همجوار بانو
✍️نجمه صالحی
روی ستون روبرو نشستهام و زیباترین تصویرهای جهان مقابلم نقش میبندد. نسیم بهشتی چهرهٔ خسته هر بینندهای را تر و تازه میکند.
عدهای در امواج سنگین دریای متلاطم زندگی، راه را از طریق نور سبز فانوس حرم یافتهاند و به این ساحل امن پناه آوردهاند.
از اطراف صدای آهسته زمزمه و گریه به گوش میرسد و از فاصلهای دورتر صدای بلند مردانه ای که ختم صلوات میکند .زائری نیز کام خود را با ذکر" یا فاطمه المعصومه اشفعی لی فی الجنه"شیرین کرده است.
از کنارم خانمی عبور میکند و صدای خش خش پلاستیک و بوی ناخوشایند لباسش نظرم را جلب میکند. خود را با فشار زیاد به شبکههای فولادی میرساند و دستش را به آنها قفل می کند.
گلهای اطراف شبکهها که زنجیروار به هم متصل هستند و مانند پیچک مارپیچ بالارونده راه را تا رسیدن به گلهای بهشتی طی کردهاند، انگار عطر و بوی بهشتی گرفتهاند.
با لمس این گلهای نقره ای و گره خوردن دست در شبکههای فولادی این عطر بهشتی به انسانها نیز هدیه میشود و نور بهشتی در چهره زائران هویدا.
از میان زائرین پارچهای به سرعت به سوی سقف ضریح پرتاب میشود و کنار یکی از گلدانهای بزرگ طلایی قلمکاری میافتد. گلدان هایی که لطافت و پویایی زندگی را جلوه گر هستند.تاج طلایی بالای ضریح، چه زیبا قدرتش را به رخ زمینیان می کشد.
در پایین ضریح دختری چادر مادرش را محکم گرفته و با تعجب اطرافش را تماشا میکند و خود را روی سنگهای مرمری سُر میدهد. خانمی با سرعت از کنار او عبور می کند. پایش به پای دخترک گیر می کند، نزدیک است به زمین بخورد که تعادلش را حفظ می کند.
خادمی که با صدای آرام و دلنشین زائرین را راهنمایی می کرد، پرک به دست، کنار دخترک آمد،شکلاتی به او داد و او را آرام از زمین بلند کرد.
با صلوات بلند خانمی، سرم به سوی او میچرخد. نگاه او بر روی کتیبههاست جملات زیبا روی کتیبهها و خط زیبای نستعلیق قلم کاری شده و آیات سوره انسان شکوه وصف ناپذیر خاندان پیامبر و ویژگی ابرار و بهشت پاداش نوید میدهد.
با دعای "یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنه" که زینت بخش اطراف ضریح است، صدای آمین فرشتهها را میشنوم و میبینم که بانوی کرامت به شوق دیدار آغوش گشوده و زائران همچون پرندگانی به سوی او پر میکشند.
با صدای تلق و تولوق، نگاهم به سوی صدا چرخید. پسرکی با کاپشن سورمه ای کنار کتابخانه حرم ایستاده است. مهرها ی کوچک و بزرگ این دوستان عزیزم را زیر و رو می کرد و میخندید.با نگاه تند مادرش از این کار دست کشید و ناراحت به سقف خیره شد. نگاه من هم به سقف گره خورد. آیینهکاری های سقف، نور لوسترها را مضاعف کرده بود.پسرک با انگشتان کوچکش آینه ها را میشمرد.
سر و صدایی از پشت سرم شنیدم. خادم ها برای نظافت آمده بودند یکی از آنها کنارم آمد و من را از کنار ستون برداشت و در جامهری گذاشت.
نفسی تازه کردم، عطر و بوی اینجا را هیچ جا استشمام نکرده ام.
سلامی به دوستانم کردم و نگاهم به بالای سرم بود. دوباره منتظر نشستم تا با دست زائری از خانهام بیرون بیایم و به تماشا بنشینم. چه خوب است که اینجا هستم.
اینجا باید با وضو وارد شد!
اینجا حرم امن اهل بیت پیامبر (ص) است!
اینجا بوی بهشت میدهد!
اینجا خود خود بهشت است!!
اینجا حرم دختر موسی بن جعفر (ع)، فاطمه معصومه (س) است!
🕊السلام علیک یا فاطمة المعصومه اشفعی لنا فی الجنة🕊
#تمرین_جان_پنداری
#یا_فاطمه_المعصومه
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
من یک مادرم اما نه یک مادر معمولی
✍️نجمه صالحی
لذت نوشته ی خوب مثل تولد نوزاد است، برای به دست آوردن لذت نوشته ی خوب، زحمت و مداومت و پشتکار لازم است.
نویسنده ای می گفت:" تولد نوشته خوب مثل تولد نوزاد است یعنی نه ماه و نه روز باید برایش زحمت بکشی و هر روز بنویسی و بنویسی و بنویسی تا بعد از این زمان نوشته ات متولد شود.
تازه بعداز تولد این نو نوشته کار تو شروع میشود. باید به نوشته های نه ماه قبلت سر بزنی و ببینی چه نوشته ای و آن ها را پرورش بدهی .
یادت باشد که در این نه ماه نوشتن درباره هر موضوعی که میخوانی یا کشف جدید یا علاقمندی هایت بنویسی و این نوشتن را ترک نکنی ولی سعی کن دلنوشته ننویسی."
حرفش را پسندیدم، من اکنون در حال خلق نوشته ام هستم، روزی نیم ساعت نوشتن را ترک نمی کنم و اگر اینطور شد و نوشتن را ترک کردم، خودم را جریمه می کنم.
وقتی نوشته ای دلچسب باشد حس تولد فرزند را دارم. این حس را به خوبی درک می کنم و منتظرم تا چند ماه دیگر فرزند قلمم به دنیا بیاید ...
من یک مادرم،من منتظر تولد فرزندی هستم تا او را پرورش دهم ، من منتظرم.
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
راز اعجاز حسین (ع)، زمزمه قلب من است.
✍️نجمه صالحی
سوم شعبان میلاد خامس اصحاب الکساء، پنجمین نفر از اهل بیت پیامبر (ص) است، همو که با نثار خونش ریشه های نهال کوچک اسلام را آبیاری کرد.حسین (ع) فرزند فاطمه و علی (ع) به هدف احیاء دین جدش قیام کرد و چه جانفشانی هایی کرد.
دوران کودکیاش در کنار پیامبر (ص) و مادرش بهترین دوران زندگیاش بود، او را کنار رحمت للعالمین تصور می کنم. پیامبر دربارهاش گفت:« حسین از من است و من از حسین». این جمله اوج محبت پیامبر (ص) را سوای بابابزرگ بودن ایشان، میرساند.
به دنیا آمدن او دو حس متناقض را به مادر وارد کرد. هم شادی ولادت او و هم غم بزرگ واقعه عاشورا. چه امتحان سختی بود ولی او فاطمه است و فداکارترین فرد در راه اعتلای اسلام. در مادری سنگ تمام می گذارد و در مسلمانی سنگ تمام تر.
رویدادهای فراوانی در زندگی حسین(ع) به وقوع پیوست که هر کدام در برگ برگ تاریخ ثبت شده است. شاید بتوان گفت دوران کودکیاش کمترین و کوچکترین آزمون او بوده است .
روز بیعت رضوان و حضور او در این بیعت شجره و یا حضورش در فتح مکه در کنار برادرش حسن(ع) و حضورش در حجه الوداع همراه خانواده تماشایی است؛ حاجی کوچک و نوه نبی(ص) و دردانه علی(ع).
