eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
734 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
266 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
📚«سال های زیسته» 🌱به قلم طیبه فرید «قد کان لکم آیة فی فئتین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله واخری کافرة یرونهم مثلیهم رای العین والله یؤید بنصره من یشاء ان فی ذلک لعبرة لاولی الابصار» (آل عمران/۱۳) 🌱سال ها زن اند.با گیس های بافته ای که از زیر روسری حریر سبز روی شانه هایشان افتاده.برای یکی زیتونی ،برای یکی قهوه ای،برای یکی سیاه.برای همین وقتی آدم ها می خواهند از سن و سال یکی بپرسند می گویند« متولد سنه چندی!»یا وقتی می خواهند سنه را جمع ببندند الف و ت جمع مونث را می بندند به نافش و میگویند«سنوات».سال ها زن اند.بعضی هایشان آسان زا و بعضی هایشان سخت زا.بخت یکی سپید و بخت یکی سیاه.سالی که شرفش مال خودش باشد بختش سپید است و سالی که شرفش مال دیگران بختش سیاه!عین سال هزار و سیصد و هیجده که بختش سیاه بود.هیچکاره جنگ جهانی دوم بودیم اما خاکمان زیر چکمه غریبه ها. آدم ها پا به پای سال ها پوست می اندازند و عوض می شوند.از کمالات و بخت و اقبال سال ها به آدم‌ها هم می رسد.اصلا سال که نو می شود آدمست و زلزله ای به اسم تجربه ی زیسته که بقول استاد جهان احمدی« زندگی آدم را می کند دو نیم!روزهای قبل و روزهای بعدش و یک زاویه دید جدید برایش می سازد.درک آدم عوض می شود.از جهان ،از زندگی و حتی از اشیاء.» خدا رحمت کند سال هزار و‌چهارصدو‌سه را که حتی فرصت نکرد پیرهن مشکی گل ریزش را یک ماه از تنش در بیاورد.حادثه پشت حادثه.از آن‌ دوشنبه اردی بهشتی که روی نیمه خرداد را کم کرد تا مهرش که بیشتر شبیه قهر بود. پیشانی هزار و چهار صدو‌سه سیاه نبود.او فقط زنی بود شبیه بقیه زن ها.با همان روسری حریر و گیس بافته.کمی سرسخت تر و کمی قهرمان تر.شرافتش مال خودش بود.ما هم از او‌که جدا شدیم آدم‌ دیگری بودیم کمی سخت تر و کمی قهرمان تر.با یک بغل تجربه که اگر تقدیر پادر میانی نکرده بود و عمرمان قد نمی داد تا شصت سال دیگر هم زور درس هیچ استاد اخلاقی به پوست اندازی ما نمی رسید که«آقاجان به‌جای انتظار فرج از نیمه خرداد دیگر باید هر صبح‌و‌شب منتظر باشی!» حالا همین روزهای شروع سال از آدم‌های حقی می شنوی احتمالا همه این دردهائی که گذشته مقدمه بوده و روزهای سختی پیش روست. آدمی که چهارصد و سه را با چشم‌های باز از سر گذرانده،می تواند سال های بعدش را هم بگذراند. سال جدید آمده از ما آدم های جدیدی بسازد.دستِ کم دغدغه‌های مان را عوض کند.ما که دنیایمان را با دیگرانی شریک شده ایم.خون شریکی ،خاک شریکی ،جان شریکی ،اشک شریکی،شرف شریکی،غم شریکی.میزان شراکتش فرق دارد.یکی خون می گذارد یکی قدم. کسی نمی داند شاید توی سال جدید اندازه و‌مدل این شراکت ها عوض شود.اما مهم این است که دستاوردهای شریکی به مرده‌ هاجان می دهد زنده ها که جای خود دارند.دستاوردهای شریکی ایمان آدم را زیاد می کند.هر چند وسط حجم غم ها به خیال ظلوم و جهول خیلی ها قد نمی دهد.دستاوردی شبیه اُنس ابو حمزه رزمنده اهل سنت در لحظه های سختِ جنگ به صدای فرمانده شهید شیعه که انگار از صداش جان می گیرد.این تجربه زیسته سالیست که پیشانی بلندی دارد.سال های پیشانی بلند مرد به دنیا می آورند. اسماعیل و سید ویحیی و حاج قاسم وعمو مهدی و همه شصت و سه ساله هایی ازین‌جنس متولد سال های سپید بختند. آدم هائی که آرمان شریکی داشتند ،خون شریکی،خاک شریکی. و تجربه‌های زیسته شان از همه روش های تقریب مذاهبی قدرتمند تر بود.