eitaa logo
زندگی شیرین🌱
49.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
13.8هزار ویدیو
1 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 🔴تبلیغات به علت هزینه بالای نگهداری کانال است کانال های تبلیغی مورد تایید یا ردنیست رزرو تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 اون شب بامامانم خیلی راجع به سعیدحرف زدیم وقرارشدباپدرم صحبت کنه ویه روز رو مشخص کنه تامن به سعیداطلاع بدم..دو روز از‌برگشتن من گذشته بود وپدرم همچنان باهام حرف نمیزد..ولی به مامانم گفته بودبگواخرهفته بیان،،باسعیدصحبت کردم وگفت ماپنج شنبه شب میایم..باسیمارفتیم خریدومن یه تونیک وشلوارشال خیلی خوشگل خریدم..بعدازمدتهایه اصلاح دخترونه کردم که کلی تغییرکردم وباکمک مامانم خونه روحسابی تمیزکردیم...مادرم برادربزرگم وخانومشم که همسایه مابودن رودعوت کرده بودکه اون شب برای خواستگاری باشن..خلاصه همه چی اماده بودونزدیک ساعت۸شب خانواده سعیدامدن..ازقیافه سعید میشد فهمید بخاطر رانندگی خیلی خسته است،مادرسعیدحرفی نمیزد..بعد از پذیرایی وحرفهای مقدماتی که بین برادرم و پدر سعید زده شد،بابای سعیدبه پدرم گفت شماچراساکت هستیداگرحرفی دارید بفرمایید..صاحب اختیاررعناخانم شماهستید..پدرم گفت حرفی ندارم، جز اینکه بگم به رعنا کوچکترین جهیزیه ای نمیدم چون برای من مرده.... ادامه... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 داداش نگران و ترسیده گفت:مگه نگفتم اسمی از من نباشه..خب یه شماره ی دیگه بخر و بهش زنگ بزن گفتم:درسته...چرا به ذهن خودم نرسیده بود…زن داداش گفت:حتما خیلی ناراحت بودی و به تنها چیزی که فکر کردی همین مواد زهرماریه..بجای اون دنبال راه حل بهتر میگشتی..مظلومانه و با التماس گفتم:فردا صبح که خواستی بیای اینجا یه خط برام میخری؟؟زن داداش گفت:اصلا….خط به نام من باشه همه زود متوجه میشند….صبر کن تا حالت که خوب شد برو خود نهال رو ببین و حرف بزن…گفتم:قبول نمیکنه که ببینمش…زن داداش گفت:مگه امتحان کردی؟؟گفتم:نه….زن داداش گفت:من که گفتم …تو تنها راه و بدترین راه که همین مواد بود رو انتخاب کردی بدون اینکه راههای دیگه ایی رو امتحان کنی…،هرچی اصرار کردم زن داداش زیر بار نرفت و در نهایت گفت:من حاج خانم (مامانت)نیستم که هر چی میخواهی آماده برات مهیا کنم ،،،،خوب و سالم شو و خودت دنبال حقیقت باش…البته بنظر من دنبال حاشیه نباشی بهتره،من دارم بهت میگم نهال تورو دوست نداره.بهتره که دنبال زندگی بهتر باشی….. ادامه ... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 نیم ساعتی گذشت نیما امد بالا وقتی دید گریه کردم گفت بگو لیلاوندا بیان کمکت وسایل جمع کنید تا فردا خونه پیدا میکنم بدتر از این دیگه نمیشد گفتم نیما بزار من برم با مادرت صحبت کنم حداقل بعد عروسی بریم اینجوری هول هولکی وسایلم داغون میشه..گفت نمیخواد اصلا اگر خونه ام پیدا نکردم همه رو میبریم انبار شرکت یه مدت خونه ی توزندگی میکنیم تا یه واحد تر تمیز بخرم نیما لجباز تر از مادرش بود به ناچار زنگ زدم به نداولیلا گفتم اگر میتونید بیاید کمکم،ويكساعت بعدش جفتشون آمدن،کارتون تمام وسایلم رو گذاشته بودم انباری پایین با نیما رفتیم کارتونها رو اوردیم مشغول جمع کردن شدیم داشتیم وسایل جمع میکردیم که بابای نیما آمد بالا گفت حق ندارید جای برید..شده بودیم مسخره دست پدرو مادر نیما،گفتم بابا رفتن ما به نفع همه است..همون موقع مادرش آمدتو گفت تو میخوای بری برو اما حق نداری بچه ی منوجای ببری!!!!.... ادامه... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---