🌸🍃🌸🍃
#تلنگر💫
💠برای رسیدن به آرامش سه چیز را ترک کن:
🍃اینکه دائم دیگران را کنترل کنی.
🍃اینکه بخواهی دائم مورد تأیید دیگران قرار بگیری.
🍃 اینکه بخواهی دائم در مورد دیگران پیشداوری کنی یا خود مورد پیشداوری قرار بگیری.
✅در عوض همیشه بگو خدایا کمک کن که:
🌹 دیرتر برنجم
🌹لینک زودتر ببخشم
🌹کمتر پیش داوری کنم
🌹و بیشتر فرصت بدهم ...
#اربعین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
زناشویی💖
#رمان 💚 قسمت هفتم ❣خانه مریم و سعید❣ سعید گوشه های زیر سفره ای رو صاف کرد. سفره رو کمی به بالا کشی
#رمان آموزشی
#خانه_مریم_و_سعید، برای آموزش مهارتهای ارتباطی در برابر همسر و فرزندان و با رویکرد #روانشناسی_اسلامی نگاشته شده است.
🌷 توصیه میشود زوجین محترم با دقت و توجه بخوانند و اگر مفید بود، برای دیگران هم فوروارد کنند
#اربعین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#رمان
💚 قسمت هشتم
❣خانه مریم و سعید❣
مریم و سعید عادت دارن وقتی خونه خودشون سر سفره هستند رو به روی هم بشینند. وقتی هم که به مهمونی می روند یا مهمون دارند سعی می کنند کنار هم بشینند. بچه ها هم که مسلماً تلاش می کنند تا نزدیک ترین نقطه به مامان و بابا رو به چنگ بیارند.
مریم و سعید اهتمام زیادی هم دارند بر اینکه تو خونه همواره آراسته باشند. در واقع به ظاهر خودشون در منزل بسیار اهمیت میدند.
اون شبم که پای سفره نشسته بودند، مریم یه دامن بلند گلبهی با یه لباس صورتی ملایم پوشیده بود. آستیناش تا آرنجشو می پوشوند. قبلاً که علی کوچیکتر بود آستین کوتاه تر هم می پوشید. ولی چون داره به سن بلوغ نزدیک میشه مریم هم رعایت می کنه. میخواد یه سری معیارهای اصیل براش جا بیفته. میخواد ذهن نوجوونش پیش از موقع درگیر مباحث جنس مخالف نشه. دچار کنجکاوی بیخود و بی جهت نشه و ضرر نبینه. میخواد پسرش تو امنیت و آرامش روانی دوران بلوغ رو طی کنه و مرد بشه. پسرش باید در آینده یه تکیه گاه باشه تا یه زن بتونه با حمایتش رشد کنه. همه ی این ها می طلبه و ارزشش رو داره که پوشش مامان تو خونه نه تنها تحریک کننده نباشه که آرامش بخش باشه.
موهای مریم هم طبق معمول شونه شده و مرتب بود. لباساشم که حسابی خوشبو. معطر به همون عطری که چند وقت قبل به همراه سعید انتخاب کرده بودند. مریم و سعید معمولاً تو انتخاب لباس و عطر به تنهایی خرید نمی کنند. برای انتخاب حتماً نظر همدیگرو جویا میشند.
سعید هم یه لباس آستین کوتاه و یه شلوار سرمه ای پوشیده بود. موهاشم به زیبایی شونه کرده بود. عطری رو هم که مریم به مناسبت تولدش براش خریده بود، زده بود. علی و محمد کنار بابا نشسته بودند و فاطمه کنار مامان. میثم هم روی پای مامان در حال شیر خوردن بود. محمد رو به مریم کرد و گفت:
_مامان آب میدی؟
فاطمه بی معطلی جوابش داد:
_ محمد اگه آب بخوری باید از اول شروع کنیا.
مریم برای بچه ها یه قانون گذاشته بود. هرکی تا چهل روز بین غذا آب نخوره یه جایزه می بره. یه کتاب، بازی فکری یا چیزی شبیه اینا. اگرم کسی بعد از چند روز رعایت آب نخوردن حالا آب بخوره، چهل روز از اول شروع میشه. محمدم با یادآوری فاطمه یادش اومد تا حالا پنج روزه که آب نخورده. نمی خواست این پنج روزش از بین بره. پس صرف نظر کرد. پرسید:
_مامان الان چند روزه که من وسط غذا آب نخوردم؟
مامان لبخندی زد:
_الان پنج روزه. با امشب میشه شش روز. تا سی و چهار روز دیگه که میخوای آب نخوری میشه چهل روز.
