eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: ۹. ۴- صدوق گويد: محمد بن علي بن ماجيلويه (رض) به حديث براي ما گفت: علي بن ابراهيم بن هاشم، از مختار بن محمد بن مختار همداني، از فتح بن يزيد جرجاني از ابوالحسن (ع) نقل نمود كه شنيدم: حضرتش درباره خداوند عزّوجلّ مي‌فرمود: او لطيف، آگاه، شنوا، بينا، يگانه، يكتا، بي نياز، آن كه نه زاييده و نه زاده شده، بي هيچ همتا و مانندي، به وجود آورنده همه چيز، حيات و جسم بخشنده به همه جسمها و صورتگر صورتهاست، و اگر آن گونه كه مي‌گويند بود، آفريدگار از آفريده، و به وجود آورنده از به وجود آمده بازشناخته نمي شد كه او به وجود آورنده بوده، آنچه را بدان جسم، صورت و حيات بخشيده از خود متفاوت بيافريده و نه چيزي به او شبيه و نه او شبيه چيزي است، گفتم: درست، خداي مرا فداي تو قرار دهاد، اما شما فرموديد: او يكتاي بي نياز و به چيزي شبيه نباشد در حالي كه خدا يكي و انسان نيز يكي است، آيا در يگانگي شباهتي به يكديگر ندارند؟ فرمود: اي فتح! حرف محالي مي‌زني، خدايت پايدار دارد، تشبيه تنها در معاني است اما در مورد اسمها همه يكي است و نشانگر مسمّي است، يعني اگر گفته شود انسان "يكي " است بدان معني است كه پيكري واحد داشته و دو تا نيست، بنابر اين نفس انسان يگانه نيست زيرا عضوهاي گوناگون و رنگهاي متفاوت بسياري دارد، انسان عبارت است از مجموعه اجزايي كه با هم فرق مي‌كنند، خون او چيزي جز گوشت و گوشت او متفاوت از خون وي است، عصب او جز رگها و مويش جز چهره و سياهي اش متفاوت از سپيدي اش است، چنانكه ديگر آفريدگان نيز اينگونه اند. بنابر اين انسان در لفظ يكي و در معني (حقيقت) يگانه نيست، در حالي كه خداوند جلّ جلاله يگانه بوده، جز او يكتايي نباشد. نه اختلافي بدو راه يافته و نه تفاوت، فزوني يا كاستي، ديگر آن كه انسان آفريده، ساخته شده و فراهم آمده از اجزاي مختلف و جوهرهاي گوناگون است كه به سبب (اعتبار) اجتماع (گرد هم آمدن) يك چيز شناخته مي‌شود، گفتم: فدايت شوم، خاطرم را آسوده ساختي خدا خاطرت را آسوده گرداند، برايم اللطيف الخبير را روشن كن چنان كه الواحد را روشن نمودي، من برآنم لطف او متفاوت از لطف آفريدگانش است اما دوست دارم آن را برايم شرح دهي. فرمود: اي فتح! گوييم لطيف است چون آفرينشي لطيف داشته، به هر لطيف و غير لطيفي آگاه است، در ميان آفريده‌هاي لطيف از حيوانات كوچك مي‌توان پشه و كوچكتر از آن را نام برد كه تقريبا با چشم ديده نمي شود، بلكه از فرط كوچكي نر و ماده، يا تازه متولد شده و كهن عمر آن دانسته نشود. بنابر اين چون كوچكي اين موجودات با همه لطافت شان را مي‌بينيم، و اينكه چگونه از پي روزي برآمده، راه گريز از مرگ را شناخته و هر آنچه كار او را به سامان برد، جمع مي‌آورد، چه در اعماق درياها و چه در پوست درختان و ميان صحراها باشد، از سويي سخن يكديگر بازشناخته، به فرزندان خود دانسته خويش آموخته و سير از غذاي شان مي‌كند، برخوردار از رنگهايي گوناگون، از قرمر و زرد و سفيد و سبزند و آن اندازه كوچكند كه تقريبا چشم آنها را نمي بيند، دست از لمس و حسّ آنها ناتوان است، از اينها همه در مي‌يابيم آفريدگار اين آفرينش لطيف، لطيف است و او را در آفريدن اين چيزها بدون