eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.8هزار دنبال‌کننده
67.3هزار عکس
10.9هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبر معظم انقلاب اسلامی دقایقی پیش آراء خود را به صندوق انداختند. @zarrhbin
❌ عراق برای سه روز مرزهای زمینی خود را با ایران بست عراق پنجشنبه شب در اقدامی پیشگیرانه از انتشار ویروس کرونا، مرزهای زمینی خود با ایران را به مدت سه روز بست./ ایرنا @zarrhbin
🔺حضور خانوادگی آذری جهرمی در انتخابات دوم اسفند @zarrhbin
✅برگزاری انتخابات مجلس یازدهم در حوزه خرانق اردکان @zarrhbin
✅حضور اصحاب رسانه در حوزه انتخابیه خرانق @zarrhbin
📷 📌حضور امام جمعه اردکان در یکی از شعب اخذ رای و شرکت در یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی 📆 دوم اسفند ماه 98 / مسجد بقیه الله الاعظم (عج) اردکان @zarrhbin
✅ ساعاتی پیش اباذر غفوری شهردار اردکان و همچنین محمد جواد شاکر رئیس شورای اسلامی شهر اردکان به همراه معاون شهردار در یکی از شعب رای خود را به صندوق انداختند. @zarrhbin
🔻 عکس دار بودن شناسنامه الزامی نیست اطلاعيه شماره (۲۵) ستاد انتخابات کشور: 🔹 هموطنان عزيز و اعضای محترم شعب اخذ رأی توجه داشته باشند كه به استناد استفساریه مصوب ۹-۳-۱۳۸۰ قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی، عکس دار بودن شناسنامه الزامی نیست. دارندگان شناسنامه بدون عكس نيز می توانند در انتخابات شركت نموده و رأی دهند. 🔹 همچنين از كليه هموطنان گرامی درخواست می شود جهت تسهيل در امر رأی گيری به هنگام حضور در شعبه اخذ رأی علاوه بر شناسنامه، كارت ملی يا شماره ملی خود را نيز به همراه داشته باشند. @zarrhbin
✅ بازدید استاندار یزد از ستاد و شعب اخذ رأی شهرستان اردکان ✍ استاندار یزد با حضور در اردکان از ستاد و شعب اخذ رأی این شهرستان بازدید به‌عمل آورد. @zarrhbin
🔻 علم‌الهدی: کسی که در انتخابات شرکت نکند مسلمان نیست! 👤امام جمعه مشهد با اشاره به اینکه شرکت در انتخابات واجب شرعی است، گفت: 🔹بارزترین مصداق اهتمام به امور مسلمین شرکت در انتخابات و تعیین سرنوشت زندگی اجتماعی با رأی دادن است و بر اساس روایت پیامبر اکرم(ص) کسی که در انتخابات شرکت نکند مسلمان نیست. /ایسنا @zarrhbin
✅ معصومه ابتکار: ♦️حضور خاتمی با وجود همه غم ها پیام روشنی دارد : تغییر و اصلاح هنوز از طریق صندوق رای امکان دارد. @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 💡 📌 داستان به اینجا رسید که تصمیم گرفت به پیشنهاد آقای حیات داوودی که قاضی بود ادامه‌ی تحصیل دهد؛ آقارضا همین پیشنهاد را به مهری، همسرش داد و از او خواست او نیز درس بخواند که این امر موجب شادیِ وصف‌ناپذیرِ مهری شد؛ بخوانیم ادامه‌ی ماجرا را... ▫️غروب به خانه‌ی پدرش رفت. پدرش از سرکار برگشته بود. تنها شده بود. مادر و همسرش مرده بودند. خانه‌اش سوت و کور بود. البته اکرم و بچه‌هایش پیش او بودند. هر روز دخترها و نوه‌هایش به او سر می‌زدند. اکرم برای پدرش غذا درست می‌کرد. ولی خلیفه تنها بود و احساس تنهایی می‌کرد. ▪️ می‌گفت هیچ‌کس نمی‌تواند جای خالی زن آدم را پر کند. هر بار که بچه‌هایش را می‌دید، می‌گفت: "کاش مادرتان زنده بود و صدبار بیشتر از همیشه غُر می‌زد." با شادی وارد خانه شد. پدر وقتی دخترش را خوشحال دید، کمی شاد شد. لبه‌ی حوض کنار باغچه نشسته بود. نگاهش به در بود تا بچه‌ها و نوه‌هایش وارد شوند. ▫️دختر عزیز دردانه‌ی ته‌تغاری‌اش، با شور و خوشحالی زیاد وارد خانه شد. بعدها به مهری گفته بود: " آن روز چنان خوشحال بودی که فکر کردم باردار شده‌ای و خودم را برای دریافت خبر بچه‌دار شدنت آماده کردم." با شادی کودکانه‌ای به پدرش گفت: "بابا قرار شده من هم درس بخوانم و دیپلم بگیرم." پدر، دخترش را بوسید و گفت: "وصیت مادرم بود که هرطور هست شرایط ادامه‌ی تحصیلت را فراهم کنم. خدا را شکر که همراه با شوهرت تصمیم دارید ادامه تحصیل بدهید." ▪️مهری با کمک و تشویق‌های خانمِ در خرداد ۱۳۴۴ دیپلم گرفت. معلم‌ها خیلی به او کمک کردند، خانم نشاط و چندنفر از معلم‌ها یک به او جایزه دادند. مهری دیپلم طبیعی گرفت. خانم نشاط از او پرسید برای آینده‌اش چه برنامه‌ای دارد. گفت: "من و شوهرم می‌خواهیم کنکور بدهیم و به دانشگاه برویم." آن او را در آغوش کشید و بوسید. در آن زمان در یزد هیچ مؤسسه‌ی آموزش عالی نبود. حتماً برای ادامه‌ی تحصیل باید به تهران، مشهد، اصفهان، تبریز، اهواز و یا شیراز می‌رفتند. در هیچ شهر دیگری دانشگاه نبود. ▫️مهری به همسرش کمک می‌کرد تا آقارضا هرچه زودتر دیپلم بگیرد. کار طوافی را رها کرده بود و به کارهای شعربافی رسیدگی می‌کرد. هشت دستگاه شعربافی خودش کار داشت؛ از خرید نخ و ابریشم گرفته تا چله کشیدن و فروش طاقه‌های پارچه در بازار. آقارضا به چند همسایه هم برای کارهای شعربافی‌شان کمک می‌کرد. آن‌ها سعی داشتند پول آدم‌های فقیر محله را پس بدهند، اما هیچ‌ کس حتی یک‌ ریال از آنها نگرفت. ▪️زن و شوهر می‌خواستند کنکور بدهند. نگران مخارج بودند. بالاخره هم در سال ۱۳۴۵ دیپلم گرفت. هر دو هم برای هم‌ جشن گرفتند. بساط عیشی چیدند. ته استکانی بالا انداختند و رقصیدند. نماز شکر خواندند. پر از تضاد است. آدم‌های ما پر از تضاد هستند. مسلمانی بسیاری از ما هنوز ته زمینه‌ی زردشتیگری دارد.... ▫️ به شوهرش گفت نگران مخارج تحصیل است چون مجبورند در تهران خانه اجاره کنند. او از همسرش خواست تنها به تهران برود و درس بخواند. گفت: "از کجا معلوم که من کنکور قبول شوم؟ از آن گذشته، من تو را تنها نمی‌گذارم و تا آخر عمر کنارت خواهم بود. خدا بزرگ است. به گفته شهربانو، در هر مشکلی حکمتی است و در هر حکمتی نعمتی. اگر برای من مشکل پیدا نشده بود، اصلاً درس نمی‌خواندم و همین‌طور پاسبان می‌ماندم. حالا ما هر دو دیپلم داریم." 👇👇👇👇