سلام و نور
✨
کیا می خوان در مورد اسراییل و فلسطین و موضوعات امنیتی داستان بنویسند؟
همین پیام را فوروارد کنید به ...🔻
@evaghefi
هدایت شده از 💎 •﴿ بْاٰغِ یاقٓۆٺ ﴾• 💎
'' بسم الله النور ''
💡آموزش ساخت عکس نوشته
با برنامه های :
🔹متن نگار ✨
🔹پیکس آرت ✨
⚙سرفصل های دوره :
☑️ نحوه اضافه کردن فونت به برنامه ها
☑️ پیچیده نویسی و زیباسازی
☑️ کار با ابزار طیف رنگ
☑️ کار با ابزار برجسته
☑️ طراحی متن زیبا با ابزار حاشیه
☑️ نحوه استفاده از برچسب های نستعلیق در متن
☑️ آموزش دو حاشیه نویسی
☑️ آموزش استفاده از فونت های سمبل
☑️ آموزش کشیدهنویسی
☑️ یک ایده جالب برای ساخت عکس نوشته
☑️ آشنایی با برنامه پیکسآرت
☑️ و ...
📲بصورت کاملا مجازی
🍃عکسنوشته بنر از نمونه کارهای مدّرس میباشد🍃
⏳مدت آموزش>>
۳ ماه (آموزش و بررسی)
🏷مبلغ>>
با ۵۰ درصد تخفیف، فقط و فقط ۲۰/۰۰۰ تومان🍫
برای ثبت نام به آی دی زیر مراجعه کنید:
@Yamahdy_Adrekny
@Shahydeh_313
📌مهلت ثبت نام ۲۲ اسفند تا ۲۰ فروردین ۱۴۰۰
#متن_نگار
#پیکس_آرت
#عکسنوشته
#باغ_یاقوت
@HOLLYYAGHUT
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از حیدر جهان کهن (پیاده)
سلام.
تشکر و سپاس نسبت به همه خوبانی که به زلزله زده ها کمک کردند یا قصد کمک داشتند و براشون میسر نشد.
اگر خواستید به واسطه حقیر کمک کنید اطلاع بدید.
از این طریق هم میتونید کمک کنید که شناخته شده تر و مورد وثوق هست.
👇👇👇👇👇
کمک به هموطنان سیسختی از طریق جمعیت امام رضایی ها به مدیریت حاج حسین یکتا:
*۷۸٠*۸٠۸٠#
سپس انتخاب گزینه «کنارتم هموطن»
سپس انتخاب گزینه زلزله و واریز مبلغ
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
اینم هدیه باغ اناری ها به سیسختی ها
ایشالا همه باغ اناری ها توی این کار خیر شریک باشند..
#تمرین
#آشنایی_زدایی
کسی میدونه آشنایی زدایی یعنی چی؟
یک کباب پزی سنتی را تصور کنید. توی ذهن ما همیشه کبابی ها و قصابی ها آدم های سیبیلو و تپلی هستند...ولی برای نوشتن یک رمان خلاقانه چطور؟
شما برای اینکه شخصیت لاغری را به عنوان صاحب کبابی معرفی کنید باید کلی توی ذهنتان خلاقیت به خرج بدهید تا شبیه کتابهای دیگه نشه...ولی اینجا توی این عکس خیلی راحت این سوژه به شما تقدیم شده...
نویسنده باید مثل عقاب تیز بین باشد....روی هوا شخصیت و سوژه را صید کند.
#آشنایی_زدایی
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نقل قولی مشهور از
شفیعی کدکنی دربارهٔ آشناییزدایی
اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمیشنوند زیرا به آن معتاد شدهاند، اما کسی که برای اولین بار واردِ چنین شهرهایی میشود تا مدتها این صدای امواج را میشنود زیرا هنوز برای او امری معتاد نشده است.
از نظر صورتگرایان (فُرمالیستها)، کارِ هنرمند آشناییزدایی است و زدودنِ غبار عادت از چشمِ ما.
ظرفیت و نمونههای آشناییزدایی در همهٔ هنرها بینهایت است.
این مفهوم را نخستین بار شکلوسکی که از بنیانگذاران برجسته مکتب شکلگرایی است به کاربرد و واژه روسی Ostranneja (به معنای غریبه کردن) را برای آن به کار گرفت. به اعتقاد او هنر برای این به وجود آمده است که درکی را که از زندگی داریم و براثر تجارب یکنواخت روزانه عادی شده است، بار دیگر بر ما آشکار کند. ازاینرو، ازنظر او وظیفه هنر پیچیده کردن موضوعهاست که درنتیجه آن رسیدن به درک هنری کندتر انجام میگیرد، اما لذتی که از این درک حاصل میشود عمیقتر است. شکل گرایان میکوشند تا شگردها و تمهیدهایی را که از طریق آنها آثار ادبی این تأثیر را به وجود میآورند، کشف و معرفی کنند.
#آشنایی_زدایی
#باغ_انار
@ANARSTORY
#تمرین63
یک خانم بعد از دیدن قیمت یک انگشتر طلا به شدت تعجب میکند. شما در قاب دوربین مدار بسته تمام چهره او را با جزییات دارید می بینید...کاملا توصیفش کنید...
حالا تمرکز کنید روی تعجب
فقط تعجب.
تعجبی که نیاز به دیالوگ و فضا نداشته باشه
از تشبیه استفاده کنید
#تمرین63
#توصیف
#عبارت_داستانی
@ANARSTORY
#آشنایی_زدایی
#سوال
کسی میتونه خط دکتر ها رو توصیف کنه؟
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#تمرین64
@ANARSTORY
#خانوادهای_به_نام_باغ_انار
#پارت1
همهی اعضای باغ انار، به اتاق ملاقات رفته بودند. احف در آنجا بستری شده بود. استاد واقفی اولین نفر به استقبال احف رفت و او را در آغوش گرفت و گفت:
_سلام جیگر. چِت شد یهو؟
احف با زبانی پر مو جواب داد:
_استاد زبونم دیگه مو در آورده.
استاد خیلی بداهه مونولوگی گفت:
_احف را دیدم که زبانش مو در آورده بود، بدنش دست و پا و سرش چشم و گوش.
سپس رو به احف ادامه داد:
_چرا زبونت مو در آورده ناناز؟
احف جواب داد:
_اینقدر به اعضا گفتم که هشتگها رو درست بزنید، مونولوگ بنویسید، فاصله و نیم فاصله رو درست کنید، علائم نگارشی و ویرایشی رو رعایت کنید، زبونم مو در آورد. استاد دیگه خسته شدم.
استاد واقفی با لبخند جواب داد:
_عیبی نداره احف جان. اونموقعی که داشتی بال بال میزدی کلید باغ انار رو بده به من، باید فکر اینجاش رو هم میکردی. حالا برای اینکه زودتر خوب بشی، بچههای باغ انار برات یه شعری رو آماده کردن.
سپس گروه سرود باغ تشکیل شد و با اشارهی استاد، همگی شروع به خواندن کردند:
_نم نمای بارون آروم، توی باغمون میومد، جناب احف نیومد.
آقای احف زود برگرد، آموزش برگی نداریم، جناب احف نیومد.
همگی گروه سرود را تشویق کردند و استاد واقفی از جیبش چند گرم کود در آورد و با نور قاطی کرد. سپس آن را نزدیک دهان احف کرد و گفت:
_بخورش.
_استاد این چیه؟
_محلول کود و نوره. اگه بخوری، زود خوب میشی. چون خیلی خوبه. مخصوصاً برای زبونای پر مو.
احف با کلافگی جواب داد:
_لطفاً یه ذره هم آب قاطیش کنید. چون محلولِ بدون آب، مثل ساقه طلاییِ بدون چاییه.
استاد قانع شد و کمی هم آب قاطی محلول کرد. احف محلول را سر کشید و گفت:
_حالا که همتون اینجا هستین...
یاد حرف احف را قطع کرد و گفت:
_میخوایید وصیت کنید؟
سپس بدون اینکه منتظر جوابی باشد، با آه و ناله گفت:
_میرن آدما، از اونا فقط، خاطرههاشون...
بقیه هم زدند زیر گریه که احف چشم غرهای رفت. سپس استاد واقفی گفت:
_بوی چت و آواز و گریه میآید. چت نکنید، آواز نخوانید و گریهتان را هم برای مسجدمان، گروه کائنات بگذارید.
احف از حمایت استاد واقفی به وجد آمد و گفت:
_خواستم بگم که توی قسمت بانوان هم، بانو زینتا هم بستری هستند. لطفاً به ایشون هم سر بزنید.
استاد واقفی دستی به صورتش کشید و گفت:
_اون دیگه چرا؟
_طفلک ایشون هم اینقدر توی گروه گفت که زبان محاوره و معیار رو قاطی نکنید که متاسفانه زبونشون رگ به رگ شد. البته زیاد حاد نیست و با چندتا فیزیوتراپی حل میشه.
