#دورهمی_اردکانی_ها
✅ ان شاءالله و به امید خدا و به شرط بقا و همراهی شما بزرگواران از این هفته پست #ثابتی را می خواهیم به بقیه ی پستهایِ ثابت #ذره_بین اضافه کنیم تحت عنوان #دورهمی_اردکانی_ها که در این پست به #ضرب_المثلهای_بومی_شهرمان که به لهجه ی شیرین اردکانی است و زنده یاد استاد #دکترسیدمحمود_طباطبایی_اردکانی در کتاب "واژه نامه ی گویشی اردکان" جمع آوری نموده اند و به #یادگار در جمع ما به #امانت گذاشته اند، خواهیم پرداخت.
☘ پس #یاعلی....👇👇👇
🍃 آتیش گُفتِم، دَئَن خو نسوخ.
📝 هر گاه مطلبی که بر زبان آورند، کسی را خوش نیاید و واکنش شدید نشان دهد این #مثل را خطاب به او می گویند. یعنی: اسم آتش را آوردیم خودش که نیست بسوزاند! پس اینقدر #عصبانی نشو!
#ضرب_المثل_ها
@zarrhbin
#عکسها_و_خاطرات
🍂 یادش بخیر، زمانِ کودکی که از بد و خوب روزگار هیچ چیز نمی دانستیم و خشتی خام بودیم در حال پخته شدن؛ وقتی برای بازی با بچه ها به خانه ی دایی ولی می رفتیم؛ تازه آموزش و #درس فرا گرفتنها شروع می شد چون خانه ی دایی در کوچه ای بن بست و کوچک قرار داشت، دیوار به دیوار خانه ی مردی از جنسِ #خوبان_روزگار و آن مرد کسی نبود جز #استاد_محمود_ابومحمدی.
🍂 از استاد خاطره های شیرینی در یادها به #یادگار مانده است، که نقل آنها خالی از لطف نیست، استاد ابومحمدی و پدر ما دو تن از پیشکسوتان #خط این دیار بودند و همیشه مسابقات خط که در سطح مدارس شهرستان برگزار می شد استاد ابومحمدی به عنوان #داور بر مسابقات نظارت داشتند و برای منی که پدرم #خطاط بود همیشه این سئوال پیش می آمد که چرا آقای ابومحمدی باید #داور باشد و بابای ما نباشد؟! که روزی این سئوال را از پدر پرسیدم و ایشان با #صداقت همیشگی شان در پاسخم چنین گفتند:" دخترم، آقای ابومحمدی در خطِ #قلم_نی از من استادتَرند و تو نباید ناراحت باشی." که من با شنیدن این جمله ی پدر نه تنها #آرام شدم بلکه افکارم را نیز تصحیح نمودم که اگر آدم ها هم رشته و هم صنف، هم باشند در کنار رقابتهایی که ممکن است خودنمایی کند، #رفاقتهایشان حرف اول را می زند.
🍂 راستی گفتم استاد ابومحمدی همسایه ی دیوار به دیوار خانه ی دایی ولی بود، من در عالم بچگی به سادگی از کنار #زندگی آدم ها عبور نمی کردم، همیشه سعی می کردم از زندگیِ اطرافیانم پندها بگیرم و #درسها بیاموزم. از زندگی استاد، هم نجابت و متانت و سادگی را آموختم و هم مهربانی و محبتِ به #مادر؛ چرا که استاد پسر باوفایی برای مادر بودند و مادر بزرگوارشان همایون خانم یک عمر با ایشان هم خانه بودند و نگاه مادرِ استاد به عروسش همانند نگاه مادر به دختر بود و این نگاهِ متقابل از جانب عروس نیز وجود داشت و این یعنی فداکاری و گذشت برای زیباتر زندگی کردن، این یعنی پسندیده ترین #الگو برای منی که شاید غریبه ای بیش نبودم.
