eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
71.7هزار عکس
73.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_ششم 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد م
✍️ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :« همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از با من تماس می‌گرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!» 💠 پیشانی‌اش را با هر دو دستش گرفت و نمی‌دانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از و برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمی‌کردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!» خیره به چشمانی که بودم، مانده و باورم نمی‌شد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما می‌خواستیم تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تو الان می‌خوای با این آدم‌کش‌ها کار کنی!!!» 💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی‌اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمی‌فهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه‌بازی‌هایی که تو بهش میگی ، به هیچ جا نمی‌رسه! اگه می‌خوای حریف این بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشی‌های وهابی استفاده کنیم تا سرنگون بشه!» و نمی‌دید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را می‌خواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم می‌دوید، بدنم از گرسنگی ضعف می‌رفت و دلم می‌خواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. 💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار شده است... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
🍃🌺🍃🌺🍃 ☘شهید جواد تیموری متولد سال 1370 و از نیرو‌های پاسداران انقلاب اسلامی بود که مسئولیت از را به‌عهده داشت. ☘او سال 90 وارد شد. شهید تیموری اولین شهید مجلس است. برادرش «» سال 67 در عملیات به‌دست کوردلان به شهادت رسید و بعد از گذشت 29 سال از شهادت برادر بزرگش او نیز توسط عده‌ای دیگر از کوردل و های تکفیری در سن 26سالگی که سه سال از ازدواجش می‌گذشت و همزمان با سالروز مراسم با زبان در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید. ☘او از ناحیه چشم چپ و فک مورد اصابت گلوله تروریست‌ها قرار گرفت. 🌷
🚫اخطار🚫 ⚠️مراقب کف دستان خود باشید⚠️ 🇮🇷ایران ما در گذر زمان با وقایع گوناگونی دست‌وپنجه نرم کرده‌است. وقتی به پشت سر، نگاه می‌کنیم روزهایی هستند که خواب و آسایش از دل ملت، گرفته‌شده بود اما آرامش و ایمان، زنجیرهای وحدت و همدلی را قوی‌تر می‌کرد. 🇮🇷زمانی جوانان این مرز و بوم برای دفاع از خاک و ناموس وطن، به‌سوی مرزهایی رفتند که حریم خصوصی مملکت بود و ورود بیگانه به آن مجاز نبود. 🇮🇷اما ما را چه شده‌است، نمی‌دانم! همه باور داریم که دفاع از وطن و حفظ واجب است. برای وطن جان می‌دهیم، از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین ملزومات زندگی‌مان حریم شخصی دارد، چهل سال است نگذاشته‌ایم ذره‌ای از خاک وطن کاسته شود، هرجا و هرلحظه در صحنه حاضر بوده‌ایم و برای انقلابمان جان دادیم، ولی حواسمان به مرزهایی نیست که سال‌به‌سال کوچک‌تر وحالا به اندازه‌ کف دست‌هایمان شده است. باید بدانیم دشمن از همان‌سو حقیقتاً به ما حمله می‌کند. 🇮🇷سال‌هایی که چندان هم دور نیستند را به‌خاطر بیاورید، ۸۸-۹۲-۹۸ این ارقام شما را به یاد روزهایی نمی‌اندازد که در برابر آماج سهمگین حملات دشمن، بی‌دفاع ماندیم و نتوانستیم کاری کنیم؟! چون از جایی ضربه خوردیم که گمانش را نمی‌کردیم! آری، درست حدس زدید. از همین گوشی‌هایی که برایش رمز و قفل می‌گذاریم؛ پدر، مادر، فرزند و دوست حق ندارند به آن چشم داشته باشند چون وسیله شخصی‌ ما به حساب می‌آیند. 🇮🇷دریغ! این شی‌ء ناچیز اکنون کشور را به کوچک‌ترین حد رسانده و تمام لحظات پنهان و آشکارمان نه‌تنها برای خانواده و دوست که برای دشمن هم عیان شده است. 🇮🇷به نقل از وسیله‌ای کاربردی اما خطرناک که حریم‌های حفاظت از حدود شخصی و وطن را ندارد. 🇮🇷حداقل در کشور ما این‌گونه است که ولنگار و بی‌صاحب در دست همه می‌چرخد و برای سودجویان داخل و خارج، بساط سوءاستفاده و دست‌درازی را به‌راحتی فراهم می‌کند. 🇮🇷اکنون برای از این حریم شخصی طرح‌هایی ریخته شده و اقداماتی صورت گرفته ولی ما باز هم درگیر همین حمله‌های ریز و مخفیانه دشمن شده‌ایم. 🇮🇷با طرحی که می‌تواند جلوی تجاوز پنهانی معاندان را بگیرد مخالفت می‌کنیم؛ یعنی واقعاً حواسمان هست، چه می‌کنیم؟! 🇮🇷کشورهایی که برایمان نسخه بی صیانتی پیچیده و آن را به خوردمان می‌دهند، سال‌هاست را از کف دست‌های ملتشان شروع کرده‌اند، حال چرا از ما می‌خواهند از کف دستمان مراقبت نکنیم؟! لحظه‌ای تفکر... 🇮🇷رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی): در فضای مجازی مواظب شلّیک توپخانه‌ی دشمن باشید.۱۳۹۶/۱۰/۰۶ ✍میم.صادقی ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ 🤲 🤲اللهمَّ اجْعَل قائدنا فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الَّتی تَجْعَلُ فیها مَن تُرید 👇👇 👉 @zohoore_ghaem 👈