#محرم_الحرام
#دهه_اول
#روز_هفتم
#مقتل
#ابن_جوزی_سنی
ابن جوزی از علماء عامّة مینویسد ؛
چون حسين ديد كه در كُشتن او إصرار دارند ، قرآنی برداشت و آن را گشود و بر سر نهاد و در ميان لشكر ندا داد ميان من و شما كتاب خدا و جدّم محمّد رسول خدا ، برای چه خون مرا حلال می دانيد؟ آيا من پسر پيغمبر شما نيستم؟ آيا به شما نرسيده كلام جدّم درباره من و برادرم که فرمود هذانِ سيّدا شَبابِ أهلِ الجنّة؟ اگر مرا تصديق نمیكنيد ، از جابر و زيد بن ارقم و ابوسعيد خدری بپرسيد.
در اين هنگام كه با آنها احتجاج مینمود ، نظرش به طفلی از اولاد خود افتاد كه از شدت تشنگی میگريست. پس طفل را بدست گرفت و فرمود ای مردم ، اگر به من رحم نمیكنيد به اين طفل ترحّم كنيد. پس مردی از ايشان تيری به جانب آن طفل افكند و او را ذبح كرد. آن حضرت گريست و فرمود خدايا حُكم كن بين ما و اين مردمی كه ما را دعوت كردند تا ياری كنند ولی ما را كُشتند ، پس ندایی از آسمان رسيد كه ای حسين ، طفل را به ما واگذار كه برای او در بهشت دايه ای است.
تذكرة الخواص / ۲۲۷
صلوات الله علیک یا اباعبدالله الغریب
#لا_یوم_کیومک_یااباعبدالله
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه_یزید
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه_شریح
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه_صوفیه