eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
71.7هزار عکس
74هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ، درّ غلتان یا سرزمین بی‌ارزش؟‼️ 🔻 ۲۳ مرداد سالروز اعلام جدایی چهاردهمین استان ایران، یعنی دوست داشتنی و با ارزش از خاک میهن عزیزمان است؛ اقدامی شرم آور در تاریخ ننگین حکومت که با هیچ دروغ و شانتاژ رسانه ای قابل سرپوش گذاشتن نیست.... 🔸 بحرینی که سال‌هاست به عنوان یک کشور می‌شناسیم قرن‌های متمادی جزیی از کشور ما بوده است، اما از ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ همه چیز تغییر کرد و این استان به کشوری ظاهراً مستقل بدل شد. دلایل زیادی برای جدایی بحرین از سوی کارگزاران پهلوی مطرح شده است.... 🔹 یکی از سیاست‌های دست اندرکاران رژیم پهلوی، تبلیغ «بی‌ارزش بودن بحرین» بود؛ براساس این سیاست، مدام گفته می‌شد که نگهداری بحرین هزینه‌های زیادی خواهد داشت و همچنین هیچ فایده‌ای برای کشور ندارد... 🔸 در خاطرات اسدالله علم، وزیر وقت دربار نیز آمده که از جمله استدلال‌های شاه برای توجیه جدایی بحرین از ایران این است که: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایران بر ، آن جزایر ارزشی ندارد، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»! 🔹 هویدا هم به برخی که درباره بحرین و عدم رضایت عمومی ایرانیان از جدا شدن آن ازخاک وطن پرسیده بودند به گفتن این جملات بسنده کرده بود: «بحرین به مثابه یکی از دختران ما بود که این دختر کرد و رفت و چون عضوی ازخانواده ما بوده باید به‌مانند بزرگ هر خانواده از او پشتیبانی کنیم و خواهیم کرد!» 🔸 محمدعلی مسعودی، رئیس روزنامه اطلاعات سفری به شیخ‌نشین‌ها داشت، وقتی برگشت یک رشته مقاله‌هایی در اطلاعات درباره مسائل مختلف نوشت و وقتی رسید به مسأله بحرین، گفت: "بحرین هم نفتش تمام شده و هم مرواریدش تمام شده بنابراین ارزشی ندارد"... 🔹 حال با وجود این دلایل باید دید آیا واقعا بحرین جزیره ای بی ارزش است یا این سخنان تنها برای افکار عمومی توسط شاه پهلوی و فروختن قسمتی از خاک کشورمان به انگلیس و آمریکا بوده؛ اگر چه حتی در فروش این جزیره هم قطعیت وجود ندارد زیرا شاه خود دست نشانده مستقیم انگلیس بوده.... 🔸 برخلاف تفکرات شاه و نخست‌وزیرش، باید گفت بحرین از نظر استراتژیک و سوق‌الجیشی در از جایگاه بسیار ویژه‌ای برخوردار است؛ واقع شدن بحرین در مرز ساحلی عربستان و قطر در گذشته فرصت قابل ملاحظه‌ای را برای ایران به دنبال داشته است.... 🔹 هر چند از نظر حقوقی بین ایران و بحرین آب‌های آزاد وجود دارد، اما قبل از جدایی بحرین حق استفاده از منابع بستر برای ایران تا نزدیکی سواحل عربستان و قطر ادامه پیدا می‌کرد، نفت و  و ماهی و مروارید از منابع طبیعی دیگر این جزیره است... 🔸 به تازگی بحرین در سواحل غربی جزیره به عظیم‌ترین میدان نفتی تاریخ این کشور دست یافته است؛ کمیته عالی منابع ملی طبیعی بحرین تائید کرد در این میدان نفت و گاز فراوانی وجود دارد. خبرگزاری رسمی بحرین؛ پادشاهی بحرین از زمان حفاری‌های نفتی در سال ۱۹۳۲ تا امروز هنوز چنین میدانی نداشت!! 🔹 در زمان حکومت پهلوی همه میدانستند سلطه بر خلیج‌فارس مساوی است با در دست داشتن بحرین با تمام این منابع و معادن سرشار از انرژی اش و در آن روزگار که هنوز این دستگاه‌های آب‌شیرین‌کن و... نبود، تنها نقطه‌ای که در خلیج فارس داشت، بحرین بود... 🔸 حال دیگر باید متوجه شده باشید که ارتش فیک های سایبری مزدور انگلیسی به طرفداری پهلوی چرا به شانتاز و دروغ پردازی در مورد جریان دریاچه خزر پرداخته است؛ آیا دلیل غیر از سرپوش گذاشتن بر این است؟! ✍ ╭━━━⊰🌐⊱━━━╮ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╰━━━⊰🌐⊱━━━╯
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_اول 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده ب
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
✅ روزهای سیاه تروریست‌ها در عراق ☑ طی روزها و هفته های اخیر، ده ها حمله به کاروان نظامیان آمریکایی در عراق صورت گرفته است که آخرین آن، هلاکت سه نفر از مزدوران عضو سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) در روز گذشته می باشد. مقاومت، تازه بازی را در عراق شروع کرده است و کفتارهای آمریکایی، در روزها و هفته های آینده، سرنوشت سیاه تری در پیش رو خواهند داشت. آمریکا درحال طراحی و اجرای خیمه شب بازی سازش گاوهای شیرده منطقه با رژیم صهیونیستی است ولی جریان مقاومت اجازه چیدن میوه از این باغ خیانت و رو سیاهی را به آمریکا و اسرائیل نخواهد داد. حملات جوانان عراقی مبارز و مخالف اشغالگری، تا اخراج چکمه پوشهای شیطان از عراق و کل منطقه ادامه خواهد یافت. آمریکا در دوره قبل، با ۴۰۰۰ تابوت، عراق را ترک کرد ولی پیش بینی می شود، این بار تروربستهای ببشنر به هلاکت برساند و روزهای سیاهتری در انتظار اشغالگران و جنایتکاران باشد. باید به انتظار نشست و دید، این بار مقاومت با سربازان کاخ سیاه چه خواهد کرد. 🇮🇷کانال اساتید انقلابی http://eitta.com/asatid_enghelabi http://sapp.ir/asatid_enghelabi
♦️ 🔹️چرا در مذاکرات دو ساله ی گذشته شروط ما را نمی پذیرفت اما در مذاکرات شش روزه ی دو هفته گذشته شروط ما را پذیرفت⁉️ 🔹️چرا و برای عادی سازی روابط پیام فرستادند⁉️ 🔹️ چرا آمریکاییها ده روز است در با ما مذاکره می کنند⁉️ 🔹️چرا یک چهارم به فکر مهاجراتند(فرار)⁉️ 🔹️چرا واسطه ی مذاکره ما با عربستان میشود و عربستان این واسطه گری را میپذیرد⁉️ 🔹️ چرا یک ماهی است در رفت و آمد به تهران است⁉️ 🔹️ اینها سوالاتی است که شبه و مخالفان است که برای آن پاسخی ندارند! 🔹️پاسخ در مسیریست که برگزیده یعنی مقاومت سیاسی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی . 🔹️ این یعنی همان ی که حضرت آقا از آن گفت. 🔹️ و هم چنان اتفاقات خوبی در راه است... 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
آل خلیفه بحرین قبر خود را کنده است اولین پاسخ انصار الله باید در بحرین باشد ! 🖊مشارکت گسترده بحرین در حملات امریکا و انگلیس به یمن ! ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ 🌹ظهور نزدیک است .... 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem