eitaa logo
زندگی شیرین🌱
51.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
9.8هزار ویدیو
0 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴 https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e رزرو تبلیغات👆 تبادل انجام نمیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
Yousef Zamani - Doret Begardam (Ft Mehdi Markazi).mp3
6.72M
🎻 💞 🎙 ✨ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 از نگاهاشون حس غرور و بزرگی بهم دست میداد و خودمو بیشتر آویزون آرمین میکردم تا حرص اونا رو دربیارم بعد صرف شام همه ریختن وسط و رقصیدن واسه فامیلام تعجب برانگیز بود... اخه ما رسم نداشتیم عروسیمون انقد پر سر و صدا شه، یه سری اعتقادات خودمونو داشتیم ولی اونا به خواست آرمین اومده بودن داخل و از دست ما کاری برنمیومد اقوام ما هم یکی پس از دیگری میرفتن... انگار از این جو خوششون نیومده بود مامان هم هرچی ایما و اشاره بهم میکرد خودمو به نفهمیدن زده بودم، نمیخواستم شب عروسیمون تو ذوق آرمین بزنم بعد از اینکه جوونا انرژیشون تخلیه شد، همه نشستن و نوبت بریدن کیک و دادن کادوها شد. خانواده آرمین یه ماشین مزدا3 به من دادن، به آرمینم یه تیکه زمین.. همه دست و سوت میزدن وقتی نوبت به هدیه خانواده من شد خیلی خجالت کشیدم یه سرویس ظریف به من دادن، یه سکه هم به آرمین... همه یه پوزخند رو لباشون بود.. دلم میخواست عروسی زودتر تموم میشد... کم مونده بود اشکم دربیاد که آرمین دستمو گرفت و گفت آروم باش.. چرا انقد گر گرفتی؟ گفتم چیزی نیست.. میشه زودتر بریم؟ خندید و گفت کجا؟ مثله اینکه خیلی عجله داریا!! یه نیشگونی از بازوش گرفتم وبا .. پوزخند گفتم از فامیلاتون ناراحتم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بعد از اینکه مراسم تموم شد رفتیم سوار ماشین شدیم آرمین همه رو پیچوند و رفتیم خیابون گردی گفت اخیش راحت شدم عجب کنه ای بودن، اگه اینطوری فرار نمیکردم تا صبح دنبالمون بودن گفتم ولی ما با خانواده هامون خداحافظی نکردیما این درست نیست گفت نترس فردا آفتاب نزده اونا در خونه ان منم سری تکون دادم و به سمت خونه رفتیم. وقتی نزدیک برج شدیم ماشین بابام و پدر آرمینو دیدیم، ترمز زدیم مامان اینا پیاده شدن و گفت دختر بی معرفت میخواستی بی خداحافظی بری...؟ مامانمو بغل کردم و کلی گریه کردم که آرمین به زور جدامون کرد و قول داد هر وقت بخوام ببرتم خونه بابام هرچقدر من و آرمین اصرار کردیم هیچکدومشون بالا نیومدن و رفتن خونه هاشون دل تو دلم نبود که زودتر بریم بالا واحد خودمون ببینم سوپرایز آرمین چیه... آرمین دنباله لباس عروسمو گرفته بود و کمک کرد از آسانسور بیرون بیام وقتی در خونه رو باز کرد گفت چشاتو ببند هر وقت گفتم باز کن... چشمامو بستم و دستمو گرفتم به دیوار و رفتم داخل، به نظرم وسطای سالن بودیم که آرمین گفت چشماتو باز کن وقتی چشمامو باز کردم از فضای شاعرانه ای که آرمین ساخته بود خیلی خوشم اومد جای جای سالن پر شمع بود و گل پر پر شده... یه حس و حال خوشی اومد سراغم... شمع هارو دنبال کردم که رسیدم به اتاق خواب درو که باز کردم یه عالمه بادکنک قرمز هجوم آوردن طرفم رو تخت یه جعبه قلب مانند بزرگی خودنمایی میکرد رفتم طرفشو درشو برداشتم پر از گل بود و یه انگشتر وسطش قرار داشت وقتی دستم کردم حسابی به انگشتای کشیده سفیدم میومد صدای آرمین از پشت سرم اومد که گفت خوشت اومد چطور بود سوپرایزم؟ بلند شدم و ازش تشکر کردم وگفتم واقعا عالی بود مرسی بهتر از این نمیشد... اون شب بهترین شب زندگیم شد و احساس خوشبختی کل وجودمو پر کرده بود.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صبح مامان با یه سینی پر از چیزای مقوی و خوش مزه اومد خونمون مامان زودی رفت و به قول خودش مزاحم اولین صبح مشترکمون نشد شکمم از گرسنگی مالش میرفت اما آرمین همچنان خواب بود و هر چی منتظرش موندم بیدار شه باهم صبحونه بخوریم نشد منم یکم کاچی برای خودم ریختم تو ظرف و شروع کردم خوردن اولین لقمه رو هنوز قورت نداده بودم که با صدای آرمین از جا پریدم گفت خانم بی احساس بد نیست منتظر شوهرت بشینی باهم صبحونه بخوریما گفتم بخدا خیلی گشنم بود... خندید و گفت بس که شکمویی یه نگاه به ظرف صبحونه انداخت وسوپ کشید برا خودش و گفت چه کرده مادر زن جان، چرا نموند پس؟ گفتم هرچی اصرار کردم نموند و رفت. آرمین که دید من تحمل ندارم حمام نرفت و سریع شروع کردیم صبحونه خوردن، آرمین پشت سر هم واسم لقمه میگرفت و میذاشت دهنم منم از این رفتارش خیلی خوشم میومد و احساس میکردم بیش از حد بهم اهمیت میداد و بهم عشق میورزید تمام رفتاراش خاص بود و منو مجذوب خودش کرده بود. بعد صبحونه آرمین رفت حموم، صدای آیفون اومد زودی رفتم ببینم کیه.... دیدم خواهرای آرمین هستن تو دلم گفتم اینا دیگه اول صبحی اینجا چی میخوان..؟ 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿
13.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اونجایی هست تو زندگی که کم آوردی که کارد رسیده به استخوانت... ✅👌 ‌ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
پدر نقش بسیار مهمی در شکل گیری شخصیت دخترش دارد ❌ 💜 بسیاری از زنان موفق در دوره کودکی و نوجوانی، پدرانی داشته‌اند که استعداد و احساسات مربوط به جذابیت ودوست‌داشتنی بودن را در آن‌ها پرورش داده‌اند. در واقع، این زنان در طول زمان شکل‌گیری شخصیت، به طور مستمر از جانب پدران‌شان مورد احترام بوده و هیچ‌گاه ، ضعیف شمرده نشده‌اند. 💚دخترانی که در سن بلوغ رابطه بهتری با پدران‌شان دارند، بدون شک در تحصیل و دوست‌یابی موفق‌تر بوده و در ازدواج و در نقش مادری و همسری نیز موفق خواهند بود به عبارتی، حاکمیت بهداشت روان در خانواده می‌تواند دخترانی نیرومند را تربیت کند که همگام با قوانین خانه، شرایط اجتماعی و چارچوب‌های آن را درک کرده و بدون این‌که تسلیم هیجانات عاطفی شوند، مسیر موفقیت را طی می‌کنند. 💯 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوکوی جذاب آشپزی در طبیعت 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 آیفونو زدم و رفتم تند تند لباسمو عوض کردم، در واحد و که باز کردم اونا کل کشون اومدن داخل خواهر بزرگ آرمین همون زن داییم یه جعبه بزرگی دستش بود که داد دستم و گفت اینو مامان فرستاده برات برای جشن امروز. با تعجب گفتم جشن چی؟ گفت دختر هنوز خوابیا... خب معلومه جشن پاتختی دیگه آهانی گفتم و جعبه رو از دستش گرفتم، داخل جعبه یه لباس سبز رنگ بود دخترا اصرار داشتن زودتر بپوشمش، رفتم تو اتاق و لباسو پوشیدم، جلوی آینه خودمو برانداز کردم... واقعا بهم میومد و سلیقه مامان آرمینو تحسین کردم به محض این که رفتم بیرون دخترا هورا کشیدن و گفتن حسابی بهت میاد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آرمین که از حموم اومد بیرون خواهراشو که دید خوشحال شد و بهشون خوش آمد گفت نگاش که به من افتاد گفت یا خدا این حور و پری از کجا پیداش شده؟ چه لباس نازی از کجا آوردی؟ گفتم خواهرات زحمت کشیدن واسه جشن امروز برام آوردن. آرمین ازشون تشکری کرد و رفت لباسشو بپوشه. جشن امروز قرار بود خونه پدر آرمین برگزار بشه زن داییم گفت اگه بخوای من موهاتو یکم مدل میدم دخترا هم آرایشت میکنن منم قبول کردم، واسه نهار آرمین زنگ زد پیتزا آوردن، بعد از اینکه خوردیم رفتیم تو اتاق که آماده شیم موهامو فر ریز کردن و دخترا یه آرایش لایت کردن برام که حسابی به لباس سبزم میومد وقتی کارمون تموم شد راه افتادیم سمت خونه پدر آرمین دخترا با ماشین زن داییم رفتن منم با آرمین. وقتی رسیدیم مادرشوهرم دم در سالن برام اسفند دود میکرد و میگفت عروس خوشگلمو چشم نزنن یه موقع.. آرمینم از حرف مادرش ذوق میکرد مهمونا فقط اقوام درجه یکشون بودن که کم کم میومدن مامان اینا هم بالاخره اومدن بعد از اینکه همه مهمونا اومدن پذیرایی شروع شد و من صدر مجلس کنار مادرشوهرم و مادرم نشسته بودم و همه بهم تبریک میگفتن مردونه هم نداشتن، آرمین و پدرش و داداششم طبقه بالا بودن که مزاحم مجلس زنونه ما نشن مادرشوهرم مدام ازم تعریف میکرد و منو به خودش میچسبوند احساس میکردم جاریم از این حرکت