فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سرود بندگی
👤 استاد #مجاهدی #تفسیر #قرآن #سورةالحمد
بیستوهفتم آذر نود و چهار
🌸🌷🌸 عید سعید فطر، عید بندگی مبارک باد. 🌸🌷🌸
👁🗨 برای مشاهده جلسات درس استاد مجاهدی حفظهالله در سالهای گذشته، صفحه آپارات «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ این مقام اختصاصی نیست!
آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی رضوانالله علیه
مرحوم علاّمه رضوانالـلّه تعالی علیه مکرر میفرمودند که منصب نبوّت و امامت منصب الهی است، امّا مقامات دیگر هیچکدام اختصاصی نیست؛ مقام محمود، ولایت مطلقه الهیّه، تمکّن در توحید اعظم.
بلکه خداوند بشر را به مقام ولایت مطلقه الهیّه، مقام محمود دعوت کرده است؛ برای همین خلقش کرده، تا به مرحله شهود برسد.
👁🗨 برای مشاهده مشروح این جلسه، و جلسات دیگر مرحوم آیتالله سیدعبدالله جعفری تهرانی رحمتاللهعلیه صفحه آپارات «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید.
🔸مبدأ و معاد
هر کسی که توجّه به دیگران دارد و از توجّه به خودش غافل است، عملاً معاد خودش را فراموش کرده است. راهکار توجّه به مبدأ و معاد چیست؟ انسان چگونه میتواند آن حقیقت را که برای او نسیه است، نقد کند؟
پدر و مادر، مبدأ ظاهری انسان هستند؛ هر کسی که رابطهاش با پدر و مادرش صمیمیتر باشد، انسش با مبدأ هستی بیشتر میشود. این نتیجتاً به آنجا کشیده میشود که رابطهاش با مبدأ وجودی و حقیقیاش که امام علیهالسّلام است، هم بیشتر میشود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» من و علی به منزله پدر این امت هستیم.
معاد هم در مبدأ نهفته است؛ شما یک دایره را در نظر بگیرید، از مبدأ که حرکت بکنید، وقتی به مبدأ نزدیک میشوید، در واقع دارید به معاد نزدیک میشوید؛ مبدأ و معاد به هم گره خوردهاند. هر کسی آشناییاش با مبدأ خودش بیشتر باشد، به معاد خودش هم نزدیکتر میشود. این توجّهْ انسان را به جایگاهی میرساند که این آیه قرآن را میفهمد: «يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا»(لقمان-۳۳) هیچکس آنجا متوجّه کسی نیست؛ آنجا هر کسی از نور خودش بهره میبرد.
حالا یکی بگوید خدا مگر أرحمالراحمین نیست؟ چرا دین را ترسناک جلوه میدهید؟
بابا سربِ گداخته تولید خودش است! خداوند «أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَأَشَدُّ الْمُعاقِبِينَ فِى مَوْضِعِ النَّكالِ وَالنَّقِمَةِ» است؛ آن عالم انعکاس اعمال خودِ انسان است. مثل تُف سربالاست که روی صورت خود انسان میافتد. آن دنیا «يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ»(غافر-۱۶) روز بروز اعمال است. هر چقدر که اینجا توجّه و اشتغالت به دیگران زیاد باشد، از خودت و از مبدأ وجودی خودت غفلت میکنی؛ و وقتی که خودت را تأمین نکردی، آنجا دست خالی هستی! نیازهای خودت را تأمین نکردی، به فکر نیازهای دیگران بودی، به فکر خوشحال کردن دیگران بودی، به فکر به دست آوردن دل دیگران بودی؛ «جَزاءً بِما کانُوا يَعْمَلُونَ»(واقعه-۲۴) این نتیجه عمل خودش است، و با آن هم تغذیه میشود. اگر آب گوارا به او بدهی، بیشتر او را میسوزاند، تا سرب گداخته به او بدهی! سرب گداخته گرچه تمام امعاء و احشائش را میسوزاند و متلاشی میکند، ولی آب زلال بیشتر او را میسوزاند، چون با وجود او سازگار است، گرچه که خیلی اذیتش میکند. کسی هم که در بهشت است، و لذتهای بهشت را میچشد؛ میبیند لذتهای مافوقی هم هست که او قابلیت استفاده از آنها را ندارد.
پس اینکه کسی ترس داشته باشد از این که اگر بمیرم چه میشود؛ مرگ چیزی است که داری با آن زندگی میکنی! کسی که خواب است میمیرد، صریح آیه قرآن است: «وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى»(زمر-۴۲) کسی که اجلش رسیده را نگه میدارد، آن یکی که اجلش نرسیده را برمیگرداند. پس ما با مرگ زندگی میکنیم، و با آن مأنوس هستیم؛ بنابراین از اصل مرگ هیچ واهمهای نیست، گرچه نفس انتقال خودش عوارضی دارد؛ ولی بعد از انتقال است که انسان میفهمد کوتاهیهای اختیاری که داشته، مکروهاتی که زمینهی محرمات، زمینهی دل شکستگیها شده؛ تمثّل اعمالش را میبیند، و وحشت او را فرا میگیرد. مثلاً وقتی یک مار را میبیند، خب وحشت میکند، ولی میگویند این همان زخم زبانی است که زدی، تمثّل همان است!
یک بنده خدایی خواب دیده بود که به او گفته بودند بیماری کرونا، تمثّل موسیقی مبتذلی است که در جهان فراگیر شده است؛ باطن آن به شکل بیماری تجلی کرده است! مؤیدش هم کلام معصوم سلاماللّه علیه است که فرمود اگر گناهی بشود که قبلا نبوده، بلایی میآید که آن بلا هم قبلا نبوده است؛ چون گناهِ جدید تمثّل و قالب جدیدی را میطلبد.
انسان اگر میخواهد به مبدأ خودش، و شهودِ معاد خودش و اصل معاد، زودتر نائل شود؛ مبدأ و معاد ظاهریاش را که پدر و مادر هستند مواظب باشد. رنجش اینها خیلی از درها را به روی انسان میبندد؛ اشک اینها خیلی از آتشها را تولید میکند. در مرحله بعد، مبدأ واقعی که امام معصوم سلاماللّه علیه است؛ ولی برای اینکه این انجام بشود، احترام به والدین یکی از راههاست.
علت نارساییهایی که در کلّ خلقت هست، علت گرفتاریهای بشر این است که از توجّه به خودش غافل است؛ و اهل بیت عصمت و طهارت سلاماللّه علیهم أجمعین خواستهاند که به خودمان و حقیقت و مبدأ خودمان توجه داشته باشیم، تا معاد خودمان برایمان آشکار شود؛
«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر-۱۹)
👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ باید انسان بود!
آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی رضوانالله علیه
«وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (بقره-۲۲۳)
خدا حیوان نمیخواهد، درنده و گزنده زیاد دارد؛ انسان میخواهد، موحّد باشد، به کمالات عالی برسد.
«وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» نه «عَلیَ أَنْفُسِكُمْ»... «وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ» یک روزی در محکمه الهی همه حاضر میشویم و پردهها از روی حجاب فطرتها برداشته میشود، جز حق نمیبینیم!
👁🗨 برای مشاهده مشروح این جلسه، و جلسات دیگر مرحوم آیتالله سیدعبدالله جعفری تهرانی رحمتاللهعلیه صفحه آپارات «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید.
🔶 مقدماتِ عمل (۱)
انسان موظف است بعد از شناخت و کامل کردن درک خود نسبت به خویشتن، جهان و اهدافی که به آن علاقه دارد، برای خود «مسیر و برنامه عملی تدوین» نموده و پیوسته با «مراقبه و محاسبه» زندگی و استعدادهای خود را بارور نماید. برنامه انسان باید با نگاه کلان به خویشتن و تمامی مشخصات خاص انسان باشد. برنامههایی که این نگاه کلان در آن لحاظ نشده باشد، تبدیل به عملهای مقطعی و پر شوری میشوند که قبل از رسیدن به نتیجه، ترک شده یا رها میگردند.
انسان باید قادر باشد نگاههای موردی و مقطعی به خود را تبدیل به نگاه کلان و درازمدت کرده و آن را به نتیجه برساند. بسیاری از تشتتها و اضطرابات افرادی که به دنبال اهداف انسانی و تغییر خویشتن هستند، به دلیل همین مشکل است که بخاطر آن نه تنها به نتیجه دلخواه خود نمیرسند، بلکه اکثر نیرو و توان آنان به هدر میرود.
«مقایسهها و الگو گرفتنهای کور، رقابتهای بدون شناخت و تبعیتهای احساسی» بدترین رهزن شناخت انسان از خویشتن است. فضای جامعه ما آکنده از این نوع رهزنان است. مشاورینی که به وضعیت فرد توجه نمیکنند؛ نظریههایی که شناختی از اوضاع بومی ما ندارند؛ الگوگیریهایی که نوع خاصی از زندگی را تحمیل میکنند؛ تبلیغات رسمی با جهتگیریهای خاص؛ رواج الگوهای عرفانی و اُسوههای مشهور بدون امکان تفکر و تأمل؛ همه و همه باعث چنان اغتشاشاتی در «نسل جوان و مستعد و افروخته» ما شده که شاید در تاریخ بیسابقه باشد.
تنوع و تفاوتهای مقتضیات و لوازم زندگی صحیح برای انسانها آنقدر زیاد است که هیچ نوع اشتراکی نمیتوان در این مورد ذکر نمود و هر ادعایی در این مورد -که بسیار هم ادعا شده- ناشی از عدم درک «خاصیت بیانتهایی انسان» است. آرامشی که برای گروهی بهترین لازمه زندگی است، برای گروهی دیگر همچون سم، کشنده و خطرناک است. روشن بودن و شفافیتی که برای بسیاری ضروری است، برای برخی همچون زندانی ناامیدکننده است.
یکی برای آزادی عمل تمام امتیازات را میدهد و دیگری با تمام وجود به دنبال دستوراتی است که اختیار خود را به آن بسپارد. عدهای عقل و اندیشه را بهترین میدان زندگی میشمارند و عدهای دیگر به آن نزدیک نمیشوند و آن را مُخل زندگی خود میدانند. بسیاری از انسانها برای داشتن یک زندگی موفق، تمام تلاش خود را بسوی راهی عاری از سقوطهای خطرناک و شکستهای سخت معطوف میکنند و برای اندکی از مردمان، زندگی به غیر از پرتابهای بلند و سقوط آزاد مفهومی ندارد. برای عدهای زندگی باید با تضمینهای کافی و بیمههای بنیادین و اطمینان همراه باشد اما عدهای دیگر، زندگی را چون قماری میدانند که اساس آن بر لذت و وحشت و ناکامی ناشی از قمارهای پیدرپی است!
اینها واقعیت و هویت انسانهاست. فراموشی آن و تبعیت و تسلیم بر هویت ارائه شده توسط یک نظریه و اندیشه سنتی یا مدرن، نه تنها راهگشا و مفید نیست، بلکه باید آن را «جنایت بر علیه خویشتن» دانست. جنایتی که بسیاری از انسانها در حال ارتکاب آن هستند.
اولین مقدمه برای برنامه عملی انسان، «شناخت هویت خویشتن» و «بنیاد اصلی» است که هویت انسان را سامان داده و بر آن استوار است. در واقع هویت انسان جواب این سؤالهاست: «من کیستم و چه میخواهم؟»؛ «جایگاه من در این جهان چیست؟»؛ «به کجا میروم؟؛ و «بنیان شخصیت و جهانبینی من چه منتظمی را تشکیل میدهد؟»
این هویت کلان تبدیل به یک موقعیت کلی میشود، و همچون «نقشه» و راهنمائی است که انسان در آن «خط سیر زندگی» خود را میشناسد و میداند که «از چه نقطهای باید آغاز کند؟ منزلهای بین راه چیستند؟ به کجا میرود؛ و خط سیر او چیست؟» از همه مهمتر این که: «اکنون در کجای این مسیر قرار دارد؟»
ادامه دارد ...
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | آپارات
مدرسه معارف علامه طباطبایی
🔶 مقدماتِ عمل (۱) انسان موظف است بعد از شناخت و کامل کردن درک خود نسبت به خویشتن، جهان و اهدافی که
🔶 مقدماتِ عمل (۲)
بعد از درک و ترسیم نقشه و خط سیر زندگی، و شناخت نوع تعادل و استقرار آن، بلافاصله ما میتوانیم متوجه یک عامل بنیادین شویم که «آسیبزا ترین عاملِ» بر هم زدن این تعادل است. طبیعی است که ماهیت این «عامل» نیز با نوع زیست و هویت انسانی و تعادل آن تغییر میکند. چنین عاملی غیر از موانع و مشکلات عادی و حتی با عمق متوسط است.
عموماً در انسان عاملی وجود دارد که «طولانیترین و رسوبیترین عامل انقباض روحی و عدم تعادل در سیر» است؛ چه بسا «زخمی مزمن» و آسیبی که در سختترین لایههای وجود انسان رسوب کرده است. در عین حال نیز قابل درمان و تغییر، و نه تنها مفید و ضروری است، بلکه هزینه اصلاح به تناسب منافع آن آنقدر اندک است که هیچ انسان عاقلی در ضرورت درمان تردید نمیکند. درک و شناخت این عامل بنیادین، یکی از ضروریترین برنامههایی است که بر اساس مهندسی انسانی و درمان وجودی استوار است و شاید بدون شناخت و درمان آن، چنین برنامهای بیارزش باشد.