طولی نکشید که تقدیر، حسین(ع)را با جدایی آشنا کرد، جدایی از پدربزرگ عزیز و در فاصله کوتاهی جدا شدن از مادر جان، و این چنین آزمون های بزرگ مقاومت و صبر حسین (ع) آغاز شد.
فقدانها، در زندگیاش در رقابت بودند ولی حسین (ع) پخته و کاملتر می شد و تلاشش برای پیشرفت اسلام بیشتر. دوشادوش پدر و برادر برای بهتر شدن اوضاع تشیع تلاش می کرد. در سالهای سکوت اجباری پدر، در روزهای صلح اجباری برادر، کنارشان بود. بهترین رفیق برادر و قوت قلب او بود و نکته مهم اینکه در همه این وقایع زینب کبری(س) کنار برادران بود و از همه جا همراهتر در کربلا.
و اما کربلا، حسین (ع) در واقعه ی کربلا، نهایت بندگیاش را به جا آورد و هرچه داشت برای آبیاری نهال اسلام فدا کرد. برای همين است که ثارالله شد و خدا منتقم خون او.
حسین(ع) کسی است که در همیشه ی تاریخ، یادش، نامش و کربلایش دل را طوفانی می کند.
حسین حرارت قلوب مومنین است....
یا حسین مددی !!!
🍃الحمدلله الذی خلق الحسین (ع)🍃
#یاحسین
#ماه_شعبان
#کتاب_زمزمه_قلب_من
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
اصحابنا
✍️نجمه صالحی
امروز در کلاس تاریخ حدیث شیعه، منظور از واژه"اصحابنا" در کتب رجالی را دریافتم .
جامعه اسلامی بعد از رحلت نبی خدا (ص) به دو دسته شیعه( اعتقاد به برتری علی (ع ) در مقابل عثمان) و اهل تسنن تقسیم میشوند .
شیعه هم به دو دسته روافض(امامیه)و زیدیه ..
امامیه هم دو دسته فاسدالمذهب و صحیح المذهب(کسانی که تا امام زمان خویش را قبول داشته اند، در حال حاضر ۱۲ امامی ها صحیح المذهب هستند. ) امامیه در اندیشه امامت یعنی" نص الهی و نصب رسول الله" اختلاف ندارند فقط در تعداد امام با هم مختلفند با این حساب مثلا فرقه فطحیه، اسماعیلیه ، ناوسیه فاسدالمذهب امامیه هستند. فاسدالمذهبند چون امام زمانشان را قبول نداشتند.
و با این تقسیم بندی، زیدیه هر چند جزو دسته شیعیان هستند ولی از زمره اصحابنا خارج میشوند.
#یافته_جدید
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
رنج و گنج
✍️نجمه صالحی
او انسان نخبه ای است که از طبقه ضعیف جامعه بوده و به سختی خودش را بالا کشیده و تلاش بسیار کرده است.
او شیخ طوسی است در راه خدمت به اسلام زحمات فراوانی را به جان خرید و تالیفاتی در فقه و کلام و تفسیر و رجال و ...دارد و به او شیخ الطایفه هم می گویند.آثار او نقطه عطفی در هویت شیعه شد و منبع بسیاری از آثار علمای عصر پیشین و عصر حاضر. به شدت مصداق ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود در مورد ایشان صادق است.
کتاب الفهرست شیخ طوسی یکی از شش کتاب معروف رجالی است و آنچه مشخص است که کتابهای فهرست دیگری هم قبل از ایشان موجود بوده مثل الفهرست ابن ندیم و...ولی آن چیزی که شیخ طوسی مدنظرش بوده از لحاظ یک کتاب فهرست خوب ،که همه موارد مدنظر ایشان را داشته باشد در آنها نبوده است.
کتب فهرست پیشین آنچه را نزد شیخ معتبر هست،نیاورده بودند به عبارتی طبقه بندی و فهرست نویسی آنها با هدف خاصی بوده و هدف شیخ با آنها متفاوت بوده است. تنها دو کتاب از مولف ابن غضائری بوده به سبک مورد پسند شیخ که که متاسفانه کتابهااز بین رفته و به دست ایشان نرسیده است. لذا شیخ طوسی به تشویق شیخ فاضل نامی، کتاب الفهرست را تالیف می کند و برای تسهیل کار و خوش دست بودن به ترتیب حروف الفبا تنظیم می کند آن هم بدون ترتیب زمانی. عمل به دستور استاد البته اگر شیخ فاضل استادش باشد،برایم درس آموز بود.شیخ مصداق یک شاگرد خوب هم هستند. کتاب التهذیب را در زمان استادش شیخ مفید نوشت در سن ۲۸ سالگی.. چه جوانی با برکتی
شیخ طوسی در مقدمه کتاب الفهرست می گوید" فلا بد من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح" وقتی نام نویسندگان و اصحاب اصول را ذکر کردم چاره ای نیست که هرچه در مورد جرح و تعدیل آنها ذکر شده بیان کنم تا مشخص شود که آیا میتوان به آنها اعتمادکرد یا نه و باید اعتقاد و باور او را تبیین کرد تا مشخص شود که آیا باور و اعتقادمولف موافق حق است یا مخالف؟ هدف شیخ صرفا جرح و تعدیل راویان نبوده بلکه آنچه در مورد آنها گفته شده را آورده است.و در مورد آنهایی که سکوت کرده هم مشخصه که چیزی نبوده یا نیافته است. شاید کمتر از بیست مورد واژه ضعیف آورده که حتما آنها هم در منابع ضعیف بوده اند.
بعضی ها فکر می کنند شیخ طوسی فراموش کرده جرح و تعدیل کند که اشتباه است چون هدفش چیز دیگری بوده و عدهای هم مدعی هستند شیخ چون مرجع شیعیان بوده ملاحظاتی داشته که با تحقیق متوجه شدم شیخ این کتاب را قبل از مرجع شدن نوشته است. یعنی قبل از وفات سید مرتضی..تلاش شیخ طوسی مرا برای قدم گذاشتن در ادامه راه پژوهش مصمم تر کرد.
و اما در مورد کتاب رجال نجاشی. نجاشی هم درس شیخ طوسی بوده و یکی از علمای بزرگ علم رجال و هر دو عالم شاگردابن غضائری پدر، این شاگردی باعث شده دستش باز باشد و از طرفی نجاشی متمرکز در علم رجال و انساب بوده و همین هم مزید بر علت و کاملتر شدن کتابش شده و یک چیز جالبتر اینکه شیخ طوسی قبل از هم درس و بحثش، اقدام به تهیه فهرست کرده و احتمالش زیاداست که نجاشی فهرست طوسی در دسترسش بوده باشد. چون این دو عالم و "هم کلاسی" به قول امروزی ها، در بغداد بودند و برخی اساتیدشان مشترک بوده است مثل ابن غضائری پدر .
کلا فضای جامعه آن زمان یعنی عصر آل بویه بستر مناسبی برای پیشرفت بیشتر علمای شیعه بوده است.به نظرم برای بررسی یک کتاب بررسی تاریخ اجتماعی دوره نویسنده از اوجب واجبات است.
۱۲ظهر_۹۹
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
مانا و ماندگار
✍️نجمه صالحی
خدمت به خلق برکت را به زندگی انسان سرازیر می کند، برکت فقط مال و ثروت نیست، برکت عمر و برکت زمان از بهترین نوع برکت هاست. کار خالصانه نتیجه می دهد، تلاش در راه دین موجب عزت و ماندگاری می شود. این جملات شعار نیست چون نمونه های زیادی از این انسان ها در تاریخ ثبت شده اند.