محمد با خوشحالی به بچه ها گفت:
_آخ جون. من سی و چهار روز دیگه جایزه می گیرم.
مریم و سعید هم نگاهی به هم انداختند و لبخند رضایت روی لباشون نشست.
اون ها با استفاده از گزاره ی تربیتی "قانون، تشویق، تنبیه" در شکل گیری رفتارهای خوب فرزندانشون یا رفع رفتار اشتباه اون ها موفقیت های زیادی داشتند. البته همه ی اینها به دلیل بودن آرامش در فضای خونه و خانواده ست. مریم و سعید هم مثل همه ی همسرها در برخی مسائل، سلایق، علایق و اختلاف نظرهایی دارند؛ اما هیچ گاه به خودشون اجازه ندادن در جلوی روی بچه ها مسائل اختلافی رو با تنش مطرح یا حل و فصل کنند.
چند روز قبل، علی از پسر خاله ش یه جوک شنیده بود. خیلی خوشش اومده بود. می خواست برای مامان و بابا تعریف کنه. رو کرد به بابا و گفت:
_بابا یه جوک بگم؟
بابا با خنده جواب داد:
_بگو بابا؛ بچه ها علی میخواد جوک بگه
لبخند روی صورت علی هی داشت کش می امد و نزدیک بود با یه انفجار تبدیل بشه به یه خنده ی بلند. پس ادامه داد:
_یه روز یه آقاهه می خواست بره عربستان. بلد نبود اونجا چه جوری صحبت کنه. یکی بهش گفت: این که کاری نداره. فقط کافیه اول هر کلمه یه "ال" بذاری دیگه درست میشه. مثلاً بگو الچطوری؟ الخوبی؟ خلاصه این آقاهه رفت عربستان. گشنه ش بود رفت یه رستوران. به گارسون گفت: اللطفاً الیک الچلو و الکباب و النوشابه و السالاد البیارید. گارسونم سریع هرچی سفارش داده بود براش آورد! آقاهه خیلی از دست خودش راضی بود که اینقدر زود عربی یاد گرفته. وقتی می خواست پول غذا رو حساب کنه گارسونه اومد نزدیک گوشش یواش گفت: برو خدا رو شکر کن که من فارسی بلدم وگرنه "الکوفت" هم بهت نمی دادم!
مریم و سعید و بچه ها زدند زیر خنده. سعید که انگار خیلی خوشش اومده بود گفت:
_البیزحمت النمکدان را البدهید... و دوباره همه با هم خندیدند.
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
ویراستار: ح. علی پور
#اربعین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
🕯🥀🍂
🥀
بعــد از خــدا و قبلــه، ســوال درون قبــر
تنها همین دم است «سلامُ علی الحسین»
هـر ثـانیـه اگـر چـه بـگـوییـم ایـن ســلام
نه؛ بازهم کم است «سلامُ علی الحسین»
سلام حضرت عشق✋
#اربعین
#امام_حسین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#فرزند_پروری💫
💠چگونه خوب گوش کردن را در کودکان تقویت کنیم؟
🎈هنگام صحبت کردن، تن و ریتم صدای تان را تغییر دهید و یکنواخت صحبت نکنید.
🎈خواسته ها و پیام های خویش را
ساده و کوتاه بیان کنید.
🎈در یک زمان، فقط یک یا دو درخواست از کودک تان داشته باشید.
🎈سعی کنید خواسته هایتان را به صورت رسا و همراه با احترام و محبت بیان کنید.
🎈کودکان را عادت دهیم که از رادیو، یا ابزارهای صوتی بیشتر از تلویزیون استفاده کنند .
🔻خواندن یک کتاب داستان کوتاه، ودرخواست خلاصه گویی یا بازگویی داستان، تاثیر زیادی در تقویت مهارت گوش دادن کودکان دارد.
#اربعین
#امام_حسین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
🎀 #سیاست_های_زنانه🎀
👈اگر میخواهید همسرتون باهاتون زیاد حرف بزنه
🔴 وقتی همسرتون یه چیزی رو براتون تعریف میکنه
👈🏻 خییییلی با اشتیاق و علاقه بهش گوش بدید و طوری نشون بدید که حرفاش خیییلی براتون جذاب و هیجان انگیزه... 😃
👈🏻 سعی کنید حتما حتما تو چشماش نگاه کنید وقتی داره صحبت میکنه و اینجوری نباشه که اون برای خودش صحبت کنه و شما یه طرف دیگه را نگاه کنید و یا حواستون به یه جای دیگه باشه و یا مشغول کار خودتون باشید...
