+#برشی_از_کتاب
و من شدم《ایران》!
من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف ایران میبودم!
انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم؛
چاره ای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم!
من ناخواسته واسطه انتقال بخشی از اطلاعات شده بودم و این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفه ام را انجام دهم؛
تصمیم گرفته شده بود!
من سفیر ایران بودم و...
حافظ منافع کشور و مردمش!
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#یک_جرعه_کتاب
#کتاب_بخوانیم
@karbalaiif
زُلفـــٰا!🇵🇸
#بریده_ڪتاب بُعد زمان و مڪان در آن جا وجود نداشت. من چقــدر افرادے را دیدم ڪہ با {اختلاس} و {دزدے
#برشی_از_کتاب
+یکروزکهمشغولزیارتبقیعبودم؛
متوجهشدمکهمامورهایوهابیدوربین
یکپسرراکهمیخواستازبقیععکسبگیرد،
گرفتهاند!!!!
جلورفتموبهسرعتدوربینراگرفتموبه
صاحبشبرگرداندم.
بهسمتانتهایقبرستانرفتم.
درحالخواندنزیارتعاشورابودم؛کهبهقبرعثمانرسیدم!
مامورِوهابیکهدنبالممیآمد؛
"چیمیگی؟!؟!داریلعنمیکنی؟!!؟
گفتم:نخیر!!!دستمرووِلکن.
درهمینحالیکدفعهبهمننگاهکردوحرفِ
زشتیبهامیرالمومنینزد!!!!
سکوتراجایزندیدموکشیدهمحکمیبه
صورتاوزدم؛
بلافاصلهچهارماموربرسرِمنریختندو
شروعبهزدنکردند.
یکیازمامورینضربهمحکمیبهکتفمنزد
کهدردآنتاماههااذیتممیکرد.
درلحظاتبرسیاعمال،ماجرایدرگیریدر
قبرستانبقیعرابهمننشاندادندوگفتند:
《شماخالصانهوفقطبهعشقمولاعلیبا
آنماموردرگیرشدیوکتفشماآسیبدید.》
برایهمینثوابجانبازیدررکابمولاعلی
درنامهاعمالشماثبتشدهاست..؛
#کتاب_خوب
#پیشنهاد_ویژه
#یک_جرعه_کتاب
#سه_دقیقه_در_قیامت
#کتاب_خوب_بخوانیم
📍| @karbalaiif
#برشی_از_کتاب
_گفت : اگه یه ماشین زمان داشتی ،
باهاش میرفتی گذشته یا آینده ؟
+ دستامو دور لیوانِ چای
سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم ،
گفتم : هیچکدوم !
_ گفت : دِ بگو دیگه ؟ یکیشونه انتخاب کن !
+ گفتم : اگه ماشین زمان داشتم ،
نه میرفتم گذشته نه میرفتم آینده !
_ گفت : پس چیکار میکردی دیوونه ؟
+ گفتم : زمان رو همینجا متوقف میکردم وُ
تا ابد به بهونهی سرد شدنِ این
فنجون چای همینجا پیش تو میموندم !
👤 #بابک_زمانی
📚 #کتاب_لطفایکی_مرا_از_مرگ_نجات
📚| @karbalaiif
#برشی_از_کتاب
دلمشکستاشکمجاری شد؛
باخودمگفتم:یابقیتالله!
اگرامروزکمکمکنیتابهامتحانمبرسم؛
قولمیدهمکهتاآخرعمرنمازمرااول
وقتبخوانم!
چندلحظهایبیشترنگذشتهبود...
#کتاب_تمنای_وصال
#کتاب_خوب
#کتاب_بخونیم
📚| @karbalaiif
#برشی_از_کتاب
#یادت_باشد
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا اینطور میگی؟ مگه اولین
باره میری ماموریت؟ لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه!من منظورت رو میفهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست...
•شهیدحمیدسیاهکالی مرادی اززبان همسرشهید•
#روز_ولادت_شهید_سیاهکالی_مرادی
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
@karbalaiif
#برشی_از_کتاب
شهرخـدا
شهرهاهمهدرظرفمکانجایندارند.
خداوندمهرباندرعالمشهریدارد؛کهدرظرفزمانقراریافتهاست...
شهرخدافرصتیستکهوقتینسیمملایمشمیآیدوتورادربرمیگیرد؛فکرمیکنیبرایهمیشهباتوخواهد
بود؛ولیناگاهمانندیکرویاتوراتنهامیگذاردومیرودوتنهاخیالرویماهش
باقیمیماند
ودرروزمرگیهاپنهانمیشود.
شبوصالشبسیارکوتاهاستوروز فراقشبیطولانی....
|نویسنده: #استاد_پناهیان |
#شهر_خدا
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب
#کتاب_بخونیم
@karbalaiif