هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
و در جهان هیچ موجودی را نخواهی یافت که مثل برگ نور را عاشقانه دوست داشته باشد.
#مونولوگ
هدایت شده از حسین ابراهیمی
در انتها لازم است بگویم که برای شروع نوشتن یک قانون وجود دارد و آنهم سخت نگرفتن است.
بههیچوجه موقع شروع نباید سخت بگیریم و فقط باید بنویسیم.
در ابتدا شاید برای عدهی کمی وسوسههای کمالگرایی آنها را نابود کند و آنها را از حرکت متوقف کند.
اما به یاد داشته باشید که ما مینویسیم که یاد بگیریم نه اینکه یاد بگیریم و بنویسیم.
این فرایند با انجام دادن آن اتفاق میافتد. پس بههیچوجه سخت نگیرید و لطفاً شروع کنید.
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
با سلام و آرزوی خوشوقتی برای پادشاهان وارونه🖐🏻🤚🏻🖐🏻🤚🏻🖐🏻🤚🏻🖐🏻
﷽؛انار، پادشاهی ست وارونه با تاجی رو به زمین چرا که انار پادشاه درختان آسمان است که قدش تا زمین کشیده شده. اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6
ان شاء الله فرداشب (یکشنبه شب) ساعت 20 🕗
در گروه بحث و تبادل نظر آنلاین
داریم (جلسه هفتم)
منتظر حضور سبزتان هستیم🍀☘️🌿
.
.
.
اول چند نکته در مورد فاضل نظری و ..،
و بعد استفاده می کنیم از شعرهای دوستانی که می خواهند...😇😇😇
به علاوه کمی نقد
.
.
.
.
*پ ن1:دوستان اشعار فاضل نظری رو مطالعه
کنید
**پ ن2: به زمان نوشته شده توجه فرمایید
@anarstory
﷽؛
سلام و نور💡
آموزش قوانین نویسندگی #اجبار یا #اختیار؟
#نیاز یا #بی_فایده
#تاهمیشه یا #تاجای_مشخص
🕯آیا برای نویسنده شدن باید تمام قوانین نویسندگی را یاد بگیریم؟
جواب : بله
🕯آیا باید با جزئیات یاد بگیریم؟
جواب: نه لزوما با ریزه کاری های سادیسمی...بلکه باید یک دور تمام اصطلاحات را با عمق جان بفهمید. اندازه ای که اگر نویسنده ای یا استادی به شما نقد کرد بفهمید دارد چه می گوید.
🕯آیا اگر قواعد نویسندگی را یاد بگیریم می توانیم خیلی راخت شاهکار بیافرینیم؟
جواب: نه لزوما. یاد گیری قواعد لازم هست ولی کافی نیست.
🕯آیا اگر قوانین را یاد نگیریم می توانیم پیشرفت کنیم؟
جواب: واقعیت این است که می توانید، ولی مثل اختراع چرخ از اول است. وقتی با قواعد می توانید سی سال جلو بیفتید چرا یادش نگیرید؟
🕯آیا قواعد نویسندگی مورد اتفاق همه نویسندگان هستند؟
جواب: نه لزوماً. اختلافات زیادی وجود دارد. به خاطر همین باید نویسنده مورد نظر خودتان را با خواندن کتابهای زیاد پیدا کنید. و این یعنی قلم شما شبیه ایشان خواهد بود. پس قواعد ایشان را سر لوحه آموزش قرار دهید.
🕯بهترین چیز برای یاد گیری قواعد چیست؟
جواب: بهترین کار شرکت در یک یا دو دوره در نهایت و خواندن صد کتاب آموزشی مختلف که همه شان دارای نکته ای هستند که می توانند در مسیر نویسنده شدن به شما کمک کنند.
همان بحثی که یک وقتی داشتیم.
بهزاد دانشگر و نقد امیرخانی و شجاعی...با تمام احترامی که ایشان برای این دو نویسنده عزیز قائل است...دقیقا بر می گرده به اینجا...
از نظر ساختار داستانی کارهای رضا امیرخانی مورد پذیرش خیلی از اساتید نیست ولی قلم رضا امیرخانی مورد توجه افراد زیادی است. من جمله راقم این سطور. فارغ از چیز حاشیه ای دیگر...پس یادگیری قوانین لازم به کار بستنش واجب و بعدها بعد از پیدا کردن سبک نوشتنمان شکستنش کمال است.
💡نکته بعدی اینکه...قوانین بعد از نوشته شدن شاهکارها نوشته شدند و از روی ساختار شاهکارها.
پس در واقع
قوانین بعد از خلق آثار شاهکار هستند و قبل از تولید داستان های معمولی.
شخصا از سال 94 سعی کردم خیلی کلاسیک طور بنویسم ولی در نهایت فهمیدم از شکم مادر با سبک و قلم خودم متولد شدم.
کمی سخت خوان ولی قابل قبول.
💡💡💡
جسارت که هست ولی از فلفل خبری نیست.
نویسنده باید جسور باشد.
نویسنده از یک زمانی به بعد دیگه به حرف کسی گوش نمیده اونجا دو حالت داره یا واقعا کارش خوب شده و نقد دیگران رو می فهمه ولی نکته ای وجود داره که رها می کنه اون نقد ها رو...
حالت دوم بی سوادی هست که از سر استیصال و درماندگی و برای خودنشانی دیگه به حرف کسی گوش نمیده و و در وادی سرگردانی قلم میزنه و هر روز پرت تر و بی ربط تر می نویسه...
واقعا حالت اعتدال بهترین حالت هست...یعنی من شخصا تمام نقدهای به واو شده را به جان خریدم ولی بعدش بلافاصله رفتم نقد ها رو فروختم. 😐
💡💡💡
#روح_پر_حرف
کلید رمان نویسی داشتن روح پر حرف است.
معمولا خانم ها در این زمینه بهتر می توانند کار کنند...به خاطر همین شدیدا به قواعد نیازمند ترند...
مردها روحشون کم حرف تر هست و با قواعد راخت کنار می ان...
ولی در نهایت همیشه استثناء ها زیادند.
💡💡💡
کلید شروع رمان نویسی داشتن #حرفهای_نزده هست.
سعی کنید محرم رازی نداشته باشید که مدام خالی بشوید.
معمولا کسانی که مدام درباره سوژه رمانشان با اساتید شان مشورت می کنند بعد از مدتی آن سوژه پشت به قبله ذبح می شود و عوداج اربعه اش بریده نبریده می رود در سبد ایده ها سوخته. و نه حذف می شود نه احیا. و همین ذهن نویسنده را خسته می کند.
💡💡💡
کسانی که در به در دنبال کلاس نویسندگی و این استاد و آن دوره و آن محل گعده و انجمن هستند مثل نوشابه خانوده دو لیتری هستند که وقتی می خواهند شروع کنند به نوشتن همه نوشته هاشان تقریبا شبیه کف های بیرون زده از بطری نوشابه است....
در ابتدا شاید از شدت فوران ایده ها و سفیدی خیره کننده محتوا و کف های حباب حباب کِیف کنند و شاید از حجم مطالبی که می نویسند ولی بعد از مدتی متوجه می شوند که نه تنها نوشته هاشان لم یکن شیئا مذکورا بوده بلکه دیگر چیزی برای نوشتن ندارند... چون مرتبا عادت به استفاده از اندیشه دیگران دارند.
نویسنده باید ابتدا یاد بگیرد بیاندیشد. #اندیشه. عربی اش می شود #فکر.
حالا یک درخت گرامی تفاوت #عقل و #تفکر و #تدبر را بیان کند.
@ANARSTORY
🔸
▫️دهانش شیرین است و تمامش محمّد است.
◻️آهای دختران اورشلیم با شما هستم.▫️💫
@ANARSTORY
به نام خدا
نویسندگی همچون حلیم پختن نیست که کلمات را بلغور کنی و با ادویه ی احساست مزه دارش کنی و در نهایت آنقدر هم بزنی و بالا و پایینش کنی تا لعاب دار شود.
نویسندگی همچون سلاحیست در دست هر انسان، فقط می ماند چه هدفی را نشانه بروی.
نویسندگی پشتوانه ای می خواهد از بصیرت و معرفت و معنویت.
حواسم به توشه ام نبود و قدم در این راه گذاشتم .
با اجازه ی اساتید انصراف می دهم.
حلال بفرمایید...
😡🌶💣🗡💉👉...😶
به نام خدا
من حلیم پختن را خیلی دوست دارم.
من تازگی ها فهمیدم نویسندگی خیلی شبیه حلیم پختن است.
من یک مسئله ی دیگر را هم فهمیدم ، اینکه هنوز دوران تدریس با متد های ترکه محور تمام نشده است.
اصلا چه کسی گفته کسی که نویسنده است باید علامه ی دهر باشد ؟
مگر میدان جنگ است که نویسندگی شبیه اسلحه باشد ، این دو هیچ ربطی به هم ندارند .
کلاس اول که میرفتیم ، پدربزرگمان میگفت باباجان اینقدر قلم پرانی کنید تا نوشتن یاد بگیرید.
خدا را چه دیدید شاید به ما هم روزی گفتند نویسنده ، حالا چه نویسنده ای بماند...
