🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۲۳ و ۲۴
یکهفته ای طول کشید تا علی را راهی خانهی عنکبوت کردیم,وقت رفتن علی, احساسات منتاقضی وجودم رافراگرفته بود, از طرفی شوق پیداکردن ورهاشدن عباسم چنگ به دلم میزد وازطرفی دلشورهی سلامت ماندن علی به جانم افتاده بود.اصلا این رفتن با بقیه ی رفتنهای علی فرق داشت, جوری خداحافظی میکرد که فکر میکردم خودش میداند خداحافظی اخرش هست ویا حداقل مدت زمان زیادی قرار است همدیگر را نبینیم,بارها وبارها سفارش بچه ها راگرفت وبچه ها با صورتی غمگین نظاره گر رفتارش بودند.این احساسات را درچشمان حسن وحسین هم میدیدم, پسرانم برای نگهداشتن پدرشان ,حتی برای یک دقیقه بیشترباپدرماندن,وقت میخریدند, زینب از علی دلکن نمیشد وبغل علی را با هیچ چیز,حتی خوراکیهایی که دوستداشت, عوض نمیکرد,زهرا ,از من هم مستاصلتر بود,دبا نگاهش به من میفهماند که اگر راهی داشت,کاش بابا علی ,نمیرفت.اینجا بود که یاد جهاد مدافعین حرم و خداحافظیشان با خانواده هایشان علیالخصوص کودکان کوچکشان افتادم, اشک چشمانم سرازیر شد وبا خودمیگفتم چرا؟؟به چه گناهی؟؟؟....
به هر زحمت وترفندی بود,بچه ها را ازعلی جدا کردم,علی,این مردزندگی ام ,این تکیهگاه أمن حیاتم را از زیر قران رد نمودم وبه خداسپردمش.....قرار بود علی اول به عراق برود واز انجا راهی اسراییل شود.
چادر به سرکردم وداخل کوچه ایستادم وتاجایی که ماشین از دیدم پنهان شد ,خیره به رد ماشین بودم.....
باخودزمزمه میکردم:
_در رفتن جان ازبدن گویند هرنوعی سخن
من خودبه چشم خویشتن,دیدم که جانم میرود
تا یکهفته بعداز رفتن علی ,هرروز مدام با علی تماس داشتم ,اما بعداز اینکه علی با همکارانش به اسراییل رفتند,این تماسها به هفتهای یک بار وبعضی وقتها دوهفتهای, یک بار کاهش یافت,دلیلش هم این بود که علی به خاطر امنیت خود وگروهشان باید برای ارتباط گرفتن خیلی احتیاط میکرد, آنطوری که متوجه شدم ,مأموریت علی و گروهش دراسراییل ,مختص به نجات عباس نبود,یک نوع مأموریت امنیتی بود که پیدا کردن عباس در حاشیه ی ان قرارداشت.
تماسهای علی خیلی کوتاه ودرحد یک احوال پرسی شده بود وتا میخواستم از وضع علی وپیداکردن عباس,سوال کنم, تماس خودبه خود قطع میشد.
تازه بعداز رفتن علی بود که کمی به خودم آمدم وبه متوجه محیط اطرافم شدم .گویا یک نوع بیماری به شدت مسری وگاهی کشنده دربین مردم چین شایع شده بود و گاهی به گوشمان میخوردکه بیماری,به دیگر کشورها هم کشیده شده...
چندسال زندگی درکشور جنایتکار وغاصب اسراییل,من رامطمین میکرد که این ویروس که معروف به کووید۱۹بود ,به احتمال صددرصد ساخته ی دست این رژیم شیطان پرست هست ,حالا هرچه که میخواهند بگویند منبعش ودلیلش چه بوده,مطمئنا منشأ ان انور وامثال اوهستند,اصلا شاید همان ویروسی باشد که انور داخل ازمایشگاهش به من نشان داد ومیخواست روی من امتحانش کند.....
باید کاری میکردم که اگر چنین ویروسی وارد ایران شد,جان خودم وبچه هایم که امانت علی بودند درامان بماند....درست است بهترین راه همین بود....
