#سقیفه
#انتقام_سخت
#آتش
#صلیب
#خاکستر
امام صادق علیه السلام فرمودند:
وقتی حضرت قائم عجل الله فرجه، تشریف فرما شود، آن دو(ابوبکر و عمر) را مثل دو شاخه تر و تازه بیرون میکشد و آن دو را لعن کرده و از آن دو تبری میجوید؛ و به صلیبشان میکشد، سپس پایینشان میآورد و آتششان میزند و خاکسترشان را به باد میسپرد.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا قَدِمَ الْقَائِمُ علیه السلام... یُخْرِجُهُمَا غَضَّیْنِ رَطْبَیْنِ فَیَلْعَنُهُمَا وَ یَتَبَرَّأُ مِنْهُمَا وَ یَصْلِبُهُمَا ثُمَّ یُنْزِلُهُمَا وَ یُحْرِقُهُمَا ثُمَّ یُذْرِیهِمَا فِی الرِّیحِ.
بحار الأنوار، ج۵۲، ص۳۸۶
#الحمدلله_که_مولایم_امیرالمومنین_است.
#اللهم_عجل_لولیک_الغریب_الفرید_الفرج
#علم_غیب
#صلیب
#معاویه_ملعون
الْمُحَاضِرَاتُ عَنِ الرَّاغِبِ أَنَّهُ قَالَ علیه السلام: لَا یَمُوتُ ابْنُ هِنْدٍ حَتَّی یُعَلِّقَ الصَّلِیبَ فِی عُنُقِهِ ... فَكَانَ كَمَا قَالَ علیه السلام.
راغب در محاضرات نقل کرده که امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمود: پسر هند (یعنی معاویه) نمی میرد تا این که صلیب بر گردن خود آویزان کند ... و آن گونه شد که حضرت فرموده بود.
المناقب (ابن شهر آشوب) ج 2 ص 259
بحارالانوار ج41 ص 305
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_معاویه
#رجب_الاصب
#دوازده_رجب
#مطاعن_معاویه_ملعون
#صلیب
#مشرک
عن سعيد بن المسيب ، أنه قال : مرض معاوية ، مرضه الذي مات فيه ، فدخل عليه طبيب له نصراني ، فقال له : ويلك ما أراني أزداد مع علاجك إلا علة ومرضا؟ فقال له : والله ما أبقيت في علاجك شيئا أرجو به صحتك إلا وقد عالجتك به غير واحد ، فاني أبرأت به جماعة ، فان أنت ارتضيته وأمرتني بأن اعالجك به فعلت. قال : وما هو؟ قال : صليب [٣] عندنا ما علق في عنق عليل إلا فاق. فقال له معاوية : عليّ به. فأتاه ، فعلقه في عنقه. فمات في ليلته تلك والصليب معلق في عنقه ، وأصبح وقد انزوت بين عينيه غصون انطوت من جلدة جبهته مكتوبة يقرأها كل من رآها ، كافرا.
سعید بن مسیب ميگوید: در همان بیماری که معاویه در اثرش هلاک گردید؛ طبیبی نصرانی را به بالینش آوردند، پس معاویه به او گفت: وای بر تو چرا معالجات و درمانت برای بیماری من پاسخگو نیست و بدتر بیماری من بیشتر می شود؟ طبیب مسیحیبه او گفت: بخدا سوگند این معالجات را برای بیماران دیگری هم انجام دادم و علاج یافتند؛ ولی اگر راضی باشی و مرا امر کنی تو را با تنها چیزی که سراغم مانده درمان کنم. پس معاویه پرسید آن درمان چیست؟ طبیب گفت: صلیب، در نزد ما که گردن هر بیماری آویزان کنیم (از برکتش) شفا یابد؛ پس معاویه به طبیب گفت: صلیب را برایم بیاور؛ پس صلیب را آورد و بر گردنش آویخت. پس در همان شب معاویه مُرد در حالیکه صلیب بر گردنش آویزان بود و صبح فردا به طوری که هرکسی میدید میتوانست بخواند بر پیشانی اش نقش بسته بود: کافر.
شرح الأخبار في فضائل۰ الأئمة الأطهار (القاضي النعمان بن محمّد التميميّ المغربي) جلد 2 صفحه 153
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_معاویه