من که باری بر نمی دارم
ز روی شانه ات...
با چه رویی بر تو اظهار
ارادت می کنم...
تا نرفته فاطمیه
آبرویم را بخر...
فکر کن که مادرت گفته
وساطت می کنم...
💞 @zendegiasheghane_ma
السلام علیک یا ابا عبدالله
آب..
مهریه زهرا😭😭
و
تو لـــبِ تشـــنه
دهی جان !!
💞 @zendegiasheghane_ma
سلام پنجشنبه تون بخیر
امیدوارم امروز و هر روز
دلتون پر از شادی باشه
وخونه هاتون پراز عشق
و سفره هاتون پراز برکت
و زندگيتون پرازصمیمیت
و عمرو عاقبتتون بخیرباشه
💞 @zendegiasheghane_ma
عطرهای خوب به قدری خوبند که حتی شیشه های خالی شان هم بوی خوب می دهد !
آدمهای خوب مثل عطرهای خوبند
به قدری خوب که همیشه یادشان به آدم حس خوبی میدهد !
حتی اگر از این آدمها دور باشی باز هم خوبی شان نصیبت میشود !
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#داستان_کوتاه
بخونید خیلی قشنگه😊
داستان زیبای “مادر”
پزشک و جراح مشهور روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت .
بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .
دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت: جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید می توانید یک ماشین کرایه کنید، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود .
ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد.
کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد، صدای پیرزنی راشنید: بفرما داخل هرکه هستی، در باز است …
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند.
پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری .
دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود .
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد .
پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت :
بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است .
ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا
دکتر ایشان گفت: چه دعایی ؟
پیرزن گفت: این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند .
به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم .
میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از الله خواسته ام که کارم را آسان کند .
دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت :
به والله که دعای تو، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.
وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند .
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
#کلاس_نظم_و_هدف2
#جلسه3_قسمت8
#خانم_محمدی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
توی کربلا امام حسین(علیهالسلام) خیلی چیزا سلیقه اش بود خیلی چیزا رو دوست داشتن⬅️ دوست داشتن که ناموسشون توی حریم خودشون باقی بمونه💚 دوست داشتن جووناشون باشن❤️.دوست داشتن که هیچ کس هیچ آسیبی نبینه🌷.دوست داشتن اسلام وارد شهرکوفه بشه💠.حکومت اسلام برقرار بشه ✳️خیلی چیزا دوست داشتن مگه هر چیزی که دوست داشتن حتی ناموسشون در حرمت و امنیت باقی موند.‼️ اما چی گفتن⬅️ الهی رضاً به رضاک.
حضرت زینب(سلام الله عليها ) در این مصیبت عاشورا چقدر تازیانه خوردن 😔چقدر غم دیدن،😭حرمت مادریشون نگه داشته شد حرمت خواهریشون نگه داشته شد حرمت عمه بودنشون‼️ هیچ حرمتشون نگه داشته نشد😞 ولی در آخر سر گفتن و ما رایت الاّ جمیلا یعنی چی⬅️ خدایا من تسلیم هر چیزی شدم چون تو خواستی، زیبا می بینم. حالا خانمه زندگیشو شروع کرده می گه چی از اولش همه چیز خراب شد چون هیچ چیزی رو زیبا نمی بینه🙈 چون می گه اون چیزی که می خواستم نشد🙊 اون چیزی که می خواستم یعنی چی❓
یعنی خواسته من ،تدابیر من نه چیزی که خدا گفته.
می گه خیلی خب این شوهر اونی نیست که من می خواستم. طلاق می گیرم
شوهر دومی اون چیزی که می خوام بازم چی کار می کنه بازم معیارش رو قضا و قدر الهی،تقدیر نمی دونه باز همش دنبال سلیقه خودشه.میگه اون دفعه پول دار نبود،این دفعه یه شوهر پول دار میکنم که همه آرزوهام برطرف بشه. ماحالا میاییم میگیم بلوغ عاطفی یک طرفه هست؛ خانمه میگه من انقدر دارم بهش محبت میکنم،💜💙💚💛❤️هرچی بهش محبت میکنم اصلاً توجهی نمیکنه.یکی دیگه میگه من محبت میکنم شوهرم به ازای محبتم فلان چیز رو برام میخره، آنقدر اخلاقش خوبه . این میشه رابطه محبتی،رابطه معامله ای؛اگر محبت بکنی، محبت بکنه،شما ادامه میدی؛بلوغ عاطفه نیست دیگه.