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۲۵ و ۲۶
وقتی در اسراییل بودیم,قبل از شروع زمستان,اساتید ما برخلاف تجویز هایشان برای بقیه ی کشورها که واکسن انفلوانزا و.. راتجویز میکردند واین هم خیانتی بزرگ به نسل بشر بود .برای ما باالصطلاح یهودیها و هم کیشان خودشان، دارویی گیاهی را تجویز میکردند که تهییه کنیم ودرهرماه، سه شب قبل از خواب در دهانمان بریزیم و پشت سرآن چیزی نخوریم وحتی آبی هم ننوشیم, این دارو ضدویروسی قوی بود که بدن را درمقابل انواع واقسام ویروسها ایمن میکرد وبعد متوجه شدم ,سند این دارو و کاشف این دارو یکی از معصومین شیعه هست ,
به عطاری سر خیابان رفتم ومقداری هلیله سیاه ومقداری مصطکی ومقداری شکر سرخ گرفتم,انها را اسیاب کردم وبه نسبتمساوی باهم مخلوط نمودم,شب به اندازه یک قاشق مرباخوری روی زبان بچه ها ریختم, حسن وحسین وزهرا خوردند اما زینب ,تا دارو به دهانش رسید ,دارو راکه بیرون ریخت هیچ,هرچه خورده بود هم بالا آورد, اخه دارو کمی گس وبد مزه بود.
باید فکری به حال زینب میکردم,خصوصا الان که این ویروس وارد ایران وشهرقم هم شده بود...
روزها درپی هم میگذشت ...
وتماسهای علی هم قطع شده بود,بچه ها بد قلقی میکردند وحال روحی و روانی من هم تعریفی نداشت.
بیماری کویید۱۹یا همان کرونا درایران و جهان غوغا به پا کرده بود وهرروز قربانی میگرفت ,پزشکان توصیه به خانه نشینی وقرنطینه میکردند.
چون ویروس ناشناخته بود پس روش مقابله با آن هم ناشناخته بود, فقط میتوانستیم پیشگری کنیم .
من وبچه ها از خانه خارج نمیشدیم,
درخانه, سرخودم را با اموزش وحفظ قرآن به بچه ها واموزش خواندن ونوشتن ومعارف زندگی به زهرا ,گرم میکردم.
حقوق علی که هرماه به حسابش میامد کفاف زندگیمان را میداد,اما خرید مایحتاج زندگی با خودم بود.
هنگام بیرون رفتن ,اصول بهداشتی را رعایت میکردم ,هرچند که ته قلبم این بود, این بیماری ویرانگر توطیه ایست کثیف برای تغییر سبک زندگی اسلامی مردم وازطرفی مردن وکم شدن مردم ,خصوصا کشورهای اسلامی وجهان سوم وهمچنین لنگ شدن چرخ اقتصادی کشورهای بزرگی مثل چین و ژاپن...
واضح بود که این یک ترور بیولوژیک هست, تروری که ادامه ی طرحهای قبلیشان مثل واکسیناسیونها وتغییر ذائقه ملت وانحراف نسلهای پاک بود ولی ایناراین ترور,به یک باره ودسته جمعی باید صورت بگیرد,انگار این شیطان پرستان کاسه ی صبرشان لبریز شده بود...
ولی ته دلم میگفت انتهایش شیرین است وبه قول ایرانیها(عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد)
درست در همین اوضاع واحوال بود
که زینب درحین بازی با حسن وحسین از روی مبل افتاد واز درد دست ,آهش به آسمان رفت.وقتی وضعیت دستش رابررسی کردم,طبق اموزشهای پزشکی که داخل تلاویوو دیده بودم,بهم محرز شد که مچ دست بچه شکسته,باید طوری بی حرکتش میکردم,به ناچار حسن وحسین راسپردم دست زهرا وزینب را با خودم به درمانگاه نزدیک خانه بردم.
چشمم به گنبد وبارگاه حضرت معصومه س افتاد,اشکهایم جاری شد,صحن وسرایی که روزگاری مأمن وملجاء شیعیان ودرماندگان بود, با درهای بسته وخالی از زایر خودنمایی میکرد....
اهسته باخود زمزمه کردم:
_چرا؟خدا چرا؟؟به چه گناهی باید برسر بندگانت اینچنین اید؟؟خداوندا هنوز کاسه ی صبرت لبریز نشده؟؟
عجب صبری خدا دارد....
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۲۷ و ۲۸
دو روز بود که دست زینب را گچ گرفته بودیم که به پیشنهاد بچه ها خورش,قورمه سبزی بار گذاشتم,اخه بچه ها خیلی این غذا رادوست داشتند,البته علی هم یکی از طرفداران پروپا قرص این غذا بود.
آخ علی,علی...اگه الان اینجا بود میگفت:_به به بانووو چه بویی راه انداختی,فکر ناخنهای ما راهم میکردی هااا که بااین غذا میخوریمشان....
درهمین حین ,زینب امد طرفم وگفت:_مامان غذا چی داریم؟؟
با تعجب نگاهش کردم وگفتم:
_یعنی بااین بوی خوشی که توخونه پیچیده نفهمیدی؟
زینب:
_نه مامان از کجا بدونم؟
فکر کردم زینب داره خودعزیزی میکنه , بوسیدمش وگفتم:
_قورمه سبزی که دوست داری گذاشتم.
زینب:
_الکی نگو مامان,اصلا هیچ بویی نیست.
خدای من ,این چی داشت میگفت؟!
فوری شیشه گلاب را برداشتم وگفتم :_دهنت راباز کن عزیزم ,چشات هم ببند,یه چی میریزم داخل دهنت ,اگه گفتی که چه مزه وبویی میده,منم یه جایزه خوب بهت میدم.
زینب دهنش رابازکردوچشاش رابست,گلابها راقورت داد وگفت:
_اصلنم بوومزه نداره,اب دادی به من,مامان کلک زدی بهم هااا
خدای من چی داشت میگفت؟؟
از داروهای امام کاظم ریختم داخل دهنش, بدون اینکه مثل قبل بالا بیاره وبهانه بگیره, خوردشان وبازهم گفت که هیچ بوومزه ای ندارد.
بچه حس بویایی وچشاییش را از دست داده بود.اول فکر کردم عوارض داروهای مسکنی هست که به خاطر دستش بهش میدم اما بعد...
چند ساعت گذشت واحساس کردم صورت زینب گل انداخته,اومدم دمای بدنش را بگیرم,خیلی داغ بود,بچه,چهل درجه تب داشت.
فوری اتاق زینب راجداکردم,
زینب که حالا بی حال گوشه ای افتاده بود را بردم روی تختش خواباندم,کل خانه را با دود اسپند واسپری گلاب ضدعفونی کردم.
به بچه ها سپردم هیچ کس به اتاق زینب داخل نشه,زینب را پاشویه کردم.چادرم را سرم انداختم وفوری,به سمت طب الصادق حرکت کردم.
خدایا بچه ام را از تومیخوام...کمکم کن,حالا دیگه مطمین بودم زینب کرونا گرفته,بااین دست شکسته وبدن ضعیف...خدایا به دادم برس.
پزشک گیاهی طب الصادق دارویی داد که از سیروسداب وگردو وانجیر تشکیل شده بود, داد وگفت هرشش ساعت یکبار بهش بدم, داروی امام کاظم هم داد تا هرشب بهش بدم وتوصیه کرد از داروهای زینب به بقیه ی بچه ها هم بدم وخودم هم بخورم,ودراخر گفت خانه رامدام بااسپند وگلاب ضدعفونی کنم واگر تنگی نفس عارض شد بخورجوش شیرین بگیریم وبرای تبش هم توصیه کرد با آب ونمک دریا ویا آب وسرکه خانگی ,بچه را پاشویه دهم....
بدوو وباقدم هایی بلند خودم رابه خانه رساندم...
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۲۹ و ۳۰
زینب همچنان درتب بالا میسوخت,
شب تا صبح کنارتختش مدام پاشویه اش کردم,تبش میافتاد وبعداز یک ساعت دوباره روز از نو وروزی از نو...
تمام کارم شده بود پرستاری از زینب وتمام امور خانه را وکارهای حسن وحسین را سپرده بودم دست زهرا....
زهرا این دختر زیبایم مثل مادری دلسوز به بچه ها میرسید ,حتی بااین سن کمش , پخت وپز هم میکرد...خدایا شکرت که هست, خدایا شکرت که زهرا را دارم.
یک شبانه روز دیگه تبش ادامه داشت و بعدش قطع شد,اما بدن درد وبی قراری عارض وجودش شد,زینب از درد ناخوداگاه گریه میکرد واز بی قراری با پاهای نحیف و بدن ضعیفش دور تا دور اتاق میچرخید ومن هم تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که زجرکشیدن دخترم راببینم واشک بریزم... خدا لعنت کند شیطانهای انساننما را که از زجرکشیدن مردم ومردن ملت لذت میبرند, خدا ریشه کنشان کند...
