eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
66.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 📌 بخوانیم ادامه‌ی خاطرات دکتر از ... 🍃 روزی از مقابل در خانه‌ی شهربانو می‌گذشتم. سر کوچه نشسته بود. سلام کردم، گفت: "حسین، هیچکس خانه‌ی ما نیست، برو توی اتاق من، روی طاقچه دست چپ، یک روسری گلدار هست، بردار و بیار." من بارها به داخل حیاط و خانه‌ی آن‌ها رفته بودم، ولی برایِ بود که داخل اتاقِ شهربانو می‌رفتم. 🍂 ۱۱_۱۰ سال داشتم. سقف اتاق شهربانو به شیوه‌ی کلاه‌فرنگی بود. نور به طور مایل از پنجره‌های سقف کلاه‌فرنگی به داخل می‌تابید، بخشی از اتاق روشن و بخشی نسبتاً تاریک بود، اتاق از حیاط خلوت پشتی هم نور می‌گرفت، پنجره‌ی کوچکی هم به طرف حیاط داشت. اتاق، چهارگوش بزرگی بود. رادیوی لامپی بزرگی را توی یک طاقچه گذاشته بود. چندین طاقچه طبقه بندی شده بود، طبقه‌ها پر از بود. 🍃 من هرگز در در هیچ خانه‌ای این‌قدر ندیده بودم، در طبقه‌های طاقچه‌ی دیگر تا نزدیک سقف، مجله و بریده‌هایِ بود. اتاق بسیار تمیز بود. لحافی در یک گوشه‌ی اتاق جمع شده بود. چندتا مخّده به دیوار تکیه داده شده بود. اتاق با قالی کهنه‌ی تمیزی فرش شده بود. در گوشه‌ای از اتاق میز کوتاهی قرار داشت، از آن میزهایی که به صندلی نیاز ندارد، فرد باید روی زمین بنشیند تا از آن استفاده کند. چند جلد کتاب روی میز بود. عنوان یکی از آن‌ها را دیدم: . 🍂 طاقچه‌ی سمت چپ را یافتم، تعدادی در طاقچه بود، یکی را برداشتم و برای شهربانو بردم. تشکر کرد و گفت: "پسر زرنگی هستی!" روسری‌اش را عوض کرد. روسری قبلی‌اش سفید و تمیز بود. پرسیدم: "چرا روسری‌تان را عوض کردید؟" گفت: "یک‌مرتبه دلم خواست سرم کنم. مردم چه گناهی کرده‌اند که باید قیافه‌ی پیرکی مرا ببینند. باید لااقل روسری رنگی و لباس گلدار بپوشم تا آن‌ها شوند." شهربانو ادامه داد: " طور دیگری نمی‌توانم مردم را شاد کنم، با آن‌ها را شاد می‌کنم." 🍃 بعد از آن روز چندین بار دیگر مرا به داخل اتاقش فرستاد تا چیزی برایش بیاورم. یک‌بار به من گفت: "برو توی اتاقم یک کاسه بردار و از دبّه‌ای که در گوشه‌ی روبه‌روی درِ ورودی است، مقداری بیاور." وقتی آجیل آوردم، یک مشت به خودم داد. بقیه را به رهگذران‌ِ کوچه به خصوص به می‌داد. 🍂 بی‌بی‌هاجر عاشق مدینه هم غروب سر کوچه می‌نشست. همیشه تعدادی زن اطراف بی‌بی‌هاجر می‌‌نشستند و احوال بی‌بی‌هاجر را می‌پرسیدند. گاهی من هم‌ همان‌جا می‌گفتم. البته، بی‌بی‌هاجر خودش بزرگ‌ خاندان عاشق مدینه‌ها بود. چندین بچه، ده‌ها نوه و چندین نتیجه داشت. 🍃 ولی همیشه سر کوچه می‌نشست. کسی در کنارش نمی‌نشست؛ یعنی جرات نمی‌کرد کنار بنشیند که به "کافر" معروف بود. زن‌ها جرات نمی‌کردند کنار زنی بنشینند که آنها را به شورش وا می‌داشت. کسی کنار زنی نمی‌نشست که می‌گفت این‌قدر ! از چی می‌ترسید؟ او می‌گفت این‌قدر از گناه و جهنم نترسید. چه کسی در دهه‌ی ۱۳۳۰ جرات می‌کرد پهلوی پیره‌زنی بنشیند که می‌گفت من به جای همه‌ی شما به می‌روم. من به جای شما جوابِ خدا را می‌دهم. 🍂 می‌گفت بچه‌ مدرسه‌ای‌ها نباید به حرف پیره‌زن‌ها و پیرمردهای بی‌سواد گوش بدهند. می‌گفت این کر و کورند، شهربانو معتقد بود خیلی از این گناهان که مردم بر می‌شمرند، است. یک روز به ملوکه بی‌بی‌هلی (صفاری) گفته بود از نظر این مردم، بزرگ‌ترین ، علم و دانش و است. او می‌گفت از نظر رقیّه عروس من هرچه آدم بی‌فکرتر و بی‌عقل‌تر باشد، مومن‌تر است و زودتر به بهشت می‌رود. می‌گفت اگر این‌طور باشد، همه‌ی جایشان توی بهشت است! 🍃 در کوچه‌ و محلّه‌ی ما یک زنِ ملّا و دانا و بود که از نظر اهالی بود. در شهر و محله و کوچه‌ی شما چطور؟ چندتا کافر هست؟ البته در شرایط فعلی با این همه مدرسه و دانشگاه "گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هرآنچه هست گیرند." 🍂 مادرم می‌گوید شهربانو هم نمی‌خواست ما زن‌ها پیش او بنشینیم. می‌گفت حرف‌های شما مرا می‌کند. حالا پس از ۵۵ سال من از نوه‌اش مهری می‌پرسم: "چرا مادربزرگ شما همیشه سرِ کوچه تنها بود؟" او گفت: "مخالفانش او را کافر می‌نامیدند." من منتظر بودم مهری این عبارت را بر زبان بیاورد تا از او سئوال کنم. فوری پرسیدم: "چرا مردم به او "کافر" می‌گفتند؟ این کلمه‌ی کافر کجا پیدا شد؟" 👇👇👇👇
