفره ديد تبسمي چهره اش را پوشاند و گفت: - مهدي! چه جاي باصفايي برا خودت انتخاب كردي. مهدي خنديد. احمد خيال جدا شدن از مهدي را نداشت و ماند داخل همين حفره. گفت: «اينجا هم قرارگاه تاكتيكي آقا مهدي است و هم من. » ولي اين حفره هيچ امنيت نداشت و نمي شد اطمينان كرد. به اصرار بچه‌ها سنگر كوچكي ساختيم. خود احمد آقا و آقا مهدي هم آمدند و در ساختن سنگر كمك مان كردند. نمي شد داخل
سنگر سرپا ايستاد؛ كوچك بود و كم ارتفاع. عمليات كه تمام شد، آقا مهدي برمي گشت عقب. مي‌رفت شهرهاي مختلف آذربايجان به خانواده‌هاي شهدا سر مي‌زد. به مجروحان جنگ و جانبازان سركشي مي‌كرد. از مرخصي برگشته بوديم اهواز. احمد كاظمي تماس گرفت: - مهدي مي‌خام ببينمت. قرار گذاشتند و هر دو سر قرارشان آمدند. [ صفحه ۴۱] ديدار دو يار ديدني بود تا شنيدني و نوشتني. شايد نتوان آن لحظات را با هيچ بيان و قلمي گفت و نوشت. انگار سالهاست كه همديگر را نديده اند. دست در گردن هم كردند. احمد آقا مرتب مي‌گفت: «مهدي خيلي دلم برات تنگ شده بود. خيلي دلم گرفته بود براي ديدنت ثانيه شماري مي‌كردم تا ببينمت دلم باز بشه... ». علاقه اين دو به يكديگر، به قدري محكم بود كه بيشتر وقت‌ها مي‌شد يكي را در كنار ديگري يافت. احمد آقا و آقا مهدي به قدري به سنگرهاي همديگر رفت و آمد مي‌كردند كه احمد كاظمي بيشتر بچه هاي لشكر عاشورا را به نام مي‌شناخت و آقا مهدي هم چنين بود. در بيشتر عمليات‌ها اصرار داشتند كه احمد و مهدي كنار هم باشند... كنار هم بجنگند و... روزهاي آخر عمليات خيبر خيلي تحت فشار بوديم. حميد آقا [۲۳] پشت بي سيم مدام مهمات مي‌خواست، ما هم مي‌فرستاديم ولي به دست شان نمي رسيد. بعد هم كه خبر رسيد حميد آقا شهيد شده، بچه‌ها گفتند: بريم جنازه حميد را بياريم. آقا مهدي در جوابشان گفت: حميد هم رزمنده اي است مثل بقيه رزمنده ها! مگه تعاون نيست! تعاون مي‌ره بقيه شهدارو كه بياره حميد رو هم با خودشان ميارن. حميد فرقي با بقيه نداره. كنار جاده توي سنگري نزديك خط بوديم. جاده اي كه مستقيم مي‌رفت به پلي كه حميد آنجا بود. بغل اين جاده كانالي بود كه در كنارش سنگر ما قرار داشت. خمپاره ۶۰ عراقي‌ها هم به اين سنگر مي‌رسيد. يعني همان سنگر قرارگاه تاكتيكي آقا مهدي. تلاش بچه‌ها براي متقاعد كردن آقا مهدي كه سنگرمان را عوض كنيم، [ صفحه ۴۲] نتيجه اي نداشت. پس از شهادت حميد، مرتضي ياغچيان رفت به جاي حميد. باز هم صداي آقا مرتضي را از بي سيم شنيديم كه مهمات مي‌خواست. مهمات فرستاديم باز هم به دستشان نرسيد. يك تويوتا پر مهمات آمد جلو سنگر. آقا مهدي بلند شد كه اين بار خودم مي‌برم! سر و صداي بچه‌ها بلند شد كه نمي گذاريم شما ببريد. آقا مهدي كوتاه نيامد. گفتم: آقا مهدي! اجازه بده من ببرم. تا زماني كه ما هستيم، نيازي به رفتن شما نيست. اگه ما نتونستيم، شهيد شديم و... آخرين نفر شما مي‌برين. https://eitaa.com/zandahlm1357
Part12_خاطرات شهید صیاد شیرازی.mp3
5.22M