قابل ذکر است که این عامل بنیادین در مراحل مختلف زندگی انسان میتواند نمودهای گوناگونی داشته باشد و بصورت عوامل مختلف و گاه متضاد خود را نشان بدهد. همانطور که گاه این عامل عمیقتر از آن است که انسان بتواند به راحتی از آن اطلاع پیدا کند و بدون یک برنامه زماندار نمیتوان به آن دسترسی پیدا کرد. در این موارد -که نمونههای آن اندک نیست- همان بخش و نمودی که در این مقطع قابل اطلاع و دسترسی است، باید ملاک عمل و برنامه عملی انسان قرار گیرد.
پس از این مقدمات، سه گروه از وظایف انسان قابل تشخیص است و سه بستر اصلی زندگی را تشکیل میدهد:
اول- وظایفی که انسان برای ادامه حیات و تأمین لوازم آن نیاز دارد؛
دوم- وظایف او به عنوان یک انسان در مقابل دیگران، جامعه، خانواده و تمامی کائنات؛
سوم- وظایف او در مقابل خویشتن و ضرورتهای وجودی و نیازهای بنیادین و ذاتی او.
این سه بخش که از مقدمات قبلی نتیجهگیری و منظم میشوند، بسترهای اصلی و اساسی زندگی زمانی و روزمره انسان را تعین میکنند. بر این بسترهاست که «مراقبه و محاسبه» میتواند به بهترین شکلی صورت بگیرد و در همین راستاست که انسان موفقیت و شکست خود را ارزیابی کرده، سیر زیستی خود را بازبینی و برای آینده برنامه بهتری میریزد.
برای کسانی که قصد تغییرات بنیادین زیستی -مادی یا معنوی- دارند و با مهندسی انسانی و برنامههای وجودی به این سمت حرکت میکنند، وظایف نوع سوم محور و مرجع این تغییرات خواهد بود. برخلاف دو گروه دیگر از وظایف، این گروه با مقدار زمان خود شناخته نمیشود و کمیت آن مهم نیست. مهم در اینجا کیفیت آن است که با «نظم، تمرکز و استمرار» شناخته میشود، همچنین «حُسن انتخاب همراهان» و گزینشهای حساب شده و درست. هرچه که انسان اهداف بلندتری در این راستا داشته باشد، ضرورت این بخش بیشتر است اما هیچ انسانی در زمان حاضر از بخشی از این وظایف بینیاز نیست و این نیاز هیچ ربطی به عقیده و آرمان فرد و یا کفر و ایمان ندارد.
موانع خاص و روشنی که ما را از انجام وظایف باز میدارد، باید به صورت اختصاصی و روشن مورد توجه قرار بگیرد؛ به صورتی که بتوان مراقبه خاص و ویژهای در مورد آن داشت. این موانع میتواند درونی و یا بیرونی باشد و گاه آنقدر مهم و حیاتی است که کنارهگیری و مبارزه با آن ممکن است نیاز به فداکاری یا اراده خاص و قوی داشته باشد.
به طور طبیعی و در وضعیت انسانهای متوسط، افراد برای شروع در عمل و برنامه عملی نیازمند یک برنامه زمانی حساب شده هستند که زمان آن بین چهل روز تا دو سال طول میکشد؛ چنان که حافظ در این ابیات میگوید:
سحرگه رهروی در سرزمینی/ همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف/ که در شیشه بماند اربعینی
این برنامه زمانی آنان را از رکود و خستگی و ماندگی دورانهای گذشته خارج کرده و آماده میکند تا پس از آن زندگی جدیدی را آغاز کنند که با گذشته متفاوت است. اندک افرادی یافت میشوند که نیازمند برنامههای کوتاهتری هستند که مدت آن چند روز و حتی چند ساعت بیشتر نمیتواند باشد. اندک انسانهایی یافت میشوند که پروژههای آغازین آنها بسیار بیش از اینهاست و سالهای مدیدی ادامه دارد؛ و گاه نادر مردمانی هم هستند که تمامی عمر در سوز و گدازند و پروژه آغازین آنان مرزی با آخرین ندارد: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید…
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ شهود آخرت در دنیا
آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی رضوانالله علیه
اکثر مطالبی که در مورد آخرت ذکر شده: «يوْمَ هُمْ بَارِزُونَ»؛ «لَا يخْفَى عَلَىالـلَّهِ مِنْهُمْ شَيءٌ»؛ «لِمَنِالْمُلْكُ الْيوْمَ لـِلَّهِ الْوَاحِدِالْقَهَّارِ»؛ «وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يوْمَالْقِيامَةِ»؛ «وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِياتٌ بِيمِينِهِ» ... به فرمایش مرحوم علاّمه(ره)، الان هم هست.
«والأرض جمیعاً» و آنچه در آن است، مقبوض حضرت حقّ است؛ تمام اختیارات عالم به دست اوست. امّا تا انسان اسیر این عالم مادّه و مُلک است «درک نمیکند»!
👁🗨 برای مشاهده مشروح این جلسه، و جلسات دیگر مرحوم آیتالله سیدعبدالله جعفری تهرانی رحمتاللهعلیه صفحه آپارات «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید.
🔶 آفتهای چلهنشینی (۱)
در مسیر «حرکت روحی و شخصی» و «اصلاح خود» نمیتوان از برنامههای زماندار بینیاز بود. برنامههای زماندار برنامههایی هستند که محتوای معین و قابل سنجشی دارند. به راحتی میتوان از آن مراقبت نمود و ارزیابی و محاسبه آن سهل و ممکن است. این برنامهها زمانهای کوتاه و زودگذری دارند که همچون یک تمرین سریع و در دسترس برای انسان ارزشمند و قابل اجرا هستند. انسان در این برنامهها گرفتار آرمانها و آرزوهای بلند و رفتارهای خسته کننده نمیشود و میتواند از آن بهره معین و کوتاه مدتی را بدست آورد. اگرچه این بهره مختصر است اما میتواند چنان مفید باشد که همچون یک شروع خوب، آغاز کننده خط سیری باشد که زندگی انسان را تغییر میدهد.
در مورد مصادیق زمانی این برنامهها -از جمله اربعین کلیمی- نقد و اعتراضاتی شده است؛ مانند اینکه دلیل روایی کافی برای آن نداریم و یا از جعلیات فِرَق صوفیه است و دیگر مسائل مشابه. در پاسخ -بدون اینکه نیازی به ورود و بحث در این موارد باشد و بدون اتکا بر نقل و حدیث- باید گفت که تعقل سالم و صحیح و بدون اتکا بر نقل، ضرورت برنامههای زماندار را برای ما اثبات میکند. «زمانهای مقبول جمعی» که «ریشههای تاریخی و کهن» دارند، بهترین موقعیت برای برگزاری و انجام روش «برنامههای زماندار» هستند و هیچ نیازی به استناد آن به نصوص دینی نیست. «نگاه توقیفی» در این موارد قابل قبولِ عقل نیست، مخصوصا اگر با «کهن الگوهای زمینی» منطبق باشد، چرا که اصولاً کهن الگوها -در شکل عقلانی آن- جدای از الگوهای دینی مورد قبول انسان و عقلانیت است.