🍂 سال ۷۱ که مادربزرگم از دنیا رفت استاد محمود ابومحمدی برای تسلای دل دوستش، اولین پارچه ی تسلیت این #شهر را با خطی زیبا به تحریر درآورد و آن را درب مسجد کوشکنو نصب نمود و اینچنین خود را در غمِ ما شریک دانست.
🍂 و در پایان چند جمله ای از زبان دکتر #مهدی_ناظمی_اردکانی که در فراق استاد و همسایه اینچنین می نویسد:
برخی را نمی شود فراموش کرد....
برخی را هیچ جایگزینی نیست....
برخی تکرار نمی شوند....
برخی در دل و جانِ آدمی حک می شوند...
دنیا آدم های زیادی را دیده است که بدون آنکه کوچکترین #اثری از خود برجای گذارند، آمده اند و رفته اند، اما مردِ همسایه ی ما، خودش امضا بود؛ مردی که سرمشق عشق می داد و حقیقتاً #استادعشق بود.
او به مانند بسیاری از هنرمندانِ بی ادّعا، #غریبانه در این #دیار زندگی کرد و در میان آدم های توخالی و پرمدعا گم شد....
اما برای او، تربیتِ حتی یک نفر هم کافی است....
نام #محمودابومحمدی، تا ابد در #تاریخ این دیار #ماندگار خواهد ماند...
یاد و نامش گرامی و روحش غریق رحمت حق باد....
📸 و در پایان، ای کاش تا آدم ها حضورشان سبز بود قدرِ وجود نازنین شان را می دانستیم نه زمانی که رخت از این دنیا بربستند تازه #شهر از خواب بیدار شود و به نسلها بگوید که او که بود و چه کرد!!!!!!
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان #عباساقبالآشتيانى (1277-1334ش) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#عباساقبالآشتيانى (1277-1334ش)
مورخ، محقق، ادیب، نویسنده، استاد دانشگاه، عضو پیوسته فرهنگستان ایران و مجمع علمی عربی دمشق، کسی که #شیوهتحقیقعلمی را در ایران رواج داد.
📝عباس، فرزند محمدعلى، به سال 1277ش، در یک خانواده #پيشهورتهيدست و گمنام از مردم آشتيان به دنيا آمد.
خانوادهاش در دوران کودکی او به تهران کوچ کردند. پدرش در این شهر حمام بیمارستان وزیری را در اجاره خود آورد و خود وی نیز به سبب تنگدستی تا ۱۴ سالگی به #درودگری پرداخت و همزمان تحصیلاتش را در مکتب خانهها دنبال کرد.
📝 اقبال ، خيلى زود وارد عرصه زندگى شد؛ هنوز كودك بود كه نزد مرد درودگرى به شاگردى مشغول كار گرديد. امّا ميل تحصيل به قدرى در او شديد بود كه با وجود سختى معيشت و نداشتن وسايل زندگى، در ضمن كار به مكتب رفت.
در همین سالها شیخ مرتضی نجمآبادی که با خانواده اقبال، آشنایی و مراوده داشت، او و برادر بزرگترش را به مدرسه « #شرکتگلستان» فرستاد.
پس از اتمام دوره ۳ ساله این مدرسه، عباس جوان به پایمردی نجمآبادی و با مساعدت ابوالحسن فروغی، به #دارالفنون راه یافت.
اقبال دوره متوسطه را در دارالفنون با موفقیت طی کرد و به دلیل توانایی فراوان، #معاونتکتابخانهمعارف را که در همین مدرسه تأسیس گردیده بود، عهدهدار شد.
او #تدریس را از همین زمان در دارالفنون آغاز کرد و در ۱۲۹۷ش که دارالمعلمین مرکزی به همت میرزا ابوالحسن فروغی تأسیسشد.
در آنجا درکنار کسانی مانند عبدالعظیم قریب، به تدریس فارسی، تاریخ و جغرافیا مشغول شد و همزمان در مدرسه سیاسی و مدرسه نظام به تدریس پرداخت.
