🍃 #خاطرات_عباس_از_آن_روزها....
💠 یک روز پشت شیشه ی اتاق ملاقاتی منتظر دیدن پدر و مادرم بودم تا گوشی را بردارم و با آنها حرف بزنم. که بعد از دیدنِ مادرم بلافاصله گوشی را برداشتم که مادر بدون درنگ گفت: " #عباس،مادر دستهایت را ببینم!" (در این لحظه بغض پدرم شکست و با صدای ناله هایش، مادرم را که به چُرت روزانه فرو رفته بود بیدار کرد. من و مادر نیز در سکوت با پدرم هم ناله شدیم واشک ریختیم.) بعد از لحظاتی که پدر آرام شد اینگونه ادامه داد. به مادرم گفتم: چرا؟!، مادر گفت: در #اردکان مردم می گفتند که ناخن های پسرت را کشیده اند؛ من هم دستهایم را به مادر نشان دادم و گفتم: بیا و ببین و نگرانِ من نباش #مادر.
💠 آن روزِ ملاقاتی، علاوه بر پدر و مادرم، صورت #احمدصحرایی ( رئیس سابق سپاه اردکان) را نیز دیدم که آن زمان #دانشجویدانشگاهاصفهان بود. بعد از اینکه با او دیدار کردم از او پرسیدم: احمد چه طوری آمدی داخل؟! که او گفت: همراه پدر و مادرت، خود را به عنوانِ #برادرت جا زدم. همانجا به شجاعت احمد و ترفندش آفرین گفتم و همینطور و همیشه او را #دوستمیدارم و به عنوان برادر قبولش دارم.
💠 از جمله افراد دیگری که قبلاً نیز نامشان را ذکر کردم؛ شهید گرانقدر #حاجحسینفیض بودند که در موقع برگزاری دادگاه برای من عکس هایم را از اردکان تا دادگاه عالی جنایی اصفهان آورد تا به قاضی پرونده ی دادگاه نشان بدهم تا برای آنها تفهیم شود که من اهل ورزش های #دستهجمعی مثل والیبال و فوتبال هستم، چون اگر می گفتی من در #ورزشهایانفرادی کار می کنم فکر می کردند که گروه ضربت یا به قول خودشان خرابکار هستم به هر جهت عکسها را دوست عزیزم حسین فیض برایم آورد؛ این روزها جای حسین و حسین ها در بین ما بسیار خالی است.
💠 و شخص دیگری به نام #محمدعلیالشریفاصفهانی نیز وکالت اختیاری و رایگان من و سپهری را به این شرط که ماها #کمونیست نیستیم و #مذهبی و مسلمان هستیم قبول کرده بود؛ چون عده ای از دانشجویان زندانی افکار کمونیستی داشتند و دربین دستگیر شدگان بودند و همچنین وکیل دوستم #حسینانصاری آقای #فرساداردکانی بودند، که وکالت حسین را قبول کرده بود
✅ ادامه دارد...
✍ سمیّه خیرزاده اردکان
📸 تصویری از دوستان بزرگوارم #حاجحسینفیضاردکانی و #حاجاحمدصحرائی
@zarrhbin
🍃 #خاطرات_عباس_از_آن_روزها....
💠 پس از #آزادی همراه پدرم به اتاقی که در اصفهان داشتیم، رفتیم و وسایلم را جمع آوری کردم و راهی #اردکان شدیم، دوستانی که داخل زندان بودند به ما گفتند: بیرون از زندان هم که شماها را به این طرف و آن طرف می برند مواظب باشید؛ چون ممکن است راننده ی تاکسی هم #ساواکی باشد و از شما اطلاعات بگیرد و دوباره شما را به زندان برگردانند.
💠 با اتوبوس به #اردکان برگشتیم در حین سه روز دید و بازدید افرادی که اکثراً رفقای پدر و همسایه ها بودند به دیدار ما آمدند؛ از جمله #شیخمحمدصحرائی و برادرش #حسینصحرائی که پسر عموهای بنده هستند.(لازم به ذکر است که من دو عمو داشتم که یکی از آنها صحرائی و دیگری صحرائیان بود که در محله ی کوشکنو زندگی می کردند و فامیلیشان با پدر من که برادر آنها بود فرق داشت ما خِبره زاده یا #خیرزاده بودیم.) و همچنین آقای #محمدرضاتابش نوه ی #آیتاللهخاتمی و نماینده ی فعلیِ اردکان نیز به دیدن من آمدند، از اینجا دوستی ما شدت بیشتری گرفت که هنوز #ادامهدار می باشد و اصلاً از هیچکس گِله ای ندارم، چه دانشجویانی که در اصفهان ماندند و درس خواندند و چه افراد مذهبی که در اردکان بودند و به دیدار ما نیامدند، آن روز هرکس از ما به اصطلاح خرابکارها! #طرفداری می کرد، این ذهنیت ایجاد شده بود که به همین جرم گرفتارشان کنند و سری که درد نمی کند چرا دستمال ببندند و حق داشتند که به دیدارمان نیامدند و واقعاً آنها که به دیدار ما آمدند #شجاعتی داشتند غیر قابل وصف؛
💠 و من در این خاطرات از افرادی که نام بردم از صمیم قلب دوستشان دارم، اگر چه آنها شاید متوجه نشوند.
💠 قابل ذکر است #حسینانصاری از جمع سه نفره ی ما #اردکانی_ها به ۴ ماه حبس با احتساب ۶۸ روز که در زندان به سر بردیم، محکوم شد و علتش هم این بود که او یک برگه ی گزارشی، حاکی از اینکه سنگ به طرف گاردی ها پرتاب کرده است در پرونده اش گذاشته بودند که برای دادگاه مشخص شده بود و حسین را به همین دلیل به ۴ ماه حبس محکوم کردند؛
💠و از آنجا که زنده یاد #حضرتآیتاللهخاتمی در این مدت، به فکر فراهم کردن سند و گذاشتن وثیقه برای #آزادی ما بودند به شدت قدردانی نموده و از صمیم قلب او و خاندانش را #دوست دارم.
✅ ادامه دارد....
✍ سمیّه خیرزاده اردکان
📸 تصویری از خاطره سازان آن روزها #آقایمحمدرضاتابش و #حاجسیدروحاللهخاتمی
@zarrhbin