شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_لیلا 🌷🍃🍂 #قسمت_سی_و_نهم وارد مسجد مي شود، انبوه جمعيت ، چادرها رنگ و وارنگ سرش را پايين
#رمان_لیلا 🌷🍃🍂
#قسمت_چهل_و_یڪم
حاج خانم براي رفتن به نانوايي از ليلا جدا مي شود
و ليلا به همراه امين به طرف خانه به راه مي افتد
سر كوچه كه مي رسد مرد چهارشانه اي را جلو درخانه مي بيند
كه دو جعبه در كنارش روي زمين قرار دارد.
مرد ليلا را كه مي بيند باخوشحالي به طرفش مي آيد و امين را با خوشحالي در بغل مي گيرد:
«نيم ساعته پشت در منتظرم ، مسجد رفته بودين ؟»
ليلا سر تكان مي دهد.
علي ابرو بالا مي انداخته ، مي گويد:
«رفته بودم ميدون بار، چند جعبه ميوه خريدم ، دو جعبه هم براي شماآوردم .»
ليلا به ميوه هاي درون جعبه نگاه مي كند، باخجالت مي گويد:
«علي آقا! شما هميشه ما رو شرمندة محبت هاتون مي كنين .»
علي دستي به سر امين كشيده و مي گويد:
«دشمنتون شرمنده باشه ، ليلا خانم !»
علي جعبه هاي ميوه را داخل حياط مي گذارد، سپس مي ايستد،
دست بر دست مي مالد و اين پا و آن پا مي كند
ليلا او را به ناهار تعارف مي كند. علي بعد از كمي تأمل قبول مي كند
علي امين را كنار حوض مي برد و مي نشيند.
مي خواهد دستي در آب حوض فرو برد كه ليلا از كنار حوض عبور مي كند و تصويرش بر آب حوض مي افتد
#ادامہ_دارد...
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
#رمان_لیلا 🌷🍃🍂
#قسمت_چهل_و_دوم
علي نگاهي به تصوير درون حوض و سپس زير چشمي نگاهي به ليلا كه به طرف اتاق مي رفت مي اندازد
آهي كشيده ، مشتي آب به صورت مي پاشد.
***
علي وارد اتاق مي شود، كتش رابه گوشه اي پرت مي كند. زهره به طرفش مي رود
- دير كردي علي !علي بي آنكه به او نگاه كند با بي حالي مي گويد:
- كار داشتم ، مي دوني كه اين روزها خيلي سرم شلوغه
زهره دستي به كمر زده با كنايه مي گويد:
- چند روزه كه سرت خيلي شلوغه
علي نگاه تندي به او مي كند، با پرخاشگري مي گويد:
- به جاي سربه سر گذاشتن ، يك ليوان آب بده دستم كه از تشنگي مُردم
زهره ليوان آب برايش مي آورد، مي گويد:
- ناهار بكشم ؟
#ادامہ_دارد...
نویسنده :مرضیه شهلایی
@AhmadMashlab1995
❁﷽❁
🌸صُبحم شروع مےشود آقا بہ نامِتان
💞روزےِ من همہ جا ذڪرِ نامِتان
🌸صُبحِ علےَالطلوع سلامُ علےالحَسَن
💞من دِلخوشَم بہ جواب سلامِتان
#سلام_بر_شاه_ڪریمان💜
#سلام_اے_دومین_خورشید💛
🥀 @AhmadMashlab1995
♡براےخدانازکن🌱
حاجحسینیڪتا:
#شهدابراخدانازمیڪردن!♥️
#گناهنمےڪردن
ۅلےعۅضشبراخدانازمۍڪردن،
خداهمنازشۅنۅمیخرید...:)
#حاجاحمدڪریمی
#تیرخۅرد،
رسیدنبالاسرشـ،
گفٺ:
مندلمنمےخواد #شہیدبشم! 🕊
گفتنیعنۍ چے؟
نمیخواۍشہیدبشے؟
براخدادارۍ #نازمیکنے؟
🕊گفټآره،
مننمۍخۅاماینجورےشہیدبشم.
منمےخۅاممثل #اربابمامامحسینارباًاربابشمـ💔
حاجاحمدحرڪټڪردسمت #آمبولانس
#بیسیمچی📞 همحرڪتڪرد،
#علےآزادپناه🧔🏻 همحرڪٺڪرد،
سہتایےباهم...
یہدفعہیہ #خمپاره اۅمدخۅردۅسطشۅن؛
دیدن #حاجاحمد ارباًارباشده😔
همهۍ #حاجاحمد شدیہ#گۅنےپلاستیڪ:(
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌿در ایام محرم و ماه مبارک #رمضان که در سطح شهر مجالس پرشماری برگزار میشد، عباس به دنبال آن مجالس
🍃🌹
#اقامه_نمازجماعٺ_در_مراسم_عروسی!!!
💖شنیده بودیم نماز جماعت و نماز اول وقت برایش اهمیت دارد، ولی فکر نمیکردیم اینقدر مصمم باشد!
❣صدای اذان که بلند شد همه را بلند کرد، انگار نه انگار که عروسی است، آن هم عروسی خودش! یکی را فرستاد جلو، بقیه هم پشت سرش
نماز جماعتی شد به یاد ماندنی💝🍃
#شهیـد_دکتر_محمدعلی_رهنمـون🌺
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
#همسرشهید
♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
عشق زیباست اما...
من مےگویم عشق با شین #شروع مےشود
چون شهادت، آغازش با #ش است
و تنها کسانی #شهد_شیرین_شهادت را مےنوشند
که #عاشق باشند
#عکس_نوشت
#ادمین_ساخت
•═•❁🌹❁•═
♡:) @AhmadMashlab1995∞♡•
میگنبایدبخوریزمینتاپاشی!
راستمیگن :)
براحسینباید
بخوریزمین
ولیفرقشاینهدیگهجسمتپانمیشه
حسینروحتروبلندمیکنه
#برایحسینزمینبخورین ♥️
#حُسِیــــْــــنْ
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید محمدحسین محمدخانی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:۹تیر سال۱۳۶۴🌷 🍁محل ولادت:تهران🌷 🍁
⬆معرفی شهید⬆
😍شهید محمد طهماسبی😍
😍جزء شهدای مدافع حرم😍
🍁ولادت:__________🌷
🍁محل ولادت:مسجد سلیمان🌷
🍁شهادت:16خرداد سال1395🌷
🍁محل شهادت:سوریه🌷
🍁نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده🚫
join↧ఠ_ఠ↧
♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