حیات طیبه وسط جنگ.عزت برای اسلام.اسلامی که توی دنیا با ریختن خون کوچک و بزرگش کلی طرفدار پیدا کرده.آنقدر طرفدار که فلسطین مسئله جهانِ اسلام بشود مسئله وجدان های بیدار از هر مرام و مذهبی.این همان تقسیم زندگی انسان به روزهای قبل و بعد از یک حادثه است.تجربه سال های زیسته... خدا رحمت کند سال هزار و چهارصد و سه را که با دردهای او ما پوست انداختیم و زندگی مان شد روزهای قبل و بعدش.حالا بیشتر از همیشه چشم انتظار آمدن فرج و نصرت خدائیم و آرزو داریم در خونْ هم، با مردم غزه شراکت داشته باشیم‌.خدایا سال جدید این زن روسری حریر با گیسوهای بافته را برای ما سال تجربه های زیسته مبارک قرار بده. https://eitaa.com/tayebefarid @AFKAREHOWZAVI
ا ﷽ ا مشق امید ✍🏻س.غلامرضاپور پسرک گوشه ی چادر مادرش را گرفته بود و دم گوشش یکریز نق میزد . نیم نگاهش به مادرش بود و نیم دیگرش به دستهای زینب. برنامه تمام شده بود و به بچه ها هدیه های کوچکی رسیده بود. فهمیدم از هدیه‌ی زینب بیشتر خوشش آمده ..یک مدادنیزه ای نارنجی. زینب مداد را محکم در دستهایش گرفته بود و از بالای چشمهایش اشکهای پسرک را دانه دانه می شمرد. التماس پسرک تمامی نداشت و من بیشتر ازینکه دلم برای او بسوزد برای مادرش کباب میشد . حالا باید تا وقتی که خواب چشمهایش را ببرد ناز پسرک را بکشد و آرامَش کند. شاید هم دور از چشم خلایق ترفند دیگری برای آرام کردنش داشت. به زینب گفتم: انگار دلش ازین مدادا که شما داری می خواد خودش فهمیده بود گفت: مداد خودمه نمی دم. گفتم: ببین ناراحته داره گریه می کنه. مامانش اذیت میشه گفت خب اگه بهش بدم اونوقت من ناراحت میشم و گریه می کنم بعدشم شما اذیت می شی.. منطقی بود. خندیدم و این بار سعی کردم پسرک را آرام کنم اما فایده ای نداشت. صدای ممتد گریه های سرتقانه اش شده بود زیر صدای همان چند دقیقه از آسانسور تا ماشین رفتنمان. به خانه که رسیدیم انگار تازه دلش به رحم آمد گفت: مامان الان اون پسره هنوز داره گریه می کنه؟ گفتم شاید آره شایدم مامانش یه چیزی بهش داده و آرومش کرده. لبهایش را برچید و گفت : خیلی ناراحتم از خودم که مداد و بهش ندادم صبح که از خواب بیدار شد آمد کنارم و پرسید: مامان پسره هنوز داره گریه می‌کنه؟ نمیدانستم قربان صدقه اش بروم و ذهنش را آرام کنم یا با یک "نمیدونم شاید" عذاب وجدانش را بیشتر کنم. دلم را گذاشتم جای دل کوچکش فقط دوست داشتم یکی باشد که آرام و امیدوارم کند. گفتم: "حتما مامانش تا بحال نازشو کشیده و آرومش کرده. می خوای دفعه دیگه که دیدیمشون مدادتو بهش بدی؟" آرام و امیدوار شده بود که خندید و موافقت کرد. پ‌ن . این روزها بچه ها و مادرهای غزه جور دیگری امید را مشق و مادری را تمرین می‌کنند. @AFKAREHOWZAVI
🌱«ما را که تو منظوری» ✍به قلم طیبه فرید دیروز می خواستم برای روز سیزده استوری بگذارم «هر کس به تماشایی رفته ست به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی....» از خودم خجالت کشیدم.دست و دلم به لاف زدن نمی رفت!امروز خبری دیدم که اصل قصه بود.خودش را نمی شناختم اما صدایش را بارها از جان و دل شنیده بودم.هم زمان با حج تمتع سال ۱۴۰۱ ویدیوئی در فضای مجازی دست به دست شد که حاجی جوانی برای لحظاتی کوتاه در مطاف رجزی خواند که دل خیلی ها با شنیدن صدایش لرزید و چشم‌های زیادی خیس اشک شد!