👆🏻 ◉━━━━━──── ↻ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎧کـــتاب صــوتی " خاطــرات شهیــد علــی صیــادشــیرازی"« ره» 🔴قسمــت 12 💚سلامتی و تعجیل در فرج حضرت امــام زمــان «عــجل الله تعالی فرجه الشریف» و شــادی ارواح طــیبه شهــدا و حــاج_قــاسم صلــوات 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸
مخترعات و اگر مسبوق به مادّه باشند، ولی سابق بر مدّت آنها را « مخترعات » گویند، چون افلاک و کواکب ؛ زیرا که هر چند مادّه در ضمن صورت را دارند، ولی سابق بر زمان اند، چه زمان قدر حرکت فلک اعظم و مسیر شمس است بنا به حرکت ذاتی آن، فلک اقصی که در بیست و چهار ساعت بالتبع او یک دور بر گِرد کره ارض سیر نماید که مدّت شبانه روز است، و وقوع شمس به حسب آن حرکت در قوس تحت الارض لیل است، و در فوق الارض نهار، چنان که به حسب حرکت ذاتی خود شمس در سیصد و شصت و شش روز اسمش سال است. و نیز سیر شمس در شش بروج جنوبیه زمستان است، و در شش بروج شمالیه نسبت به ساکن بعضی از نقاط اقلیم رابع تابستان. پس زمان مؤخّر از وجود افلاک، و افلاک مقدّم بر زمانند که از حرکات آنها انتزاع شده. ولی باید دانست که مادّه افلاک مخالف بالنوع است با این مواد عنصریه یعنی آنها قابل تخلخل و تکاثف و نمو و ذبول و کون و فساد نیستند بلکه مظهر دیمومیت حق اند الاّ در طامة الکبری [۱] که: « یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ [۲] » است، پس به اعتبار ایجاد نمودن حق سبحانه و تعالی آنها را، او را « یا مخترع » نامند. ---------- [۱]: ۱ - اشاره به آیه ۳۴ سوره نازعات می‌باشد. [۲]: ۲ - سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۴. بچه محل امام رضا: 📚✍شرح بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
عزت از غیر خدا همچنین می‌فرماید: کسی که به غیر خدا عزّت جوید، همان عزّت او را هلاک کند. انفاق همچنین می‌فرماید: کسی که آبرویش را با گدایی از تو حفظ نکند، تو آبرویت را در محروم نکردن او حفظ کن. پند همچنین می‌فرماید: اموال خود را در کار غیر نیک ضایع مکن و کار نیک خود را نزد غیر نیک ضایع ننما، و چیزی نگو که پاسخش تو را آزار دهد، و با لجوج در محافل جدال ننما، و با دوستت چنان عمل نکن که بدی او به تو بیش از احسان تو به او باشد. شیرینی مناجات یکی از علمای بنی اسراییل در دعایش می‌گفت: پروردگارم چقدر تو را نافرمانی کردم و تو مرا عقاب نکردی! خدا به پیامبر آن زمان وحی می‌رساند که به بنده‌ام بگو: چقدر عذابت کنم! تو نمی دانی که شیرینی مناجات با خودم را از تو گرفتم! شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇 @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ما به مهارت ها ادب مي گوييم. ادب بر پايه ي اخلاق و فطرت است. اولين مهارت يا ادبي كه مي خواهيم به آن بپردازيم ادب كلام است. ادب حرف زدن. ما ادب كلام نداريم. نه اين كه حرف زدن بلد نباشيم بلكه بحث خشونت ها و خشونت هاي كلامي را به ياد آوريد. شخصيت و امنيت با هم كاملاً عجين هستند به همين دليل مي خواهيم روي خشونت هاي كلامي تمركز بيشتري كنيم و احساسات پشت اين خشونت ها را ببينيم. بدون سرزنش و با نگاه مسئول به محاوره هاي مان خوب نگاه كنيم، به حرف زدن هايمان توجه كنيم و ببينيم كه از چه كلماتي استفاده مي كنيم. تعداد كلماتي كه براي صحبت كردن از آن ها استفاده مي كنيم چند تا هستند؟ تا حالا شمرده ايد؟ در خزانه ي لغات ما چه قدر لغت وجود دارد و چه قدر به اين لغات دسترسي داريم؟ در بازي هاي كلامي خلاق خيلي اهميت دارد كه در خزانه ي لغات ما چه قدر لغت وجود دارد؟ آن ها را بنويسيد. در محاوره هايمان چه قدر قدرت تفهيم و تفهم داريم؟ {قسمت14} [مباحث کودک متعادل ]
يكي از اركان ايجاد شخصيت در كودك كلام است. از چه كلماتي با بار ارزشي آن ها استفاده مي كنيم؟ چه قدر كلمات سخيف و زشت به زبان مي آوريم؟ و چه قدر از كلمات بي ارزش استفاده مي كنيم مثلاَ به جاي اين كه بگوييم "كنترل تلويزيون را بده" مي گوييم "اون ماس ماسك را رد كن بياد" وقتي عصباني مي شويم چي به بچه هايمان مي گوييم و از چه كلماتي در عصبانيت استفاده مي كنيم؟ تمرين: هر چي فحش بلديد روي يك كاغذ بنويسيد حتي زشت ترين كلمات و ناسزاهايي را كه بلديد را بنويسيد در ضمن اين كار بايد كاملاً خصوصي انجام شود. يك فحش نامه از ساده ترين كلمات مثل بي شعور شروع كنيد تا كلماتي كه حتي تا به حال به زبان نياورده ايد ولي بلد هستيد و در ذهن تان هست، ‌بنويسيد. با اين كار متوجه مي شويم كه چه قدر در ذهنيت ما كلمات سخيف و زشت حاكم است و چه قدر كلمات زيبا حاكم است. و حالا من چگونه مي توانم با اين خزانه ي لغات زيبا يك صحنه ي زيبا را تصور كنم. چه قدر صحنه ي زيبا در زندگي تان ديده ايد؟ چگونه مي توانيد آن ها را تفسير و توصيف كنيد. {قسمت15} [مباحث کودک متعادل]
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5996722248793199160.mp3
13.97M
《تعلیم و تربیت - محمود سلطانی》 - حظ و لذت ۱۳
4_6035249428288257965.mp3
17.94M
《تعلیم و تربیت - محمود سلطانی》 - پاسخ به چند سوال - نیاز - نوازش ۱۴
@dars_akhlaq.mp3
2.67M
🔊 🌹حجت‌الاسلام والمسلمین استاد الهی ⚠️ شوهرم مبتلا به شبکه های مجازی و بعضا تصویر و نامناسب است، برای تربیت فرزندانم نگرانم⁉️ ✅پرسش و پاسخ (11)👌
سلام نوزاد۵۳روزه خیلی قولنج داره قطره کولیک هم بهش میدم اما بازم کولیک داره لطفا راهنمایی کنید واینکه برای خودم چی خوبه تاشیرم صاف بشه ممنونم نوزاد در کودکانی که فقط شیر مادر می­ خورند، باید مادر خوبی داشته باشد تا جایگزین قطره مولتی ویتامین گردد. به جای قطره آهن حتماً از عرق خونساز (آب آهن تاب) برای مادر و نوزاد استفاده نمایند. ✴️ از چهار ماهگی نیز غذای کمکی را شروع کنید. شیره انگور، عصاره گوشت و راسته گوسفند به کوک بدهید. عسل و مغزهای خشکبار (مثلاً به شکل کوبیده شده) نیز زیاد به ایشان بدهید. ✴️ اگر هم به صورت دائم حسوم در ظروف مورد تائید شما باشد، قطعاً کودکان شما دچار