مکتب تشیع مرهون مجاهدت ها و شب بیداری های علمای پیشین است. محمد بن حسن در قرن ۴ هجری در شهر طوس به دنیا آمد و در سن ۲۳ سالگی به شهر بغداد هجرت کرد. بغداد آن زمان تحت سلطه دولت شیعی آل بویه بود. محمد هجرت کرد و این هجرت، هجرتی سودمند و پرثمر شد.
آل بویه مجال عرض اندام به جریان تشیع را داده بود و این مجال، فرصتی مغتنم برای علمای امامیه شد. شیخ مفید که از مراجع بزرگ تشیع بود در بغداد کرسی درس داشت. شاگردپروری ازمهمترین سبک و سلوک ایشان بود و محمد بن حسن پس از هجرت، شاگرد حضرت استاد شد .
مکان تدریس ابن المعلم مسجد براثای بغداد بود،شیخ به طلاب شهریه می داد که دغدغهی نان، آن ها را از تحصیل معارف مکتب تشیع، باز ندارد و چه سبک خوبی را به یادگار گذاشت.
طولی نکشید که محمد جوان، شاگرد شاخص و مورد توجه شیخ مفید شد. در دوران او اهل تسنن به دنبال تضعیف شیعه بودند و این شبهه را وارد کردند که روايات شیعه متعارضند و شیعه از حل تعارض دستش خالی است. متاسفانه عده ای از شیعیان ناآگاه امامیه، با این شبهه، از اعتقاد خود عدول کردند و به اهل تسنن پیوستند. در این بزنگاه تاریخی، وظیفه علما برای پاسخگویی جامع و کامل، بیش از پیش حس میشد. باید کسی می آمد و این شبهه را پاسخ می داد و حل تعارض می کرد.چه کسی بهتر از دانشمند جوان و خوش فکر؟ محمد بن حسن طوسیِ جوان به میدان آمد.
شیخ طوسی برای رفع شبهه و نجات شیعیان ناآگاه، کتاب تهذیب الاحکام ۱۰ جلدی را نوشت. (یکی از کتب اربعه امامیه) که دو جلد آن در زمان حیات استادش بود. برخی می گویند این کتاب در شرح کتاب المقنعه حضرت استاد است.
طوسی جوان، در سن کمتر از ۳۰ سالگی مهمترین کتاب شیعه امامیه را نگاشت . علامه حلی او را شیخ الطائفه خواند و جز او کسی این لقب را ندارد و بزرگ طائفه شیعه نام گرفتن هزاران نکته دارد.
شیخ طوسی بسیاردقیق بود. کسی که دو کتاب مهم تشیع یعنی "الاستبصار و تهذیب الاحکام" را با قلمش ماندگار کرد. با اقدامات او مکتب جعفری در مقابل اهل تسنن با افتخار، قد علم کرد و استقلال خود را تثبیت نمود. لقب "بزرگِ طایفه ی شیعه"، به حق شایسته اوست.
او انگیزه بالایی در تالیف کتاب داشت و بی شک به ارزش ثبت اثر و مانایی آن واقف بوده لذا آثار زیادی از وی به جای مانده است.
شیخ طوسی پس از سید مرتضی، شاگرد حضرت استاد، مرجع شیعیان شد و به دلیل حمله سلجوقیان و آتش زدن کتابخانه اش و عدم امنیت جانی به نجف هجرت کرد و آنجا را محل پرورش و عمق بخشیدن مکتب تشیع قرار داد.
او حدود ۱۵ سال در نجف بود و در نهایت در منزلش که به وصیت او پس از رحلتش مسجد شد،آرمید و قرین رحمت الهی شد.
زندگی شیخ الطائفه،سراسر درس است.هنگامی که انسان از فرصت ها استفاده کند و هدفش برای خدا باشد ثانیه ها برایش دقیقه و دقیقه ها،ساعت و ساعت ها، سال می شود و عمر او با برکت .
این ویژگی را در زندگی شیخ طوسی به وضوح می توان حس کرد. او از فرصت هجرت به خوبی استفاده کرد و در راه رشد و اعتلای دین کوتاهی نکرد و این چنین یادش مانا و آثارش ماندگار شد.
🕊الهی
تولَّ مِن اَمری ما انتَ اَهلُه...
خدای من
با من آن کن که شایسته ی تُوست...🕊
#مناجات_شعبانیه🍃
#ماه_شعبان
1:30 بامداد_۹۹
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
غبطه شهدا
✍️نجمه صالحی
قال الامام السجاد(ع):"انّ للعبّاس عندالله تبارک و تعالی منزلة یغبطه علیها جمیع الشهدا یوم القیامة"
غبطه شهدا در روز قیامت به خود حضرت عباس(ع) بخاطر گوش به فرمان بودن امام زمانش و نهایت جانفشانی کردنش بوده است و اینکه غبطه شهدا به مقام ایشان باشدو اینکه شهدا هم خواهان دو بال باشند و به این حالت و مقام غبطه بخورند، بعید است.
نورمعرفت الهی به قلب قمر بنی هاشم تابیده بود و ایمان در وجود او تثبیت شده بود.او به درجه ایمان حقیقی رسیده بود.رفتارهایی نظیر: بصیرت،تسلیم اوامر الهی واطاعت، حاکی از ایمان واقعی ایشان است.
او در طول زندگی 34 ساله خود تحت تعلیم مکتب علوی بود و در زمان حکومت پدر و امامت دو برادرعزیزش از نظام امامت دفاع نمود و حضور مقتدرانه و با بصیرتی در نبرد های سخت و نرم داشت. همگامی او با حسن (ع) و همراهی اش با حسین(ع)از ویژگی های شاخص شخصیت اوست.
برای همراهی امام زمانش از هیچ کاری دریغ نکرد، زمان امامت برادرش حسن (ع) مطیع بردار بود و زمان امامت حسین (ع) نیز تسلیم امر امامش.
ابوالفضل العباس(ع) شخصیت کاریزماتیک داشت.شخصیتی خاص که دارای صفتهای ویژه و ممتاز و منحصربهفرد بود. او کسی است که در کنار امام زمانش، در تقابل با امویان نقش حیاتی داشت .
تاریخ عاشورا، به نقش محوری حضرت عباس(ع) دوشادوش امام حسین (ع)، گواهی می دهد و بی دلیل نیست که تا ابد در ذهن شیعیان زنده و پاینده است. او با بذل جان شیرینش برای حفظ اسلام نمونه ای از یک مومن واقعی را در تاریخ ثبت کرد که تا دنیا دنیاست زنده خواهد ماند.
روی چشم تو بود جای حسن جای حسین
هست ما بین دو ابروی تو بین الحرمین
🍃اَلسَّلامُ عَلَيک اَيهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، الْمُطيعُ للَّهِِ وَلِرَسُولِهِ وَلِأَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَالْحَسَنِ والْحُسَينِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِمْ وَسَلَّمَ،🍃
#یا_ابالفضل
#یا_حسین
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
✍️نجمه صالحی
بیش از 1147سال(شمسی) و 2 ماه و 18روز است کسی مــــنتظر 313 نفر است ...آخرین جمعه قرن...آخرین جمعه سال..
دل تب و تاب دارد و جان منتظر جانان است...
و تو می آیی...
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِِ و
آلِ مُحَمَّدِِ و عَجِّل فَرَجَهُم
#جمعه
#میلاد_امام_سجاد
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
یادداشت💌✍
غبطه شهدا ✍️نجمه صالحی قال الامام السجاد(ع):"انّ للعبّاس عندالله تبارک و تعالی منزلة یغبطه علیها جم
🍃یا ابالفضل العباس علیک آلاف التحیه و السلام🍃
دیروز یک نوشته دلی برای سپهسالار عشق، پهلوان و علمدار کربلا، عباس بن علی (ع) در اینجا نوشتم.
