.
در آرزوی شریک غمشدن
✍بغدادی
به خودم قول داده بودم هر طور شده با همه ی کودکانم راهی این سفر شوم دلم می خواست شریک غم های زینب کبری (س) باشم سفر بدون بچه آنچنان که باید عمق فاجعه را به رخ انسان نمی کشد...
از روزی که بار سفر جمع می کردم خجالت هایم سرازیر شدند آنچنان تدابیری برای سرگرمی ،تغذیه ،پوشاک، داروهای شیمیایی و سنتی برایشان انجام داده بودم که موقع بستن زیپ کوله ام سرم پایین بود...چطور می توانستم هم پای غمش باشم با آن تجهیزات...
تا مرز در آن گرما بچه ها چند بار بهانه پتو گرفتند از سرمای شدید کولر ...این کجا و سوار بر مرکبهای بی تجهیز کجاااا
ساعت حرکت را جوری تنظیم کرده بودیم که به خنکای دم غروب عراق برسیم ...قدم به قدم وسایل عجیب و غریب آب پاشی بود که فضا را بهاری کرده بود...چطور می توانستم شریک غمش باشم!...
باز هم شب از نیمه گذشته بود که رسیدیم خدمت شاه نجف و آنجا تازه غبار یتیمی روی سرم آوار شد چطور آنهمه سال بدون پدر طاقت آورده بودم...
مشایه را از حرم مولا آغاز کردیم پدرست دیگر باید دعایش بدرقه ی راهمان باشد...آخر قرار است هم قدم مصائب زینبش بشویم...
باد گرمی که از میان قبرهای کوتاه و بلند وادی السلام در حال وزیدن بود حال و هوای زیبای مشایه را چند برابر کرده بود...
قدم به قدم پذیرایی پشت پذیرایی بود که روزی مان می شد از آب خنک و فلافل های داغ گرفته تا شربت و میوه و انواع غذاهای رنگارنگ ...مگر می شد شریک غم هایش شد
کوچه به کوچه مهربانی قدم به قدم لطف و نوازش کجا تازیانه و کعب نی کجا
بودن در آغوش گرم خانواده کجا سرهای رفته به نیزه کجا
بودن در حریم امن موکب داران کجا و نگاه های حرامی ها کجااااااا
چطور می شد شریک غم هایش شد...
شما خاندان کرم هستید ...شریک کردنمان فقط به اسم را هم می پذیرید
با کریمان کارها دشوار نیست
با کوله باری از امکانات رفته بودم و حالا با کوله باری از شرمساری به خانه رسیدم در هیچ جای سفر تعرض ندیدم و کودک از دست نداده ام ...شما بهترین شریک هستید با دستانی پر از مهربانی و لطف مرا شریک غم ها و مصائب تان کردید بانوی من...
#اربعین
#مشایه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI