eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🕊✨ 🌙✨شب پردﻩرا پَس مےزند 🌙✨وتمامِﺩاشته های 🌙✨فراموﺵشده را 🌙✨عیاﻥمےڪند: 🌙✨خدا…احساس…وجدان… 🌙✨الهے 🌙✨رحمےڪﻥ 🌙✨تابااحساﺱِآرامش 🌙✨ووجدانےراحت بخوابیم 🌙✨آمین شبتون رویایی🌷 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 🍂دل خود را به کجا برم که آرام شود❤️ خاک کوی تو فقط دارو و درمان من است..💕🌈 ♥️🍃 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 یابن‌الحسـ💔ـن تو را نَدیـ😔ـده ام حَتّی به لحظه ای امّا؛ دِلَم بَرایِ کَسی که نَدیدَمَش تنـ😭ـگ است… السلام علیک یا صاحب الزمان 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 ☀️صبح قشنگ تون بخیر☀️ 🌷🌷🌷 زندگی خوب در دوجمله خلاصه میشود: لذت بردن از روزهای خوب صبر کردن در روزهای بد 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹 بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین. خدایا من از تو میخواهم در آن آنچه تو را خوشنود کند و پناه می برم بتو از آنچه تو را بیازارد واز تو خواهم توفیق در آن برای اینکه فرمانت برم ونافرمانی تو ننمایم ای بخشنده سائلان 🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_شاد_در_مهمانی_خدا خانم #محمدی 💞 @zendegiasheghane_ma
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 معمولا ما خانم ها در القاء منفی خیلی زمینه داریم و وسوسه شیطان هم از همین راه بیشتر میشه.👾 توی ماه رمضان آخرش که میشه باید ⬅️ مدیریت زمان🕐، مدیر.يت اخلاق،😍 مدیریت رفتار 🤗 پیدا کرده باشی باید بتونی توی دوری از گناه مهارت پیدا کرده باشی ⭕️و هنرمند شده باشی. یه موقع هایی هست بعضی خانم ها میگن من از بوی غذا میفهمم مزه اش خوبه یا بد. یا مثلا میگن من اندازه چاشنی غذا رو چشمی میریزم. الان باید بگیم ما بوی گناه از حرفی، نگاهی، رفتاری مجلسی بیاد ما باید بفهمیم و دوری کنیم. این میشه پرهیزکاری این میشه ورع. همین رو به خودت که این رو حالا برای اینکه به اینجا برسی باید روحیه مبارزه، جهاد، و داشته باشی. ⬅️⬅️ همون وصیت امام علی علیه السلام که اوصکیم بالتقوی الله و نظم امرکم. وقتی روزه میگیری یعنی داری با نفس خودت مبارزه میکنی، داری بندگی خدا رو میکنی یعنی داری جهاد میکنی، با رغبت انجام بده تا⬅️🌸 نشاط داشته باشی میخوای رغبت داشته باشی برو کن خودت، خدا، جهان رو بیشتر بشناس مهربونی میکنی نشاط داری چون توی چرخه طبیعت به خودت به موقع برمیگرده. پیوسته در تلاش باش همون نظم میشه که چی بشه⁉️⬅️ که به برسیم به محبت و پیروی از امام علی علیه السلام برسیم. این هم فقط با ادامه راهشون هست. همش میگیم راه شهدا رو ادامه بدیم خب اول شهید محراب راهش رو ادامه بدید🌷⬅️ شهید هست، همسر شهید هست پدر شهید هست ما به خانواده شهید و شهید پرور متصل هستیم که مدام در حال نصرت دین اسلام بودن اینها خانواده آسمانی ما هستند پس تمام تلاشمون باید ارث بردن از اینها باشه و حفظ میراثمون هست. یکی از ارث هامون عفت هست⬅️ مرد و زن باهم. حیا، عفاف. برای رسیدن به همه اینها باید در اعتقادت راسخ باشی. سر اعتقاد اسلامی و دینت بایستی. مثل امام حسین که ایستاد. این باز میشه تلاش. باید در فکر و ذهن و عمل ثبات پیدا کنیم اينهم باز معرفت و شناخت میخواد، محبت میخواد و توی مسیر رفتن⬅️ دنبال جماعت دنیا نبودن، دنبال مد روز نبودن، برای اجرای دین خجالت نکشیدن، همرنگ جماعت نشدن.... دعای غريق رو زياد بخونید👇 یا اللهُ یا رحمانُ یارحیم یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک ماه مبارک رمضان یک فرصت خوب برای رسیدن به همه اينهاست. ✅💠✅ این چهارتا مطلب(ورع، عفاف، اعتقاد راسخ، تلاش) رو داشته باشی حواست باشه همه باید برای رضای خدا باشه. خود امام علی علیه السلام شما رو در روایت تضمین کرده است. @jalasaaat ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#دایرکتی_ها #قسمت_نهم نشستم روی کاناپه و زار زار گریه کردم. همش به این فکر میکردم که چی شد به این