من از زینب مستأصل تربودم,
دم نوش گیاهی و آرامبخش را که خواباور بودند,به خوردش میدادم تا لااقل خواب برود وکمتر زجر بکشد.
تااینکه نزدیک غروب ,ارام گرفت وراحت خوابید.خوشحال بودم,فکر میکردم تمام شد, زینب خوب شد..اما....
نماز مغرب وعشا راکنارتخت زینب خواندم , با دیدن زینب که در آرامش خوابیده,اهسته بیرون رفتم.غذای بچه ها را دادم ودوباره برگشتم کنار زینب,نزدیک تخت روی زمین نشستم وختم صلوات برداشتم,خیالم راحت بود که جگرگوشه ام خوب شده,نفهمیدم کی سرم روی تخت افتاد وبه خواب رفتم,
با صدای خرخری از خواب پریدم.
چراغ خواب راروشن کردم ازصحنه ای که میدیدم ترس برم داشت.خدای من صورت زینب کبود شده بود وتنفسش سنگین,انگار چیزی روی قفسه ی سینه اش سنگینی میکرد, انگار بچه در اغما فرورفته بود و نفسهای اخرش را میکشید,دست پاچه بودم
به سمت داروهای گیاهی رفتم,روغن سیاهدانه به شقیقه ها وزیر بینی اش مالیدم,هیچ تغییری نکرد حتی هیچ عکسالعمل وحرکتی هم نشان نداد,از طب نوین وطب اسلامی هرچه میدانستم انجام دادم,روغن بنفشه,ویسک,روغن پونه و... هیچ کدام ,کمترین اثری نکرد,باید کاری میکردم,اما چکار؟
در این دیار غربت,بدون حضور علی... وازهمه مهم تر این نصفه شبی به کجا بروم ودست به دامان کی بزنم.
وضوگرفتم دورکعت نماز صاحب الزمان خواندم, به سجده رفتم,زار زدم,گریه کردم,از حجت زنده ی خدا کمک خواستم
وگفتم:
_مگر نگفتی حواست به شیعیانت هست؟من هم شیعه ی جدت علی ع هستم,من هم عاشق ودلباخته ی امدنت هستم... دخترم از دستم رفت...دستم رابگیر تا تربیتشان کنم برای سربازیت...دستم رابگیر تا تمام زندگی ام راوقف ظهورت کنم.
با صدای اذان صبح,سراز سجده برداشتم ومشغول خواندن نماز شدم,بعداز نمازم برای خدا درد دل کردم:
_خدایا کم زجر کشیدم؟درد هجران عباس کم بود؟درد بی خبری ازعلی کم است؟خدایا به درد فقدان این یکی مبتلایم نکن....
حواسم نبودکه با صدای بلند واگویه میکنم, چشم که بازکردم ,حسن وحسین وزهرا با چشمان اشکالود,جلوی در نظارهگر حرکاتم بودند...
اشاره کردم به طرفشان,بچه ها وضو بگیرید ودعا کنید زینب خوب شود.به امید اینکه معجزه ای شده باشد,
به طرف زینب رفتم....نه ...بچه ام هنوز کبود بود و تنفسش سنگین..
نمیتوانستم دست روی دست بگذارم باید کاری میکردم...
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
17.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتی اگه بادمجونم دوست نداری، عاشقش میشی🍆🍆🍆🍆
🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گردو پلو 😋
.
.
ملزومات:🍗🧅🍚🥜
.
۲ پیمانه برنج
۱ پیمانه گردو
۳ تکه ران مرغ
۱ عدد پیاز
۱ پیمانه در مجموع زرشک وکشمش
نصف ق غ کره
ادویه: کمی زیره، کمی دارچین، فلفل سیاه
نمک و زعفران
.
.
پخت مزغ:
ی دونه پیاز درشت خرد کردم، مرغارو روش چیدم، کمی روغن ریختم تفت دادم، با نمکو فلفل سیاه و برگ بو پختم، آبش که کشیده شد و کاملا پخت ریش ریش کردم. رونمرغ نرم تر هست، ولی با سینه و فیله مرغ هم خیلی لذیذ میشه😋
🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
عدس پلو مغان یا دشت مغان😋
.
