eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حامد کاشانی
Kashani-14010118-05Ramazan-Hkashani_Com~1.mp3
13.69M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 سخنرانی کامل 📋 سیر تکوّن عقاید شیعه (جلسه پنجم) ـ 18 فروردین ماه 1401 مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی بضعة الرسول سلام الله عليها ⚠️ بدلیل مشکل فنی، این جلسه از صوت مطلوبی برخوردار نیست 🆔 ble.ir/kashani1395/ 🆔 rubika.ir/kashani1395/ 🆔 eitaa.com/kashani1395/ 🆔 telegram.me/kashani1395/ 🆔 instagram.com/hkashani_com/ 🌐 www.hkashani.com
هدایت شده از حامد کاشانی
Kashani-14010119-06Ramazan-Hkashani_Com.mp3
12.8M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 سخنرانی کامل 📋 سیر تکوّن عقاید شیعه (جلسه ششم) ـ 19 فروردین ماه 1401 مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی بضعة الرسول سلام الله عليها 🆔 ble.ir/kashani1395/ 🆔 rubika.ir/kashani1395/ 🆔 eitaa.com/kashani1395/ 🆔 telegram.me/kashani1395/ 🆔 instagram.com/hkashani_com/ 🌐 www.hkashani.com
👆👆👆 این پیام ها را گذاشتم در کانال باغ صرفا جهت حمایت از درس‌ها و سخنانی که درباره مولایمان علی علیه السلام از زبان حجت‌الاسلام کاشانی بیان شده. امیدوارم توفیق فهم علی و درک علی و پیروی از علی علیه‌السلام به ما داده شود.
8⃣5⃣✔️انسان شبیه کوه یخ است اندکی از آن آشکار است و قسمت اعظم اش پنهان. گذشته شخصیت ها خیلی مهم است. آنها در گذشته شان عقده ها و جراحت هایی دارند که به درد داستان میخورد، به این گذشته پیش داستان می گویند. یعنی آنچه برای پیش از زمان شروع داستان است. اگر در داستان به‌گوشه مهم از پیش داستان اشاره‌ای بکنیم داستان عمق و جذابیت بیشتری پیدا می کند. مثال در رمان قایق راندن به اقیانوس آورده‌ام که پس از سال‌ها یکی از دوستانم به خانه ما می آید و من در بازی شطرنج دوبار او را شکست میدهم، این به ظاهر مهم نیست اما پیش داستان سبب می شود که اهمیت پیدا کند. ✔️من سالها پیش در کشتی، دو بار از او شکست خورده بودم و این سبب عقده‌گشایی ام شده بود او در مسابقات دانشگاه در رشته شطرنج بدون شکست اول شده بود و حالا با کمال تعجب دوباره پی در پی از من شکست می خورد. وقتی طرح داستان را مینویسید دقت کنید که آیا می‌توان برایش پیش داستان در نظر گرفت تا جذاب تر شود. سایت 🌍 www.dastana.ir @zangtafrih_g
🔰 مثل آوینی 🔻 رهبر انقلاب: «کاش کسانی بتوانند مثل شهید این جهاد عظیم مقابله با را روایت کنند؛ همچنان ‌که شهید آوینی توانست جزئیّات جبهه را برای ما روایت بکند و آن را ماندگار کند.» ۱۳۹۹/۰۲/۲۱ 📥 نسخه قابل چاپ👇 https://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=45648
خاتون.mp3
18.19M
🎧بشنوید / داستان صوتی "خاتون" 🥀🌱 🌙داستانی با محوریت زندگانی سلام‌الله‌علیها✨ 🍃 رتبه اول بخش داستان‌نویسیِ جشنواره یاس به قلم گروه یاقوت، به سرگروهیِ خانم نصیری 🍃 💬کاری از درختان سخنگوی باغ انار💎 ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 http://eitaa.com/istadegi
تجربه و موقعیت خوبی است.🤔
هدایت شده از 💙ĂMĨŘ ĤÕŜŜÊĨŇ💙
بهتر از قاطی مرغا شدن نیست(:
🐓 سلامتی همه خروس های تک‌پر صلوات بلند.🤔 توی این شبها برای ازدواج مرغ و خروسها دعا کنید. دین این بچه ها واقعا در معرض تهاجم قرار گرفته...واقعا ازدواج سالم و به‌وقت یک درمان همیشگیه...بقیه کارهای فرهنگی بدون این موضوع لنگِ... پس همگی برای این بچه ها دعا کنید. دعا کنید ماه مبارک سال دیگه افطار و سحری‌شون رو توی یک بشقاب بخورن.🤓 یک صحبتی هم با شما بچه های عزیز دارم...سعی کنید پاک بمانید. اگر خودتون رو نگه دارید...خدا هم براتون بهترینهاش رو نگه می‌داره و به وقتش بهتون می‌دهد. مطمئن باشید اگر اون ابرو کمون به صلاح شما باشه خدا کریم و بخشنده‌اس. اگر هم نشد، ناراحت نباشید،ظاهربین نباشید. خدا بهترین ها رو براتون در نظر گرفته...نگید این کسی که الان رفتم خواستگاریش دماغش بزرگه...خودتو توی آینه نگاه کن😐 دیدی؟ آفرین. پس دیگه حرف اضافه نباشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیانت‌هایی که بابای روح‌الله زم در حق شهید آوینی کرد عجیبه که چنین موجوداتی سال‌های سال در پست‌های کلیدی فرهنگی در جمهوری اسلامی رخنه کرده‌اند البته من چند تا نکته دارم درباره این جور افراد. مثل الان هم هستند. یکی از نکاتی که توی این کلیپ گفته می‌شه درباره رییس جمهور وقت است. خب...به عنوان کسی که سال‌هاست با قالب های مختلف هنر گلاویزم عرض کنم که وضعیت هنر بعد از انقلاب یک سردرگمی داشته که تک و توک مه‌شکن بودند و بقیه دور خودشون می‌چرخیدند. یکیش شهید آوینی بوده....شهید آوینی فلسفه هنر رو، ریشه هنر رو درک کرده بود. در یک کلمه بگویم دارد چه کار می‌کند. الان ما می‌دانیم داریم چه کار می‌کنیم؟
Tahdir joze10.mp3
3.65M
🎤 جزء ۱۰ 📖 تند خوانی 🎙معتز آقایی
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🎤 #صوت #تحدیر جزء ۱۰ 📖 تند خوانی 🎙معتز آقایی
یعنی قاری هم که باشی باید باشی...والا الان مردم حوصله و توجه ندارند. یعنی زمان زیادی نگذشته ها...ولی توی همین هفت هشت سال کلا فضای مجازی همه‌چیزمان را درنوردیده...همین سرعت باعث شده مردم به علاقه‌مند بشوند...و بشود با تحدیر تشویقشان کرد به گوش دادن کلام خدا. پ.ن قرآن کریم، با نگاه به سرعت خواندن، به سه نوع تحقیق، تحدیر و تدویر تقسیم می‌شود که در ادامه به توضیح هرکدام می‌پردازیم. تحقیق: تحقیق به معنای ادا کردن حق حروف به طور کامل است؛ اعم از ادای صحیح آن از مخرج و رعایت صفات لازم آن و نیز رعایت دیگر قواعد تجویدی؛ مانند اشباع مد، تلفظ کامل همزه، ادای حرکات حروف، رعایت تشدیدها، رعایت کامل غنه، اظهار و اخفاء، تفکیک بین حروف مشابه، رعایت وقف و ابتدا، بدون گرفتار شدن در دام افراط و تفریط. این نوع قرائت که کندترین روش قرائت به شمار می‌رود، مذهب حمزه و ورش بوده است. تحدیر (حَدْر): حدر به معنای سرعت بخشیدن به قرائت از طریق کوتاه کردن مدها، اختلاس، نرم تلفظ کردن همزه، ادغام کبیر و... است؛ بدون این‌که در اعراب حروف و قوام تلفظ حرف، خلل ایجاد شود. در این نوع قرائت، برخی احکام مانند غنه رعایت نشده و سرعت قرائت به گونه‌ای زیاد است که به آن تلاوت گفته نشده و قرائت صحیح و کاملی ارائه نمی‌گردد. این نوع قرائت مذهب ابن کثیر و ابوجعفر بوده است. تدویر: این نوع قرائت، حد وسط تحقیق و تحدیر است که امروزه اصطلاحاً به آن ترتیل گفته می‌شود. اکثر امامان قرائت، این روش را در پیش گرفته بودند. گفتنی است؛ بین آن «ترتیل»ی که در قرآن از آن یاد شده و نوع سوم قرائت که امروزه به آن ترتیل گفته می‌شود، تفاوت وجود دارد و ترتیل اشاره‌شده در قرآن شامل هر قرائتی می‌شود که در آن، قرآن به خوبی ادا شود؛ از این‌رو در بیان مقایسه بین قرائت تحقیق و آن ترتیلی که در قرآن بدان اشاره شده، گفته شده است: تحقیق برای تمرین و آموزش کاربرد دارد و ترتیل برای تدبر و تفکر در آیات است؛ لذا تحقیق را اعم مطلق از ترتیل دانسته و گفته‌اند هر تحقیقی ترتیل است، ولی هر ترتیلی تحقیق نیست.[1]
🔹🔸🔹بسم الله النور🔹🔸🔹 کارگاه نویسندگی مبحث مورد نظر: شیوه داستانک‌نویسی(ادامه) ⏳ چهارشنبه ۲۴ فروردین ⏰ ساعت ۲۲ مکان: ناربانو باغبان: بانو زینب عسکری منتظر حضور گرمتان هستیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
بی‌امان.mp3
29.28M
🎧بشنوید / داستان صوتی "بی‌امان" 🥀🍂 🌙داستانی با محوریت زندگانی سلام‌الله‌علیها✨ 🍃 رتبه چهارم بخش داستان‌نویسیِ جشنواره یاس به قلم گروه انارهای چریک 🍃 💬کاری از درختان سخنگوی باغ انار💎 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 http://eitaa.com/istadegi
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🎧بشنوید / داستان صوتی "بی‌امان" 🥀🍂 🌙داستانی با محوریت زندگانی #حضرت_خدیجه سلام‌الله‌علیها✨ 🍃 رتبه
تشکر از بچه های دخیل در تولید این پادکست ها....خداوند در بهشت یک تانکر هجده هزار لیتری دلستر انگوری نصیبشان کند که هیچ‌وقت خالی نشود. پ.ن البته به هر نفر یک تانکر. شاید کسی تانکر دهنی دیگری را دوست نداشته باشد.🤔
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
تشکر از بچه های دخیل در تولید این پادکست ها....خداوند در بهشت یک تانکر هجده هزار لیتری دلستر انگوری
البته از اتاق فرمان اشاره کردند که از تانکر می‌ریزند توی لیوان. البته دم افطار است و چون من الان خیلی تشنمه بیشتر دوست دارم یه شیلنگ بزنم به تانکر و الله اکبرُ که گفتن یا علی مددی.
. من هزاران سال است که خوابیده‌ام، کسی هست مرا بیدار کند؟ .