💞💫💞💫💞💫💞💫💞   با اینکه همه چتا رو پاک کرده بودم و دیگه خبری از صفحه های مجازی توی گوشیم نبود،اما باز میترسیدم و تو دلم خدا خدا میکردم کیوان چیزی از ارتباط غلطم نفهمیده باشه... 😞😞😞😞 ادامه داد.. _دوسش داری؟ +متعجب زده از سوالش،گفتم چی؟!😰 _چی نه کی! +خب کی؟واضح حرف بزن.. _واضح نیست سوالم؟ +نه! _افشین خانت!!! 🔥🔥 انگار آب یخ ریخته باشن روی سرم!😥 لال شده بودم،نمیتونستم چیزی بگم کیوان از کجا فهمیده بود!! من که همیشه چت ها رو پاک میکردم.. خودم رو زدم به اون راه.... با صدای لرزون گفتم افشین خان دیگه کیه!؟ _از من میپرسی!!!؟؟ هه هه.... کیوان قهقه ای سر داد و گفت: _میشه دیگه برام نقش بازی نکنی من همه چی رو میدونم!! +چی رو میدونی؟! چرا درست حرف نمیزنی منم بفهمم؟! _خودتو به خریت نزن فرشته ... دو هفته ست فهمیدم چه بلایی سر من و زندگیم آوردی😞 همون روزی که افشین خانت بهت گفته بود دوستت داره!!! همون روز دستت برام رو شد! چرا سکوت کردی؟؟؟ میگفتی دوسش داری دیگه... میگفتی.... اشغال...!😡 فک کردی میتونی راحت خیانت کنی و منو بپیچونی!؟ کار خدا بود که دقیقا همون روزی که اون مرتیکه کثافت به زن من..!! به ناموس من ابراز علاقه میکرد و میخواست دل ببره و دلبری کنه... یادت بره گند کاریاتو پاک کنی و منم نصف شب وسوسه بشم و گوشیتو چک کنم.. دنیا روی سرم خراب شده بود... اشک از چشمام جاری شد و روی گونه هام غلتید،نمیدونستم چی باید بگم! لعنت به من....😭 کاش همه چیز رو زودتر از اینا تموم کرده بودم😭 قبل از اولین گفتن دوست دارم افشین... قبل از اینکه لو برم... قبل از اینکه بدبخت بشم... کاش... 😭😭😭😭 ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
💞💫💞💫💞💫💞💫💞   غلط کردم کیوان.. غلط کردم..تروخدا منو ببخش😭 همه چی تموم شده...من سرم به سنگ خورده.. تروخدا منو ببخش کیوان... _ببخشم!!؟؟چیکار کردی با من..؟ چیکار کردی با خودت؟ چی کم داشتی هااااا......!!! گیرم که کم داشتی،باید با اون مرتیکه چت میکردی؟! دردی داشتی به خودم میگفتی چرا به یه نامحرم آخه!!! چراااا.. هر چی من گریه و عذر خواهی میکردم بی فایده بود،به پاش افتادم... همه چی رو براش توضیح دادم اما کیوان عصبی بود و گوشش به این حرفا بدهکار نبود! چشماش آماده باریدن بود،اما غرور مردونه اش اجازه باریدن نمی داد....😭 کتشو برداشت رفت سمت در...😔 گفتم نرو کیوان.. یه چیزی بگو.. اصلا بزن درگوشم.. چرا هیچی نمیگی.. تنهام نذار کیوان.. برگشت زل زد تو چشمام چشماش کاسه ی خون شده بود گفت فرشته سقوط کردی،بدجوری ام سقوط کردی از چشمم افتادی.... حیف اسم فرشته که رو تو گذاشتن،دیگه فرشته نیستی!!! در کوبید و رفت... تو چشماش نفرت رو دیدم... تو چشماش غرور له شده شو دیدم...😞 نشستم پشت در و زانوی غم بغل کردم و های های گریه کردم کیوان 3شب تموم خونه نیومد!!! تو این چند سال سابقه نداشت یه شبم تنهام بذاره اما سه شبانه روز تنهام گذاشت گوشیشم خاموش بود از ترس آبروریزی نمیتونستم ازخانواده و دوست و آشنا سراغش رو بگیرم سه شبانه روز اشک ریختم و اشک... دریغ از یه لحظه آروم گرفتن. . بلند شدم وضو گرفتم دو رکعت نماز خوندم،از خدا خواستم منو ببخشه و آبرومو حفظ کنه... انقدر با خدا حرف زدم و گریه کردم که نفهمیدم کی سر سجاده خوابم برد... شب بالاخره کیوان به خونه برگشت داغون داغون... انگار عزیزی رو از دست داده باشه!!! کیوان شکسته شده بود و من مسبب این بدبختی بودم... 😔😔😔😔💔 ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
💞💫💞💫💞💫💞💫💞   چند روز گذشت... کیوان حتی یه کلمه هم باهام حرف نزد..! حتی نگاهمم نمیکرد.. حرفای منم هیچ تاثیری روش نداشت.. صبح میرفت سرکار،شب دیر وقت برمیگشت.. منتظر بودم بره دادگاه و تقاضای طلاق بده، منتظر بودم این خبر به گوش فک و فامیل برسه و انگشت نمای عالم و آدم بشم اما چند ماه گذشت و خبری نشد..! توی اون چند ماه دلم خوش بود به دیدارهایی که با خانواده رخ میداد فقط اونجا بود که کیوان به اجبار باهام حرف میزد و حفظ ظاهر میکرد! فقط من میدونستم چه زجری میکشه از اینکه باهام هم کلام میشه و نقش بازی میکنه..! چند ماه تمام باهم زیر یه سقف بودیم اما جدا از هم... جز یه سلام و خداحافظ اونم با اکراه کلامی رد و بدل نمیشد.. طلاق عاطفی..💔😞 زندگی زیر یک سقف بدون هیچ ارتباطی.. ما چند ماه تمام فقط و فقط یه همخونه بودیم! این بی تفاوتی داشت خفه ام میکرد اگه تقاضای طلاق میداد انقدر زجر نمی کشیدم! کیوان انگار با سکوت و بی محلی داشت شکنجه ام میداد.. دیگه صبرم سر اومد.. یه شب که اومد خونه،طبق معمول رفتم پیشش برای دلجویی.. اما باز بی اثر بود😭 گفتم یا ببخش یا طلاقم بده!!! چرا طلاقم نمیدی؟؟؟ چرا پیش خانواده ها آبرومو نمیبری آخه؟! میخوایی چی رو ثابت کنی؟! پوزخندی میزد و چیزی نمیگفت.. من یه غلطی کردم...بهت بد کردم کیوان..میدونم! من به خودمم بد کردم...😔 لعنت به من.. اما تو بزرگی کن و ببخش! همش خودمو گول میزنم،میگم منو بخشیدی و گرنه طلاقم میدادی... اما آخه اگه بخشیدی پس رو کاناپه خوابیدنت چیه؟ حرف نزدنات چیه؟ بی محلیات چیه؟! جلوی مردم نقش بازی میکنی؛ توی خونه زجر کشم میکنی؟! تروخدا یا ببخش یا طلاقم بده! راحتم کن دیگه تحمل ندارم... ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
💞💫💞💫💞💫💞💫💞💫   بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشیدم... هر بار که سر بحث باز میشد،کیوان یا سکوت اختیار میکرد یا عصبی میشد و تیکه انداختناش شروع میشد! من رو متهم میکرد به خیلی از کارهایی که نکرده بودم..! متهم به خیلی از حرف هایی که اصلا نزده بودم! سخت بود برام تحمل حرفهایی که میزد اما چاره ای نداشتم جز اینکه آه بکشم و سکوت کنم... گاهی خودمو میذاشتم جای کیوان... شاید اگه منم جای اون بودم،باور نمیکردم که علاقه به نامحرمی وجود نداشت! شاید اگه منم جای کیوان بود شک میکردم... اما.. اما بعضی حرفها و تهمت هایی که بهم میزد خیلی آزار دهنده بود... یه وقتایی که حرفهاش مثل نیش مار سمی میشد دیگه نمیتونستم سکوت کنم میگفتم من که دیگه هیچ برنامه ای تو گوشیم نیست! من که قول دادم دیگه خطا نکنم... میگفت از کجا معلوم..!؟ بعدشم اصلا برام مهم نیست !! نصب کن اون برنامه های کوفتی رو... افشین خانتم پیدا نکردی غصه نخورا... آشغالای امثال افشین زیاده تو مجازی! اون نشد یکی دیگه... واسه اون وقت نکردی دلبری کنی... واسه این یکی دلبری کن! با اون نشد قرار مدار بزاری،با این یکی بذار! به اون نشد بگی دوستت دارم... به این یکی بگو..! حرفاش دیوونم میکرد.. زجرم میداد..! چند باری خودمو راضی کردم که برای دادخواست طلاق پا پیش بذارم تا از این جهنمی که توش هستم نجات پیدا کنم.. اما نتونستم قدم از قدم بردارم! از یه طرف بحث آبرو در کار بود... از طرفی بهم ریختن خانواده ها و رابطه فامیلی... از طرفی من... من واقعا کیوان رو دوست داشتم..!