سپس همگی چند کمپوت انار به احف دادند و خواستند بروند ملاقات بانو زینتا که احف گفت:
_فقط کمپوت انار دارید؟
استاد واقفی با اخم جواب داد:
_پس انتظار داشتی که برات کمپوت پرتغال بیاریم؟ نکنه از بیگانگان شدی؟ نکنه جاسوس هستی؟ نکنه...
بانو شبنم سخن استاد را قطع کرد و مونولوگی سرود:
_بیگانهای با من است.
احف از این همه تهمت ناراحت شد و گفت:
_عذرخواهم. اصلاً چیزِ برگی خوردم. خوبه؟
استاد و بقیه قانع شدند و در حال رفتن به سمت اتاق ملاقات بانوان بودند که ناگهان دو انارجا سر رسیدند و نفس زنان گفتند:
_جناب برگ، حمله کرد. باغ پرتغال به ما حمله کرد...
#امیرحسین
#991221
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
❤️ @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#خانوادهای_به_نام_باغ_انار #پارت1 همهی اعضای باغ انار، به اتاق ملاقات رفته بودند. احف در آنجا بست
#خانوادهای_به_نام_باغ_انار
#پارت2
استاد واقفی کمی دستپاچه شد و سپس گفت:
_الان دقیقاً کجا هستن؟
یکی از انارجاها جواب داد:
_مرزها را شکستن و داخل باغ شدن.
_پس نگهبانای باغ چیکار میکنن؟
_نگهبانا یه توکِ پا رفتن سرچشمهی نور، دارن نور میگیرن.
_ای بابا. الان چه وقت نور گرفتنه؟
_چی بگم والا. استاد تعدادشون خیلی زیاده، ما نمیتونیم جلوشون وایستیم. بهتره که هرچه زودتر باغ رو خالی کنیم و به زیرگروهها پناه ببریم.
استاد یک آفرین برگی گفت و با صدای بلندی گفت:
_من احف رو کول میکنم، شما خانوما هم بانو زینتا رو. الان امن ترین جا، توی ناربانوس.
چشمهای احف برقی زد و بعد لحظاتی، استاد واقفی احف را کول کرد و به راه افتاد. احف در حالی که دستانش را دور گردن استاد حلقه کرده بود، زیر لب زمزمه کرد:
_مرسی پسرم. عمری من تو را کول کردم، حال تو مرا کول میکنی. انشاءالله عاقبت بخیر بشی.
یاد که کنار استاد راه میرفت و مواظب بود که احف نیفتد، دمِ گوش استاد گفت:
_استاد مطمئنید به جای محلول، قرص روانگردان به این ندادید؟
استاد واقفی چشم غرهای رفت و به یاد گفت:
_یاد یه بار دیگه حرف بزنی، یه جوری میزنمت که همه چی رو فراموش کنی و اسمت بشه یادم تو را فراموش.
سپس استاد خطاب به احف گفت:
_احف تو هم یه بار دیگه حرف بزنی، از کولم میندازمت پایین تا همهی موهات، از جمله موهای زبونت بریزه.
احف گرخید و دیگر لام تا کام حرفی نزد. بعد از دقایقی، آقایان و بانوان وارد ناربانو شدند که بانو شبنم فریاد زد:
_وای خدا. بچه کوچیکم موند توی باغ انار.
استاد احف را گذاشت زمین و گفت:
_آخه واسه چی بچههاتون رو آوردید؟ مگه باغ انار جای بَچَس؟
بانو شبنم در حالی که اشک میریخت، گفت:
_بابا مثلاً آوردمشون اردو که براشون خاطره بشه. نمیدونستم که باغ پرتقال حمله میکنه و بدبخت میشیم. اِی خدا، چیکار کنم؟
سپس اشکهایش شدت گرفت که یاد گفت:
_من میرم باغ انار و بچتون رو نجات میدم.
احف که با خوردن کمپوتهای انار، حالش بهتر شده بود، دستش را روی شانهی یاد گذاشت و گفت:
_اَی شیطون! میخوای با نجات دادن بچهی بانو شبنم، بگی حسین فهمیدهی زمانهام؟ یا میخوای یه رُخی بین دخترا نشون بدی کلک؟ ها؟ کدومش؟
استاد واقفی دستش را روی شانهی احف گذاشت و گفت:
_همه مثل تو نیستن که دلبری کنن احفِ جیگر!