📝كار #نويسندگى اقبال با مجلّه دانشكده آغاز شد. این مجلّه مدّت یک سال، از ارديبهشت تا اسفند 1297، به مديريت #ملكالشعراىبهار، در تهران منتشر مىشد و اقبال، در آن مجلّه، با بهار و مشاهير دانشمندان آن روزگار مثل رشيد ياسمى، سردار معظم خراسانى، سعيد نفيسى و ديگران همكارى داشت و رشته مقالاتى درباره #تاريخادبىایران مىنوشت. زمانى هم با برادران فروغى (محمد على و ابوالحسن)، غلامحسين رهنما و عبدالعظيم قريب، مجلّه فروغ تربيت را انتشار مىداد.
📝اقبال در سال 1304 به سمت #منشيگرى هيئت نظامى ایران، به پاريس رفت و در آنجا، با استفاده از فرصت، به تكميل معلومات پرداخت و از دانشگاه « #سوربن» ليسانس #زبانوادبيّات گرفت. وى موضوع پایاننامه تحصيلات خود را شرح احوال خاندان نوبختى قرار داد كه افراد آن، از نخستين مبلّغان مذهب تشيّع در ایران بودهاند. استادان راهنماى او در تهيّه پایاننامه تحصيلى، دانشمند و متنشناس معروف ایرانى، #محمدقزوينى، و خاورشناس نامى فرانسوى لوئى ماسينيون، بودند. خلاصهاى از پایاننامه دانشگاهى اقبال به زبان فرانسه در پاريس به چاپ رسيده است.
📝اقبال در سال 1308 به ایران بازگشت. در این هنگام، اصلاحاتى در فرهنگ ایران به وجود آمده بود. #وزارتفرهنگ از عباس اقبال دعوت كرد كه در تأليف کتابهاى درسى تاريخ و جغرافياى اقتصادى ایران، برای دبيرستانها و شعب علوم انسانى مدارس عاليه كه در كشور تأسيس شده بود، شركت كند.
📝در اواخر سال 1313، كه نخستين سنگ بناى دانشگاه تهران نهاده شد، اقبال به سمت #دانشيارى دانشكده ادبيّات دعوت شد و بعد به مقام #استادىدانشگاه رسيد و پس از تأسيس فرهنگستان ایران، به عضويت آن انتخاب گرديد.
در شهريور سال 1323، مجلّه ادبى و تاريخى #يادگار را كه در نوع خود در ادبيّات ایران كمتر نظير داشت، انتشار داد. در نوشتن این مجلّه، دانشمندان بزرگى، مانند استاد محمد قزوينى، دكتر غنى و جوانان بااستعداد ایران يار و همكار او بودند و چون این مجلّه كمك مالى از دولت دريافت نمىداشت، ناچار در نتيجه اشكالات مالى، پس از پنج سال انتشار، در خرداد 1328 تعطيل شد و اقبال، كه بسيار خسته و فرسوده شده بود، به اميد اينكه پایان عمر را به آسودگى و آرامش بگذراند، از فعاليت ادبى دست كشيد و به سمت #نمايندگىدايمىفرهنگایران در كشورهاى #تركيه و #ايتاليا، ابتدا به #آنكارا و بعد به #رم رفت و تا پایان عمرش در همان سمت باقی ماند.
📝اقبال مدتی بود از بیماری کلیه رنج میبرد، به رغم پارهای معالجات سرانجام در ۲۱ بهمن ۱۳۳۴ در شهر رم وفات یافت.
پیکر او پس از آنکه در یکی از واپسین روزهای اسفند همان سال در تهران تشییع شد، در جوار حضرت عبدالعظیم، رواق ابوالفتوح رازی، کنار آرامگاه علامه قزوینی به خاک سپرده شد
▪️روحش شاد 🥀
@zarrhbin