فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما گفتیم رژیم صهیونیستی ۲۵ سال دیگر را نمیبیند، خودشان عجله کردند و زودتر میخواهند بروند
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
#ترور
#اسماعیل_هنیة
@anarstory
ای مردم فلسطین، ما ابراهیم از دست دادیم و شما اسماعیل. و خداوند بهتر میداند. وعده خدا بهزودی محقق خواهد شد انشاءالله.
#اسماعیل_هنیة
#ترور
#آزادی_فلسطین
#نابودی_اسراییل
@anarstory
داغ ابراهیم بر دل ماند و اسماعیل رفت...
یک خبر تسکین این درد است: "اسرائیل رفت!"
#اسماعیل_هنیه
📢 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه:
خونخواهی مهمان عزیزمان را وظیفه خود میدانیم
رژیم صهیونیستی زمینه مجازات سخت را برای خود فراهم ساخت
🔹️در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی ضمن تسلیت شهادت این رهبر شجاع و مجاهد برجسته به امت اسلامی و جبهه مقاومت و ملت سرافراز فلسطین تاکید کردند: رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست با این اقدام زمینهی مجازات سختی را برای خود فراهم ساخت و خونخواهی او را که در حریم جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید، وظیفه خود میدانیم.
✏️ متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
✏️ بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ملت عزیز ایران!
✏️ رهبر شجاع و مجاهد برجستهی فلسطینی جناب آقای اسماعیل هنیه در سحرگاه امروز به لقاءالله پیوست و جبههی عظیم مقاومت عزادار شد. رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست، میهمان عزیز ما را در خانهی ما به شهادت رسانید و ما را داغدار کرد، ولی زمینهی مجازاتی سخت برای خود را نیز فراهم ساخت.
✏️ شهید هنیه سالها جان گرامیاش را در میدان مبارزهئی شرافتمندانه بر سردست گرفته و آمادهی شهادت بود، و فرزندان و کسان خود را در این راه تقدیم کرده بود. او از شهید شدن در راه خدا و نجات بندگان خدا باک نداشت، ولی ما در این حادثهی تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، خونخواهی او را وظیفهی خود میدانیم.
✏️ اینجانب به امت اسلامی، به جبهه مقاومت، به ملت شجاع و سرافراز فلسطین و بالخصوص به خاندان و بازماندگان شهید هنیه و یکی از همراهانش که با وی به شهادت رسیده است، تسلیت عرض می کنم و علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.
سید علی خامنهای
۱۰ مرداد ۱۴۰۳ مصادف با ۲۵ محرم ۱۴۴۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
18.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 سخنان منتشر نشده شهید اسماعیل هنیه در دیدار با رهبر انقلاب در فروردین ماه امسال:
حداقل ۶۰ نفر از اعضای خانوده ما در جنگ غزه شهید شدند.
💻 Farsi.Khamenei.ir
📝 #یادداشت_هفته | با «صحیفهی سجادیه» مأنوس شوید
🔹زندگی امام سجّاد علیهالسلام یکی از مهمترین نقطههای عطف در تاریخ اسلام است؛ دورانی که بهواقع یک پیچ تاریخی بزرگی به شمار میرفت. شناخت این دوران و آثار این امام عزیز یکی از مهمترین وظایف شیعیان است. یکی از آثار امام سجّاد علیهالسلام در این دوران، صحیفهی مبارکهی سجّادیّه است. تمام علما و بزرگان اسلامی، بهویژه حضرت امام خمینی رحمهالله و حضرت آیتالله خامنهای، به اُنس با این کتاب مهم توصیهی اکید نمودهاند. به مناسبت ایّام ماه محرّم و شهادت امام سجّاد علیهالسلام، خطّ حزبالله در یادداشتی ضرورتِ اُنس با صحیفهی سجّادیّه و تدبّر در آن را مبتنی بر بیانات رهبر انقلاب تبیین مینماید.
🔹صحیفهی سجّادیّه یکی از آثار مکتوب ائمّه علیهمالسلام است که در میان علما و بزرگان به «اُختالقرآن»، «انجیل اهلبیت علیهمالسلام» و «زبور آل محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم» مشهور است. صحیفهی سجّادیّه را میتوان اوّلین کتاب از قرن اوّل و دوّم هجری به شمار آورد. برای اینکه جایگاه صحیفهی سجّادیّه را در تمدّنسازی اسلامی درک کنیم باید به فضای فکری و فرهنگی عصر امام سجّاد علیهالسلام توجّه کنیم. دوران زندگانی و امامت امام سجّاد علیهالسلام یکی از دورانهای حسّاس تاریخ اسلام است.
🔹انحطاط و فساد اخلاق مردم؛ سبب فاجعهی کربلا
🔹امام سجّاد علیهالسلام، بعد از حماسهآفرینی و خطبههای آتشین دوران اسارت، در مدینه حضور داشتند. در آن دوران «بخش مهمّی از مشکلات اساسی دنیای اسلام که به فاجعهی کربلا انجامید، ناشی از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامی برخوردار بودند، یزید و ابنزیاد و عمر سعد و دیگران نمیتوانستند آن فاجعه را بیافرینند. اگر مردم آنطور پست نشده بودند، آنطور به خاک نچسبیده بودند، آنطور از آرمانها دور نشده بودند و رذایل بر آنها حاکم نمیبود، ممکن نبود حکومتها ــ ولو فاسد باشند، ولو بیدین و جائر باشند ــ بتوانند مردم را به ایجاد چنان فاجعهی عظیمی، یعنی کشتن پسر پیغمبر و پسر فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها وادار کنند. مگر این شوخی است؟ یک ملّت وقتی منشأ همهی مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود؛ این را امام سجّاد علیهالسلام در چهرهی جامعهی اسلامی تفحّص کرد و کمر بست به اینکه این چهره را از این زشتی پاک کند و اخلاق را نیکو گرداند. لذا دعای «مکارمالاخلاق» دعا است، امّا درس است؛ صحیفهی سجّادیّه دعا است، امّا درس است.» ۱۳۷۲/۰۴/۲۳
🔍 ادامه را بخوانید👇
khl.ink/f/57139
#آرامشدرون_طوفانبرون♡
#پارت27
با خوردن تیر به شانهی مرد انگار شوکی هم به بقیه وارد شد. بچهها سریع نشستند که اگر تیر دیگری خواست برخورد کند از روی سرشان رد شود! یک نفر که لباس و شنل سیاهی به تن و نقابی هم به چشم داشت از بالای سراشیبی خودنمایی کرد.
مردی که تیر خورده بود از جایش به سختی بلند شد و دستور عقب نشینی داد بعد لابهلای بوتهها و درختان جنگل گم شد.
بچهها همینطور که دستانشان بسته بود با وحشت به اطرافشان نگاه میکردند و گهگاهی نگاههایی هم بینشان رد و بدل میشد. سرانجام فردی که شنل سیاه به تن داشت از بالای سراشیبی با حرکتی شگفتآور و تحسینآمیز پایین جست و روبهروی ماجراجویان ایستاد. جثهاش از آنچه که بر بالای سراشیبی نشان میداد، کوچکتر بود...
-«سِن کیم سین؟!»
-«ما زبون شما رو بلد نیستیم!»
وقتی این را مهندس گفت، فرد شنل پوش نقابش را کنار زد و این دفعه گفت:«شما از ایران اومدید؟!»
همگی از صحبت کردنش تعجب کردند و از همه بیشتر از چهرهاش تعجب کردند! چرا که او یک دختر بود!
اما دخترک شنلپوش در آن لحظه به هیچچیز اهمیتی نمیداد و همانطور به بچهها خیره شده بود. احف با تردید بلهای گفت و با نگاههای دیگران، بقیهی حرفش را خورد چرا که قرار بود به هیچ کدام از افراد غریبه اطلاعاتی ندهند. اما دخترک شنل پوش با گرفتن تاییدیه حلقههای اشک درون چشمانش را پنهان و دوباره نقابش را به صورت زد.
با اشارهی انگشتش افراد او هم از لابهلای شاخه و برگها بیرون آمدند و ماجراجویان داستان ما را همانطور دست بسته به سمتی که نامشخص بود هدایت کردند. در مسیری که در آن پا میگذاشتند، هیچکس هیچ حرفی نمیزد. همهی آنها در فکر تقدیر دخترک بودند که چگونه اینجا بود و اینجا چکاری انجام میداد. پس از مدتی پیادهروی به درهای کم عمق رسیدند و در مسیر سراشیبی دیگری که شبیه پله بود و به پایین دره راه داشت حرکت کردند. هرچه بیشتر به سمت پایین پیش میرفتند، فضا تاریکتر و تعداد مشعلهای شعلهور بیشتر میشد. به سطح زمین که رسیدند، دخترک چیزی در گوش مردی که کنارش ایستاده بود زمزمه کرد. مرد با اشاره به افرادش فهماند که دستانشان را باز کند. بعد از باز شدن دستهایشان رجینا بلافاصله مچ دستانش مالش داد و با اخم به آنها خیره شد. افراح دست به کمر ایستاد و خیلی راحت کلمات درون ذهنش را به زبان آورد:«نمیخواین توضیح بدین که چرا ما رو آوردین اینجا؟!»
دخترک شنلپوش از حرفهایش سردرگم شد و جواب داد:«باید میذاشتم ببرنتون؟!» شهبانو خواست حرفی بزند که سید مانع ایجاد سوءتفاهم شد و گفت:«اگه آدمهای خوبی هستین ما نیت شمارو برای نجات دادنمون درک میکنیم؛ اما باید بگم اشتباه کردین!»
اخمهای دخترک در هم رفت و منتظر ادامهی توضیحات ماند.
-«ما باید میرفتیم پیش رئیسشون!» این را طهورا گفت که صدایش با کمی لرزش همراه بود. دخترک دوباره پرسید:«چرا؟!»
دیگر صحبتی ادامه نیافت چرا که بحث اعتماد بسیار بحث مهمی بود ولی از آنجا که قضیه طور دیگری نشان میداد و انگار که این گروه با گروه دیگر رابطهی خوبی نداشت؛ شفق جلو آمد و گفت:«استادمون و بقیهی دوستانمون تو اردوگاهشون گیر افتادن ما باید نجاتشون بدیم.»
چهرهی دخترک رنگ عوض کرد و خواست چیزی بگوید که با آمدن یکی از افرادش ساکت شد. دختر لاغر دیگری که ظاهرش کمی با آن یکی فرق داشت در گوش دخترک چیزهایی گفت.
-«افرادم شمارو تا زمان شام به جایی راهنمایی میکنن لطفا منتظر بمونید» بعد بدون اینکه منتظر دریافت پاسخی باشد، محل مورد نظر را ترک کرد.
#نقدونظر؟🤓🌱
#t_y