😔 با این شرایطی که پیش اورده بودم چقدر سخت بود ثابت کردن این جمله دو حرفی به کیوان!!! من از لحاظ روحی بهم ریخته بودم.. آب خوش از گلوم پایین نمیرفت! هر کی منو میدید میگفت چقدر رنگ و روت زرد شده... چقدر بی حالی؛چرا انقدر لاغر شدی..؟! نکنه خبری شده؟!نکنه داری مامان میشی فرشته خانوم؟؟ خنده تلخی رو لبهام سبز میشد و میگفتم نه خبری نیست... اسم بچه که می اومد دوباره داغ دلم تازه میشد... بارها کیوان اصرار کرده بود بچه دار بشیم و من مخالفت کرده بودم! حالا با خودم میگفتم کاش خبری بود.. کاش بچه ای در راه بود.. حالا چقدر دلم میخواست مادر بشم..! اما فسوس...😞 ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
💞💫💞💫💞💫💞💫💞 افسوس.. افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم.. نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..! برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان... باهاش حرف زدم.. گفتم منو ببخش! اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره... حالا من فقط یکبار خطا کردم! نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!! اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود.. ببخش کیوان..! دلم تنگ شده برا صدات... دلم تنگ شده برا شنیدم اسمم از روی لبات... دلم تنگ شده برای جان گفتنات... دلم برات تنگ شده کیوان... تروخدا ببخش... کیوان سکوت کرد و لام تا کام حرفی نزد دیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم... گفت طلاق میخوای؟! باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی... خیره شدم به گلای قالی... اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه! نمیدونستم چی توی سرش میگذره! میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!! بالاخره تقاضای طلاق داد... یه پامون تو دادگاه بود و یه پامون تو خونه... از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم بالاخره روز موعود فرا رسید... لباسامو توی چمدون آماده کرده بودم که بعد دادگاه برگردم بردارم و برم خونه پدری... رفتیم دادگاه.. بزور دو تا شاهد پیدا کردیم نشستیم تا نوبتمون بشه دل توی دلم نبود... رنگ به رخ نداشتم!! همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب باشه... و از خواب بیدار بشم... اما خوابی وجود نداشت بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت... اسممونو صدا زدن،رفتیم تو.. نشستیم روی صندلی کنار هم.. اول اسم منو صدا زدن چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید.. به هر جون کندن که بود امضاء کردم و برگشتم سر جام نشستم... حس خفگی بهم دست داده بود...دلم مرگ میخواست!😭 چه راحت زندگیمو باخته بودم... چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم.. همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان ننداختی منو ببخشه... پس کو رحمانیتت.. کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستم رو چرا نشنیدی خدا..!!! نوبت کیوان شد... رفت که امضا بزنه... لرزش دستاشو حس میکردم خودکارو گرفت دستش،برد سمت دفتر..! یه نگاه به من.. یه نگاه به دفتر... یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز... ازش پرسیدن _چی شد؟! + گفت نمیتونم.. _مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟ +چرا.. _خب پس امضا کن دیگه برادر من! +نمیتونم..! _چرا آقای محترم؟ +چون دوسش دارم... زل زد تو چشمام و گفت: مگه نگفتی اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره... وقتی خدا توبه آدمو میبخشه ... من چه کارم...می بخشمت ..😞 پایان 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 💞 @zendegiasheghane_ma