بدون تردید بهترین اندازه برای این برنامهها چهل روز است؛ و برای اکثر افراد بهترین نتیجه را میدهد. مدت زمان چهل روز نه آنقدر کوتاه است که به نتیجهای نرسد، و نه آنقدر طولانی که فرد را دچار ملالت و خستگی و تردید کند.
یکی از مهمترین اموری که در یک برنامه زماندار میتواند موجب بازسازی و تحول گردد عبارت است از «نگاه انسان به خویشتن و جهان». بر طبق آنچه پیش از این در مطلب «انتخابهای ابتر» توضیح داده شد؛ انتخابها، دیدگاهها و یا هر مقدمه شناختی انسان میتواند به صورتی «ابتر و نگاه دارنده» انسان باشد که حرکت و زندگی انسان را قفل میکند و مجال هر نوع حرکت و اقدامی را گرفته و انگیزه انسان را نابود میکند. در اکثر موارد این نگاههای ابتر بر حقایق و عینیتهایی تکیه میکنند که واقعا وجود دارند و خیال و دروغ نیستند، اما «چینش و برآیند» آنها به نوعی گزینش شده که در نهایت، عقل انسان «به درستی» راهی برای اقدام نمییابد. در هر حال، هر زمانی که انسان «نگاه به خود و جهان»، «انتخاب»، «احساس» و یا هر مقدمه فکری و عملی خود را «ابتر و غیر قابل اقدام» تشخیص دهد، مجبور به بازنگری و بازسازی آن است و این ضروریترین مقدمه برای عمل صحیح و نجات زندگی است.
«احیای فردیت»، «توجه به خویشتن»، «ترک غیر و دنیای آن»، «محوریت خود» و بسیاری از واژههای مشابه دیگر، اگرچه خود دارای مراتب، مصادیق و حوزههای گوناگونی است، اما همه اشاره به یک حقیقت دارد. اشاره تمام آنها به گذر کردن از وضعیتی است که در آن مشغولیتها، افکار و گرفتاریهای زائد، انسان را از توجه به احوال خود و نیرو گذاشتن بر آن باز میدارد. به قول خواجه حافظ:
رشتهی عمر بسته به مویی است هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست!
همه این امور برای این است که انسان توجهش را به زندگی و سیر و حرکت خودش معطوف کند و این امر سهل و سادهای است که نباید آن را پیچیده، عجیب و غیر قابل دسترس نمود. توجه به خود و یا هر واژه مشابه دیگر یعنی همین که انسان احوال خود را در نظر بگیرد، نفع و ضرر خود را بداند و در عین اینکه در این جهان با تمام ارتباطاتش زندگی میکند، در حد توان خود وظایفش را انجام داده، زندگی و سیر خود را از یاد نبرد. نباید این امر را تبدیل به مسألهای عجیب نمود تا جایی که خود آن مانع انسان شود و او را از زندگی درست باز دارد. «خودیتِ انسان» در دسترس اوست و نیازی به هیچ چیز سخت و عجیبی نیست، به محض آن که انسان اراده کند آن را مییابد. چنانچه این امر خود به هدفی سخت و خارج از دسترس تبدیل شود، نشان از اشتباه در محاسبه و مسیر دارد.
ادامه دارد ...
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | آپارات
مدرسه معارف علامه طباطبایی
🔶 آفتهای چلهنشینی (۱) در مسیر «حرکت روحی و شخصی» و «اصلاح خود» نمیتوان از برنامههای زماندار ب
🔶 آفتهای چلهنشینی (۲)
«برنامه» برای سیر زندگی انسان اگرچه ضروری و مفید است، اما در مواردی مانند شمشیر دو لبه است که میتواند خود به عاملی مزاحم تبدیل شود. مهمترین ویژگی برنامه این است که برای انسان «سهولت و لذتِ روانی» و «موفقیتِ واقعی و عینی» همراه آورد. بنابراین افراط و تفریط در برنامه را میتوان با این معیارها سنجید. برنامه انسان باید او را به هدفی که از وجودش بر میخیزد، رهنمون سازد و «به هیچ صورت برنامه را نمیتوان هدف نهایی شمرد». حتی در موارد و مقاطعی از سیر انسانی ممکن است بیبرنامه بودن بهتر باشد - مخصوصاً برای افرادی که آشوبهای بنیادین در زندگی درونی آنها وجود دارد، احتمال چنین وضعیتی بیشتر است. آشوبهای بیرونی هم چه بسا در مواردی، بیبرنامه بودن را ایجاب میکند. در هر حال «لذت برنامه داشتن» خود نباید عاملی برای افراط در توجه به برنامه شود. هیچ ابزاری مهمتر از هدف نیست و هدف، «سیر عملی انسان» است با هر وسیله صحیحی که حاصل شود.
«افکار و اهداف و معیارهای متضاد» که در فرد جمع میشود، یکی از مهمترین موانع و بازدارنده رشد مادی و معنوی انسان معاصر است. شاید در نسل جوان ما هیچ عاملی به این اندازه مانع موفقیت در زندگی ظاهری او نیست. روشن است که دلیل اصلی تضاد افکار و باورها، قرار گرفتن این نسل در انبوهی از «امواج اجتماعی و اندیشهها و تبلیغات درست و غلطی» است که از منابع و مراجع گوناگون اجتماعی برخاسته است. تضارب و تلاقی اندیشهها و افکار درست و غلط به خودی خود میتواند بسیار مفید و پیشبرنده باشد اما مهمترین آفت، تبدیل آن به باورهای یک انسان است بدون اینکه «منتظمی برای ساماندهی» آن و «روشی برای حذف و اضافه» فراهم شده باشد؛ وضعیتی که نسل امروز با آن روبروست. راه حل این بینظمی و بیسامانیِ ویران کننده عبارت است از «بازگشت به این اندیشهها و باورها» و «بازسازی و بررسی دوباره آنها» به قصد «اصلاح ساختاری و انتظام عملیاتی». در این صورت تمام این موانع تبدیل به «عاملی ارزشمند با آثاری شگفت» خواهد شد.
«هویت انسان» و تلاش برای درک آن، همچون «برنامهریزی» میتواند منافع و ضررهای خاص خود را داشته باشد. هویت انسانی باید شناخته شود به شرطی که این تلاش و تمایل خود تبدیل به عاملی برای توقف انسان و مشغولیتی برای دور شدن از خویشتن نشود.
برای بسیاری از افراد، دوگانه «آسمان و زمین» بسیار راهگشاست. یکی از دوگانهها به بخشی از زندگی اشاره دارد که عادی است و انسان باید در آن بخش کاملاً عادی و طبیعی و مطابق هنجارهای جامعه عمل کند. در این بخش هرنوع کمالطلبی میتواند آفتی برای سیر انسان باشد و هرگز نباید از مسیر متعارف و عاقلانه -با عقل متعارف جامعه- خارج شود.