@jalasaaat
ارسال مطلب ✅
کپی ممنوع ⛔
💕زندگی عاشقانه💕
#کلاس_نظم_و_هدف2 #جلسه3_قسمت8 #خانم_محمدی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 توی کربلا امام حسین(علیهالسلام) خیلی چیز
لطفا خواهش میکنم این مباحث رو بخونید وقت بزارید براش پاسخ بیشتر مشکلاتتون تو همین مباحثه☝️
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #داستان_زندگی_احسان #قسمت24 قسمت4⃣2⃣ 🍃🍃 فضاي اتاق تاريک بود. فقط يه نور ضعيف از بيرو
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت25
قسمت5⃣2⃣
🍃🍃 از پشت در ميشنيدم و هيچ نميگفتم.
بعد از ده دقيقه اي سارا ساکت شده بود و به اتاقش رفته بود؛
اما من که هنوز قلبم آروم نشده بود، پشت درب نشسته و حدود
يکساعتي همونجا موندم .
وقتي مطمئن شدم سارا توي اتاقش خوابش برده.
به سمت سجادم رفتم.
سرم رو روي مهر گذاشتم و با ذکر
الهي و ربي من لي غيرک شروع کردم.
محبوب من
گناه من چيه که بايد به همچين بلايي مبتلا بشم.
خدايا فکر کردي اين بندت دل نداره که اينطور سخت ازش امتحان ميگيري.
ميترسم کم بيارم.
خيلي خستم.
توانم تموم شده. خودت کمکم کن....
درد دلهام تموم نميشد. سجادم از اشک چشمم خيس شده
بود. يکساعتي توي همين حال بودم تا کم کم حالم بهتر شد. ديگه
تصميم نداشتم نقشه ترک خونه رو عملي کنم. فکر کردم اين آخرين تير
ترکش سارا بود که باز به هدف نخورد.
لذا ديگه لازم نبود براي بيرون خونه موندن، خودم رو به زحمت
بندازم.
انگار احساسي تو قلبم ميگفت بايد کاري کنم.
فکري به ذهنم خطور کرد و براي عملي کردن فکرم تصميم گرفتم
فردا به مدرسه نرم....
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت26
قسمت6⃣2⃣
🍃🍃صبح که از خواب بيدار شدم، دنبال جملات ميگشتم.
نميدونستم چطوري سر صحبت رو با سارا باز کنم.
هر چي بالا و پايين کردم، نتونستم فکرم رو متمرکز کنم. به خودم
گفتم:
ولش کن. موقع صحبت حرفا خودشون ميان.
آروم درب اتاق رو باز کردم و از لاي درب بيرون اتاق رو نگاه کردم؛ تا
ببينم سارا بيرونه يا نه و اينکه نکنه مثل ديشب....
از طبقه بالا ديدم سارا روي کاناپه نشسته و تلويزيون تماشا ميکنه.
اتفاقا پوشش سارا هم مناسبه.
آروم درب رو باز کردم و به طبقه پايين رفتم.
کنار کاناپه اي که سارا روش نشسته بود، ايستادم و گفتم:
ميشه تلويزيون رو خاموش کني. کارت دارم...
سارا که تا اون لحظه متوجه حضور من نشده بود، يه لحظه
جاخورد.
مگه امروز نرفتي مدرسه!
نه کارت داشتم، موندم خونه...
جدا!!!
خيلي خوبه. حالا چيکارم داري.
ميخام باهات يکم حرف بزنم، حوصلشو داري.
خيلي مشتاقم بشنوم.
روي کاناپه کناري سارا نشستم.
توي دلم يه بسم الله گفتم و شروع کردم.
ببين دخترخاله من نميدونم علت اصلي رفتار تو به خاطر چيه؟ حتي
نميدونم اين چند سالي که اينجا نبوديد، چه شکلي و چه جور زندگي
کرديد. اما اينها مهم نيست.!!!
مهم اينه که توي هر شرايطي بودي، آخر بايد يکسري چيزا رو انجام
بدي.
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت27
قسمت7⃣2⃣
🍃🍃 به سارا گفتم: ميدونم خدارو قبول داري، اما نميدونم چرا دستوراتش رو قبول
نداري.!!!
واقعا اينطور پوشش و اينطور رفتار در شان يک زن مسلمان نيست.