کمبود آهن نخواهند شد و به هیچ وجه نیازی به قطره آهن (که دارای عوارضی از جمله بیش فعالی است) نمی باشد. ✴️ به کودکان بالای چهار ماه باید غذای کمکی مغذی بدهید. مزاج سنی کودکان گرم و تر است و باید غذاهای گرم و تر به آن­ ها بدهید تا به رشد آن ها کمک کنید. با گندم و گوشت گوسفندی و نخود غذا برای او درست کنید. انجیر، خرما و انگور به بچه بدهید و نگذارید با تغذیه نادرست­ سلامت مزاج­ او مبتلا به تغییرات و عادات نامطلوب شود. ✴️ اولین غذای کمکی که برای بچه شروع می­ کنید بهتر است باشد و بعد از ۲ هفته به تدریج سوپ با گوشت پرندگان یا گوسفندی بدهید. لبوب و مغزها را به بچه بدهید. اگر خانم خانه قدری هنر و سلیقه داشته باشد می­ تواند مواد خوراکی سالم که خوشمزه، خوشگل و خوش­رنگ باشد تهیه نماید که بچه به آن علاقه­ مند شود و جایگزین یخمک، ژله و هله­ هوله­ های دیگر گردد. ✴️ مثلاً بادام، گردو و دیگر مغزها را با عسل مخلوط کنند و با آب لبو رنگین نمایند و در یخچال بگذارند تا خنک شود. عسل هم به اندازه بدهید و خیلی افراط نکنید. روزی دو الی سه قاشق غذاخوری کفایت می­ کند. بچه­ ها هم مانند بزرگترها مزاج خاص خود را دارند که از علائم و ویژگی­ هایشان می­ توانید متوجه شوید که مزاج جبلی (ذاتی) و مادرزادی آن ها چیست و بسته به مزاج آن ها میزان مصرف عسل را می­ توانید کم و زیاد نمائید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام . خانمی هستم ۳۹ ساله. کولیت اولسروز فعال دارم. الان چندروزی هست فکر میکنم بواسیر دارم دچار بیرون زدگی از ناحیه مقعد هستم. خیلی هم درد میکنه.نمیتونم بشینم. چکار کنم. ممنونم وخدا خیرتون بده پاسخ = (گشاد شدن وریدهای درون مَجرایِ مقعدی): انواع بواسیر: الف. داخلی (داخل رود آنال)، ب.خارجی (خارج رود آنال)، که هر کدام از اینها به چهار دسته تقسیم میشوند: 1.خونی، 2.بادی،3.ساچمه ای، 4.دگمه ای پرهیز شود از: میوۀ موز، بیسکویت سفید، نان سفید،شکر، سینه مرغ، اُسانس‌های شیمیائی (نوشابه های گاز دار، آبمیوه های شیمیائی و...)، کم تحرکی، اضافه وزن، سوسیس و کالباس (سوسیس و کالباس مُوَلّد سرطان مغز، بواسیر، شقاق مقعد و انواع دیگر سرطان‌ها است). الف. درمان بواسیر خونی: 1ـ سمّاق (یک قاشق چای‌خوری صبح و یک قاشق چای‌خوری شب)، 2ـ تره یک مشت با ناهار، 3ـ خُرفِه یک مشت با شام، 4ـ جوشاندۀ ریشۀ درخت انار، 5ـ تره‌فرنگی، 6ـ برگ درخت انگور، 7ـ میوۀ بِه یا مربّای آن با قند، 8ـ دمکردۀ گُل بابونه با قند، 9ـ دمکردۀ گُل بومادران با قند، 10ـ هلیلۀ کابلی [برای درمان اَدِمِ شکمی، افزایش دهندۀ بزاق دهان، ضدّ نفخ، مقوّی معده (کمک به هضم غذا نظیر کاسنی)، درمان بواسیر خونی]، 11ـ گُلنار فارسی (درمان مِنُوراژی، درمان بواسیر خونی، پیشگیری از آترواسکلروز)، 12ـ شاه بلوط (بلوط المَلِک) دو عدد، 13ـ هر روز خوردن جوشاندۀ پوست ریشۀ درخت نارگیل (یک استکان)، 14ـ میوۀ نارگیل (یک چهارم)، 15ـ روغن نارگیل (یک قاشق چای‌خوری) ضدّ بواسیر خونی است، 16ـ خوردن اسپرزه و لِعابِ آن (= موسیلاژ= مادّۀ جاذب آب). ب. درمان بواسیر بادی: 1ـ هر روز عصرانه سه خوشه انگور با هستۀ آن بجوید و بخورید، 2ـ یک قاشق چای‌خوری أنیسون (زیرۀ سبز شیرین) را با یک قاشق چای‌خوری تخم کرفس و یک قاشق مرباخوری قند نرم بکوبید و هر روز بخورید، 3ـ دو إلی سه بار نشستن روی خِشتِ داغی که حوله روی آن انداختید، 4ـ دمکرده یا جوشاندۀ شُکاعی (=خارزن‌بابا= رَأسُ الشّیخ) را غرغره کنید و قورت دهید. ج. درمان بواسیر ساچمه ای و بواسیر دگمه۵ ای: 1ـ یک قاشق چای‌خوری زنیان یا نصف استکان عرق زنیان با دو مغز گردو با همدیگر جویده و خورده شود، 2ـ پودر هستۀ هلیلۀ زرد د مخلوط با سفیدۀ تخم مرغ را هر شب تا صبح بر محلّ گذارند تا بهبودی کامل حاصل شود. درمان عمومی بواسیر: 1ـ دمکرده یا جوشاندۀ ریشۀ حشیشة البواسیر (علف بواسیر)، 2ـ خوردن کوبیدۀ کُندُر با قند، 3ـ جوشاندۀ برگ حَساس و ریشۀ حَساس (گیاه حَساس = گُل قارکون = گُل قَهر = مستحیه) [توجّه: زیاده‌روی در خوردن دمکرده یا جوشاندۀ برگ و ریشۀ حساس، مسمومیّت می‌آورد و موجب ریزش مو می‌شود]، 4ـ خوردن گوشت پرندۀ هوبرِه (حُباری). درمان درد بواسیر: 1ـ تُفالۀ چای‌دمکرده که چای آن مصرف‌شده را بر محلّ بواسیر ضمادکنید، 2ـ روزی سه‌مرتبه روی موضع‌درد روغن‌خیار بمالید، 3ـ سبزی تره بهمراه غذا بخورید، 4ـ روزی دو خوشه‌انگور با هستۀ آن بجوید و بخورید، 5ـ سبزی خرفه بهمراه غذا بخورید، 6ـ روغن بواسیر بر موضع بمالید
در نزدیکی جندی شاپور، بنایی دیدنی با گنبد مخروطی شکل دندانه‌دار قرار دارد که قهرمانی نام‌آور را در خود جای داده است، . این بقعه سلجوقی که به‌تازگی مرمت شده، محل دفن پاسدار زبان فارسی است؛ کسی که بدون حضور او، زبان فارسی از بین می‌رفت. « یا یعقوب لیس صفری توسط سلسله صفاریان ساخته شده است و این بنا در شهرستان گوندشاپور شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران قرار دارد. یعقوب بن لیث الصفار، بنیانگذار سلسله صفاریان است.»
آبشار_میلاش_رحیم_آباد که در یک کیلومتری غرب روستای میلاش و در مسیر رودخانه میلاش قرار دارد و سرچشمه آن کوه بندبن است. روستای میلاش از بخش های رحیم آباد رودسر است. این روستا در 30 کیلومتری رحیم آباد قرار گرفته است. آبشار میلاش رحیم آباد دارای 25 متر اراتفاع و 8 متر پهنا است. همچنین آب از شیب حدود 90 درجه از ارتفاع 25 متری به زمین فرود می آید.
عمارت زیبای سلطان بیگم واقع در پایتخت تهران این عمارت قاجاری، ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال قدمت دارد و دارای جنبه های جذاب گشت و گذار و نمونه های زیبایی از معماری و هنر است. خانم سلطان بیگم شجاعی که یکی از نزدیکان ناصرالدین شاه قاجار بوده، در سال ۱۳۱۲ این عمارت را به یکی از فرزندان خود با نام تقی شجاعی واگذار می کند. ایشان خانه را در سال ۱۳۲۶ به فردی دیگر از خانواده نیرنما میفروشند و پس از آن، تحت اختیار خانواده نیرنما قرار می گیرد.