به لطف خدا در سایت صدای حوزه منتشر شده است.👇👇
https://v-o-h.ir/?p=7041
الحمدلله علی کل حال💚
✍️نجمه صالحی
#ماه_شعبان
#میلاد_امام_سجاد
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
نگاهی به فیلم "شنای پروانه"
✍️نجمه صالحی
زنی مستاصل در خیابان به گوشی ها نگاه می کند و ناراحت است... فیلمش در فضای مجازی پخش شده و نگران از برخورد همسرش است ...چند لحظه ای از فیلم نمی گذرد که همسرش او را در خیابان با شیی می کشد و ماجرای داستان شروع میشود...
با دیدن این فیلم چند نکته به ذهنم رسید:
❇️ضربه خوردن از جایی که گمان نمی بریم موجب سرزنش درونی می شود و این نکته را القا می کند که شخص باید متعادل باشد و اولویت ها را بسنجد.
در شرایطی که انسان بر سر دو راهی گیر می کند؛ دو حس متناقض به او هجوم می آورد یکی انتخاب راحت ترین راه و چشم بستن بر روی مشکل و دیگری فداکاری و از خود گذشتگی .اگر شخص از خودگذشتگی کند و متوجه شود شخص مورد نظر لیاقت نداشته است، احساس بدی به فرد القا می شود و جبران ناپذیر است و واژه اعتماد و ایثار و...در فرهنگ لغات شخص دچار تزلزل می شود.
❇️نکته دیگر رعایت احتیاط و برخورد سختگیرانه در فضاهای مجازی است.فضایی که ورودی اش همچو دروازه ای وسیع است و جولانگاه سودجویان نیز شده و جنگ نرم دشمن از این طریق سهل تر شده است.
❇️رعایت انصاف و فروبردن خشم نکته مهم دیگری بود که در فیلم به اهمیت آن اشاره شد. فشارهای عصبی زندگی روزمره گاهی موجب کاهش تحمل افراد می شود و در روابط اجتماعی شخص تاثیر می گذارد و گاه موجب واکنش های جبران ناپذیری می شود و کام شخص را تلخ می کند.قرآن کریم در آیه ۱۳۴ سوره آل عمران به واژه "کاظمین الغیظ "اشاره می کند. در شرایطی که تصمیم گيری برای خطای دیگران لازم است بهترین عمل سپردن خاطی به مراجع قانونی
است.
❇️نکته آخری که تذکر مهمی بود امکان وجود صفات رذیله مانند حرص و طمع در ذات انسان است که اگر کنترل نشود شخص حتی به خانواده خود رحم نمی کند و برای رسیدن به مقاصد شوم خود از آنها استفاده ابزاری می کند.
#آخرین_جمعه_سال
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
سَ زالام و نوزُروز
سازال نوزُ هَزَمزِگیزی دوزوستازان عَزَزیززیز مُزُبازارَزَک
صَزَدسازال بِزِه اَزَزیزین سازال ها زا
اُزُمیزیدوازارزم کِزِه دَزَر سازال جَزیدیزید خوزُش وَزَقت، خوزُش بَزَخت و خوزُش عازاقِزِبَت بازاشیزید و تَزَمازامِ دِزِلخوزُشی زی هازای عازالازَم بَزاراتوزون رَزَقَزَم بُزُخورُزه، سَزَختی زی هازای کَزَمتَزَر، شیزیرینی زی هازای بیزیشتَزَر توزو زِزِندِزگی زی توزون موزُج بززنزه و دِزِلازاتوزون
سَزَرشازار مُزُحبزَت ازهل بِزِیت (ع).
ترجمه:
سلام و نور
سال نو همگی دوستان عزیز مبارک
صدسال به از این سال ها
امیدوارم که در سال جدید خوش وقت ، خوش بخت و خوش عاقبت باشید و تمام دلخوشی های عالم براتون رقم بخوره، سختی های کمتر و شیرینی های بیشتر تو زندگی تون موج بزنه و دلاتون سرشار از محبت اهل بیت (ع).
بچه که بودیم چون تعدادمان زیاد بود و خانه ها کوچک و اتاق های تکی کم،مامان و بابا گاهی برای اینکه ما بچه ها سر از کارشان در نیاوریم با یک زبانی با هم حرف می زدند. حتی گاهی وقتی مهمانی های خانوادگی می رفتیم دوباره بزرگترهای فامیل با همان زبان عجیب و غریب، صحبت می کردند و ما متعجب به دهانشان نگاه می کردیم و لجمان در می آمد. آخر دیدیم اینطور نمیشود باید یک چاره ای اندیشید، بزرگترها داشتند به ما کلک می زدند و در دلشان به ما می خندیدند ؛بخاطر همین یک تیم ارتش سری تشکیل دادیم تا از این زبان عجیب بزرگترها رمز گشایی کنیم.
اسم این زبان عجیب را زبان زرگری گذاشته بودند و ما گروه نوجوانان فامیل با شعار ما می توانیم،توانستیم تا حدودی از این زبان سر دربیاوریم و تا چند وقت لو ندادیم که گویش آنها را متوجه شدیم ولی از یک جایی دیگر لو رفتیم .
یک روز بزرگترها داشتند قرار بیرون رفتن بدون بچه ها می گذاشتند و ما طاقت نیاوردیم و جیغ کشان گفتیم ما هم می آییم و خاله های عزیز با چشمان گشاد ما را نظاره کردند و این شد که از آن پس ناچار شدند دیگر مخفیانه و رمزی جلوی ما حرف نزنند .
گویش این زبان از دوره نوجوانی در ذهنم مانده بود ...البته هنوز هم که هنوز است بزرگترهای فامیل گاهی جلوی بچه ها وقتی بخواهند رمزی به جمله ای اشاره کنند از این گویش یا زبان یا هرچه بشود اسمش را گذاشت استفاده می کنند. من تا به حال این گویش را ننوشته بودم، خزیلیزی سَزَخت بوزود... حتما غلط هم دارد ، البته تلاش خودم را کردم☺️
ایام به کام
عزتتان مستدام
✍️نجمه صالحی
#نوروز
#عید
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
کوچه
چشمان مشکی اش با صدای آلارم گوشی باز شد .خمیازه کشداری کشید و رو بروی آینه نیم نگاهی به خود انداخت.از تخت پایین آمد و با قدم های کوتاه و آهسته به سمت آشپزخانه رفت پیچ گاز را با انگشتان بلندش چرخاند.آبی به صورت کشیده و پف کرده اش پاشید .
میز صبحانه را با ظرفهای زیبای رنگارنگ چید ومقدمات نهار را آماده کرد. چند تکه ظرف از شب قبل مانده بود بعد از شستن آنها، با آه بلندی خود را روی صندلی آشپزخانه انداخت. موهای بلوندش دورش ریخت، شبنم های آب روی مژه های بلندش مانند الماسی میدرخشید. وحیده خانم کارگر خانه پدری به یادش آمد. او همیشه صبح زودتر از بقیه بیدار بود و با لبخندی از آنها پذیرایی میکرد.
راستی چقدر سریع از آن زندگی راحت و رختخواب پرقو، به اینجا پرتاب شده بود! یک ماهی از ازدواجش با علی می گذشت،همیشه آرزوی زندگی ساده و دو نفره را در سر میپروراند ولی حالا دلشوره عجیبی گرفته بود. می ترسید در مقابل این تغییر ناگهانی کم بیاورد.
با صدای تق و تق رقص درب کتری روی گاز از روی صندلی بلند شد،چای را دم کرد و علی را بیدار.
هنوز چشمان ریز قهوه ایش نیمه باز بود، پاهای بلند و مردانه اش را روی زمین می کشید بعد از شستن صورت لاغر و پرمویش، مشغول خوردن صبحانه شد.