ابزار و وسيله لطفي است، و هر سازنده اي، ساخته خود را از از چيزي ساخته، اما خداوندِ لطيف و جليل آفرينش و صنع خويش از هيچ به هستي آورده است۱۰. ۵- مفيد گويد: شريف صالح ابومحمد حسن بن حمزه علوي حسيني طبري (رض) به من چنين خبر رساند كه محمد بن عبدالله بن جعفر حميري، از پدرش، از احمد بن محمد بن عيسي، از مروك بن عبيد كوفي، از محمد بن زيد طبري براي ما حديث كرد و گفت: از علي بن موسي الرضا (ع) شنيدم كه در توحيد خداوند سبحان مي‌فرمود: آغاز بندگي خداوند شناخت او، و أصلِ شناخت او يگانه دانستن او، و نظام توحيد او دور ساختن هر حدّ و مرزي از اوست، كه همه خردها گواه آنند كه هر محدودي آفريده شده است، و هر آفريده اي گواهي دهد كه آفريدگارش آفريده شده نيست، و آن كه حادث نباشد قديم ازلي است، پس هر كه ذات او را وصف كند پرستش خدا ننموده، و هر كه قصد شناخت كنهِ ذاتِ او كند توحيد او را نپذيرفته، و هر كه براي او مثل و مانندي پندارد به حقيقت او نرسيده، و هر كه جايي را از او خالي بيند او را تصديق ننموده، و هر كه با حسّي به او اشاره كند قصد او نكرده، و هر كه او را به چيزي شبيه گرداند رويي به او ننموده، و هر كه او را جزئي از چيزي يا چيزي را جزئي از او داند در برابرش به خاك بندگي ننشسته، و هر كه او را گماني پندارد اراده او نكرده است، هر شناخته شده اي ذاتا مصنوع است، و هر تكيه بر غير كرده اي معلول است، به آفريده خدا بر او استدلال شود، و معرفت به او با خردها فراهم آيد، و با فطرت حجّت او تمام است. خلقت مخلوقات از سوي خداوند بزرگ، خود، حجابي است ميان او و آنها، و مباينت او با آفريدگان نشانه جدايي و مفارقت ميان ذات او و آنهاست. ابتدا داشتن مخلوقات خود
دليل آن ا ست كه خداوند را آغاز و ابتدايي نيست ; چون هر موجودي كه آفرينش او آغازي داشته باشد نمي تواند آغازگر همانند خود باشد . پس، نامهاي خداوند متعال براي بيان (ذات او) است، و افعال و آثارش براي تفهيم و اثبات وجود او. كسي كه براي خداي تعالي حدّ قايل شود بي گمان او را نشناخته است، و هر كس او را محاط داند از مرز معرفت او تجاوز كرده است، و هر كس بخواهد به كنه ذات او برسد راه خطا رفته است. هر كس بگويد: او چگونه است؟ او را تشبيه كرده است، هر كس درباره خداوند بگويد: چرا؟ برايش علت فرض كرده است، هر كس بگويد: از كجا؟ او را در زمان قرار داده است، هر كس بگويد: در چيست؟ او را در چيزي گنجانده است. هر كس بگويد: تا كجاست؟ براي او نهايت قرار داده است. هر كس بگويد: تا كي؟ برايش غايت در نظر گرفته است و هر كس برايش غايتي شناسد او را محاط و محدود دانسته و هر كس محاط و محدودش بداند از مسير درست شناخت او بيراهه رفته است. خداوند تعالي با دگرگوني مخلوقات دگرگون نگردد، و با حدّ پذيري محدود، حدّ و مرز نپذيرد، او يكي است اما نه به معناي عددي آن، آشكار است اما نه اين كه لمس شود، پيداست اما نه به اين معنا كه با چشم ديده شود، ناپيداست اما نه اين كه از مخلوق جدا باشد، دور است اما نه به مسافت، نزديك است اما نه به معناي نزديكي مكاني، لطيف است اما نه به معناي لطافت جسماني، موجود است اما نه اين كه از عدم به وجود آمده باشد، فاعل است اما نه از روي جبر و بي اختياري، تدبير كننده است اما نه به ياري انديشه، گرداننده است اما نه با به حركت در آوردن عضوي، اراده كننده است اما نه با عزم و آهنگ قبلي، خواهنده است اما نه با نيت قبلي، مدرِك است اما نه به كمك حسّي، شنواست اما نه با عضوي (گوش)، بيناست اما نه با ابزاري (چون چشم)، زمانها با او همراه نباشد، و مكانها او را در بر نگيرد، و چرت و خواب او را نربايد، صفات او را محدود نسازد، و ابزارها و ادوات به كار او نيايد. بود او بر زمانها پيشي دارد، و وجودش بر عدم، و ازليّتش بر ابتدائيت. از اين كه موجودات همانند را آفريده است دانسته مي‌شود كه خود او همانندي ندارد، و از اين كه اشياء متضادّ را خلق كرده معلوم مي‌شود كه خود او ضدّي ندارد، و از اين كه ميان امور مقارنت برقرار ساخته دانسته مي‌شود كه خود او را قريني نيست، روشني را ضدّ تاريكي ساخت و سردي را ضد گرمي، ميان اشياي دور از هم پيوند و نزديكي بر قرار ساخت، و اشياي بزرگ به هم را از يكديگر جدا ساخت. با جدايي افكندن ميان آنها نشان داد كه آنها را جدا افكننده اي است، و با گرد هم آوردن آنها نشان داد كه آنها را گرد آورنده اي است. خداي عزّوجلّ مي‌فرمايد (از هر چيزي جفتي آفريديم باشد كه پند آموزيد) ۱۱. معناي ربوبيّت در او بود آن گاه كه هنوز مربوبي نبود، و حقيقت الوهيت (و معبوديت) در او بود آن گاه كه هنوز عبادتي در كار نبود، و معناي عالميت را دارا بود آن گاه كه هنوز معلومي در ميان نبود، چنين نيست كه از وقتي آفريد سزاوار معناي آفريدگاري شده و يا از زماني كه موجودات را پديد آورد معناي پديدآورندگي را دست آورد، نه واژه (منذ: كه براي ابتداي زمان است) او را از فعلش غايب مي‌كند (يعني فعل و آفرينش خداوند متوقف بر زماني خاص نيست كه تا آن زمان فرا نرسد فعلش را انجام ندهد و منتظر فرا رسيدن آغاز آن زمان باشد) و نه واژه (قد: كه براي تقريب زمان است) او را به فعلش نزديك مي‌سازد (چرا كه خداوند براي انجام فعلي منتظر وقتي خاص نمي ماند بلكه همه زمانها براي او يكسان است)، و نه واژه (لَعلّ: كه براي اميدواري است) او را از خواستش حاجب و مانع مي‌شود (يعني براي انجام چيزي كه مراد و خواست اوست اميد به فرا رسيدن چيزي ديگر نمي بندد; بلكه ايجاد به فرمان اوست و هر چه اراده كند بيدرنگ تحقق مي‌يابد) و نه واژه (متي: چه وقت؟ ) او را مشمول زمان مي‌سازد (يعني گفته نمي شود: كي دانست؟ كي توانست؟ و كي مالك شد؟ ) و واژه (حين: زمان) شامل او نمي گردد (يعني ذات و صفت و فعل خداوند مشمول و محدود به هيچ زماني نمي شود چرا كه او خود فاعل و آفريننده زمان است) و واژه (مع: با) كه براي معيت و همراهي است با او قرين نشود (يعني هيچ چيز با او و در مرتبه او نيست). هر ويژگي و اثري كه در مخلوق باشد در خالقش وجود ندارد، و هر چيزي كه در مخلوق امكان وجود دارد در آفريدگارش ممتنع است. حركت و سكون در او راه نيابد. چگونه چيزي در او راه يابد كه خود او را پديد آورده است، يا چگونه به او باز گردد چيزي كه او خود آن را آغاز كرده است. در اين صورت ذات او دستخوش تغيير و تفاوت مي‌شد، و معناي ازليت خود را از دست مي‌داد، و براي آفريدگار معنايي جز مخلوق بودن باقي نمي ماند، اگر پسي براي او فرض شود بي گمان پيشي هم برايش فرض خواهد شد، و اگر كمال يابي برايش فرض گردد لازم آيد نقصان او، چگونه سزاوار ازليت باشد كسي كه حدوث براي او ممتنع نيست؟ و چگونه اشياء را ايجا