مواد لازم:
برنج ۴ پیمانه
عدس ۱ پیمانه
گوشت چرخ شده ۳۰۰ گرم
سبزی قرمه سرخ شده ۲۰۰ گرم
پیاز بزرگ ۱ عدد
ادویه: زردچوبه، فلفل قرمز، فلفل سیاه، دارچین، کمی زیره سبز
نمک و زعفران به میزان لازم
.
.
طرز تهیه:
بعد از سبک شدن پیاز، ادویه ها رو چندثانیه تفت داده، و گوشت رو اضافه کنید، نمکو سیزی قرمه و عدس پخته هم اضافه کنید و به همراه زعفران بزارین لابلای برنج تا دم بکشه.
.
.
✅ این غذا هرچی تندتر باشه لذیذتر هست.
✅زرشک جز ترکیب اصلی این غذا نیست، ولی برای تزیین استفاده کنید. ترکیب مزه هاشون باهم خیلی لذیذ میشه.
✅ برنج حتما کمی زنده ار باشه تا درنهایت خمیر نشه
✅ حتما یکم آب قبل از دم کشیدن اضافه کنید، تا برنج خشک نشه. من داخل همون تابه آب ریختم و اضافه کردم برای همین تهدیگ یکم سبز شده😉
🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
❖
یاﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺩﺭ ...؟؟؟
ﺍﺳﻢ ﻗﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻰ ﻗﻄﺎﺭ، ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ، ﻛﺸﺘﻰ ...
ﺗﺎ ﻳﻚ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺷﺪﻯ ...
ﺧﻠﺒﺎﻥ ،ﻣﻠﻮﺍﻥ، ﻟﻮﻛﻮﻣﻮﺗﻴﻮﺭﺍﻥ ...
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻰ : ﻋﺰﻳﺰﻡ، ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺯﻭﺩ
ﺑﺰﺭﮔﺸﻰ ﺁﻗﺎ ﺷﻴﺮﻩ ﺷﻰ ...
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ...
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻗﻮﻯ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺿﻌﻴﻒ ...
ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ ﺗﺎ ﺗﻮ
ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻤﺎﻧﻰ ...
ﻛﺎﺵ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻗﻮﻯ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ، ﻛﻪ ﺍﻻﻥ ﺿﻌﻒ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﻳﺒﺎﺕ ﻧﺒﻴﻨﻢ ...
ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ، ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ
ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻭﺭﻡ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ...
❖
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
خریدکردن یکی ازعادتهای زنان است باعث شادی خانمها میشود،مردان آنچه راکه نیازدارند میخرند اما زنان آنچه راکه دلشان میخواهد!پس خریددر مردان یک هدف وبرای زنان یک تفریح لذتبخش است.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#سیاستهای_دوران_نامزدی
#کادو دادن خیلی خوبه اما 👈 حد و اندازه داره...
❌به هیچ وجه قرار نیست همون روزهای اول همه پس اندازتون رو بدید ادکلن و #پیراهن مارک دار و کیف پول چرم گاومیش! و کفش پوست مار بخرید!!
👈بازی را یادتان نرود
🔺اول باید او برای شما کادو بخره، اولین کادو و دومی و #سومی رو که خرید شما هم دست به جیب بشید..
👈یک هدیه پایینتر از هدیه طرف مثل یه کتاب یا خودکار یا خودنویس بخرید یا یک شاخه گل..
اولین کادو به هیچ وجه نباید گرانقیمت و آنچنانی باشه. بعدها کلی وقت دارید تا براش کادوهای گرانقیمت و برند و مارک دار بخرید.
💯روز تولدش رو ھم لطفا منفجر نکنید!
یک تبریک #سادہ با یک کادوی کوچیک کافیه..
❌واقعا بعضیا مرد رو با #زیاده_روی هاشون خفه میکنن. مواظب باشید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
◽️داشتن بهترین رابطه با همسر
▫️تا زمانی که شما با خودتان درگیری های احساسی و فکری دارید نمی توانید رابطه احساسی خوبی را پیش ببرید. تفاوت های یکدیگر را درک کنید. تفاوت های همسرتان را بپذیرید، این تفاوت هاست که باعث پیشرفت و تحولات در زندگی می شوند.
▫️برای رابطه عاشقانه هدفی تعیین و برای آینده برنامه ریزی کنید و خودتان را برای رابطه طولانی مدت آماده کنید. حامی یکدیگر باشید و یکدیگر را مورد سرزنش قرار ندهید. به یاد داشته باشید شما در کنار هم قرار گرفته اید و نه رو به روی یکدیگر.