دومی، بخشی است کاملاً متفاوت با اولی و انسان در آن کمالطلب، نامتناهی و آسمانی است. تمام انرژیهای بینهایت انسان صرف بخش دوم شده و تمام عقل و بستر سازی و تدبیر زمینی او در بخش اول به کار گرفته میشود. اولی بستر عاقلانه میسازد و دومی سکوی پرش است و بر ذوق و شهود و غیر متعارف و نامتناهی تکیه میکند.
تذکر ضرروی:
«خطر بازگشت» و «اثر معکوس» همیشه و در هر حالتی در کمین ماست. اثر معکوس یک «عمل یا برنامه یا تلاش» زمانی است که انسان با تکیه بر کلیشهها یا بخاطر «علاقه به یک پیشرفت» و یا «بغض و تنفر از یک مشکل» به «رفتار کلیشهای» بپردازد و آثار آن را توجه نکند. اگر انسان «اندازهگیری مرتبِ» کار خود را فراموش کند، چه بسا تمام تلاش او اثر معکوس داشته باشد و باعث بازگشت او شود.
بالاترین معیار برای سیر عملی انسان رسیدن به یک «بستر روان و بدون مشکل» در زندگی است. منظور از بستر روان این نیست که زندگی بیرونی ما موافق میل و خواست ما باشد، زیرا چنین هدفی ممکن است هرگز فراهم نشود. منظور نگاه و نگرش درونی انسان است به «زندگی در جریان» و سهولتی که فرد از جهت روحی و روانی میتواند در خود ایجاد کند؛ حتی اگر بدترین شرایط بیرونی را داشته باشد. پس از این، معیار موفقیت انسان امکان «تعمیق و توجه راسخ» به اهداف بلند انسانی است.
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | آپارات
⚡️شرح رساله «نور وحدت»
نوشتهی خواجه عبدالله معروف به خواجه حوراء مغربی
توسط آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی رضوانالله علیه
از مرحوم آیتالله سعادت پرور(ره) منقول است که علامه طباطبایی رضوانالله تعالیعلیه مطالعهی این رساله را برای سالکین متوسط مناسب میدانستند، تا بیشتر متوجه تفکر در وحدت بشوند:
جلسه اول
جلسه دوم
جلسه سوم
👁🗨 برای مشاهده جلسات درس مرحوم آیتالله سیدعبدالله جعفری تهرانی رحمتاللهعلیه صفحه آپارات «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید.
🔸جهش معرفتی
بارها عرض کردم، ریشه همهی مشکلات به ضعف در معرفت برمیگردد. کسی که میداند این مار است، گزنده است و زهر دارد؛ چون باور دارد، فرار میکند. کسی هم که طلا را میبیند و هیچ مانعی هم از برداشتنش ندارد، اگر برندارد، ضرر میکند؛ طلای وجود اهلبیت علیهمالسلام هم اینگونه است.
خداوند متعال یک باور فطری در وجود هر انسانی قرار داده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» آقای بهجت فرمودند که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند، که فقط بگویند دو دو تا میشود چهارتا!! خُب (ظاهر) این حرف مسخره به نظر میآید، یعنی چه که این همه پیغمبر آمدند که بگویند دو دوتا میشود چهارتا؟ چون شما دو دو تا را زیر پا میگذارید؛ اگر این معرفت فطری را انسان زیر پا نگذارد، تدریجا جلوههای حقیقت به روی انسان آشکار میشود.
امام زمان سلاماللّهعلیه یک حقیقت است دیگر؛ جلوه خداست. «هو الحَیُّ القَیُّوم» مظهر حیات الهی و مظهر اسم «حَیّ» است. اگر کسی واقعاً امام را بخواهد، ایشان او را با جلوههای حیات که خودش است، آشنایش میکند؛ یعنی به او میچشاند.
در عیون اخبارالرّضا هست، امام رضا علیهالسلام از پدرشان امام کاظم علیهالسلام نقل میکنند که امام صادق علیهالسلام در یک مسیری میرفتند، همراهان برق شمشیرهای راهزنان را دیدند؛ به حضرت عرض کردند که چکار کنیم؟ یکی گفت بهتر است همه اموالمان را به شما بدهیم، زیرا (دزدان) متعرّض شما نمیشوند. حضرت فرمودند از کجا معلوم که مقصود آنها من نباشم؟ ببینند همه چیز پیش من است به من تعرّض میکنند. گفتند پس همه اموال را مخفی کنیم. حضرت فرمود اینجا بیابان است، خاک آنها را میپوشاند و دیگر (جای اموال) مشخص نخواهد شد. گفتند پس چه کنیم؟ حضرت فرمودند بیایید به کسی بدهید که بهتر از خودتان نگهش میدارد، بارورش میکند (رشدش میدهد)، یکی را صدتا میکند؛ و توصیفاتی از این دست کردند. افراد پرسیدند او کیست؟ حضرت فرمودند خداوند متعال! گفتند چطور با خدا معامله کنیم؟ حضرت فرمودند صدقه بدهید، گفتند فقیر از کجای این بیابان پیدا کنیم؟ فرمودند شما نیت کنید، ورق برمیگردد!
همین الآن هم چه شخصی، چه خانوادگی، چه اجتماعی یعنی همهی کشور تصمیم بگیرند، که خدایا ما برگشتیم؛ اصلاً هوا، زمین، معاملات، دشمن، همه تغییر میکنند! همه مأمور خدا هستند: «وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، کلّ هستی تغییر میکند.
حضرت فرمودند شما فقط نیّت بکنید که یک سوم مالتان را در راه خدا صدقه بدهید؛ گفتند فقیر از کجا بیابیم؟ حضرت فرمودند نیت کنید و بعدا (به فقیر) بدهید؛ به محض این که این نیّت را کردند، حضرت فرمود ورق برگشت! به محض اینکه نیت کردند، بلافاصله فرمودند «فأَنْتُم فِی أَمانِ اللّه»، دیگر در امنیت قرار گرفتید.
مگر ما عرض نمیکنیم «السّلام علیک یا أمین اللّه»؟ اگر باور داشته باشیم «امین اللّه» است، امانت را به خودش میسپاریم؛ اگر باور داشته باشیم!
عبارتها خیلی دقیق هستند «و بُورِکَ لَهُم فِی تِجاراتِهم»، و بقیه اموالشان برکت پیدا کرد. راهزنان با همان شدت و حدّت نزدیک شدند، آمدند خدمت حضرت، گفتند ما جدّ شما پیغمبر را در خواب دیدهایم که فرمودند محافظت این قافله را به عهده بگیرید؛ آنها که برای راهزنی آمده بودند، (قصد حفاظت از قافله را کردند). حضرت فرمود {ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان!} آن کسی که شما را از ما دفع کرده، غیر شما را هم دفع میکند.