د كند كسي كه خود از ايجاد شدن امتناع ندارد؟ اگر معاني (و صفات مخلوق) به او تعلق گيرد بي گمان نشانه مصنوع و مخلوق بودن در او باشد، و در اين صورت به جاي آن كه چيزي دليل وجود او باشد خود دليل بر وجود ديگري خواهد شد. در سخن محال (و خلاف حق و واقعيت) حجّت و دليلي وجود ندارد، و پرسش از چنين سخني پاسخي ندارد; معبودي جز خداوند بلند مرتبه و بزرگ نيست ۱۲. ۶- صدوق گويد:... عبدالعزيز بن مهتدي گويد: از حضرت رضا (ع) در باره توحيد پرسيدم، فرمود: هر كس سوره (قل هو الله أحد) را بخواند و به آن ايمان آورد توحيد را شناخته است. عرض كردم: چگونه آن را بخواند؟ فرمود: همان طور كه مردم مي‌خوانند و پس از خواندن آن سه مرتبه بگويد: كذلك الله ربي (چنين است پروردگار من) ۱۳. ۷- صدوق گويد:... أبو محمد، فضل بن شاذّان از امام رضا (ع) نقل كرد كه فرمود: اگر كسي بگويد: چرا مردم مأمور شده اند به اين كه به خداوند و فرستادگان و حجّتهاي او و به آنچه از نزد خداي عزّوجلّ آمده است اقرار كنند؟ در جواب گفته شود: به دلايل فراواني ; يكي اين كه: كسي كه به خداي عزّوجلّ ايمان نياورد از نافرماني او نپرهيزد و از ارتكاب گناهان بزرگ خودداري نورزد و در انجام فساد و ظلم ملاحظه كسي را نكند. و چون مردم اين كارها را بكنند و هر انساني آنچه را مي‌خواهد و هوس مي‌كند مرتكب شود و ملاحظه احدي را نكند و كسي را مراقب اعمال خود نداند جامعه به كلّي فاسد مي‌شود و مردم به جان يكديگر مي‌افتند و به ناموس و اموال هم تجاوز مي‌كنند و خونها و حرمتها را مباح مي‌شمارند و يكديگر را بناحق و بدون گناه مي‌كشند. در نتيجه، دنيا خراب مي‌شود و انسانها از بين مي‌روند و حرث و نسل به تباهي كشانده مي‌شود. دوم اين كه: خداوند عزّوجلّ حكيم است، و حكيم نيست و به حكمت وصف نشود مگر كسي كه از فساد و تباهي منع كند و به صلاح و پا كي فرمان دهد و از ظلم جلوگيري كند و از زشتكاريها باز دارد جلوگيري از فساد و امر به صلاح و پاكي و نهي از زشتكاريها هم ميسر و مؤثر واقع نشود مگر پس از اقرار به وجود خداي عزّوجلّ و شناخت كسي كه امر و نهي مي‌كند. اگر مردم بدون اقرار به خداوند عزّوجلّ و بدون شناخت او به حال خود رها شوند در آن صورت امر به صلاح و پاكي و نهي از فساد ثابت نشود; در اين صورت آمر و ناهي در كار نباشد. سوم اين كه: ما ملاحظه مي‌كنيم كه انسانها گاه در نهان و بدور از چشم خلق مرتكب فساد مي‌شوند: پس اگر اقرار به خدا نباشد و كسي در خفا از او نترسد هيچ كس، وقتي با خواستها و هوسهاي خود خلوت كند، ملاحظه كسي را نمي كند و كسي را ناظر اعمال خودنمي داند تا ترك معصيت كند و هتك حرمت نكند و مرتكب گناهان كبيره نشود، چه، اعمال او از چشم مردم پنهان است و كسي را مراقب خود نمي داند. و اين خود باعث تباهي همه مردم و جامعه مي‌شود; بنابر اين، قوام جامعه و صلاح مردم تحقق نيابد مگر با اقرار و اعتراف ايشان به موجودي كه دانا و آگاه است و اسرار و نهانيها را مي‌داند، به صلاح و پاكي امر مي‌كند و از فساد و تباهي باز مي‌دارد و هيچ امر پنهاني بر او پوشيده نيست ; اقرار و اعتراف به وجود چنين خدايي باعث مي‌شود كه از ارتكاب فساد و گناه در خفا خودداري ورزند ۱۴. منبع حديث ۱- أعراف / ۱۸۰. ۲- حاقه / ۱۷. ۳- غافر / ۷. ۴- أصول كافى ۱/ ۱۳۰- ۱۳۲. ۵- اخلاص / ۱ - ۴. ۶- شوري / ۱۱. ۷- بقره / ۱۳۷. ۸- توحيد صدوق ۹۵. ۹- توحيد صدوق ۶۸. ۱۰- عيون أخبار الرضا ۱/ ۱۲۷ - ۱۲۹. ۱۱- ذاريات / ۴۹. ۱۲- أمالى مفيد ۲۵۳ - ۲۵۸. ۱۳- عيون أخبار الرضا ۱/ ۱۳۳- ۱۳۴. ۱۴- عيون أخبار الرضا ۲/ ۹۹ - ۱۰۰. .......: امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
🎤💭🎤💭🎤💭🎤 ✅پاسخ به شبهات وهابیت علیه مهدویت ⬅️قسمت 2⃣2⃣ از 2⃣3⃣ 💭شبهه ی شماره 2⃣2⃣ ⚠️این شبهه یکی از مهمترین شبهاتی است که وهابی ها در شبکه ها📡 و کانالهای مختلف مطرح کردند .. 📕″کتاب الغیبة النعمانی، ص321″ می‌گویند مهدی شیعه به قانون و کتاب حضرت داوود (ع) حکومت می کند، اما مهدی اهل سنت مطابقت از پیغمبر رسول الله می کند. یعنی می گویند مهدی شیعیان از 👥پیغمبر بنی اسرائیل و یهودی ها تبعیت می کند، مهدی اهل سنت از شریعت رسول الله (ص).❌🙄 ✅جواب شبهه👇👇 👌در جواب می گوییم اولا اینجا آن حکمی🗞 که در آن روایت آمد به معنای قضاوت است، یعنی حضرت مهدی (عج)👈 شبیه حضرت داوود قضاوت می کند نه، آن بحث حکومت!👉 🤔اما حالا شاید بگویند چرا مثل حضرت داوود قضاوت می کند⁉️ باز هم این را وهابی ها مطرح می کنند، چرا شبیه حضرت داوود🌟، چرا شبیه پیغمبر (ص) ما نه..⁉️👇 ⚠️ادامه روایت را وهابی ها ذکر نمی کنند❌ ادامه روایت این است که چون 👈قائم آل محمد قیام کند به حکم داوود و سلیمان حکم می کند و (در ادامه می گوید) شاهد نمی خواهد.👉 یعنی اگر امام زمان (عج) شبیه حضرت داوود قضاوت می کند از این باب است که شاهد نمی خواهد 👈یعنی شاهد نخواستنش شبیه حضرت داوود🌟 است، نه اینکه کل قضاوت ایشان شبیه حضرت داوود باشد! چون آخر روایت را وهابی ها📚 نمی‌آورند اینجا شبهه وارد می کنند. ❌وهابیهای کثیف چنین شبهات سخیفی را مطرح📚 می کنند بدون اینکه آخر روایت و ادامه ی روایت را بیان کنند. ✅در روایت های شیعه هم داریم (نمی‌دانیم چرا اینها را مطرح نمی کنند!) کتاب 📙″ارشاد شیخ مفید، ج2، ص384″ که چون حضرت قائم قیام کند به عدالت حکم می کند و دوران او ستم برداشته می‌شود و 👈به حکم حضرت داوود و حضرت محمد (ص) در میان آنها حکومت می کند👉. این روایت اینجا پیغمبر و حضرت داوود را کنار هم آورده، 🌀یعنی اگر شبیه حضرت داوود است فقط 👈به این خـاطر است که بینه و شاهد از مردم👥 طلب نمی کند و خودش با علم غیب می‌تواند بفهمد حق با چه کسی است.👉 از این باب شبیه حضرت داوود است نه کل حکومت و.. 🎤استاد احسان عبادی 🎤💭🎤💭🎤💭🎤
🔰 سلسله نوشتارهای 1 👈 بررسی رفتاری لحظه شناسی ها و لحظه نشناسی های مهم و عبرت آمیز تاریخ در کلام رهبری 🎬 جلسه اول 1️⃣ شیخ بالای دار ! ✳️ در صدر مشروطه علمای بزرگی بودند -که من اسم نمی آورم، معروفند- که اینها ندیدند توطئه‌ای را که آن روز غربزدگان طراحی میکردند؛ توجه نکردند که حرفهائی که اینها دارند در مجلس شورای ملىِ آن زمان میزنند، یا در مطبوعاتشان مینویسند، مبارزه‌ی با اسلام است؛ مماشات کردند. نتیجه این شد که کسی که میدانست و میفهمید - مثل مرحوم شیخ فضل‌اللَّه نوری - جلوی چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتی پیدا نکردند؛ این اشتباهی است که آنجا انجام گرفت؛ این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم ( 6 اسفند 88 / جالب اینکه رهبری این بیانات را در دیدار با اعضای مجلس خبرگان فرمودند !!! ) 👌 البته منظور رهبری از آن علمایی که نام نبردند ، مرحوم آیت الله عبدالله بهبهانی و مرحوم آیت الله محمد طباطبایی بود که دو مشروطه خواه در تهران بودند که ابتدا همراه با شیخ فضل الله بودند ، اما عمق بصیرت شیخ فضل الله را نداشتند تا تشخیص دهند انگلیس ، مشروطه را به انحراف برد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اقدام زیرکانه و جالب از شهید چمران با قوطی کنسرو ! وقتی کنسروها را پخش می کرد، گفت "دکتر گفته قوطی ها شو سالم نگه دارین. منم پرسیدم آخه قوطی خالی کنسرو به چه درد میخوره! بعد خود پیداش شد، با کلی شمع. توی هر قوطی یک شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفتد. شب قوطی ها را فرستادیم روی رودخانه اروند. عراقی ها فکر کرده بودند غواص است، تا صبح آتش می ریختند! https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: ۶ - و کان من دعائه علیه السلام عندالصباح و المساء اشاره کما قال تعالی: «فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ [۸] » حمد الهی بر خلق روز و شب قوله علیه السلام: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ. أوّلاً بدان که: معنی حمد: الثناء الجمیل علی قصد التعظیم للممدوح، سواء لنعمة أو غیرها. و الشکر: فعل ینبّئ عن تعظیم المنعم، لکونه منعماً، سواء کان باللسان أو بالجنان أو بالأرکان. و النهار: اسم لضوء واسع ممتد من أوّل طلوع الفجر إلی غروب الشمس. و اللیل: الظلمة، و لیل اللیل أی شدید الظلمة. بعد بدان که: این هر دو یعنی لیل و نهار از آیات تکوینیه حق اند، چه هر یک علامت بر وجود صانع حکیم اند از باب احتوای آنها بر آثار عدیده و خیرات غیر متناهیه از برای تکمیل مصالح و منافع دنیویه عباد، کما قال تعالی: « وَ جَعَلْنَا الَّلیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ الَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً [۱] »، چنان که داعی علیه السلام در ضمن عنوانات و فقرات دعا بعضی از مصالح لیل و نهار را ذکر می فرماید. قال تعالی: « وَ آیَةٌ لَّهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُظْلِمُونَ [۱] ». و « مقیت » [۲] از اسماء اللّه و مأخوذ أز « قوت » است، أی: هو المقتدر الحافظ لقوت الخلایق. قوله علیه السلام: وَ مَیَّزَ بَیْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ. یعنی: با آن که لیل و نهار هر دو در قدر مشترک زمان که قدر حرکت فلک اعظم است شریک و متحدند، حقّ تعالی آنها را به تقدیر خود از هم در اوصاف و آثار ممتاز نموده، یعنی متّحد در ماهیت و مختلف به عوارض اند. قوله علیه السلام: وَ جَعَلَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً. أی منتهی ینتهی الیه، چنان که در دو نقطه اعتدال ربیعی و شتوی، یعنی حمل و میزان لیل و نهار در اقلیم رابع غایت حد اعتدال آنها که هر یک منتهی می‌شوند به دوازده ساعت، و مع ذلک برای هر یک از آنها أمد ممدود است، یعنی مدت و زمانی است در طرف زیادتی و نقصان مدید و منبسط، که هر یوم و لیلی با یوم و لیل مصاحب خود اختلاف کثیره دارد موقوتاً، یعنی به حسب وقت و زمان. [قوله علیه السلام: وَ أَمَداً مَمْدُوداً] ---------- [۸]: ۱ - سوره مبارکه مرسلات، آیه ۲۳. [۱]: ۲ - سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۲. [۱]: ۳ - سوره مبارکه یس، آیه ۳۷. [۲]: ۱ - توضیح لفظ « مقیت » استطراداً به واسطه عبارت « بقوتّه » در دعا آمده است. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: خصائل بزرگان برخی بزرگان ویژگیهایی داشتند که دیگران به آنجا نمی رسیدند، از جمله آنها: علی بن ابی طالب علیه السلام در قضاوت، ابوعبیده در امانت داری، ابوذر در صراحت گویی، ابی بن کعب در قرائت قرآن، زیدبن ثابت در واجبات، ابن عباس در تفسیر قرآن، حسن بصری در اخلاق، وهب بن منبه در قصص، ابن سیرین در تعبیر خواب، نافع در قرائت، ابوحنیفه در فقه قیاسی، ابن اسحق در اوصاف جنگجویان، مقاتل در فن تأویل، کلبی در حکایتهای قرآن، ابن کلبی صغیر در نسب شناسی، ابوالحسن مداینی در اخبار، محمد بن جریر طبری در تاریخ، خلیل در عروض، فضیل بن عیاض در عبادت، مالک بن انس در علم، شافعی در فقه حدیث، ابوعبیده در غریب، علی بن مدینی در علل حدیث، یحیی بن معین در رجال، احمد بن حنبل در سنت، بخاری در نقد صحیح، جنید در تصوف، محمد بن نصر مروزی در اختلاف، جبایی در اعتزال، اشعری در کلام، ابوالقاسم طبرانی در عوالی، عبدالرزاق در کوچ کردن مردم به سوی او، ابن منده در اسفار عدیده، ابوبکر خطیب در زبان آوری، سیبویه در نحو، ابوالحسن بکری در دروغگویی، ایاس قاضی در فراست، عبدالحمید در کتابت و وفا، ابومسلم خراسانی در همت و احتیاط، ندیم موصلی در خوانندگی، ابوالفرج اصفهانی در محاضره، ابومعشر بلخی در نجوم، رازی در طب، فضل یحیی در جود، جعفربن یحیی در توقیع، ابن زیدون در خوش عبارتی، ابن قریه در بلاغت، جاحظ در ادب و بیان، حریری در مقامات بدیع، همدانی در حفظ، ابونواس در فکاهیات و شوخی، حجاج در الفاظ سخیف، متنبی در اندرزهای شعری، زمخشری در فنون عربیت، نسفی در جدل، جریر در نکوهش شعری، حماد راویه در اشعار عربی، معاویه در حلم، مأمون در علاقمندی به عفو، عمروعاص در حقه بازی، ولید در باده گساری، ابوموسی در سلامتی باطن، عطاء سلمی در خوف از خدا، ابن بواب در کتابت، قاضی فاضل در نامه نگاری، عمادکاتب در جناس، ابن جوزی در وعظ، اشعب در طمع، ابونصر فارابی در نقل کلمات قدما و شناخت و تفسیر آنها، حنین ابن اسحق در ترجمه یونانی به عربی، ثابت بن قره در تهذیب، ابن سینا در فلسفه و علوم اوائل، فخر رازی در اطلاع از علوم، سیف آمدی در تحقیق، خواجه نصیر طوسی در مجسطی، ابن هیثم در ریاضی، نجم الدین کاشی (کاتبی) در منطق، ابوعلی معری در لغت، ابوالعیناء در پاسخهای سکوت آور، مزید در بخل، قاضی احمد بن ابی داود در مروت و داوری بجا، ابن معتز در تشبیه، ابن رومی در تطیر، صولی در شطرنج، ابوحامد غزالی در جمع بین معقول و منقول، ابوالولید بن رشید در تلخیص کتابهای پیشینیان در فلسفه و طب و محیی الدین در علم تصوف. .......: شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357