▫️دعوا اتفاق می افتد اما مهم این است که با احترام به همسر حلش کنید. بیشترین علت بروز طلاق به دلیل تحقیر و عدم احترام به یکدیگر است، اغلب در دعوا ما زیاده روی می کنیم که به رابطه آسیب جدی وارد می کند. از موقعیتهای مخاطره آمیز دوری کنید.
▫️اگر می دانید شرکت در برخی دورهمی های دوستانه، همسرتان را ناراحت می کند، یا از این کار اجتناب کنید یا پیش از اقدام با او درمیان بگذارید و اگر الزام خاصی برای حضور در آن جمع وجود دارد، حتما کنار همسر خود باشید و مدام به او توجه کنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#کودکانه
والدین غرق در فضای مجازی، کودکان تشنه توجه
بسیاری از والدین بیش از اندازه در فضای مجازی غرق شدهاند. کودکان در زندگی به توجه پدر و مادر خود نیاز دارند و اگر این توجه و محبت را از والدین خود دریافت نکنند در دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی به دنبال توجه، محبوبیت و دیده شدن میگردند. فراموش نکنیم که محبت و دریافت توجه نیاز بنیادی کودکان است و باید نیازهای کودکانمان را دریابیم.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
‼️فرزندتان را با هیچ کس مقایسه نکنید.
یکی از بدترین کارهای ممکن این است که آثار خلاقانه او را با خواهر یا برادر یا دوستانش مقایسه کنید و به او سرکوفت بزنید.
هیچ گاه از جملاتی مانند «تو هیچ وقت نمی توانی مثل خواهرت داستان های خوبی تعریف کنی» یا «چرا سعی نمی کنی مثل برادرت نقاشی های زیبایی بکشی؟» استفاده نکنید. این کار به معنای واقعی خلاقیت را در وجود کودکان نابود می کند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
در تربیت فرزند دیگران حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم.
هرگاه برای تولد بچه ای کادو میبرید اگر خواهر، برادری دارد حتما برای آنها هم چیزی ببرید.
هرگز برای بچه ها تفنگ و اسلحه هدیه نبرید!
هدایایی را که برای ما مناسب نبودند به دیگران هدیه نکنیم.
هدیه مناسب ببرید نه گران! طوری که هدیه گیرنده نگران تلافی آن شود!
در مکان های عمومی اگر فرد سالمندی ایستاده شما ننشینید.
درمترو و اتوبوس به افراد زل نزنید.
موقع رانندگی داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید.
وقتی چراغ سبز میشود با بوق اعلان نکنید.
وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید: چقدر پیر شدی؟ یا ازبین رفتی!!
باران که می آید کنار پیاده رو ها آهسته برانیم
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
💢رفتارهای اشتباه در کودکان و شیوه برخورد با آنها ؛ در کودکان رفتارهای اشتباه زیر شایع است مثل:
●دست کردن در بینی
● انگشت مکیدن
●ناخن جویدن
●در دهان کردن اشیاء
● کندن پوست لب یا ناخن
●دستکاری کردن اعضای بدن
●تماس پوستی
بهترین عکسالعمل چیست؟
✅ ابتدا حواس کودک را پرت کنید.
✅ به او پیشنهاد جایگزین دهید.
✅دستهایش را مشغول کنید.تا کمکم ترک کند.
مشغول کارهایی مثل سفال، رنگ انگشتی، نقاشی، خمیر بازی، توپ بازی کنید.
🚫دائم به کودک تذکر ندهید که دستت را در بیار؛ زیرا حساسیت شما سبب اضطراب او میشود و تشدید میکند.
⚠️گاهی علت اصلی این رفتارها اضطراب است، پس اگر ادامه دارد به مشاور یا روانشناس مراجعه کنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
◽️داشتن بهترین رابطه با همسر
▫️تا زمانی که شما با خودتان درگیری های احساسی و فکری دارید نمی توانید رابطه احساسی خوبی را پیش ببرید. تفاوت های یکدیگر را درک کنید. تفاوت های همسرتان را بپذیرید، این تفاوت هاست که باعث پیشرفت و تحولات در زندگی می شوند.
