▪️#مهری یک شب از سر ناامیدی و غم، خیلی گریه و زاری کرد. یاد گفتهی مادربزرگش افتاد: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی." ناگهان فریاد زد: " #مادربزرگ کدام حکمت؟ کدام نعمت؟" از رختخواب بلند شد نماز خواند و تفألی به #حافظ زد:
به جان پیر خرابات و حق نعمت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
تا رسید به این #بیت:
بیار باده که دوشم سروشِ عالمِ غیب
نوید داد که عام است فیضِ رحمتِ او
او از این غزل حافظ معنای ظاهری آن را گرفت. حالت روحیاش طوری بود که "بیار باده" را تعبیری ظاهری کرد...
▫️فردا بعد از دانشکده به خانهی ملینا رفت. در پختن شیرینی کمک کرد. ملینا گفت: "شام همینجا بمان." #مهری خیلی راحت قبول کرد....
▪️#ملینا گفت: " مهری خسته شدهای و حالت خوب نیست... شب همینجا بخواب." او شب در خانهی ملینا خوابید. دیگر دلش نمیخواست اسلحه بکشد. در عالم هپروت بود. دیگر نمیخواست آدم بُکُشد. میخواست برود پیِ کارِ همسرش را بگیرد.
▫️فردا به دانشکدهی حقوق رفت. #دکتر_ابوالحمد به او گفت: "خبر خوشی برایت دارم! تاریخ جلسهی دادگاه معلوم شده است. نهم آذر، #جلسهیدادگاه است. امیدوارم آقارضا تبرئه شود." مهری گفت: "تا نهم آذر، ۲۵روز دیگر مانده است." دکتر ابوالحمد گفت: "به نظر من عمداً نهم آذر را انتخاب کردهاند. میخواهند قبل از شانزده آذر چند نفری را که پارسال گرفتهاند، آزاد کنند. میخواهند بهانه را از دست دانشجویان بگیرند، تا شانزده آذر شلوغ نشود." مهری گفت: "خدا کند این طور باشد!"
▪️#مهری به مذهبِ #آقارضا گرائیده بود. مرتب نمازش را میخواند. بعد از نماز سفرهاش را میانداخت. دو عدد استکان سر سفره میگذاشت؛ یکی برای خودش و یکی برای آقارضا....
▫️روز شماری بلکه لحظهشماری میکرد. منتظر روز #محاکمه بود. چند لحظه مثبت فکر میکرد و آقارضا را تبرئه شده در خانه میدید. لحظه بعد آقارضا را محکوم شده و در زندان میدید. گاهی شوهرش را بالای چوبهی دار میدید. دلهرهی #مهری حد و حصر نداشت. از چند روز قبل از جلسه دادگاه نمیتوانست یکجا آرام بگیرد....
▪️اصلاً درس را نمیفهمید. بچههای کلاس را نمیدید. حرف استاد را نمیشنید. در عالم خودش بود. عالم رؤيا، عالم سير و سفر با #آقارضا. عالم گریه و لابه بر سر قبر او. عالم بچهدار شدن. عالم آزادی. در عالم خیال، شاه را میکشت و همه #آزاد میشدند. در عالم خیال، #عدالت بر همه جا حاکم بود.
▫️روزی #استاد مطلبی را روی تخته نوشت: "ایدهآل، آرزو و امید وقتی با واقعیت همراه نباشد، توهم میآورد. وقتی نتوانی ایدهآلهای خود را عملی کنی دچار توهم میشوی" او این حرف را در دفترش یادداشت کرد: "ایدهآل بدون واقعیت، منجر به توهم میشود." #توهم چه کارها که دست آدم نداده است. چه کارها که دست ملتها نداده است. این که #شاه میخواست جزء پنج قدرت برتر جهان باشد، توهم نبود؟ چه کارها دست خودش و ملت داد!
▪️اینکه بعضی افراد بدون داشتن امکانات میخواهند بچه زیاد کنند، توهم نیست؟ خانهشان خراب است، وسایل خانهشان لَنگ است، نان ندارند، آب ندارند، هوای نفس کشیدن ندارند، محیط خانه آلوده است؛ با وجود این میخواهند #بچه زیاد کنند. که چی بشود؟ با یک مشت بچهی بیسواد، بیکار، معتاد با یک خانهی بیآب و سبزه، میخواهند قدرتمندِ #محله باشند؟ با دوتا بچهی #صالح میتوانند #دنیا را فتح کنند. با دو بچهی صالح میتوانند از خانوادهی ۱۰ بچهای بیسواد و فقیر جلو بزنند....
✅ ادامه دارد...
📚 شازده حمام، جلد ۴
#دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
📌 #اطلاعیه
#مراسم_احیا
🔰 مراسم احیای شب های قدر در جوار شهدای گمنام میدان امام خمینی (ره) اردکان
شروع مراسم ساعت ۲۳
#خواهشمند است زیرانداز، قرآن و مفاتیح را به همراه بیاورید.
#بیت الرقیه
@zarrhbin