گواهی می دهم این مطالب در کمال صحت و سلامت نوشته شده و اصلا استاد محترم سرکار خانم صادقی بزرگوار در این امر دخیل نبوده اند .
🤕🤕
#حلیم
#تدریس_با_متد_ترکه_محور
@ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
به نام خدا نویسندگی همچون حلیم پختن نیست که کلمات را بلغور کنی و با ادویه ی احساست مزه دارش کنی و د
از دفتر خاطراتِ یک درخت اصلاح شده.
هدایت شده از رویـꨄـــا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
[In reply to عِمران واقفی]
من در اتاق اشک منتظرم. در سفر به کائنات.....بقیه هم بیایید.
اینجا اتاق اشک است....انارها از اشک یاقوت می سازند.
ساعت 9..همین امشب.
سفر به کائنات🔻
https://eitaa.com/joinchat/3525771335C734628ccfa
هدایت شده از بی نام
آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئنا که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
عطرِ سرداب را نفهمیده
آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد
چشم برخاکِ آن اگر بکشیم
آسمان هم به گرد ما نرسد
سامرا رفته ها به من گفتند
هیچ جایی به کربلا نرسد
از کفن کردنی دوباره بخوان
تا که روضه به بوریا نرسد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
چه حرمی؟
ان شاءالله چایی رو اینجا بخوریم..
موقع ظهور آقامون..
همگی ده تا صلوات بفرستید برا فرج آقا.
یادی هم بکنیم از حاج قاسم.
دعا برای طول عمر رهبر انقلاب.
دعا کنید شهید شم.
یا علی مددی.
امروز در دروازه ای از دروازه های خدا بودیم...#راز
@ANARSTORY
حضرت امیرالمومنین علیه السلام در خطبه معروف به خطبةالبیان، که در بصره ایراد فرمودند، در بیان علائم و نشانه های ظهور امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و نیز وقایع هنگام و بعد از ظهور آن حضرت، مطالبی فرمودند که در بخشی از آن آمده است: پس از آن که حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف در ابتدای ظهور، یاران خاص خویش، یعنی همان 313 نفر را مورد آزمایش قرار می دهد و آنان در طلب آن حضرت از مکه به مدینه، سه بار رفت و آمد می کنند، آن بزرگوار بین صفا و مروه بر آنان ظاهر می شود و خطاب به آنان می فرماید: انی لست قاطعا امرا حتی تبایعونی علی ثلاثة خصلة تلزمکم لاتغیرون منها شیئا. و لکم علی ثمان خصال. فقالوا: سمعنا و اطعنا فاذکر لنا ما انت ذاکره، یا ابن رسول اللّه...! الزام الناصب 2، 204؛ هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمی دهم، مگر این که با من هم پیمان شوید، که سی خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید. در برابر پیمانی که شما با من می بندید، من هم با شما پیمان می بندم، هشت خصلت را همواره مد نظر داشته باشم.
آنان عرض می کنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا، هر شرطی که می خواهی مطرح فرما. پس از آنکه یاران اعلان آمادگی کردند، حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف به طرف کوه صفا حرکت می کند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت می کنند. در آنجا امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف خطاب به آنان می فرماید: اما آن 30 نکته ای که باید منشور هم پیمانی شما با من باشد، این موارد است: 1. هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی ننمایید.
2. هرگز دست به دزدی نزنید.
3. هرگز به زنا کاری آلوده نگردید.
4. هرگز فعل حرام انجام ندهید.
5. هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.
6. به ناحق هیچ کس را نزنید.
7. به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.
8. به جمع کردن نقره مشغول نشوید.
9. گندم را احتکار نکنید.
10. هرگز جو را احتکار نکنید.
11. هیچ مسجدی را خراب نکنید.
12. هرگز شهادت باطل ندهید.
13. هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.
14. هرگز ربا نخورید.
15. در سختی ها بردبار باشید.
16. بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.
17. هرگز شراب نخورید.
18. هرگز لباس زربافت بافته شده از تار و پود طل نپوشید.
19. هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیاندازند.
20. لباسی که از دیباج، پارچه ابریشمی رنگ شده دوخته شده است را نپوشید.
21. دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.
22. هیچ خون ناحقی را نریزید.
23. با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.
24. حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.
25. با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.
26. هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.
27. در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.
28. از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.
29. امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.
30. همواره نهی از منکر کنید.
هر گاه شما نسبت به این30 مورد، با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز به شما پیمان بسپارم:
1 متعهد می شوم شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.
2 لباس هایی را که می پوشم، مانند لباس های شما باشد.
3 غذا و خوارکم مانند غذای شما باشد.
4 مرکب سواری من همطراز مرکب شما باشد.
5 در همه حال و هر زمان با شما باشم.
6 همواره همراه با شما حرکت کنم.
7 در زندگی به مقدار کم راضی باشم.
8 زمین پر از ظلم و جور شده را، پر از عدل و داد کنم.
پس همگان خدا را آن گونه که شایسته است، عبادت می کنیم. من به عهدم با شما وفا می کنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید.
منبع: فرهنگ سخنان امام زمان(عج)/86
#بیعت
#عقد
#عهد
#نهم_ربیع_الاول
@ANARSTORY
یکی از زیارات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با این الفاظ آغاز میشود: "اللّهمَ بَلِّغ مَولایَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلواتُ اللهِ عَلَیه ..."(1) که سفارش شده هر روز صبح با این زیارت حضرت را یاد کنیم .
در فرازی از این زیارت میخوانیم: "اللّهمَ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی هذا الیَومِ وَ فِی کُلِّ یَومٍ، عَهداً و عَقداً و بَیعَةً فی رَقَبَتی"؛ خدایا من باز تجدید میکنم عهد و عقد و بیعتی را که از آن حضرت بر گردن جان من است.
در این فراز سه لفظ عهد، عقد و بیعت ذکر شده است که در نگاه اول به ذهن میرسد که هر سه لفظ یک معنا دارند. برای درک بهتر این مفاهیم، معانی آنها را مورد بررسی قرار میدهیم.
عهد: معنای لغوی عهد یعنی شناسایی امری و پیمان بستن. پس در وهله اول باید امام و وظایفمان را نسبت به ایشان شناسایی کنیم و پیمان ببندیم.
عقد: معنای لغوی عقد استوار کردن پیمان و گره بستن آن است. یعنی پس از این که مرحله عهد یعنی شناخت را طی نمودیم و پیمان بستیم باید نسبت به آن پیمان استوار باشیم و محکم گره بزنیم.
بیعت: معنای لغوی بیعت، پیمان دوستی بستن و پیروی و اطاعت میباشد. (2)
پس باید سه گام برای بیعت با امام زمان علیه السلام برداریم:
عهد: پیمان اولیه (پس از شناخت و آگاهی)
عقد: محکم کردن این پیمان (انجام رفتارهای لازم و شایسته)
بیعت: پذیرش اطاعت و فرمانبرداری خالصانه (مرتبهی اخلاص و پیروی خالصانه)
#بیعت
#عقد
#عهد
#نهم_ربیع_الاول
@ANARSTORY
هدایت شده از حسین ابراهیمی
مرغ عشق
...کارم شکار کردن است. کارم که نیست. تفننی... گاهی اصلِ پول را جنس خریدهام گذاشتهام انبار... وقت گرانی میدهم بیرون... نیازی هم نیست که خیلی طمع داشته باشی و هول بشوی... باید منتظر بشینی تا وقتی مردم درست نیاز پیدا کردند و هول شدند، جنس را بدهی بیرون... الان هم یک مقدار روغن گذاشتهام کنار... گذاشتهام تا مردم حسابی که تشنه شدند خالی کنم رو سرشان و از ترسشان سودها را بزنم به جیب... شکار یعنی همین... وقتی میخواهی چیزی شکار کنی... باید بشینی صاف گوشهایی و درست... درست مثل من که یک کلاه میگذارم... زیرش دانه میپاشم... ... وای دیروز را بگویم.. دیروز هم همین کار را کردم... کلاه را گذاشتم و زیرش دانه و یک چوب زیر کلاه با یک نخ. فقط نشسته بودم منتظر.. تا نخ را بکشم... منتظر بودم مینایی، مرغِ عشقی بیاید جلو و حظش را ببرم... دو تا گنجشک آمد... نمیدانم مرد کدام بود و زن کدام... . گمانم مرده میآمد جلو... نوکنوک دانهها را برمیداشت و میگذاشت تو دهان زنه... اصلاً یادم رفته بود که نخ را بکشم، محو شده بودم... معلوم بود بود برده بودند یک خبری هست وگرنه هردوتاشان میآمدند جلو... آرام میآمد جلو. اطراف را نگاه میکرد. بعد میدید که خبری نیست چند بار نوک میزد و میرفت میگذاشت دهانِ زنه... اشک توی چشمهام حلقه زد. من که سالها بود گریه نکرده بودم... نشستم و ماتِ این صحنه شدم... من شکارچی بودم اما نمیتوانستم... بشین. منتظر باش و شکار کن.... سخت بود اما از خیر ان دو گذشتم...