▫️برای رابطه عاشقانه هدفی تعیین و برای آینده برنامه ریزی کنید و خودتان را برای رابطه طولانی مدت آماده کنید. حامی یکدیگر باشید و یکدیگر را مورد سرزنش قرار ندهید. به یاد داشته باشید شما در کنار هم قرار گرفته اید و نه رو به روی یکدیگر.
▫️دعوا اتفاق می افتد اما مهم این است که با احترام به همسر حلش کنید. بیشترین علت بروز طلاق به دلیل تحقیر و عدم احترام به یکدیگر است، اغلب در دعوا ما زیاده روی می کنیم که به رابطه آسیب جدی وارد می کند. از موقعیتهای مخاطره آمیز دوری کنید.
▫️اگر می دانید شرکت در برخی دورهمی های دوستانه، همسرتان را ناراحت می کند، یا از این کار اجتناب کنید یا پیش از اقدام با او درمیان بگذارید و اگر الزام خاصی برای حضور در آن جمع وجود دارد، حتما کنار همسر خود باشید و مدام به او توجه کنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🟣رفتار پدر با دختر باید چگونه باشد؟
🔻دخترتان بیش از هر چیزی، نیاز به محبت پدرانه دارد؛ بیشتر از وسایل و هدایایی که برایش میخرید یا چیزهایی که به او یاد میدهید، دخترتان نیاز به عشق و محبت شما دارد. شما در انتخاب شریک زندگی آیندهی او تأثیر میگذارید.
🔻دخترها نظارهگر رفتار پدرها با مادر هستند. وقتی پدر خانواده به همسر خود عشق بورزد، برای او وقت بگذارد، او را به مسافرت ببرد و به بچهها نشان بدهد که مادرشان اولویت بالاتری نسبت به آنها دارد، کودک متوجه میشود که در آینده با اون نیز چنین رفتاری خواهد شد و متوجه میشود که مردها از سیاره ی دیگری نیامده اند و در زندگی مشترک اساس روابط احترام و عشق متقابل است.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
علت نعوظ آلت جنسی در نوزادان پسر
گاهی مامان های پسر دار ممکنه ببینن که کوچولوشون دچار نعوظ شده باشه، این هم میتونه براشون جالب و شایدم یکم نگران کننده باشه که چرا این اتفاق افتاده؟ و الان جای نگرانی هست یا نه؟
نعوظ آقا پسرا حتی توی چند روز اول تولدشونم هم ممکنه اتفاق بیفته که به خاطر هورمون های مادر پسری بعد از تولده که بعد از چند روز خودشون ناپدید میشن
تا دو سالگی گاهی هم ممکنه وقتی دارین پوشکشو عوض میکنین ببینید نعوظ کرده که عموما این نعوظ بخار پر شدن مثانه است و چون پوشکشو باز می کنین و یکم هوای خنک تر به آلت میخوره تحریک میشه و جیش می کنه گاهی هم که یکم غذاش اذیتش میکنه و یبوست میگیره چون یکم سیستم عصبی جنسیش از داخل بدنش تحریک میشه ممکنه کمی نعوظ داشته باشه که مامانای گلم جای نگرانی هم نیست
اما از سه چهار سالگی به بالا که این پسرای شیطون یکم کنجکاویشون گل می کنه و می خوان بدنشونو بشناسن چه توی حموم و چه توی خونه ممکنه دست به آلت جنسیشون بزنن و اونو تحریک کنن که به نغوظ برسه اینجا شما نباید برخورد تندی بکنید که اون احساس کنه وای چی پیدا کردم که مامان انقدر چشاش گرد شد (و بخواد دوباره تکرارش کنه برای جلب توجه) نه سریع حواسشو پرت کنید مثلاً بدو بیا یه مورچه پیدا کردم و بعد یه چی بدین دستش تا دست کنجکاوش بیکار نباشه و دوباره فیلش یاد هندستون نکنه.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
دل کودکتون رو نشکنید
وقتی میگی؛ اه یه بار نشد یه کاری و درست انجام بدی
وقتی میگی؛ یه روز خوش ندارم از دست تو توی این زندگی به خدا ذله شدم از دستت
وقتی میگی؛ کاش تو هم مثل پسر خاله ات یکم به فکر درس و مشقت بودی
وقتی؛ جلوی بقیه دعواش می کنی و کتکش میزنی
یادتون باشه؛ دل بچه ای که میشکنه شاید با هیچ بوس و نوازشی دیگه خوب نشه.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۳۱ و ۳۲
اشعه های,خورشید تازه از,مشرق سرزده بود که چادربه سرکردم به سمت عطاری به راه افتادم,دعا میکردم عطاری باز باشد,اخه دیگه چاره ای نداشتم,به علم پزشکی غربی , هیچ اعتقادی نداشتم ومیدانستم اگر فرزندم را به بیمارستان ببرم,اخرش نعشش را تحویلم میدهند ,پس تنها راه چاره ام همین بود.
عطاری روبروی حرم حضرت معصومه س بود, خیابانها وکوچه ها به دلیل صبح زود وهم قرنطینه,خلوت بود وعابری به چشم نمیخورد.
وقتی جلوی عطاری رسیدم وبا در بسته اش مواجه شدم,انگار سطل سردی اب به سرم ریختند.
نگاهم به در بسته ی حرم کشیده شد ,
به سمت سکوی کنار در رفتم وروی سکو نشستم,چشمم از در بسته به سمت عکسی از,سردار که بالبخندی برلب ,انگار با ادم حرف میزدوکناردر اویزان بود, کشیده شد.
نگاهش کردم
واز هرم اتش درونم عقده رابر سر سردار دلم خالی کردم وگفتم:
_بخند سردار,بخند...چرا نخندی؟؟جایت درجوار رحمت حق ودرمحضر مولا علی ع راحت راحت است...چرا دعا کردی که خدا به سوی خودش ببردتت,چرا مرگ وشهادت را دراغوش گرفتی؟به خدا که امنیت دنیا با رفتنت ,پرکشید ورفت,توخود خوبمیدانستی که از اولیاالله هستی وباوجود تو رحمت خدا هم برما جاری میشود,فکر ما را نکردی و رفتی؟ نگفتی این سیل دلدادگانت بعداز توچه کنند؟؟
دوباره نگاهم به دربسته ی حرم خورد
با حرصی بیمارگونه به طرف در حمله کردم, دستگیره در رامحکم میزدم وفریاد میزدم:_باز کن در را,جوابم رابده,من هم مثل شما غریبم دراین دیار,بازکن در را ای عمه ی شیعیان, عمه جان دخترم را دریاب...نذرم راقبول کن...شفایش رابده تا سربازی کند برای مهدی غریبت....
همینجور که گریه میکردم با صدای یک اقایی به خود امدم.
سید بزرگواری بود که گفت:
_چه شده خواهر؟
ماجرای زینب را گفتم,
اقا سید با ارامشی که ادم را ارام میکرد,در کیفش راباز کرد,کاغذی کوچک را به طرفم داد وگفت:
_این حرز کامل معصومین است,به گردن دخترت اویزان کن, بااعتقادکامل سوره ی حمد رابخوان به جان فرزندت فوت کن , انشاالله خدا شفای عاجل عنایت میکند.
با عجله بدون اینکه تشکری کنم,به سمت خانه حرکت کردم ,دربین راه از سوپری مقداری جوش شیرین تهییه کردم...
دوباره با دوو خودم رابه خانه رساندم.
زهرا وحسن وحسین جلوی در اتاق نشسته بودند ومشغول خواندن قران برای شفای خواهرشان بودند,دلم از دیدن این صحنه شکست,درحالی که اشک میریختم به سمت اتاق رفتم,بچه ها که انگار من معجزه میکنم,طوری نگاهم میکردند که دلم آب میشد وطاقت نگاهشان رانداشتم.
زینب هیچ تغییری نکرده بود,
درحالی که حرز را داخل پارچهایمیپیچیدم به زهراگفتم دستگاه بخور رااب کند وبرایم بیاورد.حرز رابه گردن زینب کردم ودستگاه بخور را که جوش شیرین داخلش ریخته بودم ,روی میز کنار تخت زینب گذاشتم , زینب را به بغل گرفتم وسرش راطوری قراردادم که بخار جوش شیرین داخل بینی اش برود.یک ساعتی این کار راکردم ,که متوجه شدم ,رنگ صورت زینب , برگشته... تنفسش بهتر شده بود اما طبیعی نشد.
باز هم خدارا شکر....
از روی تخت بلند شدم ,زینب راخواباندم.
کنارتخت نشستم وبا حضور قلب شروع به خواندن سوره ی حمد وفوت کردن به سمت زینب شدم.
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405