ذره‌بین درشهر
#تفکر در_سال جدید۹۹جزواین جماعت نباشیم" ✍️دکترابوالفضل رزم آور ....برای پیشرفت باید توهم ها و اغر
درسال جدید۹۹جزو_این_جماعت نباشیم" نادانی در ندانستن نیست در مقاومت مقابل دانستن است. هروقت و هرجا احساس کردیم به دانستن بیشتر نیاز نداریم یا در مقابل یک مطلب آموزنده و متفاوت مقاومت کردیم به نادانی لبخند زده ایم.در سال ۹۹ تمرین کنیم که یادمان نرود ما مردمی معمولی در دنیا هستیم. در هیچ کجا مسابقه ای برای انتخاب مهربان ترین و باهوش ترین و شجاع ترین مردم دنیا برگزار نشده که ما مدال طلای آن را به گردن خودمان انداخته ایم و برخی از ایرانیان حتی دنبال کشف شجره نامه لیونل مسی و بیل گیتس و انیشتن هستند که ثابت کنند ایرانی هستند. مگر می شود این همه خوب و موفق و درجه یک بود اما ایرانی نبود؟! برای پیشرفت باید توهم ها و اغراق ها را کنار بگذاریم. ما مردمی هستیم مثل دیگر مردم دنیا، کمی بهتر، کمی بدتر. در برهه هایی فوق العاده ایم، در لحظه هایی ناامید کننده ، برای بهتر شدن باید این نکته را عمیقا باور کنیم. "ما تاریخ چند هزارساله داریم این یعنی بهتریم؟"! یونان باستان به مراتب از ایران باستان روی تاریخ اثر عمیق تری گذاشت. سقراط، افلاطون، ارسطو، تالس، فیثاغورس، اقلیدس، بقراط و ... در فلسفه و سیاست و طب و هنر و ریاضی و ... شاهکار آفرینش بودند. اما یونان چند سال پیش به درجه ای از فلاکت رسید که برای بقا حتی برخی پیشنهاد دادند قسمتی از خاکش را به کشور همسایه بفروشد! مصر هم تمدنی شگفت انگیز دارد اما این روزها گرفتار چند دستگی سیاسی، فساد اقتصادی و تنش های قومی شده است و اوضاعی رقت انگیز را بعد از یک انقلاب تجربه می کند. با تفاوت دارد. «داشتم داشتم، حساب نیست، دارم دارم حسابه»! افتخار به گذشته و تاریخ باشکوه برای خوشبختی کفایت نمی کند.باید بپذیریم که روزگار خوبی را نمی گذرانیم، نگاهی به گله و شکایت های پیرامون مان بیندازیم؛ ❌این همه زباله در خیابان و دریا و بیابان را شب ها که ما خواب هستیم ترامپ می آورد و می ریزد؟ ❌این همه قتل و عام جاده ای نتیجه مداخله اسرائیل است؟ این تلاطم بازار و بی نظمی اقتصادی و دلال مسلکی کار عربستان است؟ ❌آن آقایی که دیروز در اتوبان پیش چشم من بطری شیشه ای دلستر را از ماشین بیرون پرت کرد و هزار تکه شد و نزدیک بود سرنشینان چند ماشین را به کُشتن بدهد داماد نتانیاهو بود؟ ❌نخست وزیر انگلیس هر سال نوروز می آید و برای یک جوجه کباب و یک چای آتشی هکتارها جنگل چند هزارساله را آتش می زند؟ ❌ترافیک زنجیره ای برای مسافرت با توجه به شرایط وخیم کار دشمن است؟ ❌ درب اماکن مذهبی برای شیوع ویروس کرونا، کار داعش است؟ باور کنیم که باید تعارف و تحسین های اغراق آمیز را کنار بگذاریم و بپذیریم جماعتی در این کشور زندگی می کنند که نه تنها نادان هستند بلکه در مقابل دانستن جانانه مقاومت میکنند. تلاش کنیم در این دسته قرار نگیریم. این در پی و ، بلکه یک به خودمان است که باید دست از اغراق های معمول برداریم و با واقعیت های پیرامون مان مثل یک روبرو شویم. انکار و حاشا کردن بیماری نتیجه ای به مراتب دردناک تر از درمان دارد... برای نجات این سرزمین لازم است کمی انسان باشیم ، بر و چیره شویم و به مردم بهتری تبدیل شویم. باید از آموزش و پرورش، شروعی دوباره داشته باشیم. ☘🌿🍂☘🌿🍂☘🌿🍂☘🌿 @zarrhbin