9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸امروز زیباترین گلهای آرزو را
در سبدی از دعا
و با روبانی از دلخـــوشی
تقدیمتان میکنم🌸🍃
الهی
در این صبح زیبا
باران مهـر خدا به💓
باغ قلبتون بباره
و دلتون پراز شـادی بشه💕
صبح اول هفته تون زیبـا🌸🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.✨✨🦋
الهی
قدم های گم شده ای داریم که تنها هدایتگرش تویی
افکار آشفته ای داریم که تنها سامان دهنده اش تویی
ای مهربان ما را دریاب
#روزتون بخیر و #شادی 🌺
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلید خوشبختی و بدبختی تو ،تو جیب هیچ احدی جز خودت نیست..👌😊
#عرشیانفر
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مربای انجیر ...
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادت نره از کجا اومدی....👌
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدارو دست کم نگیرید
🌱🌱🌱
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت
#ژاله
پارت دهم🌺
من ژاله ام متولد سال ۵۷ .... دوستام بهم میگند بچه ی انقلاب ...
احمد گفت: بابا !! من فقط میخواستم ادبش کنم پدرم گفت صداتو ببر پسره ی احمق.... اینجوری ادب میکنند؟؟؟ الان بنظرت درست شد؟؟؟؟؟؟ حالا من این دختر رو با این قیافه چجوری ببرمش سر سفره ی عقد...!
با شنیدن کلمه ی عقد همه متعجب پدرمو نگاه کردیم.... باورم نمیشد که پدرم
راضی به عقد منو محمد شده باشه......
مادرم با تعجب گفت چی میگی مرد؟؟؟ دختره فرار کرده و آبرومون رفته . حالا میخواهی سرسفره ی عقد بفرستی؟؟؟ پدرم گفت: همینی که گفتم تا عصری که افتاب نرفته سرو صورت این دختر رو صاف میکنید تا من با محمد و عاقد و خانواده اش برگردم......
البته اگه خانواده ایی داشته باشه... یا الله زن بجنب تا بیشتر از این انگشت نمای مردم نشدم.....
احمد گفت: یعنی چی که به این راحتی قبول کردی؟؟ پدرم گفت به تو ربطی نداره چه تصمیمی گرفتم یا خواهم گرفت.... حالا زود از جلوی چشمم دور شو که بعدا بخاطر کار امروزت باهات کار دارم.....
احمد و پدرم رفتند و مادرم در حال غر زدن منو بلند کرد و گفت: دیدی چیکار کردی؟؟ آخر کار خودتو کردی ؟؟ دو دستی بدبخت کردی خودتو با این انتخاب شوهر... من فقط ناله میکردم و با کمک مادرم رفتم بالا تا حاضر بشم......
صورتم داغون شده بود.... با کمک مامان حاضر شدم تا برم گرما به.... مادرم یه ریز غر میزد و میگفت نگاه شانس منو ...
دخترای مردم قیافه ندارند ولی چه شوهرایی تور میزنند دختر منم باید بره زن یه پسر بی عرضه بشه که نه خانواده داره و نه کسی پشتشه و نه پولی داره.....
با شرمندگی گفتم هر چی هم تو از محمد بدبگی من دوستش دارم مادرم با عصبانیت شدید گفت: حیف اون شیری که به تو دادم و خوردی به زحمت رفتم گرمابه ....
وقتی از گرمابه بر میگشتم خونه چند تا همسایه بهم چپ چپ نگاه کردند و با پچ پچ چیزی بهم گفتند که فقط یه جمله اشو واضح
شنیدم که یکیشو گفت دختره تو روی پدرش بخاطر یه بی عرضه و ندار وایستاده......
سعی کردم نگاهشون نکنم و سرعتمو بیشتر کنم و برسم خونه....... تا رسیدم حیاط خونه احمد رو دیدم که ترس به دلم افتاد.....
احمد عصبی و با اخم به مامان گفت این الان کجا رفته بود؟ ؟؟؟؟ مادرم گفت مگه بابات نگفت تو دخالت نکن....؟؟؟؟؟
احمد گفت باشه دخالت نمیکنم ولی الان این دختر و دو دستی تقدیم اون پسر
عوضی بکنید و فردا بدبخت شد چی؟؟ مطمئنم بدبخت میشه اگه نشد اسم من احمد نیست...
مادرم با غم اما محکم گفت: خب خب ... چه برای من پیش بینی هم میکنه... برو به کارت برس...
از ترسم اروم از کنار احمد رد شدم که مادرم صدازد و گفت بگیر این پیرهن سفید و بلند رو .... لباس عروسی خودم بود .... بگیر بپوش......
بچه بودم و ته دلم خوشحال که عروس میشم اونم عروس محمد.....
با لبخند از مادرم پرسیدم مامان داداش اصغر امروز نمیاد؟؟؟ مادرم عصبی و با اخم در حالیکه دستاشو بالا میورد...
ادامه ...
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا با خودمون رفیق نشیم هیچکی حالمون رو خوب نمیکنه...
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفع آفتاب سوختگی با ترکیبات کاملا گیاهی
قهوه، آب گوجه، جوش شیرین، زردچوبه
۵ دقیقه رو پوستتون بمونه. تو این ۵ دقیقه به آرامی مواد رو چرخشی ماساژ بدین.
🍃❤️🍃
#ایدههای_باسلیقگی
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---