#سرگذشت_مریم
#کینه
#پارت_چهل_دو🌺
شب عیدمهسارفت پیش خانواده اش چون قراربودفرداش بریم شمال من دلم نیومد مادرشوهرم رو تنها بذارم..وبا اصرار زیاد باخودم بردمش خونه مامانم..بعدازشام امدیم تادیروقت لباسهای که میخواستیم ببریم روجمع کردم رامین یه پژوخریده بود و قرار بود. مهسا بامابیادصبح که مهسارودیدم نشناختم بااون ابروها وخط چشم خط لب تاتوشده ناخونهای کاشت وموهای بلوندخیلی تغییرکرده بود نمیگم زشت شده بود نه اتفاقاخیلی هم به چشم میومدوخوشگل شده بود یه مانتوتنگ قرمزهم تنش بودکه تمام برجستگیهای بدنش معلوم بودمتوجه نگاهای خیره رامین به مهسا میشدم ومن این نگاها رو اصلا دوست نداشتم..رامین خیره شده بود توصورت مهساالبته خب حقم داشت اون همه تغییرزیادعادی نبود..من خودمم اول که دیدمش باتعجب نگاهش میکردم من ورایان نشستیم جلومهسامادرشوهرم نشستن پشت مسیرخلوت بود وسط های راه نگه داشتیم به مادررامین گفتم اگه میشه شمابیایدجلوافتاب رایان رواذیت میکنه من بشینم پشت تا مادرشوهرم خواست حرف بزنه،مهساگفت من میرم جلو،ارین عاشق افتاب گرفتنه ورفت نشست جلو میوه جلوبودبرای رامین میوه پوست میگرفت میذاشت جلوش میدونستم بیشترمیخوادلج منودربیاره...
ادامه....
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
21.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه تو هر بحث ودعوایی تو از همه بیشتر دادو بیداد میکنی تو از همه بی گناه تری...👌😊
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#ضربالمثل
ضرب المثل ازاین ستون به اون ستون فرجیه:
در روزگار قدیم مرد مسافری از شهری عبور می کرد. چون دیروقت بود و کسی را در شهر نمی شناخت، شب را در خرابه ای اتراق کرد.
از بد روزگار در نزدیکی خرابه شخصی به قتل می رسد. افراد حاکم مرد مسافر را به عنوان قاتل دستگیر کرده و به نزد قاضی شهر می برند.
مرد بخت برگشته هر چه کرد نتوانست بی گناهی خود را ثابت کند در نتیجه قاضی حکم به قصاص او داد.
در روز اجرای حکم مرد را به ستونی می بندند تا حکم را برای او اجرا کنند. مرد در اوج ناامیدی از جلادش می خواهد که به عنوان آخرین درخواست او را به ستون دیگری ببندد.
جلاد با کمی تردید قبول می کند. اما وقتی که می خواهد مرد را به ستون دیگر ببندد، افراد حاکم با حکمی جدید مبنی بر پیدا شدن قاتل اصلی از راه می رسند و اینگونه مرد از چنگال مرگ می گریزد.
مرد مسافر سجده شکر به جا می آورد و می گوید :اگر خدا بخواهد از این ستون به آن ستون فرج است.از آن روز به بعد این مثل در بین مردم رایج شد تا افراد هرگز از لطف و مرحمت خداوند نا امید نشوند.
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برای خوشگل ترین آدم زندگیت
✨♥
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
20.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون فر یه همچین #کیک دلبری درست کن
مواد لازم :
شیر ۱ لیوان
شکر ۱ پیمانه
آرد ۲ و ½ پیمانه
روغن نصف لیوان
خامه قنادی برای فیلینگ
بیکینگ پودر ۱ ق چ
تخم مرغ ۴ عدد
پودر کاکائو ۵ ق
پودر نسکافه
موز و گردو
🍃❤️🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #ماسک خونگی برای چاقی صورت
♦️موز
🔹عسل
♦️زرده تخم مرغ
شیر
اجازه بدید ۲۰دقیفه بمانند
🍃❤️🍃
#ایدههای_باسلیقگی
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#روی_سخنـــم_بااقایــــونہ🌹
🍃 میدونستید زنانی که در خونه پرخاش میکنن و داد میزنن کمبود محبت از طرف همسرانشون دارن؟!!!
👈 میدونستید که آرامش را مرد به زن میبخشه و همون آرامش را زن در خانه تقسیم میکنه و دوباره به خودتون بر میگردونه...؟
👈 آیا میدونستید صحبت در مورد احساسهای درونی بین زن و مرد باعث ایجاد ثبات و امید در زندگی میشه...؟
👈 میدونستید یکی از نیازهای مهم خانومها، شنیدن تمجید و تعریف از سوی همسرشونه؟
👈 میدونستید نوازشهای محبتآمیز مردانه از مُسکّنهای قوی بهتر عمل میکنه؟!!!
✅ پس از خانومتون تشکر کنید، محبت کنید؛ براتون عادی نشه، کارهاش، تمیز بودنش، محبتش و ...
#همسرداری 🥀
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لوبیا پلو آتیشی ...
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_مریم
#کینه
#پارت_چهل_سه🌺
یه مسیرکوتاهی که رفتیم پلیس راه ماشین رومتوقف کردبه رامین گفت چرا به خانمتون نگفتید خطرناکه بچه روروی پاش نشونده وجلونشسته بااین حرف پلیس مهساازاینه یه نگاه به من کردخندید..بخاطر ارین که جلونشسته بود ما رو جریمه کردن این تازه اول سفربودوقتی رسیدیم خونه خواهرشوهریه کم که استراحت کردیم من به رامین گفتم بریم کناردریامهتاب خواهرشوهرم گفت رامین هروقت میادصبح زودمیره مهساگفت بهترین وقته من عاشق اینم که موقع طلوع خورشیدکناردریاباشم وقدم بزنم بعدبه رامین گفت فرداصبح زودبریم الان خوب نیست ازپروی این بشرواقعادیگه کم اورده بودم فرداصبح متوجه بیدارشدن مهساشدم ازقصدیه کم سرصدامیکردکه رامین بیدارکنه پسرکوچیکه خواهرشوهرم۷سالش بودکه بیدارشدمهساگفت حسین میای باهم بریم کناردریا طفلک سرش روتکون دادگفت بریم همون موقع رامین بیدارشدگفت خطرناکه تنهابریدبذارمنم میام لباس پوشیدکه سه تایی برن فکرمیکردن من خوابیدم رفتن دم درکه من سریع بلندشدم حاضرشدم فاصله خونه خواهرشوهرم تادریاکلاپنج دقیقه بودتابرسن وسط کوچه من رامین روصداکردم گفتم منم میام مهسابایه لحن بدی گفت وابیدارشدی توکه خواب بودی تودلم گفتم کورخوندی دیگه میدون برات بازنمیذارم که هرکاری دوستداری انجام بدی
ادامه...
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---