رجزی که حکایت وصف العیش نصف العیش بود.نفس توی سینه ساکنین مطاف به شماره افتاد وقتی در حضور پلیس های سعودی حیدر سلیم لبنانی نفس مردانه اش را آزاد کرد«سياتي يوما نرى مهدينا مستندا على جدار الكعبه مزمجرا بصوته الحيدري الا يا اهل العالم انا الامام القائم الا يا اهل العالم انا الصمصام المنتقم يا فارس الحجاز يا بقيه الله ادركنا لبيك يا مهدي» حیدر بعد از رجزخوانی در کعبه ،به زندان سعودی منتقل شد و دیروز بعد از سه سال به خاک لبنان برگشت. رفتار حیدر تعظیم شعائرالله بود و نشانه تقوای قلبش!ولی پلیس سعودی از چه چیزی ترسیده بود! پیام اخلاقی رجز خوانی حیدر سلیم چیزی نبود جز اینکه این جا همه منتظر موعود امتند حتی دشمنانش... آن هم همینقدر جدی!حتی جدی تر از آن هایی که صبح و شب دعای فرجش را می خوانند. علی ای حال خوش بحال حیدر سلیم که منظورش را رساند وخاطرش نرفت جایی.... @AFKAREHOWZAVI
. ✍🏻 محبوبه میرزایی سرزمین من پسر پتو را روی سرش کشید و گفت: «اینجا پناهگاه منه. اینجا سرزمین منه.» مادر آرام خندید. پسر گوشه پتو را کنار زد چشمان درشتش نمایان شد. «مامان! فقط مواظب باش اسراییل بهم حمله نکنه.» مادر ته دلش لرزید. فقط خدا خبرنگار گفت:« آبی نمانده!» او گفت:«حَسبِی الله!» خبر نگار گفت:«دارو نداریم!» او گفت:«حسبی الله!» خبرنگار گفت:«غذا کم است.» باز جواب شنید: «حسبی الله!» خبرنگار فریاد زد: «کودکان خانواده ای برایشان نمانده!» قلبش را چنگ زد بغضش ترکید وباز گفت:«حسبی الله، حسبی الله...» @AFKAREHOWZAVI
🌱« ترازِ شرف» ✍به قلم طیبه فرید عمومهدی المهندس می گفت ما توی بحران به مغز سرد و دل گرم نیاز داریم. این یادداشت را با دل گرم و مغز سرد می نویسم. ما که الحمدلله چشم و دل سیریم! کسی که روی همه دیوارهای سالِ هزار و چهارصد و سه اش پر از یادگاری شده با این حوادث به هم نمی ریزد. وسط جنگ حلوا خیرات نمی کنند! کسی که هر روز شهادت مردم فلسطین را دیده با دیدن تصاویر شهدای امروز توی روحش طوفان نمی شود! داشتم یادداشت غدیر را آماده می کردم. اینکه غدیر جشن دخالت مردم در سیاست است. آگاهی متقابل حکمران و‌ملت از حقوق هم! می خواستم بنویسم توی موکب های غدیر، کرسی نقد از جمهوری اسلامی بگذارید تا جشن هایمان از مناسک بی روح و بی معنا به حقیقت غدیر نزدیک شود! می خواستم بنویسم نمونه واقعی حق شناسی شیعیان ضاحیه اند که با کیلومترها فاصله چشمشان به تهران است ... «اما خب! ما به تغییر تقدیر در سحرهای جمعه عادت داریم.» امروز اسرائیل بی شرف هم مسئول جمهوری اسلامی را زد و هم شهروندش را! انگار او هم با همه خباثتی که دارد درک دقیقی از ماهیت غدیر پیدا کرده! این حقیقت حکمرانی در غدیرِ تراز است! مردم و مسئولین شریک غم و شادی همند. ما نقد داریم! ما گاهی حالمان از چیزهایی که «می بینم» بد می شود! از نشستن سر میز با نسناس ها... اما با اتفاق سحر امروز غدیر امسالمان به حقیقت خودش نزدیک شد! مسئولین جمهوری اسلامی پیشمرگ های مردمِ انقلاب اسلامی اند! فرماندهان و دانشمندان و مردمی که سحر امروز به شهادت رسیدند تراز غدیری که قرار بود صرفا یک کارناوال شادی بی روح باشد را بالا بردند. بدیهی است باشرف زندگی کردن هزینه دارد. https://eitaa.com/tayebefarid
