eitaa logo
شمیم خانواده
1.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
559 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 به نیابت از دختر سه ساله‌ای که از این سفر جا ماند... 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
▫️می‌دونی چرا در رسانه‌های غربی سانسور خبری خیلی شدیدی درباره اربعین است⁉️ 🔸سبک زندگی مسلمان‌ها در اربعین، افشاکننده همه دروغ‌هایی هست که دنیای غرب، سال‌هاست برای اسلام‌هراسی به خورد افکار عمومی دنیا داده؛ اونا اسلام رو خشن معرفی کردن نه مهربان و دست و دلباز 🔹در اربعین آدم‌ها بی حساب می‌بخشند، به دور از حساب کتاب‌های این دنیا کار می‌کنند؛ در اربعین هیچ دستگاه ساعت‌زنی برای شروع یا پایان کار نیست! برای کار در مراسم اربعین کسی دنبال بیمه نیست، از پرداختی اضافه‌کار نمی‌پرسه! در اربعین همه تلاش میکنن بیشتر کار کنن، بیشتر خرج کنن، بیشتر خسته بشن! چیزی که با نظم نوین اقتصادی دنیای غرب هیچ سنخیتی نداره؛ نظم اقتصادی دنیای غرب بر اساس حرص و طمع و پول پرستیه! ✅ اربعین یه تمثیل خیلی کوچک از دنیای زیبای بعد از ظهور منجی است. سانسور اربعین نه یک تصمیم رسانه‌ای، که یک «ضرورت تمدنی» برای نظام سرمایه‌محور است. این سکوت، اعترافی خاموش به برتری یک الگوی زیستی بی‌بدیل است که تمام انگاره‌های مدرنیته غربی را به چالش می‌کشد. 🔹 اربعین دنیایی از مهربانی‌هاست اربعین نمادی از دنیای بدون خوف و ترس و برادری و دوستی و محبت و عشق به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام است. آری در راهپیمایی اربعین فقط زیبایی دیده می‌شود همانگونه که حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها در حوادث خونبار کربلا و شام مشاهده کرد و فرمود : " ما رأیتُ اِلّا جَمیلا " 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
🏴 آخرین موکب ▫️ساعت یازده و نیم شب به همسایه‌مان که راهی کربلا شده پیام می‌دهم، سلام کجایی؟ نیم‌ساعت نگذشته که می‌نویسد «سلام، الان مرز رو رد کردیم، میریم یه جا استراحت می‌کنیم چند ساعت دیگه راه می‌افتیم سمت خونه». کلمه استراحت را که می‌بینم قلبم آرام می‌گیرد، سرم را روی بالشت نگذاشته خوابم‌ می‌برد. صبح هر کدام از بچه‌ها یک‌طرف پلاستیک هندوانه را می‌گیرند و کشان‌کشان می‌آورندش آشپزخانه، می‌گذارمش توی یخچال و می‌روم سر وقت ناهار ، دلم آرام ندارد، قرار است زائرهایمان برگردند خانه، روی سر و صورتشان پر از خاک کربلاست. این‌بار چون مطمئنم که وارد خاک ایران شده‌اند بهشان زنگ می‌زنم، زیارت قبولی می‌گویم و می‌پرسم که کجایند؟ تازه رسیده‌اند همدان. راحت سه چهار ساعت دیگر راه دارند تا خانه، می‌روم سر وقت کار‌های خودم، تا این سه چهار ساعت بگذرد ده بار ازشان خبر می‌گیرم که، چه زمانی می‌رسند. چایی را دم می‌کنم. حبیب هندوانه را می‌چیند توی سینی،‌ زنگ در را که می‌زنند همه‌مان با سینی چای و غذا و میوه می‌رویم دم در خانه‌شان کمی بگو و بخند می‌کنیم و زیارت قبولی می‌گوییم. موقع برگشتن توی پله‌ها حبیب سرش را می‌چرخاند به سمت پشت و با لبخند بهشان می‌گویید« اینم آخرین موکب اربعین برای زائر‌های امام حسین علیه‌السلام». ✍️مریم بلاش‌آـبادی 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
🏴بيشتر افراد از نجف مبدأ حرکتشان را انتخاب مي‌کنند و نهايتاً دو سه‌روزه حالا بستگي به سرعتشان دارد، خودشان را به کربلا مي‌رسانند، ولي کساني داشتيم که دَه روز. با بعضي از اين‌ها ما توي مسير همراه بوديم و حداقل براي ما قابل‌درک بود که اين‌ها بعضاً غذايي هم نمي‌خوردند؛ يعني دنبال شکم‌پروري و دنبال غذاي مجاني نبودند؛ چون مي‌گفت هرچي کم‌تر بخورم و سبک‌تر باشم راحت‌تر مي‌توانم مسيرم را ادامه بدهم. الآن شايد شلوغ شده باشد مجبور باشند براي تهیه غذا کمي صف بگيرند ولي آن اوايل که جمعيت کمتر بود مي‌آمدند با غذا توي مسير و التماس مي‌کردند که شما بيا غذا بگير و اين‌ها رد مي‌کردند. بعد از دَه روز که طرف مي‌رسيد به حرم امام حسين، از در که وارد مي‌شد روبه‌روي ضريح از بيرون مي‌ايستاد دستش را بلند مي‌کرد يک «لبيک يا حسين» مي‌گفت، از آن در خارج مي‌شد و برمي‌گشت به شهرش. همين. فقط آمده بود که لبيکش را به امام حسين(ع) بگويد. ✍️محمدرضا ورشاوي / 38 ساله / کارمند / اصفهان / محل گفت‌وگو جاده نجف کربلا 📗انتخابی از کتاب پادشاهان پیاده 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
🏴 بدون شرح 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
▪️مي‌آييم خودمان را عرضه کنيم 💠 سيد يعور عباس طلبه پاکستاني اهل‌دلی است که با همسر و سه فرزندش به زيارت آمده بود. دل‌نشین حرف مي‌زد و عارفانه. مي‌گفت: من قبول ندارم که ما بياييم اينجا و از امام چيزي بخواهيم. ما مي‌آييم به امام چيزي بدهيم. مي‌آييم خودمان را به ايشان عرضه مي‌کنيم. مگر جابر جحفي در بين راه کربلا به امام برخورد نکرد و امام از او تقاضاي کمک نکرد؟ او گفت: «اسب و شمشيرم هست». امام فرمود «به اسب و شمشيرت نياز ندارم. ما تو را مي‌خواهيم!». ما هم مي‌آييم اينجا خودمان را به امام بدهيم، والا امام که همه‌چیز به ما داده. قبل از اينکه بياييم اينجا به ما داده است... . ✍️ راوی: حمید وحیدیان 📗 انتخابی از کتاب عمود هفتاد و دوم/ خاطرات پیاده‌روی اربعین/ حمید وحیدیان/ ناشر سوچا 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
▪️ بی‌نمک 💠 چند سال بود تصميم داشتم بيايم زيارت اما روزي نمي‌شد. امسال رفتم اما خيلي خودم را سرزنش مي‌کنم که چرا این‌قدر تأخير انداختم. همه‌چیز آنجا شيرين بود و هر لحظه‌اش يک خاطره؛ البته در بين راه يکي دو نفر کنايه‌های بي‌نمکی زدند، اما اهميتي نداشت. يکي از آن‌ها گفت شما که سني هستيد! امام حسين علیه‌السلام مال ماست، شما براي چه آمده‌ايد زيارت؟! ما هيچ‌کدام به اين صحبت‌ها اهميتي نداديم. اهل سنت هم در ارادت به اهل‌بیت علیهم‌السلام هيچ فرقي با شيعه نمی‌کند. حتی اگر به زيارت هم نرود، روز عاشورا به نيت امام حسين علیه‌السلام صدقه می‌گذارد. روزه مي‌گيرد و ثواب آن را به امام حسين علیه‌السلام هديه مي‌کند. ✍️ راوی: محمدخالد سلمانی از هم‌وطنان اهل سنت ترکمن 📗 انتخابی از کتاب عمود هفتاد و دوم/ خاطرات پیاده‌روی اربعین/ حمید وحیدیان/ ناشر سوچا 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
▪️بوسه 💠 بعد از دو روز پياده‌روی، نیمه‌شب رسيديم کربلا. کف هر دو پايم تاول‌های درشتی زده بود و حسابي اذيتم می‌کرد. به‌سختی پا روي زمين مي‌گذاشتم. رفتم داخل يکی از چادرهای امدادی تا آبله را تخليه و پايم را پانسمان کنند. آقاي محمدي، پرستار با صفا همين‌طور که داشت تاول‌ها را وارسی‌ مي‌کرد، خم شد و پايم را بوسيد. حسابی خجالت کشيدم و يک لحظه کلاً درد را فراموش کردم. ✍️ راوی: جواد رعنايی 📗 انتخابی از کتاب عمود هفتاد و دوم/ خاطرات پیاده‌روی اربعین/ حمید وحیدیان/ ناشر سوچا 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
▪️ يکي از هفتاد و دو تن 💠 در صف ايستاده بودم. از اخلاص و نوکري خادمان موکب‌ها تعريف مي‌کردم. يک نفر از آخر صف بلند گفت «اين‌ها وظيفه‌شونه که برا زائرهای امام حسين علیه‌السلام کار کنند، چون باباهاشون امام حسين علیه‌السلام را کشتند. این‌ها دارند جبران مي‌کنند!» تمام وجودم سراسر بهت و ناراحتي شد. از شدت ناراحتي فکرم کار نمی‌کرد و زبانم قفل شده بود تا اين‌که صدايی آرامم کرد. يک نفر از ميان جمعيت جواب داد؛ شايد هم پدرهاي اين‌ها همان هفتادودو تنی هستند که در رکاب آقا شهيد شدند. ✍️ راوی: عليرضا حاج‌علی 📗 انتخابی از کتاب عمود هفتاد و دوم/ خاطرات پیاده‌روی اربعین/ حمید وحیدیان/ ناشر سوچا 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
▪️ دل‌خوشی 💠 چرا از همه زندگی‌ات زدی؟ مي‌خواستم ببينم چه مي‌گويند. برايم جالب بود. از خيلی از عراقی‌ها و موکب‌داران همين سؤال را مي‌پرسيدم. يکي گفت: «همه زندگيمو مديون حسينم، قول دادم تا آخر عمرم نوکری زائراشو بکنم». ديگري گفت «سير کردن زائر امام حسين علیه‌السلام خيلي ثواب داره». يک نفر گفت «خدمت به زائران، خدمت به امام حسينه»، اما بين این‌همه، يک جواب خيلي به دلم نشست... يک پسر جوانِ سبزه که سينی خرما دستش گرفته بود و اول صبح ايستاده بود وسط مسير، سيني را گرفت طرف من. يک خرما برداشتم و پرسيدم: چرا براي چند روز از همه زندگی‌ات دست کشيده‌اي، آمده‌ای اينجا که از زائران پذيرايی‌ کنی؟ اشک در چشماش حلقه زد، بغضش را خورد و با صدايي گرفته با همان لهجه عراقي، دست‌وپاشکسته شروع کرد فارسي صحبت کردن: هر سال همه دل‌خوشیم اينه که فقط يه بار يکي از این خرماها رو به امام زمانم تعارف کرده باشم... همين». ✍️ راوی: محمدجواد آسايش‌طلب 📗 انتخابی از کتاب عمود هفتاد و دوم/ خاطرات پیاده‌روی اربعین/ حمید وحیدیان/ ناشر سوچا 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
🏴 آخرین موکب ▫️ساعت یازده و نیم شب به همسایه‌مان که راهی کربلا شده پیام می‌دهم، سلام کجایی؟ نیم‌ساعت نگذشته که می‌نویسد «سلام، الان مرز رو رد کردیم، میریم یه جا استراحت می‌کنیم چند ساعت دیگه راه می‌افتیم سمت خونه». کلمه استراحت را که می‌بینم قلبم آرام می‌گیرد، سرم را روی بالشت نگذاشته خوابم‌ می‌برد. صبح هر کدام از بچه‌ها یک‌طرف پلاستیک هندوانه را می‌گیرند و کشان‌کشان می‌آورندش آشپزخانه، می‌گذارمش توی یخچال و می‌روم سر وقت ناهار ، دلم آرام ندارد، قرار است زائرهایمان برگردند خانه، روی سر و صورتشان پر از خاک کربلاست. این‌بار چون مطمئنم که وارد خاک ایران شده‌اند بهشان زنگ می‌زنم، زیارت قبولی می‌گویم و می‌پرسم که کجایند؟ تازه رسیده‌اند همدان. راحت سه چهار ساعت دیگر راه دارند تا خانه، می‌روم سر وقت کار‌های خودم، تا این سه چهار ساعت بگذرد ده بار ازشان خبر می‌گیرم که، چه زمانی می‌رسند. چایی را دم می‌کنم. حبیب هندوانه را می‌چیند توی سینی،‌ زنگ در را که می‌زنند همه‌مان با سینی چای و غذا و میوه می‌رویم دم در خانه‌شان کمی بگو و بخند می‌کنیم و زیارت قبولی می‌گوییم. موقع برگشتن توی پله‌ها حبیب سرش را می‌چرخاند به سمت پشت و با لبخند بهشان می‌گویید« اینم آخرین موکب اربعین برای زائر‌های امام حسین علیه‌السلام». ✍️مریم بلاش‌آـبادی 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از این کلیپ خوشم اومد، حتی با وجود اینکه دل‌تنگترم کرد... 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🔸کانال شمیم خانواده به ما بپیوندید👇 🆔 @zeinabyavaran313