سپس استاد مجاهد دستش را روی شانهی استاد واقفی گذاشت و گفت:
_عِمران جان، عفت کلام لطفاً. جیگر دیگه چه صیغهایه؟
استاد واقفی جوابی نداد که استاد موسوی دستش را روی شانهی استاد مجاهد گذاشت و گفت:
_خب قطار باغ انارم جور شد. یاد جان، حرکت کن.
یاد لبخندی زد و گفت:
_بریم.
سپس همگی یک صدا گفتند:
_هو هو، چی چی، هو هو، چی چی!
ناگهان بانو شبنم که صورتش گِریان و خیس بود، با کلافگی گفت:
_بابا بچهی من زیر توپ و تانک و آتیشه. به جای شوخی و خنده، یه فکری به حالش بکنید.
قطار باغ انار ناگهان توقف کرد و همهی باغ اناریها دورِهم نشستند تا فکری به حال حملهی باغ پرتقال و همچنین نجات بچهی بانو شبنم بکنند...
#امیرحسین
#991222
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
❤️ @ANARSTORY
یعنی اگر بخواید یک دکتر رو توصیف کنید اول از خط اش میگید؟
درسته؟
خب همیشه توی فیلم ها شخصیت دکتر وجود داره و توی رمان ها.
معمولا هم همشون شبیه هم هستند. نویسنده باید چه عسلی به سر بگیره؟ یعنی چه کار باید بکنه که دکترِ توی داستانش با دکترِ داستانهای دیگه متفاوت باشه؟
#آشنایی_زدایی
آفرین. باید آشنایی زدایی بکنه...خب سوال پیش میاد چطور؟ آفرین. به یک طور خوب. خب سوال پیش میاد. این طور خوب چطوریه. آفرین. سوال خوبیه.
آشنایی زدایی رو از اونجایی شروع می کنیم که یک صفت مشترک در همه دکتر ها پیدا کنیم و سعی کنیم دکتر داستان خودمون رو از اون صفت بزداییم.
یعنی یک دکتر خلق کنیم که خوشخط باشه.
این میشه آشنایی زدایی...مثلا بعد از ظهرها کلاس آموزش خوشنویسی داره...هم دکتره و هم آموزش خوشنویسی میده.
#آشنایی_زدایی توی شخصیت پردازی اینجوریه. توی بخش های دیگه هم هست...خودتون مثال بزنید..
@ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
نقل قولی مشهور از شفیعی کدکنی دربارهٔ آشناییزدایی اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمی
#تمرین65
مثلا رفتگری که داره دکتراشو میگیره
فائزه ڪمال الدینے, [13.03.21 00:05]
[In reply to فائزه ڪمال الدینے]
میشه استاد؟
🧨ویژگی مشترک رفتگرها رو اول پیدا کنید...
به اصطلاح #تیپ رفتگر چه ویژگی داره...تیپ رو مشخص کنید...بعد با آشنایی زدایی شخصیت منحصر به فرد رو بسازید
فائزه ڪمال الدینے, [13.03.21 00:13]
[In reply to عِمران واقفی]
خب، بیشتر به فکر درآوردن نون حلالن که ببرن سر سفرشون
ولی اینجا یکی هست که داره دکتراش رو میگیره به یک هدف دیگه هم فکر میکنه
عِمران واقفی, [13.03.21 00:15]
[In reply to فائزه ڪمال الدینے]
خب اول #تیپ رفتگرها رو مشخص کنید...
مثلا از همگروهی ها بخواهید رفتگرهایی که توی ذهنشون دارن رو توصیف کنن...
بعد اون ویژگی بارز توی همه شون رو عکس کنید.
🔸انتخاب یک شغل
🔸پیدا کردن ویژگی مشترکشان #تیپ_سازی
🔸وارونه کردن آن ویژگی #آشنایی_زدایی
🔸ایجاد یک فرد خاص. یک آدم منحصر به فرد. ایجاد #شخصیت
مراحل بالا را برای شغل های زیر انجام دهید
▫️رانندگان محترم تاکسی
▫️مهندس ها
▫️نانواها
▫️غنی کنندگان اورانیوم
▫️مش رجب هایی که تا حالا دیده ایم
▫️بی بی ها و مادربزرگهایی که توی #ذهن مان داریم
همه این اشخاص را از ذهنتان بنویسید....در دنیای واقعی نمونه نیاورید.
وقتی از دنیای #واقعی مصداق بیاورید از #تیپ به #شخصیت رفته اید.
@ANARSTORY
#آشنایی_زدایی
#تیپ
#شخصیت
#تمرین65
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344