🌸بله ســــروم 🌸چشـــم سرورم 🌸حتـــما سرورم 🌸هـــرچي آقامون بگه! 🌸حرف حرف اقای خونه است☺️ همسر شما دوست داره اين حرفا رو بشنوه👌👌 به همین سادگی ☺️☺️☺️محبوب قلب همسرتان شويد😊 @zendegiasheghane_ma
👸 😉😉😉😉 تعریف کردن از خود 😍🌹👇 خانوماي گل همون اندازه كه از همسرتون تعريف ميكنيد يادتون باشه كه گاهی از خودتونم تعريف كنيد ... چجوری ؟؟ میگم براتون ؛😉🌹 👈زيباييهاتونو به چشم همسرتون بيارين و بذارين بدونه كه چقدر اعتماد به نفس دارين(متاسفانه خیلی خانما اعتماد به نفس اصلاااا ندارن ) 🌸🌸🌸 👈یا مثلا به جاي اينكه بگين تو از همه جذاب تري بگين خداييش خوشتيپ ترين زوج جمعيما... 👈يا هر از چند گاهي بگين آره مثلا فلانی ميگفت هيچ دست پختي دست پخت تو نميشه ماشالا تو هر زمينه ای كدبانويی 👈یا اینکه تو آرایشگاهی که امروز رفته بودم همه میگفتن موهات چقدر پرپشت و خوشگلن ... خانما اينا باعث میشه که شوهرتونم اين نكات مثبتتون بيشتر به چشمش بياد 💚💚💚💚💚💚 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹 خانم دکتر ✅ پرسش پاسخ با استاد همیز: ❌ سوال: سلام من وقتی به منزل کسانی که نماز نمی خوانند میروم احساس خوبی ندارم؛ چیکار کنم؟ ♦پاسخ: با سلام سعی کنید در محیطی که احساس می ‌کنید سخت است، حتما بخوانید تا پر از ملائکه شود. 🍃🌸🍃 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
دلم گرفته... آخرین ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ماه رمضان ﺍﺳﺖ... و ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ آن هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺪﺍﺭﻣﺸﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ... ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺣﻠﻮﺍﯼ ﺧﯿﺮﺍﺕ … ﯾاد ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪ ... پنجشنبه است و ... دلم گرفته است … برای همه ی آنهایی که دیگر نیستند شادی روح تمامی اموات بخوانیم فاتحه ای با ذکر صلوات ... ‌‌‌ 💞 @zendegiasheghane_ma
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹 وقتے بہ یاد و نام شما آب مےخوریم انگار جاے آب مـے ناب مےخوریم مردم بہ نرخ روز اگر مےخورند نان ما نان بہ نرخ حضرت ارباب مےخوریم 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹🌹💞🌹💞 🍂گفتم:با این همه گناه چڪار مے توانم بڪنم؟ 🍂مهربانم فرمود: 《الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده》 🍂مگر نمے دانند خداست ڪه توبه را از بنده‌هایش قبول مےڪند! شبتون بخیر التماس دعا 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اے آنڪه عزیـزے و مرا جانـی و جانـان صد یوسف مصرے ز غمٺ، سر بہ بیابان اے ڪـاش بـیـایـی و بـگویـند ڪـه آمد بر مصـر وجـود من قـحطـی زده، باران اللهم عجل لولیڪ الفرج الساعة تعجیل در فرج سه صلوات 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴هميشه خواب روزه دار عبادت نيست، گاهي خيانت است! مثل وقتي كه پاي صهيونيست در ميان باشد... ✅وعده دیدار ما : جمعه راهپیمایی باشکوه روز جهانی قدس مرگ بر اسرائیل👊👊 روز_قدس_قیام_کنیم 💞 @zendegiasheghane_ma
صبور باشید. شما و همسرتان در دو مکان مختلف با شرایطی متفاوت بزرگ شده اید، پس اگر می خواهید که تا همیشه در کنار هم باشید، باید برخی از اختلافات تان را تحمل کنید 💞 @zendegiasheghane_ma