مادرشوهرم خوشش نمیاد و یه جوری بهم حسادت میکنه رفتاراش یجوری بود، زیاد باهام دمخور نمیشد و همیشه باهام کوتاه حرف میزد، مدل نگاه کردنش بهم از بالا به پایین بود یه جوری مغرور بود که هرکی ندونه فکر میکنه حالا از چه خانواده خفنی به دنیا اومده..! تو یه خانواده روستایی بزرگ شده بود و من از همه لحاظ ازش سر تر بودم جز تحصیلاتش با داداش آرمین تو دانشگاه آشنا شده بودن و اینکه اوایل خانواده آرمین به ازدواجشون رضایت نداشتن و قبول نمیکردن این عروسشون بشه ولی انقدر آرین داداش آرمین به خانوادش اصرار میکنه تا بالاخره قبول میکنن و میرن روستا خواستگاریش.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بعد از اینکه جشن پاتختی تموم شد ماهم برگشتیم خونه. روزها از پی هم میگذشتن و من از زندگی مشترکم لذت میبردم هر چیزی میخواستم آرمین برام فراهم میکرد و هیچ کمبودی نداشتم. آرمین حسابی سرش شلوغ بود علاوه بر اینکه روزا بیمارستان بود شبا درس میخوند واسه ادامه تحصیلش منم گاهی اوقات که حوصلم سر میرفت میرفتم خونه مادرشوهرم و خودمو با دخترا سرگرم میکردم اونا هم از من خوششون میومد باهام گرم میگرفتن یه روز عصر تازه آرمین برگشته بود خونه که جاریم اومد خونمون و گفت با آرمین کار داره تعجب کرده بودم و نمیدونستم درخواستش چیه! تا اینکه بالاخره زبون باز کرد و به آرمین گفت خواهرش واسه دانشگاه اومده تهران دلش میخواد در کنار درس خوندن سرکارم بره و از آرمین خواست سرشو جایی گرم کنه آرمینم گفت اتفاقا واسه مطبش دنبال منشی میگرده و چی بهتر از اینکه یه آشنا بیاد که بهش اعتمادم داشته باشه جاریم در حالی که لبخند رضایت رو لباش بود بلند شد که بره هر چی من و آرمین بهش اصرار کردیم که بمونه قبول نکرد و گفت بچه ها خونه تنهان باید بره وقتی رفت به آرمین گفتم چرا ندیده و نشناخته قبول کردی؟ ما خودشو میشناسیم خواهرشو که نمیشناسیم نمیدونیم چجور آدمیه... نباید ندیده قبول میکردی اگه فردا برات دردسر شد چی؟ گفت شیوا چی میگی من خانوادشو دیدم میشناسم آدمای خوب و ساده ای هستن گفتم آدم با دو تا برخورد که نمیتونه یکی رو بشناسه گفت حالا امتحانی بزار چند روز بیاد اگه دیدم آدم درستی نیست ردش میکنم بره خوبه؟! منم دیدم آرمین بی راه نمیگه سری تکون دادم و چیزی نگفتم ادامه دارد... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر وقت خواستید یه تغییر بزرگ تو زندگیتون ایجاد کنید...👌 ‌ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
قهر کردن بیش از اندازه یک بیماری شخصیتی است. قهر کردن یک نوع اختلال شخصیتی و نوعی بیماری روانی است که فرد با تکیه بر آن از روبرویی با مشکلاتش می گریزد و طرف مقابل را تنبیه می کند. کسانی که زیاد قهر می کنند افرادی هستند که تصور می کنند بهترین کار برای تسلط روی افراد، این است که آنها را تحت کنترل درآورند. البته این شیوه برخورد، خودخواهانه به نظر می رسد چون بدین ترتیب فرصت حرف زدن را از طرف مقابل هم سلب می کنند. قهر کردن یکی از اختلالات شخصیت نابالغ است که ممکن است ریشه در کودکی فرد داشته باشد. این افراد معمولا راه حلهای موقت و ناکار آمدی مثل قهر کردن را به شیوه های صحیح حل مشکلات ترجیح می دهند. قهر، حاصل خشم افراد درونگرا، کم جرات، منفعل پرخاشگر، خجالتی و پرتوقع است. این افراد به دلیل عدم بلوغ شخصیت در ابراز احساساتشان ناتوان هستند. قهر، رفتاری برای بیان اعتراض است و از جانب کسانی که بیماری رفتاری دارند انجام می شود برای برخورد با کسانی که به صورت مداوم قهر می کنند مهمترین نکته اینست که نباید به آنها برای قهرشان جایزه داد. 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌فرزاندتون رو وظیفه مند بار بیارید... 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرمه سبزی شمالی ... آشپزی در طبیعت 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
12.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجزه ای از نماز که کمتر کسی ازش خبر داره...! 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---