👈🏻 از یه سری کلمات و آواها استفاده کنید موقعی که دارید به حرفاش گوش میدید
✔ مثلا:
⇦ آها...
⇦ عه چه جالب...
⇦ جدی؟؟؟
⇦ وای چه باحال...
⇦ بعدش چی شد؟
⇦ عجب...
⇦ که اینطور...
#اربعین
#امام_حسین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#هردو_بخوانیم👥
#انتقام_های_آتشین
💠 کشاورزی يک مزرعه بزرگ گندم داشت. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد. پيرمرد کينهی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرد و به دم روباه بست و آتش زد.
💠 روباهِ شعلهور در مزرعه به اينطرف و آنطرف میدويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش میدوید تا اینکه گندمزار او به خاکستر تبديل شد.
👈 وقتی کينهی همسر یا اطرافیان را به دل گرفته و به دنبال انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت! پس بهتر است با اخلاق زیبای گذشت، او را ببخشیم و بگذریم تا از عطر خوشبوی مهربانی و خوشرویی، فضای زندگیمان معطر شود.
#اربعین
#امام_حسین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#سیاست_های_همسرداری🍃
یه عروس #با_سیاست چنین ویژگی هایی داره؛
👈 رازهای شخصی و خصوصیشو به خواهرشوهرش نمیگه.
❌ هزینه های کوچیکش مثل ( ترمیم ناخن، خرید مانتو، ... ) رو در کنار خانواده شوهرش اعلام نمیکنه
👈هر رفتاری رو که داره ، از همون اول ثابت نگه میداره، یهو مهربون و یهو نامهربون نمیشه.
❌ خاطرات سفر با شوهرشو، با آب و تاب جلو مادرشوهرش، تعریف نمیکنه که مثلا دل مادرشوهرش بسوزه
👈 تو بحثای بین خانواده شوهرش نه دخالت میکنه، نه نظر میده.
❌وقتی شوهرش خونه نیست، به مادرشوهرش زنگ میزنه و حالشو میپرسه.
👈 تو کارای خونه به مادرشوهرش کمک میکنه، اما زیاده روی نمیکنه، چون میدونه ناخواسته تبدیل به وظیفه میشه.
❌ تو جمع از خواهرشوهر و مادرشوهرش، تعریف میکنه و جوری به همه نشون میده که اونا رو خیلی دوست داره.
👈 جلو خانواده شوهرش، حسابی به شوهرش میرسه.
❌ وقتی ازش راجع به خواستگار خواهرشوهرش میپرسن میگه: " هرچی خودتون صلاح میدونید".
👈 به هیچ وجه مشکلات خانواده خودشو، پیش خانواده شوهرش نمیگه.
#اربعین
#امام_حسین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#بدانیم_که.....
#استرس با بدن چه می کند❓
📌استرس باعث اختلال تمرکز، بی خوابی و زود رنجی می شود.
📌باعث تضعیف سیستم ایمنی و ابتلا به بیماری های متوالی می شود.
📌باعث تپش قلب، افزایش فشار خون و حتی سکته می شود.
📌باعث فشار به شکم، فشار به معده، رفلاکس و حالت تهوع می شود.
📌تولید اسپرم را کاهش می هد و دردهای پریودی را زیاد می کند.
📌باعث دردهای عضلانی و دردهای ماهیچه ای می شود و تراکم استخوان را کاهش می دهد.
#اربعین
#امام_حسین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#زندگی_به_سبک_شهدا🌹
🍃ما غافلیم
💠روبهروی خوابگاه دانشگاه صنعتیشریف (خیابان زنجان) تعدادی از خونههای قدیمی و مخروبه وجود داشت که به ذهنمون هم نمیرسید کسی توی این خونهها زندگی کنه.
یه روز مصطفی دستم رو گرفت و برد کنار یکی از خونهها. اونجا یه اتاق خرابهی نمناک رو دیدم که به جای در، پرده جلوش آویزون بود؛ یه لامپ معمولی هم جلوی در روشن بود. این درواقع محل زندگی یه مادر، با سه تا بچهی قد و نیم قدش بود. مصطفی با ناراحتی گفت: "ببین اینا چهطوری دارن زندگی میکنن! ما ازشون غافلیم."
بعد تعریف کرد که چند وقته بهشون سر میزنه و برنج و روغن براشون میبره. وقتی هم خودش نمیتونه کمکی بکنه، چند تا از بچهها رو میبره تا اونا کمک کنند.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
یادگاران22، ص22
#اربعین
#امام_حسین
#امام_زمان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi