eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
871 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
این را همیشه به یاد داشته باشید که به جای توصیف مستقیم حالت شخصیت مثل ترس، نگرانی، غم و شادی و... به جای استفاده از این کلمات، به طور غیرمستقیم، از جملاتیاستفاده کنید که غم و یا حالات دیگر شخص را نشان دهد. به فرض هرگز ننویسید «آن مرد بسیار بسیار غمگین بود.» بلکه با توصیف چهره، نگاه و فیزیک بدن او و... این غم پنهان در وجود شخص را توصیف کنید. «مرد در خود جمع شده بود و توجهی به اطراف نداشت. دلش به اندازه پرواز تمام پرنده ها گرفته بود. دوست داشت اشک بریزد ولی مبهوت و افسرده در خود فرو رفته بود.» از سویی دیگر سعی کنید همیشه از توصیفات تازه و غیرتکراری استفاده کنید و این آسان به دست نمی آید مگر اینکه با یاری از تخیل و تفکر خویش توصیفاتی بسازید که مختص خودتان است و قبلاً کس دیگری از آن یاد نکرده است. راه دیگر تصویرسازی و توصیفات زیبا، استفاده از مفهوم سوم است. به فرض اگر می خواهید شخصی را به گل تشبیه کنید باید چنان ماهر باشید که مخاطب به مفهوم برتر جمال و کمال که حرف سوم شماست پی ببرد و بتواند در ذهن خویش تصویر زیبایی بسازد. پس توصیفی که خیال خواننده را برانگیزاند و او را به توصیفات زیباتر دیگر برساند، بهترین و خیال انگیزترین توصیف خواهد بود. در ضمن سعی کنید توصیفات را هرگز در یک جا انباشته نکنید، بلکه آن را به فراخور مطلب در طول داستان پخش کنید. تصادف اگر اتفاقی بدون خواست و تصمیم شخصیت در داستان رخ دهد، به آن تصادف داستانی می گوییم. به فرض شخصی که یک مشکل اداری دارد بعد از چند بار رفتن و آمدن، متوجه شود که رئیس اداره دوست قدیمی او است و ناگهان مسیر داستان و تلاش شخصیت تغییر یافته و جناب رئیس همه مشکلات را حل کند. این را همیشه به خاطر داشته باشید که فقط وقتی می توان از تصادف استفاده کرد که به ضرر شخصیت داستان تمام شود و نه به نفع او. به طور مثال، اگر این رئیس، دوست قدیمی از آب در بیاید و مثلاً به واسطه یک کینه دیرینه، به جای خدمت، بدتر مشکل شخص اصلی را پیچیده تر کند، آن وقت ماجرا جالب می شود، چون در این حالت تصادف باعث پیچیدگی بیشتر و ایجاد حوادث دیگر شده، داستان را جذابتر کرده و خواننده را دنبال خود می کشد، ولی اگر این دوست قدیمی به راحتی پیدایش می شد و مشکل شخصیت را حل می کرد، آن وقت خواننده خواهد گفت: پیداست که نویسنده خلاقیتش تمام شده و راه دیگری جز این به ذهنش نرسیده است. همین طور است در فیلمها و یا داستانهایی که در وسط بیابان، شخصیت در اوج ناامیدی، ناگهان شخصی یا چیزی را می یابد که به او کمک کند. در چنین مواقعی مخاطب فقط می گوید نویسنده یا کارگردان چنین تصادفی را ایجاد کرده، و گرنه امکان ندارد ناگهان آن اتفاق بیفتد و همه چیز به خوبی و خوشی پایان یابد و داستان گره گشایی شود. حادثه اندیشه اصلی داستان، حادثه عمده داستان را ایجاد می کند. نویسنده به واسطه حوادث کوچک و بزرگی که خلق می کند، باعث ایجاد انتظار در خواننده شده و در انتها داستان را در اوج خود، که مهمترین حادثه است به پایان می برد. حوادث به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم می شوند. حوادث اصلی، حوادثی هستند که وجودشان برای طرح داستان ضروری است. این حوادث، همان رشته وقایعی هستند که در فکر نویسنده، به هم گره خورده و بر روی هم، طرح داستان را بوجود می آورند. در عوض حوادث فرعی، وقایعی هستند که نویسنده به یاری آنها طرح داستانش را گسترش می دهد. این حوادث به وقایع اصلی متصل است و به توصیف اشخاص و محیط داستان و در کل توصیف عملی، کمک می کند، ولی حذف آنها تغییر عمده ای در داستان ایجاد نخواهد کرد. باید حوادث طوری بیان شوند که خواننده آنها را باور کند و برای این کار حتما باید نویسنده با اطلاعات کافی در مورد اشخاص و محیط داستان، قدم جلو بگذارد. اگر حوادث اصلی بر پایه هایی منطقی استوار نباشد و رابطه علت و معلولی حوادث در آن دیده نشود، طرح دچار کمبود شده و حوادث غیر واقعی و داستان پر از ضعف می شود. نویسنده می تواند با ایجاد حوادث و اتفاقات کوچک و بزرگ برای شخصیتها، داستان را پیش ببرد. او می تواند با بیان یک حقیقت، کنجکاوی خواننده را برانگیزاند و پایه حادثه اصلی را بریزد، سپس با حوادث دیگری شخصیت اصلی را توصیف کرده و او را در کنار دیگر اشخاص نشان دهد. بعد با وقایع کوچکتری اطلاعات دیگری را به خواننده بدهد و حتی به خوبی محیط داستان را برای خواننده خلق کند، تا او بدون توضیح و توصیف مستقیم، در جریان کار قرار بگیرد. @anarstory
📌 «5 اثر برتر داستانی از نظر اعضای گروه» 📌 1) ⭐️ نخل و نارنج (وحید یامین پور) 4️⃣ رای 2) من زنده ام (خاطرات معصومه آباد) 3️⃣ رای 3) من او (رضا امیرخانی) 3️⃣ رای 4) دعبل و زلفا (مظفّر سالاری) 3️⃣ رای 5) شازده کوچولو (آنتوان دوسنت اگزوپری) 3️⃣ رای
دوستان لطفا 5 اثر داستانی که دوست داشتند رو نام ببرند. با ذکر نام نویسنده.
آیا کتابی خوانده اید که آرزو داشته باشید مثل آن را بنویسید؟
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
درختان عزیز همین الان مزه ای که در دهانتان دارید توصیف کنید. در چند خط...
درختان توجه! مردی عصبانی را توصیف کنید.
روزی که از شب تا صبح با چشمانی خیس بیدار بوده اید را توصیف کنید. اگر نداشته اید خلق کنید.
چشمان بی رمقم را که خون می باریدند پاک کردم. این جمله را ویرایش کنید.
چهارزانو نشست کمی خودش را رو به جلو کشید ، دستش را دراز کرد و استکان چای را از جلوی پایش برداشت وبه پیشانی اش چسباند . وقتی پیشانی اش داغ شد لبخندی بر لب نشاند و با خود گفت آخیش چه آرامشی ، خانه مادر ، چای داغ ، بوی آبگوشت و لیمو عمانی و دیدن اهالی خانه بهترین داروی سردرد است با شنیدن صدای مادر استکان را از پیشانی فاصله داد و به صورت مادر نگریست، چشمانش را ریز کرد ‌ مادر دوباره تکرار کرد چه خوب شد دست زن و بچت رو گرفتی و آوردی اینجا خسته شدن تو خونه سرش را بلند کرد نگاهی از پنجره کنار دستش به حیاط انداخت پسرانش سخت با کودکان فامیل مشغول بازی بودند ‌، با خود گفت خداروشکر سرشان با هم گرمه منم چند دقیقه آرامش دارم استکان چای را به لبانش نزدیک کرد چشمانش را با آرامش بست لبانش را از هم فاصله داد ‌ ناگهان چیزی محکم به دستش برخورد کرد چشمانش را تاا آخر باز کرد و به توپ پلاستیکی کنار دستش خیره شد ، سوراخ دماغش تند باز بسته میشد چاقوی میوه خپری کنار دستش را برداشت و محکم در شکم توپ فرو کرد و با خشم از پنجره به حیاط پرتاب کرد و فریاد زد زن بلند شو جمع کن بریم خونه . نگاهی به انتهای بلوزش انداخت و نالید آی سوختم . ...راعی ... فقط لحظه عصبانیت را در سه چهار خط بسط دهید بدون روایت اضافات...حس داخلی شخصیت...حس بیرونی دانای کل...حس همسرش...حس مادرش...حس بچه های توی کوچه...حس آفرینش از عصبانیت یک نفر...
بی حساب به بهشت رفتن چه لذتی دارد؟ لحظه ای که این خبر را به شما می‌دهند توصیف کنید.