eitaa logo
ضرب المثل
32.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
880 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام صبحتون به زیبایی گل‌ها 🌺 دوستِ قدرتمندم به خودت ، 🌼 باورت و زندگیت ، عشق بورز... 🌺 سن و سالت مشکل عشق نیست، 🌼 زمان نمی تواند بلور اصل را کدر کند ، 🌺 مگر آنکه تو پیوسته برق انداختن آن را 🌼 از یاد برده باشی ... 🌺 دعاکن که آرام باشی، صبور باشی 🌼 مهم نیست که آخرین زلزله‌ی زندگی‌ات 🌺 چند ریشتر بود ، مهم این است که 🌼 دوباره از نو بسازی : 🌺 زندگیت، باورت و خودت را... @zarboolmasall
ضرب المثل ترکی🤍🕊 تانری داغینا باخار، قار وئرر «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد» تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد» تایلی تایئن تاپمالی «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز» تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر تک الده ن سس چئخماز «یه دست صدا نداره» @zarboolmasall
ما ایرانی‌‎ها عادت داریم شب یلدا، انار نوش جان کنیم😍 اگر بخوایم از خواص انار صحبت کنیم، می‌تونیم براتون چند روز توضیح بدیم حتی یک ضرب المثل هم داریم که میگه "یک انار و صد بیمار" یعنی خاصیت انار برای صد تا بیمار کافیه👌 ✅اما یک نکته ظریف هم درباره مصرف انار رعایت می‌‎کنیم که اون، خوردن گلپر کنار اناره @zarboolmasall
وجه تسمیه ضرب المثل برای هفت پشتم بسه هفت پشت یعنی هفت نسل (هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش به دنیا بیایند) این ضرب‌المثل هم بار معنایی منفی دارد و هم بار معنایی مثبت و در واقع برای اغراق خیلی زیاد در تمام موارد منفی یا مثبت به کار می‌رود. جنبه مثبت یعنی کاری که در حق کسی انجام شده انقدر عالی بوده که برای هفت نسل بعد از وی هم نتیجه می‌دهد. برای مثال درآمد بسیار زیاد از یک کار. گاهی یک تجربه دردآور یا اتفاقی ناگوار برای انسان کافیست تا این ضرب المثل را با آه و ناله بیان کند؛ مثلا بگوید: انقدر ضرر مالی کرده‌ام و ورشکست شده‌ام که این ضرر برای هفت پشتم بس است. یا این سفر آنقدر بد بود که مسافرت با چنین جمعی برای هفت پشتم بس است و ..... تمام موارد منفی از این دست. این ضرب المثل مانند بسیاری از ضرب‌المثل‌ها، بصورت شوخی و طنز نیز بکار می‌رود. @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 بزرگی درعالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان حمام برو وکار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن.دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله ی دوربرای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.به نزدیک حمامی رفت وگفت:کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و... حمامی گفت:این نیز بگذرد. یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید ودوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده ودر داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد.مرد وارد حمام شد وگفت:یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری،حمامی گفت:این نیز بگذرد.دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند:او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد ویکی از معتمدین بزرگ است.به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار وصاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت:این نیز بگذرد.مرد تعجب کرد گفت:دوست من ،کار وموقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود .مردم گفتند:پادشاه فرد مورد اعتمادی رابرای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد واودر مدتی کم از نزدیکترین وزیران پادشاه شد وچون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.مرد به کاخ پادشاهی رفت واز نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت:خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی وحمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد.مرد شگفت زده شد وگفت :از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد.گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده ونوشته است این نیز بگذرد. هم موسم بهار طرب خیز بگــــذرد هم فصل ناملایم پاییز بگــــذرد گر نا ملایمی به تو کرد از قـضـــا خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد @zarboolmasall
❤️ حیرت وغیبت اصبغ بن نباته می گویدروزی به حضور امیرالمؤمنین (علیه السلام) شرفیاب شدم، حضرت در فکر فرو رفته وزمین را با تکه چوبی می کاوید. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! می بینم که در فکر فرو رفته وزمین را بررسی می کنید آیا رغبتی به آن یافته اید؟ فرمود: نه، قسم به خدا! هیچ رغبتی به آن وبه دنیا حتی برای یک روز نداشته وندارم. به مولودی فکر می کنم که یازده پشت بعد از نسل من آشکار خواهد شد، ونامش مهدی است، وزمین را بعد از آن که از ظلم وجور انباشته شده باشد پر از عدل وداد می کند. امر او اعجاب انگیز است، ومدتها غیبت خواهد نمود، به همین دلیل گروهی درباره او به گمراهی می روند وعده ای دیگر هدایت می یابند. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! آیا واقعاً این اتفاق روی خواهد داد؟ حضرت (علیه السلام) فرمود: آری! همان گونه که او خلق شده، این اتفاق هم روی خواهد داد، تو چه می دانی ای اصبغ! آنان برگزیدگان این امت ونیکان عترت طاهره اند. عرض کردم: بعد از آن چه می شود؟ فرمود: خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد، زیرا حق تعالی در هر چیزی اراده وقصد وهدفی دارد. 📚كمال الدين و تمام النعمة/شيخ صدوق/ج1/ص289 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از قاصدک
💘دلبرانه ای برای تو 💕 💝کانالی مخصوص عاشقان و شاعران💝 🌿https://eitaa.com/joinchat/1220018528C979b40fb7e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ضرب المثل: بنازم به سرت که تا به حال نشکسته💙 📖وقتی می خواهند از خوش اخلاقی و بخشندگی و شكیبایی كسی تعریف كنند، این مثل را می آورند. در قدیم کشاورزان اکثرا بر سر تقسیم آب و آبیاری مزارع مرافعه و دعوا داشتند و گاه میشد که با بیل و چوب به جان هم افتاده و سر و کله و دست و پای همدیگر را میشکستند. در دهی، مرد رعیتی بود بسیار خوش اخلاق که هرگز بر سر تقسیم آب دعوا نکرده بود. روزی با چند نفر از اهل آبادی مشغول گفت و گو بود که یکی از آنها اشاره به سر رعیت خوش اخلاق کرد و گفت: بنازم به سرت که تا بحال نشکسته. یکی از هم ولایتی ها آهسته میگوید من امروز سر او را می شکنم. پس از این که همه بدنبال کار خود رفتند مرد خوش اخلاق بیلش را برداشته بر سر زمینش رفت و شروع به آبیاری کرد. در این حین مردی که گفته بود امروز با او مرافعه کرده و سرش را میشکند از کمی بالاتر راه آب را بست و شروع کرد بیابان را آب دادن. مرد خوش رفتار چون دید که راه آب را بسته اند؛ از دور فریاد زد: آهای... خدا پدرت را رحمت کند، هر وقت آبیاریت تمام شد راه آب را باز کن که بیاد. آن مرد وقتی این حرف را میشنود خجالت میکشد و جلو آب را باز کرده و میگوید واقعاً بنازم به سرت که تا بحال نشکسته @zarboolmasall