عرض بنده در این روایت دو مطلب است؛ یکی این است که حضرت میفرماید همین که نیتّ کردند ورق برگشت، و مطلب دیگر هم این که حضرت فرمودند بیایید در معامله با خدا مداومت داشته باشید.
در روایت هست که خداوند متعال -زبانم لال- مثل اینکه هر قسمی که بلد بوده خورده؛ به عزتم قسم، به جلالم قسم، به جمالم، به ارتفاع مقامم قسم، اگر کسی با من معامله بکند، «ضَمِنْتُ السَّماوات و الأرض رزقُه» تضمین میکنم که زمین و آسمان، متکفل رزقش بشوند، «و کنتُ له من وارء تجارةُ کلِّ تاجرٍ»، و با هر کسی که تجارت کند، من پشت سرش هستم.
👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 روز عرفه، روز گدایی است.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر-۱۵)
ای مردم، شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بینیاز و غنیّ بالذّات و ستودهْ صفات است.
📂 آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی #شرححدیثمعراج #سرالإسراء
جلسات شرح حدیث معراج از کتاب «سرالإسراء»/جلد اول تألیف حجتالحق مرحوم #سعادتپرور #پهلوانی؛ سال ۱۳۸۳
📌 برای مشاهده مشروح این جلسه از لینک زیر استفاده نمایید:
🔗 https://www.aparat.com/v/4IMq2?playlist=1026383
👁🗨 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔸انکار نشدنی
ناچارم این مثال را عرض کنم، خیلی ببخشید!! فرض بگیرید یک دختر خیلی زیبا، در اوج لطافت و زیبایی، لطافت پوست، رنگ مو، رنگ چشم، تناسب اندام، از هر جهتی بینظیر باشد؛ او بیاید در جمعی خود را عرضه کند، بگوید من دوست داشتنی هستم یا نیستم؟ جای انکار نیست!
ماجرای «قالوا بلی» اصلاً جای انکار نداشته است؛ بعد خدای تبارک و تعالی دید که بین همهی مخلوقات، انسان یک قابلیت بالاتری دارد، و به انسان اختیار داد. به تعبیر بنده بالاترین گوهر وجودی خودش را که اختیار است، به انسان داد! کأنه فرمود من دوست دارم با اختیار این راه را بروی، نه با جبر! من اختیار به تو میدهم که اگر خواستی مرا بپذیر!
خب، با دادن اختیار، وجود یک بدل هم ناگزیر است؛ یعنی وقتی که مختار هستی، یعنی این است، این هم هست! یعنی یک چیزی شبیه آن چیزی که نمود پیدا کرده، هم وجود دارد. انسانها در اعتراف به این که آری، تو دوست داشتنی هستی، خواستنی هستی، همه در کمیّت بلیٰ گفتند؛ ولی در کیفیت فرق داشتند. انسانها در کیفیت بلیٰگویی خیلی اختلاف داشتند؛ پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله فرمودند «أوّل مَنْ قال بلیٰ»، من اولین کسی بودم که سبقت گرفتم، هم در کمیّت و هم در کیفیت؛ یعنی گفتم حقیقتاً دوست داشتنی هستی. ولی امثال ما دوست داشتن را برای خودمان میخواهیم، یعنی کسی که آن دختر را میبیند میگوید چه خوب که برای من باشد! اما کسی که عاشق میشود میگوید که ایکاش من برای او باشم، من فدای او بشوم! ائمهی معصومین سلاماللّه علیهم أجمعین این حال را داشتند. ایشان در قبول ولایت حق تبارکوتعالی حقیقتاً فهمیدند که دوست داشتنی است، و لیاقت این را دارد که خودشان را فدایش کنند، و در عمل هم نشان دادند؛ مثل قضیه کربلا.
خدای متعال مجرّد است، و در یک حقیقتی تجلّی کرده، که آن حقیقت، حقیقت مقام نورانیت اهلبیت عصمت و طهارت است. کلّ نظام آفرینش، کلّ مخلوقات، تمام موجودات، دیوانهی این زیبایی و تجلّی هستند؛ کلّ ذراتِ هستی عاشق خدا هستند، و به سوی عشق برتر پیش میروند «أَلَا إِلَى اللّه تَصِيرُ الْأُمُورُ» خدای متعال کأنه به انسان خطاب میکند که کلّ موجودات شیفتهی من هستند، همه عاشقم هستند؛ اما به تو اختیار دادم که با اختیار مرا بپذیری؛ این ارزش است!
«وَإِنْ مِنْ شَيءٍ إِلَّا يسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» هیچ موجودی نیست الاّ این که دارد به خدا عشق میورزد.
خدای تبارکوتعالی به انسان یک مجموعه اختیارات داد، و فرمود دوست دارم که تو عاشق باشی! این شعر را مرحوم آقای سعادتپرور زیاد میخواندند: «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید» این مشکل ریشهای که همهمان داریم، این است که آن معرفت فطری که خدا در وجود ما قرار داده، به جای این که این معرفت فطری را آبیاری کنیم، بدلیجات را انتخاب میکنیم! یعنی خدای متعال نمونههای بدلی گذاشته که اختیار داشته باشی و با اختیار حقیقت را انتخاب کنی:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
مشکل ریشهای همه انحرافات و لغزشها این است که باور فطری به خدای تبارکوتعالی که «فِطْرَتَ اللّه الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّه» باور شهودی که خدای تبارک و تعالی خودش را آشکارا به ما نشان داد، آن را میخواهیم بیاعتنا باشیم؛ «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ» او میخواهد جلویش باز باشد هر کاری بکند، لذا آن عشق حقیقی را نمیخواهد، آن عشق بدلی را میخواهد؛ «أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيرٌ» آن خیر را میگذارید کنار، پایینتر را انتخاب میکنید؟
کأنه خداوند تبارک و تعالی میگوید چه بخواهی چه نخواهی عاشقی! من حقیقتهایی را در مسیرت قرار میدهم، به دنبال آن حقیقتها باش؛ با کلّ نظام هستی خودت را هماهنگ کن؛ آن موقع لذت زندگی را میفهمی!
حالا اگر کسی که به حسب ظاهر چهرهاش خیلی زشت است، وقتی مقابل آینه قرار بگیرد تصویر خیلی زیبایی جلوی چشمش قرار بگیرد، و به او بگویند هر چه به این تصویر بیشتر نگاه بکنی، چهره او را خواهی گرفت! او دیگر اصلاً میل ندارد جایی برود، دوست دارد مدام جلوی آینه بنشیند و آن چهره زیبا را نگاه کند و رنگ بگیرد، تا به تدریج عین همان بشود. خدای تبارکوتعالی میفرماید خودت را مقابل «وجهُ اللّه» قرار بده، با خدا معامله کن، رنگ و بوی او را میگیری! «صِبْغَةَ اللّه وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه» ائمهی هدی سلاماللّه علیهم أجمعین، «وجهُ اللّه» هستند، چهره خدا هستند، و اگر اینها را بپذیریم، خدا را پذیرفتیم؛ البته لازمهاش این است که بغض داشته باشیم نسبت به کسی که میخواهد چهره بدلی ایجاد کند.
👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔸 روز پدری
عدهای از اهل یمن خدمت پیغمبر اکرم صلاللّهعلیهوآله رسیدند، گفتند که وصیّ تو کیست؟ ده پانزده نفر از صحابه آنجا بودند، پیغمبر فرمود یکی از همین جمع است؛ خودتان ببینید کیست. اصحاب صف ایستادند، امیرالمؤمنین سلاماللّهعلیه هم در صف ایستاد؛ اینها یکی یکی افراد را نگاه میکردند. به محض این که چشمشان به امیرالمؤمنین سلاماللّهعلیه افتاد، اشکشان جاری شد، بدنشان به رعشه افتاد، گفتند این وصیّ شماست! پیغمبر فرمودند از کجا فهمیدید؟ عرض کردند: «کَأَنَّهُ لَنَا أَبٌ وَ نَحْنُ لَهُ بَنُونَ.»(الغیبة نعمانی،ص۳۹) گویا او پدر ماست، و ما فرزندان او هستیم.
در زمان غیبت، مؤمنین به اختیار خودشان به دنبال ناپدری میروند! پدر هست، ولی تقدیرات به گونهای رقم خورده که پدر را نخواهند؛ مادر را نخواهند. نامادری هم مراتب دارد، یک نفری هست که حتی از مادر هم به حسب ظاهر بهتر است؛ مثل نامادری که در تربیت بچهها هیچ کوتاهی ندارد؛ ولی او هیچوقت مادر نمیشود. امام زمان سلاماللّهعلیه در تعبیر روایت است «اَلْإِمَامُ كَالْأُمِّ اَلْبَرَّةِ بِالْوَلَدِ اَلصَّغِيرِ»(تحفالعقول، ج۱، ص۴۳۶) امام مادر مهربان است، ولی ما نمیخواهیم؛ گرفتار نامادری هستیم. یکی از مشکلاتی که بشریت در زمان غیبت به آن مبتلاست، تعویض اصل و فرع است؛ یعنی فروع جای اصول نشستند، اصول جای فروع نشستند. حالا مراتب دارد، یکی بدترین است، مثل بنسلمان خبیث، مثل ترامپ خبیث، یکی هم بهترین است؛ ولی بهترینها که مادر نمیشوند، پدر نمیشوند!
«اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ في دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ و أهلَهُ و تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ و أهلَهُ...»(دعای افتتاح)
👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
🌸🌷🌸 «عید سعید غدیر، عید الله الأکبر، بر همه حقطلبان جهان، و شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام مبارک باد.» 🌸🌷🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روز تبسّم و زینت
«رَوَاهُ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: ...وَ هُوَ یَوْمُ التَّبَسُّمِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ أَخِیهِ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِالرَّحْمَةِ ...»
إقبالالأعمال (ط - القدیمة)، ج ۱، ص ۴۶۴
امام رضا (ع) فرمود: ... هر کس روز غدیر با برادران ایمانى خود با چهره خندان روبرو شود، خداوند نیز در روز قیامت با نظر رحمت به وى نگاه خواهد کرد...
و غدیر روز زینت است، هر کس در روز غدیر خود را زینت کند خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را مىآمرزد...
📂 آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی #شرححدیثمعراج #سرالإسراء
جلسات شرح حدیث معراج از کتاب «سرالإسراء»/جلد اول تألیف حجتالحق مرحوم #سعادتپرور #پهلوانی؛ سال ۱۳۸۳
📌 برای مشاهده مشروح این جلسه از لینک زیر استفاده نمایید:
🔗 https://www.aparat.com/v/LTjVP?playlist=1026383
🌸🌷🌸 «عید سعید غدیر، عید الله الأکبر، بر همه حقطلبان جهان، و شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام مبارک باد.» 🌸🌷🌸
📢 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام: https://t.me/allaamehwisdom
اینستا: https://www.instagram.com/allaamehwisdom
ایتا: https://eitaa.com/AllaamehWisdom
توییتر: https://twitter.com/allaamehwisdom
بله: https://ble.ir/allaamehwisdom
آپارات: https://www.aparat.com/allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غدیر، بدر عیدها
«وَ إِنَّ یَوْمَ الْغَدِیرِ بَیْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ کَالْقَمَرِ بَیْنَ الْکَوَاکِبِ ...» (إقبالالأعمال (ط - القدیمة)، ج ۱، ص ۴۶۴)
امام رضا (ع) فرمود: هنگامى که روز قیامت برپا شود، چهار روز را زینت میدهند همانطور که عروس را برای حجله آرایش میکنند، گفته شد: این چهار روز کدام ایام هستند؟
روز عید قربان، روز فطر، روز جمعه و روز غدیر، اما روز غدیر در بین قربان و فطر و روز جمعه مانند ماه در بین ستارگان است...
📂 آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی #شرححدیثمعراج #سرالإسراء
جلسات شرح حدیث معراج از کتاب «سرالإسراء»/جلد اول تألیف حجتالحق مرحوم #سعادتپرور #پهلوانی؛ سال ۱۳۸۳
📌 برای مشاهده مشروح این جلسه از لینک زیر استفاده نمایید:
🔗 https://www.aparat.com/v/LTjVP?playlist=1026383
🌸🌷🌸 «عید سعید غدیر، عید الله الأکبر، بر همه حقطلبان جهان، و شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام مبارک باد.» 🌸🌷🌸
📢 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام: https://t.me/allaamehwisdom
اینستا: https://www.instagram.com/allaamehwisdom
ایتا: https://eitaa.com/AllaamehWisdom
توییتر: https://twitter.com/allaamehwisdom
بله: https://ble.ir/allaamehwisdom
آپارات: https://www.aparat.com/allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روز عرضه ولایت
امام رضا (ع) فرمود:... در روز غدير بود كه خداوند، ولايت خود را بر همهى اهل آسمانهاى هفتگانه عرضه كرد و اهل آسمان هفتم به پذيرش آن از همه پيشى گرفتند و در اثر آن، عرش بدان آراسته شد؛
آنگاه اهل آسمان زيرين به پذيرش آن شتافتند و در اثر آن به ستارگان آراسته شد، سپس ولايت بر زمينها عرضه گرديد و «مكه» به پذيرش آن شتافت و در اثر آن به «كعبه» آراسته شد؛
سپس «مدينه» به پذيرش آن شتافت و در اثر آن به وجود محمد مصطفى-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آراسته شد، سپس «كوفه» به پذيرش آن شتافت؛
و در اثر آن به وجود امير مؤمنان-عليه السّلام-آراسته شد...» (إقبالالأعمال (ط - القدیمة)، ج ۱، ص ۴۶۴)
📂 آیتالحق مرحوم #جعفریتهرانی #شرححدیثمعراج #سرالإسراء
📌 برای مشاهده مشروح این جلسه از لینک زیر استفاده نمایید:
🔗 https://www.aparat.com/v/LTjVP?playlist=1026383
🌸🌷🌸 «عید سعید غدیر، عید الله الأکبر، بر همه حقطلبان جهان، و شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام مبارک باد.» 🌸🌷🌸
📢 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام: https://t.me/allaamehwisdom
اینستا: https://www.instagram.com/allaamehwisdom
ایتا: https://eitaa.com/AllaamehWisdom
توییتر: https://twitter.com/allaamehwisdom
بله: https://ble.ir/allaamehwisdom
آپارات: https://www.aparat.com/allaamehwisdom
🔸اندازه لعنت (۱)
خدای تبارک و تعالی یک حقیقت مجرد است، و معرّف میخواهد؛ معرّفش باید حقیقتی باشد که بیشترین سنخیت را با خودش داشته باشد. حقیقتی که خدای متعال او را جایگزین خودش کرده و خلیفةاللّه باشد. به دلایل عقلی و نقلی، تنها طیفی که عنوان خلیفةاللّهی بر ایشان حقیقتاً صادق است، اهل بیت عصمت و طهارت هستند. اینها خلیفةاللّه و معرّف خدای متعال هستند. کسی که اینها را نخواهد، ولو اینکه بگوید از صد و بیست و چهار هزار پیامبر، یکی از آنها را نمیخواهم... در روایت است که «مَنْ أَنْکَرَ عیسیبنمریم...» اگر کسی عیسی(ع) را منکر شود، اصلاً کل انبیاء را رد کرده است؛ مثل اینکه یک سیم برقی که صد و بیست و چهار هزار کیلومتر طول دارد، بخواهی به اندازه یک بند انگشت، از آن را قطع کنی! خُب کلّ برق قطع میشود.