باورم نميشه از حرمت کارات خبر نداشته باشي. تو به پدر و مادر من
نگاه نکن که به هيچ چيزي معتقد نيستند، اونا اشتباه ميکنند و دير يا
زود پي به اشتباهشون ميبرند....
توي اين لحظه نگاهم که تا حالا به زير بود، به سارا افتاد.
⁉️ديدم داره اشک ميريزه. باورم نميشد اينقدر زود سارا رو تحت تاثير قرار داده. مکثي کردم...
چرا گريه ميکني؟
سارا جواب داد:
احسان به خدا من نميخوام اذيتت کنم. اما....
سارا از روي کاناپه خودش بلند شد و کنارم نشست....
اما.... بزار يکم بهت نزديک بشم.
ديدم اشتباه ميکردم , و سارا انگار نميخواد از رفتارش کوتاه
بياد.
سريع از جام بلند شدم و گفتم:
نه، تو نميخواي...
همينطور که به سمت اتاقم ميرفتم، به حماقت خودم ميخنديدم.
فکر ميکردم سارا آخرين تير ترکشش رو ديشب زده بود و تونسته بودم
ازش قصر در برم.
اما سارا امروز با گريه، دل منو رو لرزوند.!!!
نميدونستم ديگه بايد منتظر چه رفتارهايي از سوي سارا باشم...
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
#همسرداری
خانم #اعلم
✅ صالحات بودن زن، در خونه تعیین کننده ست.
🔴 پس ◀️ صالحات یعنی اینکه خدا نگفته فقط صالح می خوام. نگفته فقط فکرت خوب باشه.
یا نگفته فقط لباس شیک بپوش برای شوهر
گفته صالحات. همه چیزت باید صد باشه. 💯
💯 ⬅️ کارت صد ، مطالعه ت صد، خونه داریت صد، رابطه جنسی ات صد، نمازات صد، رعایت احکام صد، تفکرت صد. همه چیزت... 💯
🌹🌹صالحات یعنی این.🌹🌹
@zendegiasheghane_ma
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حـسیـن جـان
با عشق حسین هر که سر و کار ندارد
خشکیده نهـالیست، پر و بال ندارد
ما غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم
آتش به محبـان حسین کار ندارد
صلي الله عليڪ يا سيدنا المظلوم يا ابا عبدالله الحسين
شب جمعه
شب زیارتی ارباب
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💓🌹💓🌹🌹💓🌹💓
#دلنوشته
امشب فقط یک کلمه میگویم...
مهدی جان....
امشب ما را در حرم ارباب دعا کن در قنوت نماز شبت برای فرج خودت دعا کن اقا
از ما با این همه گناه کاری برنمی آید
شرمنده ایم از این همه قصور
شبتون پر نور
یاعلی
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃❤️❤️❤️🍃
«جمعه احوال عجيبي دارد
هر كس از عشق نصيبي دارد»
🍃❤️
«در دلم حس غريبي جاري است
و جهان منتظر بيداري است»
🍃❤️
«جمعه، با نام تو آغاز شود
يابن ياسين همه جا ساز شود»
🍃❤️
#جمعه
السلام علیک یا صاحب الزمان
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️
سلام روز جمعه تون بخیر ان شاءالله
دوستان جمعه ها ارسال مطلب نداریم ایام شهادت بانوی دوعالم رو خدمت شما تسلیت عرض میکنم.
التماس دعا
💞 @zendegiasheghane_ma
"صلوات"
تحفهای از بهشت است ؛
"صلوات"
روح را جلا میدهد؛
"صلوات"
عطری است
که دهان انسان را خوشبو میکند ...
لحظاتتون معطر به
عطر صلوات برمحمد وآل محمد❤️
💞 @zendegiasheghane_ma
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
آقای مهربونم مدتیه رژیم غذایی مناسب رو رعایت میکنن و غذا کم میخورن ولی خیلی کار میکنن... براشون از اینا میزارم هروقت گرسنه شدن بخورن☺️
✍آفرین به این بانوی نمونه
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
#فاطمیه
▪️نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
🔹یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد
▪️این در سوخته حتما به زمین میافتد
🔹لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
▪️دست بالا برود روضه بهپا خواهد شد
🔹حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
▪️زنده میماند اگر این نوک سنگین غلاف
🔹فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
▪️بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
🔹خانه بیفاطمه جارو بخورد یا نخورد
▪️داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
🔹نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
💞 @zendegiasheghane_ma