🌱«بارِ امانت» ✍به قلم طیبه فرید برادرم که رکاب زدن یاد گرفت بابام چرخ های کمکی عقب دوچرخه اش را باز کرد.‌ روزهای اول لت و لو می رفت. می خورد زمین و سر کاسه زانویش زخم‌ و زیل می شد اما فهمیده بود عقبگردی در کار نیست و این راه را هر جوری شده باید برود وگرنه باید عطای دوچرخه را به لقایش ببخشد. این خاطره یک گوشه از ذهنم مانده بود. خاطره های کوچک عادت دارند یک روز و سر یک بزنگاهی که احتمالش را نمی دهی سرباز کنند. داشتیم آماده جشن می شدیم. من با دست های خودم کلوچه های بهار نارنج را به عشق آقاجان امیرالمومنین چیدم توی جعبه های فلزی. عیدی نوه ها را کادو گرفتم. برای پسرها ماشین و برای دخترها ماگِ گنجشک دار. داشتم محتوا آماده می کردم که از واقعیت های غدیر برایشان بگویم. که عیدمان از لفظ عبور کند و به معنای غدیر برسد. از خوشحالی تند تند رکاب می زدم. توی بیشتر خانه های ایرانی همین اتفاق داشت می افتاد! اما اراده خدا با اراده ما فرق داشت. بدون اینکه خودمان بفهمیم وقتش رسیده بود که چرخ های کمکی مان باز شود. همه آدم های عاقل دنیا به قهرمان های ملی شان عشق دارند. تعلق خاطر دارند. پشت گرمند... بدون اینکه فهمیده باشیم وقتش رسیده بود!خدا سحر صبح جمعه چرخ های کمکی مان را باز کرد و گفت حالا رکاب بزن ، رکاب بزن.... اذان صبح عید که بلند شد جای خالی آدم هایی که محبتشان به دل و جگرم چسبیده بود درد می کرد اما من با آدم دیروز فرق داشتم. آدم گاهی ظرف چند ساعت قد می کشد! سحر داغ می نشانند توی دلش اما شب از هیجان حماسه پاهایش روی زمین بند نمی شود. ما به خودمان باشد می خواهیم الی الابد با کمکی رکاب بزنیم ، اما خدا بار امانت را می خواهد بگذارد پشت دوچرخه هایمان. تمثیل ها و خاطره ها نشانه اند که ما سوء تفاهم مان نشود که «عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم». @AFKAREHOWZAVI
🌱«اللهم سدد رمیهم» ✍به قلم طیبه فرید روی دیوار مسجد روبروی راسته شیشه فروش های خیابان شیشه گری، عکس حاج قاسم و سنوار و سید حسن و ابوحمزه شانه به شانه هم نصب شده بود. عین کارت های عروس که اسم و فامیل عروس و داماد را ضربدری می نویسند که یعنی ما با هم فامیل شدیم و پیوند دو خانواده خیلی محکم شده، شعار حزب الله را زیر عکس ابو حمزه و شعار طوفان الاقصی را بالای عکس سید حسن نوشته بودند و من وسط نمازم همه اش به این فکر می کردم که یعنی چقدر فلسطینی ها شبیه بچه های مسجد شیشه گری فکر می کنند؟ نکند این ها همه جاده یکطرفه باشد! یعنی چقدر این «ما با شما فامیلیم» حس و حال دو طرفه ای هست؟ امروز فیلم های ستاره باران دیشبِ اراضی اشغالی را دیدم. توی تاریکی وقتی موشک های حسن تهرانی مقدم با سوختی که اراده مردم ایران بود از آسمان غزه رد می شد صدای کودک فلسطینی را شنیدم که دعا می کرد «اللهم سدد رمیهم» یک چیزی توی این مایه ها که خدایا آن ها را به اهدافشان هدایت کن! خودش نمی دانست اما ایمان او داشت در ایمان من ضرب می شد! عین شعارهای روی دیوار مسجد روبروی راسته شیشه فروش ها. راستی راستی کدام کنفرانس تقریب مذاهبی کدام تئوری فقیهانه درباب وحدت می توانست اینقدر دل ها را به هم نزدیک کند که جهاد و مبارزه؟ این لحظه ها ، لحظه های ضرب این دو عبارت در هم است :«دل ها متعلق به خداست» و «جهاد عزت اسلام است». @AFKAREHOWZAVI
🌱بوقار زینب و تبیینها لبیک ביראת כבוד של זיינב ובבהירותה כלפי בק https://eitaa.com/tayebefarid @AFKAREHOWZAVI
پیام تقدیر و تشکر خانم دکتر برقعی مدیر ارجمند جامعه الزهرا از خانم سحر امامی مجری برنامه در شبکه خبر دختر نازنینم،سرکار خانم سحر امامی مجری پرتلاش و شجاع شبکه خبر سلام و درود بی‌پایان و سپاس فراوان نثار شما بانوی گرانقدر که در لحظات سخت و بحرانی حملهٔ رژیم صهیونیستی به ساختمان شیشه ای، با شهامت و استواری کم‌نظیر، در برابر چشم میلیون‌ها بیننده، نماد ، حرفه‌گرایی و تداوم رسالت رسانه‌ای بودید.ایستادگی شما در استودیوی خبر، نه‌تنها یک اقدام حرفه‌ای، بلکه درس وفاداری به آرمان‌های میهن و مسئولیت اجتماعی بود. این روحیهٔ قهرمانانه، الگویی درخشان برای همهٔ زنان و مردان این سرزمین است، به‌ویژه بانوانی که در عرصه‌های حساس، با اقتدار و آگاهی، نقش‌آفرینی می‌کنند.برای این روحیه تعهد،صلابت، شجاعت و اقتدار و حفظ صحنه تا آخرین ثانیه ها به شما و که در دامان او تربیت شده اید؛تبریک می‌گویم. دعای ما در جامعه الزهرا بدرقه راه شما و همه پرچمداران ولایی و انقلابی رسانه ملی که در این لحظه های سخت، با مخابره درست اخبار،رشادت های پیروزمندانه سربازان انقلاب را به گوش مردم می‌رسانند. سیده زهره برقعی مدیر جامعه‌الزهرا ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
🌱«روز ششم جنگ» ✍به قلم طیبه فرید امروز مهمان برنامه زنده تلویزیونی بودم. رفتم به مردم گفتم جمعیت اسرائیل زور بزند هشت میلیون نفر است. مساحت کل سرزمین های اشغالی یک ششم استان فارس است. سوخت قرضی برای جنگنده اش می گیرد و ذخایر موشکی اش دوازده روز دیگر تمام است. اصلا آمریکا هم بیاید تنگِ دلش! قبول... مثلاً بعد از طوفان الاقصی حمایت های آمریکا چه گرهی از بدبختی های اسرائیل باز کرده که حالا بکند؟ یک غزه بی آب و نانِ یک لا قبا را چاره نکرد! رفتم بگویم این ها را بشنوید و یک بار دیگر جنگ را با خودتان مرور کنید. رفتم بگویم درست است برد موشک‌هایمان بالاست. فتاح و سجیل و خرمشهر داریم ، پدافند مان جانانه پای کار ایستاده اما حواسمان باشد ابزار همیشه چاکر ایمان است! نه راه نجات. همه حرف من همین بود«ما هر جا پیروز شدیم قبلش پای ایمانمان ایستادیم.» @AFKAREHOWZAVI
🌱«روز هفتم جنگ» ✍به قلم طیبه فرید امروز هفتمین روز جنگ است. کله صبح وقتی صدای تَتَق توتوق پدافند شیفتش را با صدای چریک‌چریک گنجشک ها عوض کرد، اولین چیزی که به ذهنم رسید قیافه سه هزار توریست بخت برگشته خارجی بود که توی اراضی مخروبه اشغالی گیر کردند و نه راه پس دارند و نه راه پیش! به جز توریست ها اسرائیل شهروند هایش را گروگان گرفته ذخایر موشکی اش دارد گُتره ای تَه می کشد.‌ الان بهترین موقعیت برای طرح‌ قصه نخ نمای «صلح» است. تا تجدید قوا کند! حالا که ایران دست برتر میدان است ... به قول مختار «تزویر به شما امان می‌دهد تا مقاومت‌تان را بشکند.پس از غلبه شک نکنید گردن‌تان را خواهد شکست» @AFKAREHOWZAVI
🏴«از دوست به یادگار دردی دارم» 🖋️به قلم طیبه فرید 🌱برای تلاقی دو زاویه دیدِ امام و مأمومِ عاشق، تصویری عمیق تر از این عکسِ آقا و حاج محمود آقای کریمی پیدا نکردم! نه اینکه نبوده! عکس گفت و گوی امام و حضرت زینب در تاریکی خیمه های شب عاشورای سال شصت و یک هجری به ما نرسیده. ما مأموم های درجه یکی نیستیم اما می دانیم دلتنگی این چند روزه امت برای امام ذرات شکسته شده و کوچک شده محبت حضرت زینب بود به امام حسین.گویا ذرات محبتشان را در وجود امت ریخته اند که هم بی نصیب نمانند و هم زیر سنگینی غمش جان نسپارند. دیشب وقتی پرده های حسینیه امام کنار رفت و آقا پا به میدان گذاشت ، وقتی خون توی رگ آدم‌ها شروع به غلیان کرد در و دیوار حسینیه امام برای حضرت زینب به سر می زد... @AFKAREHOWZAVI