خمیازه میکشید ودهانش تا انتها باز می شد، اشک در چشمانش حلقه زده بود ؛زیبا با چشمان گشاد شده به او نگاه می کرد، با لبخندی دلنشین و چشمکی زیبا گفت: فکت از پاشنه در نیاد !! علی لبخند کجی زد . با خوردن هرلقمه چشمانش کاملاً باز و هنگام قورت دادن دوباره بسته میشد. زیبااز حرکات او خنده بلندی کرد و گفت: نتیجه شب زنده داری هاست ها !!!
علی با صدای بم و بلندش گفت:" نه بانوی زیبا، دیشب بکسل ماشین احمدآقا کار دستم داد.زیبا اوهوم بلندی گفت و لبخندی تحویلش داد.
با رفتن علی به اداره، زیبا به حیاط رفت. تارهای طلایی گیسوان زیبا،زیر نور خورشید میدرخشید. آفتاب خودش را روی موزاییک های قدیمی سوراخ سوراخ شده پهن کرده بود و خنکای صبح را می مکید. نگاهش به سطح لغزان آب حوض گره خورد. رقص ماهی موج هایی روی آب انداخته بود.
گلهای کوچک باغچه به آفتاب خیره شده بودند دستی به لبه های مخملی گلها کشید، نرمی پرده های مخملی خانه پدربزرگ به یادش آمد یکبار گوشه پرده ها را قیچی کرده و دامنی برای عروسکش دوخته بود،بعد هم با ذوق و شوق زیاد میان کوچه عریض و طویل فرش انداخته بود. به امید دوستی که با او بازی کند. کوچه ای که آنقدر فاصله خانه ها زیاد بود که باد صدا را با خود می برد و صدا در آن گم می شد.
باغچه خانه علی گلدان کوچک حیاط پدری هم نبود. دو ردیف باغچه کوچک و بزرگ درختان کوتاه و بلند که بابرگ های سرسبز و میوه های رنگارنگ خود را آراسته بودند. صدای قار قار کلاغ ها، رقص گنجشک ها در بین درختان،بوی عطر گل ها، نفس عمیقی کشید با لبخندی بر لب در خاطرات گذشتهاش غوطهور بود وخط نگاهش به نقطه ای نامعلوم .
با صدای آژیر بلندی از کوچه خلوت کودکی به حیاط خانه علی آمد. با عجله به اتاق رفت و شالش را به سر انداخت، سرکی به کوچه کشید، نگاهش به دیوار خانه ها که با تن پوش سرخ و سفید سیمانی به هم چسبیده بودند افتاد.جمعیت زیادی اطراف خانه آقای علوی ایستاده بودند، خانم حیدری کنارش ایستاد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: خانواده آقای علوی مسافرت رفتند تا سر و صدا شنیدم فوراً به ۱۱۰ زنگ زدم.
دوپلیس بلندقد و چهار شانه، جوانی لاغر با چشمان گشاد و رنگ پریده را از خانه بیرون می بردند. زیبا با ابروان بالا رفته و دهانی باز به آنها مینگریست. دوباره یاد خانه پدری افتاد .هیچ وقت همسایه ها را در کوچه ندیده بود کوچه ای که سه خانه بیشتر در آن نبود. دیوارهای بلند با حفاظ های آهنی و درب های بزرگ بزرگ سفید و قابهای طلایی وحیاط های به ظاهر بی سر و ته. آن روز هم صدای آژیر می آمد. همسایه پدربزرگ در خانه فوت کرده بود،باغبان آنها که ماهی یک بار آنجا می آمد، متوجه شده بود؛ ولی بازهم هیچکس از خانه ها بیرون نیامد. زیبا هم چون وسط کوچه ی خلوت فرش انداخته بود متوجه این رفت و آمد ها شده بود.گاهی از آن همه سکوت کوچه وحشت میکرد؛پرنده هم پر نمیزد.
با صدای خداحافظی خانم حیدری نگاهش به انتهای کوچه افتاد، خانه ها به هم نزدیک و برخی خانه ها روی هم سوار بودند. درب های کوچک و رنگ و رو رفته و پر رفت و آمد. پسرهای ده، دوازده ساله با لباسهای خاک آلود میان کوچه با یک توپ چهل تیکه فوتبال بازی می کردند.گنجشک کوچکی به زمین نوک میزد که با آمدن توپ طرف آن به آسمان پرواز کرد.گربه ای با شکم بزرگ و و چشمان نگران به اطراف نگاه می کرد و استخوان مرغ میجوید.
با صدای بلندگوی سبزیفروش یادش آمد باید برای اشرف خانم آش بپزد.امروز نوبت زیبا بود که برای آن پیرزن همسایه که تنها و مریض بود،ناهار ببرد.
✍️نجمه صالحی
#داستانک
#یاصاحبنا
#ادامه
#ادامه
جلوی درب خانه اشرف خانم وقتی بخار آش به صورتش می خورد، باخودش گفت :"همیشه آرزوی همین شلوغی ها و مهربانی ها را داشتم ، کوچه ای که وقتی وارد می شوی چند سلام و احوالپرسی را پاسخ بدهی تا به خانه برسی، خدا را شکر که این جا هستم."
✍️نجمه صالحی
#داستان
#یاصاحبنا
#عید_نوروز
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
طبیعی ترین "صفر و یک" جهان، امروز با لطف عالی ترین مهندس جهان رقم خورد.
00_01_01
🍃وتبارک الله احسن الخالقین🍃
✍️نجمه صالحی
#عید_نوروز
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
قطار سال
همیشه بعد از گذشت:
۳۶۵روز
۱۲ماه
۸/۷۶۰ساعت
۵۲۵/۶۰۰دقیقه
۳۱/۵۳۶/۰۰۰ثانیه
فصل بهار می آید و زیباییها و فرصت ها تغییر و نو شدن را نوید می دهد.
قطار سال ، قطار در حال حرکتی است که از مسیر های متفاوتی عبور کرده است؛عبور از طوفان ها و رسیدن به آرامش و نسیم. عبور از تونل های تاریک و پر ابهام شب و رسیدن به نور و طلوع خورشید؛عبور از آتش و التهاب به آب و آرامش ساحل ؛ عبور از دره های عمیق و راههای پر گردش و تاب ، به جاده ای هموار و بالاخره عبور از جاده سرد زمستان به مسیر سر سبز بهار...
این قطار توقف ناپذیر، نوید بخش پویایی است . او در جستجوی نتیجه ی مطلوب است ، نتیجه ای که محصول تلاش ۳۶۵ روز و چند ثانیه ای است. او در جستجوی رسیدن به زیباترین چهره،پولدار ترین فرد و ...ترین ها نیست بلکه به دنبال پاک ترین و زیباترین قلوبی است که تیرگی ها هنوز در آن ها نفوذ نکرده است.
او برای آن ها، بهترین و برترین فرصت ها و نقشه ی هموارترین مسیر ها را به ارمغان آورده است. رسیدن فصل بهار یعنی سوت قطار سال، دوباره برای تلاش بیشتر زده شده و در حال گذر است و کسانی سوت این گذار را می شنوند که مانند او پویا و در پی تکاملند.
به قول نادر ابراهیمی نویسنده کتاب یک عاشقانه آرام:
"حق است که بهار را یک آغاز پر شکوه بدانیم؛ نه تنها به دلیل رویشی خیره کننده: امروز، بوته ی سبز روشن؛ فردا غرقِ صورتیِ گلِ محمدی؛ امروز، یاسِ بسته ی خاموش؛ فردا سیلابِ نوازنده ی عطر ...
نه فقط به دلیل این رویش خیره کننده، بل به علت حسی از خواستن، طلبیدن، عاشق شدن، بالا پریدن، فریاد کشیدن، خندیدن، شکوفه کردن، باز شدنِ روح ..."
حال که بهار آغاز رویش است، ایستایی و رکود مساوی است با جاماندن از قطار، پس باید تلاش را بیشتر کنیم تا هنگام برداشت ثمره ی آن ،محصولی مقبول برداشت کنیم.
✍️نجمه صالحی
#ما_میتوانیم
#نوروز
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
بوی تغییر
_پس کجاست ؟
امیر بیتفاوت شانه هایش را بالا انداخت و گفت:" به جای سین جیم برو یه لیوان آب بیار!!"
لحظهای به او خیره شد،باورش نمی شد. شاید قرار است با یک پیک موتوری بیاورند. امیر خیلی آرام روی مبل دراز کشید.
لب باز کرد تا چیزی بگوید ولی با نگاه به علی کوچولو که در رختخوابش خواب بود، حرفش را قورت داد و لب نازکش را گاز گرفت.
"آخه من براش پیام فرستادم. چرا انقدر آرومه؟ شاید میخواد شوخی کنه؟ لابد اون ها رو بیرون گذاشته!" با لبخند به حیاط رفت و با آهی برگشت.
دهانش باز ماند. امیر در این چند دقیقه خوابش برده بود .روبروی امیر ایستاد، دلش میخواست امیر را از روی مبل به پایین بیندازد. همراه با نفس عمیقی دستی به صورت گرد و سفیدش کشید.با خودش گفت:" مطمئنم دیگه از خونه بیرون نمیره. آخه امشب مهمون داریم چرا اینقدر بیخیاله...قیمت ها روهم که نمیدونم اگه سرم کلاه بگذارند اون موقع امیره که طلبکارمیشه.. چقدر بهم گفته بود که باید مستقل بشم ولی، ولی آخه الان؟ امروز؟"
تصور برخورد با قصاب و ساطور قصابی لرزی به بدن نحیفش انداخت. صورت سرخش را در قاب چادر پوشاند و بادستان باریکش که انگار هیچ خونی در آن جریان نداشت کیف پول چرمی اش را از روی میز برداشت و از خانه بیرون زد.
هوا گرمایش را مانند شلاق به صورت او می کوبید و آن را سرخ تر کرده بود. تازه به محل آمده بودند و خیابانها برایش غریب بود.چشمهایش را تنگ تر کرد تا تابلوها را بهتر ببیند. بعد از کمی پرس و جو قصابی را پیدا کرد.
نزدیک مغازه دو گربه ی پشمالو زرد رنگ نشسته بودند و با دمشان مگس ها را فراری می دادند .چشمانش از حدقه بیرون زد، نمی دانست چه کند. آرام با خود گفت:"قوز بالا قوز!" یک قدمی به عقب برگشت. آب دهانش را قورت داد. چند پسر بچه مشغول فوتبال بودند، عقب گرد کرد و به سمت آنها رفت ولی ناگهان ایستاد.
" یعنی با خودشون چی فکر میکنند. نکنه شیطنتشون گل کنه و گربه ها رو به طرفم پرت کنند. به خودت بیا زینب! نترس دو تا گربه که اینقدر ترس نداره! " از حرف زدن با آنها پشیمان شد و به سر جای قبلیش بازگشت. بال چادرش را جمع کرد و با اخم و قدمهای لرزان از کنار دوگربه با صلواتی که ترسش را کمتر می کرد گذشت.
بوی گوشت و چربی می آمد، تصویر خود را روی شیشه مغازه دید. چادرش را روی سر محکم تر کرد. چینی روی بینی اش افتاده بود و با صدای تق و توق ساطور بی اختیار چشمانش باز و بسته می شد. آهسته و با قدم های سنگین وارد مغازه شد.
کنار کاشی های قدیمی پر از لک خون و چربی، مرد میانسالی روی یک صندلی پلاستیکی زرد رنگ منتظر نشسته بود، قصاب هم روی سکوی فلزی جلوی تخته کارش تند تند راسته ها را بی استخوان می کرد و استخوان ها را بی گوشت.
زینب با چشمان گرد و صدای لرزان، سلام کرد.فکرش را نمیکرد یک خانم قصاب محله شان باشد .با خود گفت: "من از دو تا گربه ترسیدم ولی این خانم سر گاو و گوسفند می برد." خط نگاه قصاب از گوشت ها روی صورت او چرخید. پیش بند تمیزی به تن داشت جواب سلامش را با لبخند داد .دست سفیدش را از دستکش بیرون آورد و خود را معرفی کرد .زینب با کمی تاخیر دستش را دراز کرد. لبخندی گوشه لبش نشست که با چادر آن را مخفی کرد. آهسته زیر لب گفت:"ای امیر بدجنس!!"
"حتما همیشه دستاش بوی گوشت می دن. چطور این بو را تحمل میکنه! ساطور زدن خیلی نیرو می خواد. من که تو خرد کردن یک کیلو گوشت موندم. وای اگر دست هاش زیر ساطور بره؟" ابروان نازکش در هم گره خورد و گفت: "چه شغل خشنی. باورم نمیشه!آخه چطوری؟.راستی چرا این شغل را انتخاب کرده؟ "
خانم سلیمی که متوجه تعجب زینب شده بود،با صدای دورگه گفت :"من چند ساله که برای کمک به شوهرم اینجا میام ولی دیگه موندگار شدم." زینب آهسته و با خجالت پرسید:" حالتون از بوی گوشت و دیدن خون های دلمه شده بد نمیشه؟" خانم سلیمی نفس عمیق کشید و گفت:" خب آره روزهای اول حالم بد میشد، ولی عادت کردم" بعد در حالی که فیله های روی میز را در کیسه پلاستیکی می گذاشت گفت: "آبجی همسرم زمینگیر شده، نمیشه به هر کس هم اطمینان کرد ، مجبور شدم،غم نانه دیگه...شکرر"
✍️نجمه صالحی
#ادامه_دارد
#نوروز
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
#ادامه
بوی تغییر
کیسه گوشت را به مرد میانسال تحویل داد و با همان دستان گوشتی و چرب مقنعه قهوه ای اش را روی سر تنظیم کرد.
شقه گوشت دیگری را که با پا در یخچال ویترینی آویزان بود،بیرون آورد و مشغول خرد کردن شد. همزمان با جدا کردن گوشت از استخوان، خرده گوشت و چربی ها را به بیرون پرت میکرد و گربه ها را خوشحال.
مرد میانسال کنار پیشخوان آمد و بعد از حساب و کتاب و کارت کشیدن رفت.
زینب با لبخند جلو آمد و سفارشش را داد و کنار میزی که چرخ گوشت روی آن بود به تماشا ایستاد.
با چرخش پنکه چربی گرفته بالای سرش، فکرش دور مهمانی شب چرخید، آن شب چیز جالبی برای تعریف کردن داشت. وقتی به خانه رسید دیگر از امیر ناراحت نبود درس بزرگی گرفته بود باید در خودش تغییر ایجاد میکرد، باید خودش را برای شرایط مختلف زندگی آماده میکرد.
با خودش گفت :"من میتوانم. باید این "من می توانم "را قاب کنم و به دیوار بکوبم. پیش به سوی تغییر.."
نفس عمیقی کشید. بوی تغییر را حس می کرد.
✍️نجمه صالحی
#ماه_شعبان
#نوروز
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
بعضی جملات خیلی به جان می نشینه و آدم دوست داره قابش کنه و بزنه به دیوار؛ به نظرم این جملات از اون هاست 👇
🍃🍃یه جوری تلاش کن
که اونی که دیروز بلاکت کرده
فردا مجبور بشه تو گوگل سرچت کنه...🍃🍃
هم ادامه دار بودن زندگی رو نشون میده و هم ارزش و اهمیت تلاش .
