eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 .... 💠 یک روز پشت شیشه ی اتاق ملاقاتی منتظر دیدن پدر و مادرم بودم تا گوشی را بردارم و با آنها حرف بزنم. که بعد از دیدنِ مادرم بلافاصله گوشی را برداشتم که مادر بدون درنگ گفت: " ،مادر دستهایت را ببینم!" (در این لحظه بغض پدرم شکست و با صدای ناله هایش، مادرم را که به چُرت روزانه فرو رفته بود بیدار کرد. من و مادر نیز در سکوت با پدرم هم ناله شدیم واشک ریختیم.) بعد از لحظاتی که پدر آرام شد اینگونه ادامه داد. به مادرم گفتم: چرا؟!، مادر گفت: در مردم می گفتند که ناخن های پسرت را کشیده اند؛ من هم دستهایم را به مادر نشان دادم و گفتم: بیا و ببین و نگرانِ من نباش . 💠 آن روزِ ملاقاتی، علاوه بر پدر و مادرم، صورت ( رئیس سابق سپاه اردکان) را نیز دیدم که آن زمان بود. بعد از اینکه با او دیدار کردم از او پرسیدم: احمد چه طوری آمدی داخل؟! که او گفت: همراه پدر و مادرت، خود را به عنوانِ جا زدم. همانجا به شجاعت‌ احمد و ترفندش آفرین گفتم و همینطور و همیشه او را و به عنوان برادر قبولش دارم. 💠 از جمله افراد دیگری که قبلاً نیز نامشان را ذکر کردم؛ شهید گرانقدر بودند که در موقع برگزاری دادگاه برای من عکس هایم را از اردکان تا دادگاه عالی جنایی اصفهان آورد تا به قاضی پرونده ی دادگاه نشان بدهم تا برای آنها تفهیم شود که من اهل ورزش های مثل والیبال و فوتبال هستم، چون اگر می گفتی من در کار می کنم فکر می کردند که گروه ضربت یا به قول خودشان خرابکار هستم به هر جهت عکسها را دوست عزیزم حسین فیض برایم آورد؛ این روزها جای حسین و حسین ها در بین ما بسیار خالی است. 💠 و شخص دیگری به نام نیز وکالت اختیاری و رایگان من و سپهری را به این شرط که ماها نیستیم و و مسلمان هستیم قبول کرده بود؛ چون عده ای از دانشجویان زندانی افکار کمونیستی داشتند و دربین دستگیر شدگان بودند و همچنین وکیل دوستم آقای بودند، که وکالت حسین را قبول کرده بود ✅ ادامه دارد... ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 📸 تصویری از دوستان بزرگوارم و @zarrhbin
🍃 .... 💠 پس از همراه پدرم به اتاقی که در اصفهان داشتیم، رفتیم و وسایلم را جمع آوری کردم و راهی شدیم، دوستانی که داخل زندان بودند به ما گفتند: بیرون از زندان هم که شماها را به این طرف و آن طرف می برند مواظب باشید؛ چون ممکن است راننده ی تاکسی هم باشد و از شما اطلاعات بگیرد و دوباره شما را به زندان برگردانند. 💠 با اتوبوس به برگشتیم در حین سه روز دید و بازدید افرادی که اکثراً رفقای پدر و همسایه ها بودند به دیدار ما آمدند؛ از جمله و برادرش که پسر عموهای بنده هستند.(لازم به ذکر است که من دو عمو داشتم که یکی از آنها صحرائی و دیگری صحرائیان بود که در محله ی کوشکنو زندگی می کردند و فامیلیشان با پدر من که برادر آنها بود فرق داشت ما خِبره زاده یا بودیم.) و همچنین آقای نوه ی و نماینده ی فعلیِ اردکان نیز به دیدن من آمدند، از اینجا دوستی ما شدت بیشتری گرفت که هنوز می باشد و اصلاً از هیچکس گِله ای ندارم، چه دانشجویانی که در اصفهان ماندند و درس خواندند و چه افراد مذهبی که در اردکان بودند و به دیدار ما نیامدند، آن روز هرکس از ما به اصطلاح خرابکارها! می کرد، این ذهنیت ایجاد شده بود که به همین جرم گرفتارشان کنند و سری که درد نمی کند چرا دستمال ببندند و حق داشتند که به دیدارمان نیامدند و واقعاً آنها که به دیدار ما آمدند داشتند غیر قابل وصف؛ 💠 و من در این خاطرات از افرادی که نام بردم از صمیم قلب دوستشان دارم، اگر چه آنها شاید متوجه نشوند. 💠 قابل ذکر است از جمع سه نفره ی ما به ۴ ماه حبس با احتساب ۶۸ روز که در زندان به سر بردیم، محکوم شد و علتش هم این بود که او یک برگه ی گزارشی، حاکی از اینکه سنگ به طرف گاردی ها پرتاب کرده است در پرونده اش گذاشته بودند که برای دادگاه مشخص شده بود و حسین را به همین دلیل به ۴ ماه حبس محکوم کردند؛ 💠و از آنجا که زنده یاد در این مدت، به فکر فراهم کردن سند و گذاشتن وثیقه برای ما بودند به شدت قدردانی نموده و از صمیم قلب او و خاندانش را دارم. ✅ ادامه دارد.... ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 📸 تصویری از خاطره سازان آن روزها و @zarrhbin