eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
891 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
152 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
00:00
یک دقیقه دیر شد به نظرتون خدا قبول می‌کنه؟ یا برم پیام قبلی رو ویرایش کنم؟ واقعا هنوزم نفهمیدم این چهار تا صفر زدن چه نسبتی با امام زمان میتونه داشته باشه؟🤔🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در را که می‌بندند. لب می‌آورد و با بغض توی صدایش به در اشاره می‌کند: بیرون ...بیرون... فاطمه، دستش را می‌برد توی کیفش و زود شکلاتی پیدا می‌کند و خم می‌شود سمتش: بفرما خوشکلم ...چرا گریه می‌کنی؟ آرام می‌شود، انگار از اول هم گریه‌ای نکرده. یاد نورا می‌افتم. الان دارد چه کار می‌کند؟ -فاطمه‌‌خانم ما هم گریه کنیم بهمون شکلات میدین؟ -نه دیگه شما خودتون خودتون رو آروم کنین‌. - خب...ضرب ضربا ضربوا ؛ آن مرد زد، آن دو مرد زدند، آن مردان زدند -آره استاد، همه‌ی مردا بد بودند انگار، الان الحمدلله بهتر شدن. -ضربت ضربتا ضربن، آن زن زد، آن دو زن زدند، آن زنان زدند -خیلی خوب بوده که زنها هم دست بزن داشتن و کتک خور خالی نبودن - همه چی رو به شوخی گرفتینا؟ -استاد مگه همه چی شوخی نیست؟ ما فقط یه جدی داریم اونم مرگه، -اونم حتما چون هنوز شما تجربه‌اش نکردی جدی مونده فکر کنم. -احتمالا استاد، بعید نیست دلیلش همین باشه. ماژیک دیگری برمی‌دارد: خب همین شما، فعل مخاطب و متکلم ضرب رو صرف کنید. -من با ضرب صرف نمی‌کنم. با اکلَ صرف می‌کنم چون الان خیلی گشنم شده... -نه همون ضرب -واقعا دوستان، الان من با اکل صرف کنم شما بیشتر یادتون می‌مونه یا با ضرب ؟ مسلمه اکل اصلا ماضی هم نه مضارع اکلُ نأکلُ این متکلمش تأکل تأکلان تأکلون ... اصلا استاد یه استراحت بدین لطفاً...ما این أکل رو به صورت عملی صرف می‌کنیم خوب جا بیفته برامون. جعبه‌ی شیرینی را از توی پاکت درمی‌آورم. جعبه را که دستم می‌بیند. با دستش بفرمایی می‌زند و می‌نشیند روی صندلی. جعبه را باز می‌کنم و به سمتش می‌روم: نه ممنونم من نمی‌خورم. -آهان درسته استاد، شما فعل أضرب رو بیشتر دوست دارین. از ردیف اول شروع می‌کنم به تعارف کردن... -من دوتا برمی‌دارم. -شما پنج‌تا بردار اصلا -من نمی‌خورم ممنون. -آره، منم تو کیفم پر شکلات بود نمی‌خوردم. -شما...شما...شما...وشما. هانیه‌خانم و دخترش روی زمین نشسته‌اند؛ خدا خیرت بده چه قدر گشنم شده‌بود.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
نور «سربازها را می‌گفتم...» جمله بالا القا می‌کند که یک آدم چانه‌گرم دارد برای ما یک ماجرای داغ را تعریف می کند. 📙یک متن داستانی یا روایت داستانی بنویسید که با جمله های زیر شروع شود. 🍬داشتم می‌گفتم... 🍬جونم برات بگه که... 🍬دختره را می‌گفتم.... 🍬خانومه رو می‌گفتم.... 🍬داشت یادم می‌رفت.... 🍬اینو نگفتم برات.... 🍬اگه بدونی. گوش بده. بقیه اش جالبتره.... با این جملات شروع کنید به تعریف یک خاطره جذابی که برایتان اتفاق نیفتاده.... برای اینکه دقیقتر روایت کنید فرض کنید روبروی مخاطب خودتان نشسته اید و دارید برایش تعریف می‌کنید... پنج مخاطب در نظر بگیرید و چند بار این تمرین را بنویسید. 🔸مخاطب اول: پیرزن همسایه که گوشش سنگین است و مدام باید چندکلمه را تکرار کنید برایش. 🔸مخاطب دوم: همسرتان که اصلا توجه ندارد و شما وسط صحبت باید توجه اش را جلب کنید.(از تکرار جملات بپرهیزید...از روش های ایجاد تعلیق استفاده کنید) 🔸مخاطب سوم: آن دوست تان که پایه شماست برای غیبت کردن و خندیدم...متأسفم برایتان...خاااااک.😐 🔸مخاطب چهارم: آن دوست تان که مدام تذکر می‌دهد که درباره دیگران غیبت نکن...جوری خاطره را تعریف کنید که مدام خودسانسوری داشته باشید. 🔸مخاطب پنجم: آن دوستی که مدتهاست هم دیگر را ندیده اید. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
dastan_haye_kotah_az_saleh_alaa_3__299953.mp3
6.33M
گفتن از عشق مثل آن است که روی زخمی را بخارانی نه بیشتر. مثل دامن گُر گرفته است.... شیشه ها می ریختند و آینه تَرَک برداشت... دانشجو بودم که عاشق شدم. امر ذاتی قابل تعمیم است؟ گل چرا گل شده؟ باید چشمهایم را پنهان می‌کردم. نوک انگشتانم کل داده بودند. یکی از نشانه های عاشقی.... از فرط هیجان دستهایم را گم کرده بود. برای نامه نوشتن علاوه بر کاغذ و قلم، دست هم می‌خواهد. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
عاشقانه های خرمالو و انار‌ خانوم خرمالو ابروهایش را داد بالا و به آقا انار گفت.... بقیه اش با شما🙄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بفرمایید👇 روند شکل گیری داستان خاتون