مثلا:
همه ی غذاهای قدیم و جدید، روی میز چیده شده بودند و منتظر سرو توسط مهمان ها بودند. نصف میز را غذاهای اصیل، و نصف دیگر میز را غذاهای مدرن تصرف کرده بودند. هر غذا به زبان میآمد و خود را برتر از سایر غذاها میدانست. اولین غذا همبرگر بود که گفت:
_من را اینقدر دوست دارند و خوشمزه هستم که حاضرند برای کنار من بودن، حتی خورده شوند. خیارشور، گوجه، کاهو و...به من میچسبند و بعد همگی خورده میشویم.
ناگهان فلافل خطاب به همبرگر گفت:
_شاید هم اینقدر بدمزه هستی که مجبورند تو را با خیارشور و کاهو و گوجه بخورند که مزه ی بدت را نچشند.
همبرگر پوزخندی زد و گفت:
_دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه! عزیزم، باز من یک قیافهای دارم، اما تو چی؟ شبیه پِشکِل خر هستی فلافل جان!
فلافل ناراحت شد و دیگر حرفی نزد که آبگوشت لب به سخن گشود:
_من که اصیل ترین غذا هستم و شما به گردِ پای من هم نمیرسید.
فسنجان نیشخندی زد و گفت:
_تو فقط اسمت آبگوشت هست؛ اگر نخود و پیاز و سیب زمینی نبودند، هیچ مزهای نداشتی!
قورمه سبزی عصبانی شد و کمی غُلغُل کرد و گفت:
_فسنجان حرمتت را حفظ کن. آبگوشت خان بزرگ ماست و احترامش واجب است. نبینم دیگر بی احترامی کنی!
از آن طرف قیمه خطاب به فسنجان گفت:
_تو دیگر ساکت شو که ورودی و خروجیاَت یکی است.
قورمه سبزی چشم غرهای به قیمه رفت و گفت:
_تو دخالت نکن همسرجان! فسنجان غذایی نیست که به خاطرش دهان خودت را نجس کنی.
_ببخشید قورمه جان! درست میگویی!
فسنجان که کمی عصبانی شده بود، خطاب به قورمه سبزی گفت:
_البته تو هم دستگاه بادساز هستی قورمه جان!
قورمه سبزی آبش به جوش آمد که پیتزا گفت:
_دعوا نکنید و این بحث را تمام کنید. ولی خودمانیم، باکلاس ترین غذا من هستم. من را به صورت مربعی شکل به مشتری ها تحویل میدهند؛ بعد وقتی در جعبه را باز میکنند، مرا دایرهای شکل میبینند و سپس مثلثی شکل نوش جان میکنند. الحق و الانصاف من تنوع خوبی دارم.
کتلت که تا الان ساکت بود، گفت:
_متنوع ترین غذا، فقط پلوها هستند که با همه چیز خورده میشوند. زرشک پلو با مرغ، باقالی پلو با ماهیچه، عدس پلو با چرخ کرده و...
پیتزا گفت:
_آری. اما اگر قسمت دوم غذاها را حذف کنیم، پلوها تبدیل به خشک ترین غذاها میشوند.
کتلت آهی کشید و گفت:
_آری. راست میگویی! ولی من غذای مقدسی هستم. برای ساخت و پخت من، چه موادهایی جانشان را فدا کرده اند. از سیب زمینی و پیاز بگیر که در راه من رنده میشوند، تا تخم مرغ که شکسته میشود و گوشتی که چرخ میشود. امید است که لایق این همه فداکاری باشم.
غذاها همچنان مشغول گفتوگو بودند که مهمان ها سر رسیدند...
#امیرحسین
#احف7
#991004
♦️نمایشگاه باغ
@ANARSTORY
روزی روزگاری
درزمانهای دور
کوفته تبریزی با غروری بسیار برسر
سفره های آدمیان مینشست
وطنازی میکرد،
آنقدر به خود مغرورشده بود،
که اجازه ی ورود هیچ غذایی را درکنارخود
نمی داد،
وحسابی در شکم مردم جابازکرده بود،
اما!
ازآنجا که غرور وخودبرتربینی،
مرضیست بسیار نابودکننده،
کوفته هم به مرز نیستی پیش رفت ومتاسفانه
روزی رسید که ،
باکله برزمین فرود آمد،
وپخش برزمین شد،
دیگر نسلهای جدید،
ازآن خوششان نمی آمد،
وآن را تحویل نمی گرفتند،
کوفته که حسابی ناراحت وغصه دارشده بود
وگویی ازعرش به فرش رسیده بود،،
به فکرچاره ای افتاد،
باخودفکر کرد که بایدکلکی سوارکند
تاباز خودرا در دل انسانها جابدهد،
واینطورشد که رنگ عوض کرد
وباچهره ای جدید ،
به همراه رفقای جدیدی که
ازفرنگ پیداکرده بود،
خودرا از قیافه ی کوفته ای
به غذای جدیدی ،
به نام پیتزا تبدیل کرد،
وبازهمچنان چون گذشته وارد
سفره های انسانهاشد،
وآدمیان دوباره بالذت وطمع فراوان به جان این غذای خوشمزه افتادند،
بدون آنکه بدانند،
چه کلاه بزرگی برسرشان رفته است...
#احف7
#رایا
#شینار
#991004
@ANARSTORY