هم ناامید نشدن رو نشون میده و هم ساختن دوباره ی پل های شکسته و خراب.
هم قوی بودن شخص رو نشون میده و هم اعتماد به نفس بالا رو...
خلاصه خیلی به جان نشست...
✍️نجمه صالحی
#زندگی_جریان_دارد
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
توضیحی در مورد "راس الحسین "
در کتاب ها و منابع تاریخی و جغرافیایی، نزدیک به پنجاه «مقام رأس الحسین علیه السلام» معرفی شده است.
حتی مَقدِسی در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم» که آن را در سال 375 تألیف کرده، از وجود مقام رأس الحسین علیه السلام در سرخس نیز خبر می دهد.
به نظر می رسد بسیاری از مقام های رأس الحسین در عراق و سوریه (مثل مسجد حنانه در کوفه، رأس الحسین در نزدیکی بغداد، رأس الحسین در موصل و ...) مکان هایی بوده که کاروان اسرا در مسیر خود به شام در آنجا اتراق کرده اند و رأس مطهر سید الشهدا علیه السلام یک شب آنجا را به حضور خود مفتخر و مزین کرده است.
بر اساس روایات فراوان در منابع حدیثی شیعه، امام سجاد علیه السلام در بازگشت از شام و در روز اربعین، سر مطهر حضرت سید الشهدا علیه السلام را به بدن ایشان ملحق کردند.
اما سرهای باقی شهدا در همان شام باقی ماند، امروزه نیز محلی به نام «رئوس الشهدا» در دمشق وجود دارد، که سرهای مقدس اصحاب حضرت سید الشهدا علیه السلام آنجا مدفون است.
در حدود سال 540 دولت فاطمیان مصر (حکومت 297-567) که شیعه اسماعیلی مذهب بودند، سر حضرت به قاهره منتقل شد و مقام رأس الحسین در این شهر ساخته شد.
نویسنده نسخهٔ خطی با عنوان «نور العین فی مشهد رأس الحسین بالقاهرة» گزارش های مفصلی در اثبات صحت راس الحسین علیه السلام در قاهره آورده است.وی همچنین معجزات فراوانی را برای اثبات وجود سر مطهر حضرت در این مکان آورده بود.
به نظر استاد بنده این سر انتقال یافته، سر مقدس یکی از اصحاب حضرت سید الشهدا علیه السلام بوده است، نه رأس مطهر ایشان.
✍️نجمه صالحی
#یا_حسین
#یافته_جدید
#ماه_شعبان
#تاریخ
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
جوانی، بهترین دوران زندگی است
چه خوب است که به بهترین نحو بگذرد
فرقی ندارد چه روزگاری وچه دورانی هستیم، مهم این است که از لحظات بهترین استفاده را کنیم،نتیجه تلاش را دیدن زیباست.
چقدر انسان باید نخبه و تلاشگر باشد که بتوانداز عمق ۱۶ متری زمین شهر مرجانی را کشف کند . شهر زیرزمینی کاریز، کاریز در لغت نامه دهخدا به معنی آب رو، قنات، کهریز است. قنات زیر زمینی کاریز#کیش در عمق ۱۶ متری زیر زمین قرار گرفتهاست و سقف آن پوشیده از صدف و مرجانهایی میباشد که بنا بر اطلاعات ارائه شده توسط راهنمایان محلی، قدمتی معادل ۲۷۰ تا ۵۷۰ میلیون سال دارد اما با توجه به اینکه بستر آهکی-مرجانی میزبان آن، حاصل فعالیت مرجانهای عهد حاضر است، سن آن بیش از چند هزار سال نمی تواند باشد. وسعت این قنات ۱۰٬۰۰۰ متر مربع میباشد...مهندسی ایرانی از شهر آلمان برای کشف این قنات به کیش می آید و با سرمایه خود تلاش می کند تا این منطقه را احیا کند.
می گویند پول که باشد همه چیز حل است ولی اینگونه نیست،پول بخشی از ماجراست.ریسک پذیری و اتکا بر توان تلاشگران و کارگران ایرانی هم مهم است. باور کردن خود و تلاش برای تحقق یافتن شعار ما می توانیم.
با عبور از تونل ها و پل ها، رویت فسیل مرجان ها، چاه ها و وسایل قدیمی استخراج آب،مشاهده دیوارها و سقف های فسیلی، لحظه لحظه به یاد خدا می افتم، چه زیبا و با چه مهندسی زیبایی مرجان هادر کنار هم چیده شده اند.
فسیلی از لاک پشت بر بخشی از سقف این تونل باقی مانده بود.
راستی آیا هنگام مرگ نام و یادی از ما باقی می ماند؟کاش حداقل مثل این لاک پشت فسیلی از ما باقی می ماند.
#کیش
#عید
@javal60
یادداشت💌✍
جوانی، بهترین دوران زندگی است چه خوب است که به بهترین نحو بگذرد فرقی ندارد چه روزگاری وچه دورانی هست
پ.ن: شهر تاریخی کاریز_واقع استان هرمزگان درجزیره کیش و دارای جاذبه های گردشگری و موزه است.
مکانی بسیار زیبا و دیدنی، جای جای این مکان با مرجان ها و فسیل های خارق العاده و زیبا آذین بسته شده و دیدار آن ها چشم را نوازش می دهد.
بسیار لذت بخش و دیدنی.
✍️نجمه صالحی
#نوروز
#عید
#کیش
#روز_جوان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
"در لحظه زندگی کن"
جمله روی این پپسی برام جالب بود، تصمیم گرفتم از جناب پپسی آبی پوش یک عکس یادگاری بگیرم تا ثبت بشه...
✍️نجمه صالحی
#در_لحظه_زندگی_کن
#کیش
#روز_جوان
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
اسناد تاریخی
اسناد تاریخی تا مدتها به صورت کوتاه مدت یعنی ماه و روز ارائه میشد و ذکر سال اهمیتی نداشت حتی تا عصر جدید نامهها، تاریخ گذاری دقیق(یعنی به صورت روز،ماه، سال) نمیشدند.
امروزه بسیاری از فعالیتها با نامه انجام میشود؛ خرید و فروش، حوالههای بانکی، اجاره نامهها، سفارشنامهها و...که حتی در قرن شانزده تا هجده میلادی نیز انجام میگرفت و جزء کار محضرها بود.
بدیهی است این نوع نامهها که احتمالاً به دادگاه ارائه میشد، باید به طور کامل تاریخگذاری میشدند و جزو اسناد تاریخی قرار میگرفتند. حتی در آثار ادبی نیز، تاریخ نگارش ذکر میشده است اما این تاریخها دقیق نبودند.
در کتابهای چاپی، در بیشتر موارد تاریخ، به سال مشخص میشود؛ گاه این تاریخ در ارقام رمزی پایان کتاب می ماند.
دستنوشته های قرون وسطایی قبل از قرن پانزدهم جز در موارد خاص، تاریخ نداشتند.
نسخه بردارها، تاریخ و حتی ساعت اتمام رونویسی را ذکر میکردند که زمان اتمام چاپ یا رونویسی آنها را نشان میدهد که این تاریخ همیشه قطعی نیست.
ارزش این اسناد، وابسته به مشخص شدن تاریخ دقیق و واقعی آنهاست که متاسفانه آنها نیز از بین رفته است.
پژوهشگران جدید تاریخ، برای تعیین تاریخ واقعی، حرکتی انجام دادهاند؛ یعنی مشخصات بیرونی نسخه خطی، جنس سند، علائم خاصی که در کاغذها موجود است برایشان ملاک شده، در مورد پاپیروس اولین کاغذ موجود، هم تاریخ و... از این طریق ثبت شده است.
