eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
904 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
تصورتان از بهشت و جهنم را، در قالب طنز بنویسید. نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مثلاً: شبی خوابیده بودم که ناگهان دیدم در هوا معلق هستم. در ذهنم داشتم دنبال دلیلش می‌گشتم که ناگهان جناب عزرائیل ظاهر شد و با خوشحالی گفت: _سوپرایز! با بی‌حالی جواب دادم: _یعنی چی حالا؟ _یعنی اینکه جونِت رو گرفتم و الان تو یه مُرده‌ محسوب میشی. حقیقتاً از باهوش بودن جناب عزرائیل به وجد آمدم. از شانس ما، زیاد در بزرخ نماندیم و جناب اسرافیل در شیپورش دَمید و قیامت برپا شد. ماشالله ماشالله جمع ملائکه جمع بود. البته جای جناب میکائیل و جبرئیل، واقعاً خالی بود. وارد قیامت شدیم و دیدیم که اکثر مردم در صف‌هایی طولانی، در حال سرویس شدن دهان‌هایشان هستند و غبطه می‌خورند که ای کاش آن کار را کرده بودم؛ ای کاش آن کار را نکرده بودم و... صف طولانی بالاخره تمام شد و نوبت به من رسید. خودم هم می‌دانستم که گناهکارم و جایم در جهنم است. پس خود را آماده ی رفتن به جهنم کردم که مسئول آنجا پرسید: _می‌خوای بری بهشت، یا جهنم؟ جواب دادم: _مگه با منه؟ _بله. شما قبل خواب یه صدقه انداختی که تا اینجا ازت بلا دور کرده. حالا ما هم این اختیار رو بهت دادیم که خودت انتخاب کنی. آب دهانم را قورت دادم و گفتم: _من گناهکارم. من رو ببرید جهنم. مسئول آنجا چشم غره‌ای رفت و گفت: _نمیشه. ماشاالله اینقدر گناهکار زیاده، جهنم ظرفیتش پر شده. یه ویلا دارم توی بهشت، همینجوری داره خاک می‌خوره. پنجره رو به دریا، ویو عالی، صدای بلبل و قناری و آبشارم به گوش می‌خوره. رزرو کنم برات؟ _نه. من اگه برم اونجا، عذاب وجدان راحتم نمی‌زاره. اگه میشه یه اتاق گوشه ی جهنم بهم بدید. مسئول آنجا کمی عصبی شد و گفت: _اَه! چقدر کظم غیظ می‌کنی. الان هرکی بود، بهشت رو انتخاب کرده بود. جوابی ندادم که ادامه داد: _یه نماینده از بهشت، یه نماینده هم از جهنم برات می‌فرستم که باهات حرف بزنن. حرفاشون رو گوش بده، بعد انتخاب کن که کجا می‌خوای بری. چشمی گفتم و دو نفر، که یکی لباسی سفید و نو، و دیگری لباسی مشکی و کهنه پوشیده بودند، نزدیکم شدند و سه نفری کنار هم نشستیم. از آنجا که من وابسته به اینترنتم، ترجیح دادم از وضعیت نت‌دهی بهشت و جهنم با خبر بشم. به خاطر همین از نماینده ی بهشت پرسیدم: _وضعیت اینترنت بهشت چیجوریه؟ با لبی خندان جواب داد: _اونجا عالیه. یه بسته ی هزار گیگی داریم که هر دَه سال یه بار، به طور خودکار تمدید میشه. سرعت نتش هم 10G هستش. مثلاً یه فیلم دَه ساعته رو، توی دو ثانیه دانلود می‌کنه. عجبی گفتم و همین سوال را از نماینده ی جهنم پرسیدم که با ناراحتی جواب داد: _توی جهنم هر ماه، یه بسته ی یه روزه با حجم دَه مگابایت میدن. بعدش دو تا عکس که یه ربع طول می‌کشه دانلود بشه رو دانلود می‌کنیم که بلافاصله پیام میاد: _مشترک ناگرامی، شما هشتاد و پنج درصد بسته ی خود را مصرف کرده‌اید. برای تمدید بسته ی خود، یک لیوان آب حمام بخورید. و به دنبالش ایموجی خنده میاد. ما هم مجبوریم یا یه لیوان آب حمام بخوریم، یا صبر کنیم تا ماه بعد. دلم برایش سوخت، ولی توجهی به سوختن دلم نکردم و ترجیح دادم سوال‌های بعدی را بپرسم. _ببخشید، توی بهشت وضعیت تفریح چیجوریه؟ نماینده ی بهشت جواب داد: _توی بهشت ما هرروز زنگ ورزش داریم. مثلاً یه توپ که شکل خربزه هست رو بالا میندازیم و بلند میگیم "حوریِ یک باید بگیره" و حوری یک می‌گیره و حوریای دو و سه و چهار همونجایی که هستن، وایمیستن و تکون نمی‌خورن. در ضمن اگه توپمون توی خونه ی همسایه بیفته و اونا با چاقو توپمون که خربزه هست رو پاره کنن، با همه ی حوریا جمع میشیم و می‌ریم لب جوی، بعدش با جناب حافظ می‌شینیم و گذر عمر می‌بینیم و خربزه و عسل می‌خوریم. چشمانم گرد شد و با تعجب پرسیدم: _خربزه و عسل؟ این دوتا که بهم نمی‌سازن.
نماینده ی بهشت پوزخندی زد و گفت: _توی بهشت همه چی می‌سازه به آدم. مثلاً همین چند وقت پیش، بادمجون و شلغم رو با پوست پختیم و روش سس قرمز و آبلیمو زدیم و خوردیم. یا یه بار توی آبغوره، پوره ی سیب زمینی ریختیم و توش نون تیلیت کردیم و خوردیم. کم کم داشت حالم به هم می‌خورد که نماینده ی جهنم گفت: _ما توی جهنم، تنها تفریحمون اینه که روی زمین داغ جهنم، پابرهنه بشین پاشو می‌کنیم و تند تند میگیم "سُک سُک" و مسئول اونجا میگه "دیگه گرگم به هوا بسه". در ضمن توی جهنم هیچی بهمون نمی‌سازه. مثلاً یه بار یه لیوان آب خوردیم، بعدش دچار حالت تهوع شدیم و کل دل و رودمون بهم ریخت. وقتی هم به مسئول اونجا گفتیم، گفت که چیزی نیست؛ برید دستشوییا رو بشورید که حالتون خوب بشه. اونم دستشوییایی که دمپاییاش خیسه خیسه و سوسکای قهوه‌ای و بالدار، توش پرواز می‌کنن. از این همه تبعیض، بغض گلویم را فشار داد که گفتم: _فشار نده لامصب. گلوئه، زنگ آیفون نیست که! سپس از نماینده ی بهشت پرسیدم: _وضعیت حوری اونجا چطوره؟ جواب داد: _عالیه. مثلاً ما تصورمون از حوری رو، به صورت سیاه و سفید روی کاغذ می‌کشیم و اونا بدون کم و کاست، به صورت واقعی و رنگ شده بهمون تحویل میدن. در ضمن ما شماره ی همه ی حوریا رو داریم. مثلاً همه ی شماره‌های زلیخا رو داریم. زلیخا همراه اول، زلیخا رایتل، زلیخا ایرانسل، زلیخا منزل و... هرموقع بهشون زنگ بزنیم، توی جیک ثانیه در اختیارمون قرار می‌گیرن. همین سوال را از نماینده ی جهنم پرسیدم که گفت: _چشمتون روز بد نبینه. ما یه بار بهمون تشویقی داده بودن که هرچیزی سفارش بدید، همون رو واستون میاریم. بعد من یه عدد جنیفر لوپز سفارش دادم و یه عدد ترامپ تحویل گرفتم. اینش جالبه که برای اینکه ما نفهمیم، ترامپ رو آرایش و کادو پیچ کرده بودن. ولی ما زرنگ بودیم و فهمیدیم. بعدش اعتراض کردیم که چرا سرمون کلاه می‌زارید؟ گفتند "به خاطر اینکه شما یه عمر سر مردم کلاه گذاشتید". از کارمون واقعاً پشیمون بودیم و از اونجایی که مسئول اونجا مهربون بود، نگاهی بهمون انداخت و گفت: _یه زلیخا دارم ته انبار. فا‌کتور کنم؟ چشممون برقی زد و با کمال میل قبول کردیم. طولی نکشید که یه پیرزن با چشمایی کور، لباسایی پاره پوره و موهای بیزبیزی اومد که با تعجب گفتیم: _این دیگه کیه؟ جواب دادند: _این زلیخاست دیگه. نسخه ی پیرشه! با کلافگی گفتیم: _نسخه ی جوونش رو ندارید؟ جواب دادند: _نه متاسفانه! همین چند ساعت پیش، یوزارسیف اومد نسخه ی جوونش رو بُرد. از این همه بدبختی جهنمی‌ها آهی کشیدم و ترجیح دادم آخرین سوالم را هم بپرسم. _توی بهشت، وضعیت خرید و سفارشات چطوره؟ نماینده ی بهشت پاسخ داد: _خیلی خوبه. مثلاً ما یه بار، با حوریا تصمیم گرفتیم شام خودمون درست کنیم. بعد سوسیس و کالباس که توی بهشت مقوی شده بودن رو، همراه قارچ و ذرت و فلفل دلمه‌ای سفارش دادیم که در کمال تعجب، دو دقیقه بعد برامون پیتزا مخلوط آوردن. همین سوال را از نماینده ی جهنم پرسیدم که گفت: _ما یه بار کباب سفارش دادیم؛ بعد سه ساعت، یه تیکه دُنبه ی سگ، با یه پیاز گندیده بهمون تحویل دادن و گفتن خودتون درست کنید. سوال‌هایم تمام شد و نگاهی به آن دو انداختم. نماینده ی بهشت خنده‌ای به پهنای صورت، به لب داشت و نماینده ی جهنم، از شدت گریه، چشمانش سرخ شده بود. با دیدن این وضعیت، تصمیم گرفتم استغفار و بهشت را انتخاب کنم. توصیه ی من هم به شما این است که نیکی کنید تا در بهشت جاودان ماندگار شوید و از بدی‌ها بپرهیزید که جهنم، مَکانیست زجر آلود و چندش آور...! نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344