AUD-20220412-WA0036.mp3
11.85M
🛑مهم؛رفقا گوش بدهید!🛑
یاحق در جستجوی زمان از دست رفته‌ام. هابیل از غار در می‌آید و دکمه آستینش را باز می‌کند که وضو بگیرد. می‌گوید: -وقت نداریم سریع تصمیم بگیر. و آب دهانش را می‌ریزد در قنات. تفو، پونیو می‌شود و می‌پرد بیرون. چند تا سرفه می‌زند و خیره می‌شود به نقطه سیاهی در دوردست که دارد نزدیک می‌شود. تلظی می‌کند: -یا قمر بنی هاشم! قابیل! و دود می‌شود و می‌رود به آسمان. هری پاتر چوبدستی‌اش را که از چوبِ چندصدسالهِ چنارسوختهِ کمربندیِ شاهرود ساخته شده بلند می‌کند و به سمت دود می‌گیرد: -لوموس. چوبدستی دود را می‌مکد. میازاکی از داخل چوبدستی صلوات می‌فرستد. زلیخا از پشت سر یقه هری پاتر را می‌گیرد و پرتش می‌کند در دعبل و زلفا. دعبل دارد کنار جوی عق می‌زند. آژان شاشو دارد نزدیک دعبل می‌شود. -آوادا کِداورا. افسون هری آدم می‌شود. ریشش بنفش است. می‌افتد دنبال آژان. دعبل سنگ‌کوب می‌کند. کاخ هارون می‌ریزد. جهان داستان نجات پیدا می‌کند. کسی از پشت دست هری را می‌گیرد. طاهره قره العین است. هری لب می‌گزد و دستش را می‌کشد: - رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ! حافظ شلنگ قلیان را از دهانش درمی‌آورد و فیلم را استپ می‌کند. استاد اندر شاگرد، خیره می‌شود به چشم سرخ من: -خاک بر سرت. این جعلق هم آدم شد، تو هنوز همون خرِ سوژه‌یابی. پینوکیو سرش را از ارمیا بیرون می‌آورد و می‌گوید: -هفت جد و آبادته مردک می‌ فروش. و دست کوزت را می‌‌گیرد و می پرد توی شاهنامه. حافظ دود قلیان را حلقه‌ای بیرون می‌دهد و تفو می‌فرستد به روح روزگار که حوصله ندارد هفت خان دنبال یک جوجه مزلّف بدود. -وگرنه خودم با رنج ده ساله بهترشو می‌نوشتم بابا. دود قلیان ابری بالا می‌رود. جنگل ابر دست می‌زند به کمرش. کفشش را پرت می‌کند سمت شاهزاده که دنبال سیندرلا ندود: -اینا چرت و پرت میگن. نون و آب نمیشه برات. پاشو بیا خودم برات کارخونه سوژه‌یابی زدم. و عزازیلی می‌خندد. گوگل عینک دودی می‌زند و از رو می‌خواند: -هرکه به این سرای درآمد، نانش دهید و از ایمانش مپرسید. کویر لوت دست می‌اندازد و دمپایی جنگل ابر را از دست هفت کوتوله می‌قاپد و می‌کوبد توی سرش. -جهندم که ابهام در مرجع ضمیر داره. یعنی مخاطب انقدر گیجه؟ شرلوک هلمز سرش را از قبر ساختگی‌اش درمی‌آورد: -ایول داداش. تو هم آدم معمولی نیستی؟! و یقه جنگل ابر را می‌گیرد و به نفع لوت، با ابر و گوگل شاخ به شاخ می شود. قیدار شروع می‌کند ضرب زدن روی تنبک دباغی شده از پوست اسب‌های جنگل ابر: -به این گود ومیدان که دارد نشان از علی      بگو از دل و جان علی یا علی. شرلوک و ابر و لوت و گوگل دست از کشمکش برمی‌دارند. ابر می‌بارد و عرق شرمش می‌ریزد توی لوت. لوت بعد از هزار سال رنگ آب به خود می‌گیرد. جومونگ حوصله‌اش سر می‌رود. زره آهنین مردان گوگولی‌اُ را می‌پوشد: -من چوسان قدیم را یک تنه آباد می‌کنم! سوسانو کرشمه می‌آید: -یک تنه؟ لیاقتت همون سویاس ماکارانی. جومونگ سر اسبش را کج می‌کند و می‌افتد دنبال سوسانو و ساکش به سمت منزل سلطان التجار. بین راه صدایش از شیپور ساماروست می‌آید: -ماکارونی! مجید جان دلبندم! نفتکش کره‌ای قاه قاه می‌خندد. دستش را بالا می‌آورد که: -الدخیل! الدخیل الخامنه‌ای! و الموت لِبایدن! جو یقه ترامپ را ول می‌کند و چند ثانیه نگاه از کاخ سیاه برمی‌دارد: -چطور جرئت می‌کنی به من خیانت کنی گستاخ؟ و صورتکِ لبخند به رو می‌زند: -ایران جانم، چارتا بالستیک قرض میدی بزنم دهن این بیوتن‌ها رو سرویس کنم؟ کلفت، تا می‌آید نازک بازی دربیاورد، قاآنی می‌گوید: -حکما شیطان آشیخ، آشیخ شیطان‌هاست. یاعلی مدد! و کمان دامُل را می‌شکند و آستینش را بالا می‌زند. خالکوبی حاج قاسم دیده می‌شود. جو نعره می‌کشد و چشمش کور می‌شود. یک ترکش حاصل شکستن کمان دامُل، می‌خورد به گردن ترامپِ درحال فرار و سرش قِل می‌خورد. جواد از جام جهانی در جوادیه بیرون می پرد و جیغ می‌کشد: -توپ‌ اینجاست بچه‌ها. و با توپ جدیدش و احف، می‌پرد درون تن تن و سندباد. سندباد پهلو به پهلو می‌شود و می‌گوید: -ولمون کن بذار بخوابیم. زن سقراط جارو را پرتاب می‌کند توی جوی مولیان و چادر از کمرش باز می‌کند: -درود بر شرفت. بالاخره یکی حرف منطقی زد. شوکران می‌پرد توی گلوی سقراط. چند بار سرفه می‌زند و یک چوب خط دیگر روی دیوار می‌کشد: -از بس ایمانت ضعیفه سعید! بغلی بگیر. و شوکران را می‌دهد به افلاطون. افلاطون ردای یونانی‌اش را بالا می‌زند که کثیف نشود. می نشیند و پاچه‌اش را تا می‌کند. پایش را فرو می‌کند توی آب کارون: -آخیش! به سلامتی عشق. و شوکران را چپ می‌کند توی آب.
صدام آن طرف‌تر توی قایق نشسته با ملکه انگلیس. دست می‌کند توی آب و یک پیاله دستی آب تعارف می‌کند به ملکه. ملکه گره روسری‌اش را سفت می‌کند: -یو جاست کَن ماچ مای هندز. صدام زهرآب را خودش می‌خورد: -میشه وقتی که میشینن دلدارون تو قایقها دور از غمها می خونن نغمه خوش لب کارون و در حال افاضات، سرش سنگین می‌شود و به درک اسفل‌تر از اسفل السافلین واصل می‌شود. ملکه هولش می‌دهد توی شط. و پاروزنان به سمت خلیج فارس می‌رود‌. یونس سوار بر نهنگ خودش را می‌رساند به جنازه صدام: -هرکس اینو معدوم کنه هزار میلیارد دلار از طرفش وقف بیت المال می‌کنم. فرشته سمت چپ می‌زند روی شانه‌ام: -برو یه غلطی کن دو دقیقه من استراحت کنم. ناچار پیامک می‌دهم به امید کوره چی و سفارش جن می‌دهم. پیام دیر می‌رسد. زیر پایم علف سبز می‌شود‌. علف را می‌دهم به اسب رستم. اسب رستم خوشش می‌آید و به جانم دعا می‌کند. یک‌هو می‌بینم دارم طی الارض می‌کنم. فرشته سمت راست خمیازه می‌کشد و می‌گوید: -ایول دادا. زخم بستر گرفتیم. و انگشت خشکش را ورز می‌دهد و قولنج می‌شکند. قلم امیرخانی را می‌گیرد و با زبان خیس می‌کند که بنویسد. می‌خواهم بزنم پس کله‌اش که دستم از شانه رد می‌شود. دندان می‌قروچم: -خودت قلم نداری مگه؟ امانت الهی رو گم کردی جهول؟ بالش را بلند می‌کند و اونچونان می‌زند پس کله‌ام که نزدیک است کار به جواد جوادیه بکشد. -نامردیه! چرا بال تو از من رد نشد؟ روی کاغذش می‌نویسد: -داشت عین آدم نیت می‌کردا، ولی نقض غرض شد. و قلم امیرخانی را می‌دهد به محسن تنابنده: _قلم من تو آب کار نمی‌کنه ظلوم. دهان باز می‌کنم جوابش را بدهم، آب شط می‌دود توی حلقم. ابن سینا سوار بر جن بوداده خودش را می‌رساند. چیزی می‌پاشد روی جنازه: _سیر را خاصیت فراوان است. درمان سرفه می‌کند و گرفتگی سینه. پول‌ساز هم هست. و رو می‌کند به یونس: بیست درصد از جایزه مال خودمه‌. گفته باشم. یونس می‌آید مخالفت کند، ابوریحان بیرونی یک آب‌کش در می‌آورد و تهدید به حذف‌شان می‌کند. شروع می‌کنم به سرفه کردن. داد می‌زنم: -جان جدتون نذارید مثل صدام بمیرم. ابوالحسن خرقانی از کنار این یمین فریومدی بلند می‌شود و سلانه سلانه و لخ لخ کنان خودش را می‌رساند: -حیف که سیدم. و حیف‌تر که داستان پایان‌بندی می‌خواد. دست می‌کند از کیف ابن سینا سیر بردارد و نجاتم بدهد، که حوا می‌کوبد روی دستش: -ولش کن همچین تحفه‌ایم نیست. تازه این بمیره پایان باز نیست. تازه‌تر، ملودرام فروشش بیشتره. بعد هم سوتی می‌زند و کل جهان داستانی می‌آیند بالای سرم. در نگاه همه‌شان یک جمله رژه می‌رود: -مادره. حرفشو نمیشه زمین زد که‌. و پیش پیش، پیس پیس فاتحه می‌خوانند. جد بر حقم آن عقب چشمک می‌زند که نترس هواتو دارم. لابلای سرفه‌ها علی و مهتاب را می‌بینم که دارند می‌خندند. کهن الگوی نرسیدن را نفرین می‌کنم. فاضل نظری شاحین را می‌اندازد توی اقیانوس اطلس: -آینه آینه. درویش مصطفی از اقیانوس اطلس، آرام آرام جلو می‌آید: -اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ. و محو می‌شود. از جلد شاحین که حالا ته اقیانوس است، صدایی می‌آید: - آن‌جا جهان زیسته شما نبود. ایثار هم نکرده‌ای. سرفه‌ام شدیدتر می‌شود. جد بر حقم جمعیت را می‌شکافد و جلو می‌آید: -پاشو بریم بابا حوصلم سر رفت. و دست روحم را می‌کشد. پس کم‌حوصلگی صفراوی‌ام به او رفته. یک نگاه ملتمس می‌اندازم سمت آوینی. آوینی محو امام است. امام تا می‌بیند چشم امید دوخته‌ام به دستانش، سری تکان می‌دهد: -من خراباتی‌ام از من سخن یار مخواه! گنگم، از گنگ پریشان شده گفتار مخواه. اگر آب توی حلقم نبود قسم جلاله می‌خوردم که من هم خراباتی‌ام‌ها. کسی کم کم از یک فرسخی جدم با احتیاط رد می‌شود. مشعل به دست دارد. بین جمعیت طوری که جدم صاحب صدا را پیدا نکند، می‌گوید: -یا می‌روی، یا تنور. با هر دو دست، دست جدم را محکم می‌گیرم و آنچنان می‌پرم بیرون که جسمم سرش را بلند می‌کند و از جمعیت می‌پرسد: -وان مومنت اصبروا‌. چیطوُ شُدِس؟ ملک الموت چرتکه‌اش را که از هزار دانه و هزار نخ تشکیل شده، چند بار بالا و پایین می‌کند. ریشش را می‌جورد. قلم امیرخانی را از دست اصغر فرهادی می‌گیرد. شروع می‌کند روی بیستون نوشتن. دیفرانسیل و انتگرالِ چهار را با کتانژانتِ بتا و سینوس آلفا جمع می‌کند و بر جذر عدد پی تا هزار و چهارصد، تقسیم. می‌گوید: -هورا! درسته. دقیقا لب مرز اجل. ببریدش. داستان بوق اشغال می‌زند. یک نفر می‌رود پشت صفحه کلیدم می‌نشیند. می‌خواهم بگویم تکیه بر جای بزرگان، که یادم می‌آید کجایم. در عوض می‌گویم: -عاقا ما کلا غلط کردیم. باقی داستان، سانسور الهی می‌شود.