#نیم_ساعت_خواندن
#واو
#یک_تیکه_نور
ناریان مرناریان راطالب اند
نوریان مرنوریان راجاذب اند
#فتحاللهی
#990910
قرائتهای مرحوم مصطفی اسماعیل هم یکی از منابع الهامدهی به بنده هستند. بسیار عالیاند.
وقتی آنقدر خوب بنویسید...حتی ویراستار کتاب هم دستی در نوع نوشته تان نمی برد... و حتی کارشناس سختگیر سوره...
فقط خوب بنویسید.
هر نویسنده ای مخاطب خودش را دارد...ولو ما انتقاد داشته باشیم به قلمش...
وقتی 5 کار از شما منتشر شد دیگر فروش بقیه اش تضمینی است...
رهش در رونمایی اش 4 تا چاپ اش تمام شد... و در عرض یک یا دوماه 12 تا چاپش رفت...
البته من چاپ اولش را دارم😎
سلیقه بی قاعده است.
جهان داستانی و ظرفیت های امکانی قاعده دارد.
اگر منظورتان از سلیقه، جوشش های عمیق دنیای زیسته ی نویسنده است، پس اختلاف نظر ما دعوای عنب و انگور است
خواننده همان نویسنده است
در شکلی دیگر.
اولین خواننده هر اثری خود نویسنده ان است.
نه دیگه اقای واقفی امکان ندارد یک اثر بلا استثناء همه ان را تایید کنند.
اثر من رو ممکنه ۸۰ نفر تعریف کنند
۲۰ نفر بگوید این خزئبلات چیه
برعکسش البته بیشتر صادقه
۲۰ نفر تایید کنند و ۸۰نفر بگن چرندیاته
ببینید هر نویسنده ای مخاطب خودش را دارد.
ولو اول کتابش بنویسد تقدیم به استقلالی های عزیز و پرسپولیسی های ... یا مثلا خودش را از یک گروه سیاسی بداند و ...
نوع قلم نویسنده علاقه مندانی دارد.
یک جور دیگر بگویم...
قرآن که نازل میشد مشرکان درجه یک یواشکی گوش می کردندش...یعنی کلام را دوست داشتند و لی نازل کننده و رسولش را نه...
نوع قلم شما اگر خوب باشد مخاطب خودش را دارد...فقط خوب بنویسید. در هر ژانری می نویسید خوب بنویسید. قواعد آن ژانر را بفهمید و ارتقا اش دهید.
خواهید دید که همان انتشاراتی ورشکسته هم شده کارتان را چاپ میکند و بعد به قهقرا می رود فقط بزاررررید برود او.
برای نوشتن یک کتاب همینطوره
قطعا توصیفات نو و جدید باید باشد
متاسفانه مخاطب مجازی براش فهمش سنگینه
گعده چیه؟
باید برای گعده پاورقی بزنم🤦♀️
ما گفتیم کلاس بذارید برامون زیرش در رفتید
این نکته ی خیلی خوبی بود
اصلا عمیق بر وجودم نشست.
تلنگری بود که تاحالا نشنیده بودم
اثر ارزشی و انقلابی باید وام دار قران باشد.
ما از سبک کلاسیک تقلید میکنیم
عجب نکته ای✅
اقای ابراهیمی دنبال تاثیر منشاء غربی رمان بودید این هم روشش
کلا میشود طرحی نو در انداخت در ادبیات
آقا من خیلی هیجان زده شدم.
قابل توصیف نیست. شاید برای شما یه جمله ی معمولی بود اما برای من دنیایی به روم گشود
#باغ_انار
#توصیف
#قرآن
🔻نشانی باغ انار
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
🔻نمایشگاه باغ
@anarstory
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
قرائتهای مرحوم مصطفی اسماعیل هم یکی از منابع الهامدهی به بنده هستند. بسیار عالیاند. وقتی آنقدر
حاصل مکالمه سه چهار تا باغبان....شده سیال ذهن...شبیه دری وری های ذهنی...ولی جالب شده.
البته از شدت ذوق زدگی یک تلفات دادیم.
و اینکه یک بخش دیگرش جا مانده می روم بیارمش.
بخوانیدش.
بنده به شخصه اولین باری که فهمیدم سوره والعادیات چه گنجی است مربوط است به اولین برخورد جدی ام با اسب.
شبی در بزرگترین پارک یزد(پارک کوهستان) نمایشی اجرا شد و رفیق ما مسئول اسب ها بود و بنده ها به عنوان افسار کش کمکش می کردم. شبی نسبتا سرد و پاییزی و پر از باد های عجیب که حتی خانه اسب ها را باد جابه جا می کرد. خانه ای از میله های فولادی که رویش را برزنت کشیده بودند.
...
خلاصه اش کنم.
باد شدیدی آمد و هادی دهانه اسب را به من سپرد. افسار نداشت فقط کله گی داشت. و یک بند پلاستیک برای بسته های بزرگ مقوایی که پست ازش استفاده میکند. نوارهای باریک دو سانتی از جنس پلاستیک ضخیم. یکدفعه رعد برق زد اسب از شدت ترس سرش را آورد پایین. قدش دو برابر من بود. یک غولی بود. چشمانش از ترس دودو میزد. رعد و برق دوم که زد توی آن تاریکی فقط چشمانش را تنگ شده بود. سرش را کشید. کف دستم را خراشید...حرکت دوم اگر ولش نکرده بودم هم دستم کنده میشد و هم نمی دانم چه میشد. مثل گلوله از تفنگ در رفت...هادی داد می زد. من بهت زده بودم.
اسب با نعل تازه انگار روی هوا پرواز می کرد. وقتی پایش به سنگهای روی زمین می خورد تا شش هفت متر از زیر سم اش جرقه می زد. انگار یک ماشین جنگی دارد حرکت میکرد....
حالا بروید سوره والعادیات را بخوانید...کولاک است. کسی که تجربه زیستی با اسب دارد می فهمد چه می گویم و من تابه حال رمانی نخواندم که آن روز صبح و جنگ امیر المومنین علیه السلام را توصیف کند...
پووووففف....فکر کن علی سوار اون اسب بوده....هوووووووف...اصلا دارم روی فضا سیر می کنم.
بروید بروید بخوانید...
#خواندن
#قرآن
@anarstory
هدایت شده از ❄مهنوش
هرچه می نویسید توی قواعد خودش باید خوب باشد.
زرشک پلو اگر یک قاشق نمک اضافه داشته باشد بد است..
ماست و خیار اگر گردو و خیار و ماست اش میزان باشد عالی است ...
مهم خوب نوشتن است...
تجربه هزار ساله است...آویزه گوشتان کنید... 🌶
#نوشتن
#باغ_انار
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
@anarstory
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
داستان بازی ساموراست از زبان درخت۳ #داوود @Amanitatrees
کانال بازی سازی مان...
خدایا.......خداوند عالمیان به استاد برگ، و تمام اساتید باغ انار، لبخند شهید سردار سلیمانی را، بار دیگر از جایگاه ویژه ی نزد خودت، به زندگی ایشان عطا بفرما. و نیت خوب ایشان را ختم به زیارت کربلا بفرما.
#مونودعا
هدایت شده از حسین ابراهیمی
الیوم انجام #تمرین53 بر هر مؤمن و مؤمنهای از نان شب واجبتر شد تا هرچه حضرتش بخواهد.
عزیزان تا سه روز دیگر این تمرین را انجام دهند. حتمنِ حتمنِ حتمن.
هدایت شده از حسین ابراهیمی
نمونههایی از جابهجایی فعل و فاعل در داستان معاصر:
دید که ته سیگار را جویده است. تف کرد. سر میدان مجسمه، آهنگ ملایمی حواسش را گرفت. کسی می خواند. آرام و خسته و زنانه. به دور و بر نگاه کرد. در کوچکی دید، زرد و سیاه. . .
احمد محمود/ سه دیدار
تازه اگر يک روز خودم هم دکتر خوبی بشوم و بخواهم اين درد را درمان کنم تا آن روز پايی باقی نمانده است. خدا لعنت کند آن رطوبت را. چند روزی بود که درد نمیکرد. چقدر راحت بودم. فکر کردم هوای خشک اینجا کار خودش را کرده، اما حالا فکر میکنم تغيير فضا راه علاج درد نيست. درد را بايد از ريشه کند و اين طور حرفها...
نادر ابراهیمی / باد باد مهرگان
درویشی که پردۀ شمایل را به دیوار آویخته بود، زبناش از صدا باز ماند؛ چه که تماشاگرانش همه چشم از پرده و گوش از صداش واگرفتند، سر به سوی اسب سیاه و دختر گرداندند و گوش فرادادند به درقدرق باوقار سم اسب بر سنگفرش خیابان، که پردهدار نفیر از سینه برکشید...
محمود دولتآبادی
کدخدا که از خانه بیرون آمد، پاپاخ، سگ اربابی، از روی دیوار باغ شروع کرد به وق وق و پرید توی کوچه...
غلامحسین ساعدی/ عزاداران بیل
... پس اگر شب نیمه شعبان در جشن سالروز ولادت امام زمان شرکت کردم، صرفاً به دلیل اعتقادات و باورهای شخصیام بوده نه برای یافتن سوژه و نوشتن قصه و داستان.
کمی دیرتر/ سیدمهدی شجاعی
پاترول زرشکی با حاشیۀ طلایی از پیلوت بیرون آمد. عبدالفرحان زودترن شسته بود جلو. شیدا و سعید نشستند عقب. راننده رفت سمت جنوب و وارد بزرگراه صدر شد.
بر سنگفرش خیس شانزهلیزه / مولود قضات
و .... و ......
بسیار است.
@ANARSTORY