تعیین هویتِ محیط اصلی متون، از آن جهت مفیدتر است که وقایع نگاران باچارچوب زندگی سیاسی و تاریخ اجتماعی زمان خود پیوند دارند و آن را مشخص میسازند و از این طریق بسیاری از شبهات برطرف میشود.
❇️پ.ن: این مطالب را از کتاب روش های پژوهش در تاریخ_شارل ساماران تلخیص کردم. زبان ملتها، خط و بسیاری از وسایل یا حتی صنعت فیلم، در این کتاب به عنوان بخشی از تاریخ جوامع معرفی شدهاند. اشیایی مانند نوارکاست، سکه، سیدی، رادیو، نقشهها، فیلم سینمایی، اسناد رسمی ازدواج، نسخه های خطی، شجره نامه ها و نظایر آنها اسناد تاریخی و مورد اهمیت هستند. کتاب، بسیار عالیه جهت مطالعه علاقمندان به تاریخ.
1400/01/06
اینم ثبت تاریخی این یادداشت☝️
✍️نجمه صالحی
#یادداشت
#جمعه
#تاریخ
#تاریخ_را_دوست_دارم
#کیش
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
یادداشت💌✍
رنج و گنج ✍️نجمه صالحی او انسان نخبه ای است که از طبقه ضعیف جامعه بوده و به سختی خودش را بالا کشی
نکاتی در مورد کتب الفهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی:
نجاشی از کتب شیخ طوسی و سید مرتضی و حتی شیخ مفید اطلاع داشته و نام کتب ایشان را در کتاب خود آورده و ذیل شخصیت آنها به آن اشاره کرده است.
نام شیخ طوسی در کتاب فهرست رجال نجاشی وجود دارد پس بعید نیست که نیم نگاهی به کتاب الفهرست شیخ طوسی داشته باشد، البته ممکن است فقط همان نیم نگاه باشد چون شیوه مطرح کردن راویان و کتب و حتی جرح و تعدیل آنها متفاوت است.مثل پیشینه کارهای پژوهشی امروزی، ایشان فقط از کار شیخ به عنوان نمونه الگو گرفته است. طبق آنچه موجود است فهرست الفبایی هر دوکتاب تاحدودی شبیه به هم است و این ظن را قوی تر می کند که نجاشی به فهرست طوسی دسترسی داشته است...
شیخ طوسی وقتی در کتاب الفهرست از سید مرتضی سخن به میان می آورد، می نویسد قرات هذه الکتاب... به نظر می رسد این عبارت یعنی اجازه روایت داشته یا مطالب ایشان را املا کرده است ولی نجاشی بااینکه از کتب سید مرتضی اطلاع داشته است و همدوره ایشان بوده، این عبارت را نیاورده است.
در کتاب نجاشی دلیل جرح و تعدیل افراد مشخص نیست به خلاف شیخ طوسی که به عبارت لابد من جرح و التعدیل... اشاره می کند و معتقد است که این جرح و تعدیل ها در کتب باقی مانده و او ذکر کرده است.ولی در کتاب فهرست رجال نجاشی متوجه نمی شویم که این جرح و تعدیل ها که آمارش نسبت به الفهرست طوسی هم بیشتر است؛ نظر خود نجاشی است یا نظر دیگران.
در مورد واژه "سید شریف" در کتاب نجاشی آمده هم چند مطلب به ذهن می رسد. منظور از سید شریف همان سید مرتضی است و واژه اطال الله ایامه یعنی زمان حیات سید مرتضی کتاب نوشته شده است. همچنین بیانگر آن است که سید مرتضی هم دوره نجاشی بودند نه استاد ایشان ، چه بسا شاید نجاشی از لحاظ علم رجال از ایشون بالاتر باشد.شیخ طوسی، نجاشی و سید مرتضی هر سه شاگرد شیخ مفید بوده اند. استفاده از عبارت _وقفت علی ما ذکره..._ یعنی مطالب را از خود سید مرتضی نشنیده و از فهرست کتب و... او به دست آورده است.
عبارت *قد جمعت من ذلک ما استطعته و لم ابلغ غایته...*
نشان میدهد که نجاشی نهایت تلاشش را کرده است که به نام راویان و کتب آنها دست یابد و تا هنگامی که ایشان مشغول جمع آوری و تکمیل کتاب بوده است، همین مقدار به دستش رسیده و ثبت شده است. بی شک به دست آوردن این فهرست از کتابخانه های شخصی و اجازه از علما و... با توجه به شرایط آن روزگار کار سختی بوده است.
همچنین نجاشی با این عبارت مثل نگارش چکیده امروزی، عمل کرده است و این عبارت را آخر کار نوشته است و اذعان داشته که نهایت تلاش خود را کرده است.
✍️نجمه صالحی
#تحلیل
#تاریخ_حدیث
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
روشن ترین نور
همه جا تاریک بود، از بین تاریکی شب،به سختی روشنی نور شکار می شد و چشم دلخوش به کمترین روشنایی.
آرام از رختخواب برخاستم و به سمت پنجره چوبی بزرگی که در اتاق بود حرکت کردم.دستم را نزدیک پنجره بردم تا آن را باز کنم. ناله پنجره چوبی که معلوم بود حداقل چهل سال از ساختش می گذرد موجب شد چشمانم را چند بار باز و بسته کنم ، مورمورم شد.
نور داخل حیاط بیشتر بود، از بین چین و چروک های قدیمی پنجره میتوانستم تمام حیاط خانه را ببینم .همه چیز همانطور بود مثل روزهایی که در کودکی به همراه پدر و مادر به آن خانه قدیمی در روستا می رفتیم .هیچ چیز تغییری نکرده بود .
درشب ، موسیقی صدای جیرجیرک ها گوش را نوازش می داد و درصبح، صدای گنجشکها و رقص آنها بین شاخه ها بیدارت می کرد.
به سختی تخت خواب را جلوی پنجره کشیدم تا دیدار ماه در وسط حوض حیاط و درختان زیبا و بلند، بهانه ای شود برای بی خوابیم. نگاه به این مناظر با چشمانم بازی و دلم را آرام می کرد.
نور ستارگان، جیر جیر جیرجیرک ها، هوهوی باد، گربه ای که خرامان خرامان از لبه دیوار عبور می کرد.
تک تک چیزهایی که میدیدم برایم دلگرمی بود و خوشحال بودم که خدای مهربانم خالق آنهاست و نشانه هایش را به ما ثابت میکند .
درخت زیبایی که زینتبخش بهار و تابستان و پاییز و زمستان شده است.
ماه و ستاره هایی که لباس سیاه شب را پر از نقش و نگار کرده یا همین جیرجیرک های بلا و بازیگوش که سکوت ترسناک شب را پر از شادی کرده اند.
چشمم دور اتاق چرخی زد، باد دور پرده های حریر شیری رنگ میچرخید و پرده به طاقچه ی تازه رنگ شده می خورد.
نگاهم به قرآن جلد طلایی روی طاقچه افتاد. با خودم گفتم بزرگترین راهنمایی خدای بزرگ برای بندگانش همین قرآن بوده تا خالق خود و وظیفه شان را بشناسند، روشن ترین نور در دل تاریکی های جهان که آن هم توسط بهترین خلق عالم به دست ما رسیده است.
از جایم بلند شدم و قرآن را برداشتم همانطور که زیر لب آیات را می خواندم کم کم پرده ی بیداری چشمانم پایین آمد. تفکر به زیبایی ها و خالق این زیبایی ها موجب به خواب رفتنم در یکی از بهترین شب های تابستان در روستا شد.
✍️فاطمه خانی حسینی
#خاطره
#دخترم_فاطمه_۱۵ساله
#ماه_شعبان
ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60