کسی که عالماً و عامداً تعمّد دارد در مخالفت با اهلبیت علیهمالسلام، یعنی میفهمد که اینها جلوهی خدا هستند و در عین حال مخالفت ایشان را بکند؛ او در جهنّم است، شکی در آن نیست!
این تعبیر دعای کمیل است که امیرالمؤمنین علیهالسلام تلاوت میکردند و دعای خضر(ع) بوده است، «فَبِالْيَقينِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذيبِ جاحِديكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِديكَ ... وَ اَنْ تُخَلِّدَ فيهَا الْمُعانِدينَ...»؛ عذاب برای کسی است که منکر است، و جحد را قرآن معنا کرده که «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا»(نمل-۱۴) یعنی میداند که او پیغمبر خداست، میداند که علی جانشین پیغمبر است، «واستیقنتها أنفسهم» میگوید نمیخواهم! بالاتر از این، میگوید اصلاً میدانم عین رحمت است، ولی نمیخواهم! اینها امید بخشش ندارند.
کسانی هم هستند که اهلبیت را قبول دارند، مقابل اهلبیت را هم قبول دارند! میگویند شما را هم قبول دارم، اولی و دومی را هم قبول دارم؛ حضرت میفرماید که اینها مخلّد هستند، پشت سر اینها نباید نماز خواند، با اینها نباید ارتباط برقرار کرد!
اما برای تشخیص و انجام وظیفه چه باید کرد؟ ما هر کس را که اهل بیت رد میکنند، رد میکنیم؛ و هر کسی را که آنها قبول دارند، ما هم آنها را قبول میکنیم. از مرحوم آقای بهجت نقل میکنند که شما همین عبارت را در ابتدای صبح جمعه بعد از نماز صبح، «من غیر أن یتکلّم أحداً» هنوز با کسی صحبت نکردهاید، این دعا را بخوانید، که خدایا هر کسی را که تو بر او صلوات بفرستی، من بر او صلوات میفرستم، و هر کسی را که تو بر او لعن میفرستی، من نیز بر او لعن میفرستم!
ایشان خودشان فرمودند که اسم نبرید! حالا یک نفری در کشور خودمان با ما موافق نیست، فکر مخالف ما را دارد؛ حالا فرض بگیرید که کسی یک مسئولیت اجتماعی دارد، انحراف هم دارد؛ وقتی که بصورت جمعی او را لعن میکنند، مجموع اینها تعدادش زیاد میشود، او هم ظرفیتش محدود است؛ وقتی که این لعنها سراغش میروند، به اندازه ظرفیتش این لعنها را میپذیرد، مثلاً استحقاق صد کیلو لعن را دارد، وقتی که پانصد نفر مثلا نفری یک کیلو لعن کنند، میشود پانصد کیلو؛ او استحقاق و ظرفیت بیشتر از صد کیلو لعن را ندارد؛ چهارصد کیلو به مجموع آن افراد (لعنکننده) برمیگردد! یعنی چهارصد کیلو لعن تقسیم میشود بین تمام افرادی که لعن کردند؛ یعنی خودشان مورد لعن خدای متعال قرار میگیرند؛ تصریح روایت است!
لذا مرحوم آقای بهجت میفرمودند که شما همین زیارت عاشورا را ببینید؛ آیا گفتند اسم ببرید؟ «اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ...» حالا در خلوت خودتان آن موقع که تنهایی دارید میخوانید، یک مطلب جدایی است؛ باور دارید، و باور خودتان را در خلوت انجام میدهید؛ ولی در زیارت عاشورا اسم نبردهاند، چون اسباب فتنه میشود!
ادامه دارد ...
👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
مدرسه معارف علامه طباطبایی
🔸اندازه لعنت (۱) خدای تبارک و تعالی یک حقیقت مجرد است، و معرّف میخواهد؛ معرّفش باید حقیقتی باشد که
🔸اندازه لعنت (۲)
از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت شده است که «إِنَّ اَلْأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلاَثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً اِثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِرْقَةً فِي اَلنَّارِ وَ فِرْقَةٌ فِي اَلْجَنَّةِ...» پیغمبر فرمودند که بعد از من امّتم هفتاد و سه فرقه میشوند؛ فقط یک فرقه ناجیه هستند، بقیه منحرف هستند!
«قَالَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَ رَأَيْتَ مَنْ قَدْ وَقَفَ فَلَمْ يَأْتَمَّ بِكُمْ وَ لَمْ يُعَادِكُمْ وَ لَمْ يَنْصِبْ لَكُمْ [وَ لَمْ يَتَعَصَّبْ] وَ لَمْ يَتَوَلَّكُمْ وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ قَالَ لاَ أَدْرِي وَ هُوَ صَادِقٌ...» پرسید یا امیرالمؤمنین کسی که توقف کرده و امامت شما را قبول ندارد، و دشمنی شما را هم نمیکند، و عداوت نسبت به شما ندارد، و از دشمنان شما هم برائت نمیجوید، و میگوید نمیدانم حق با علی است یا با مخالف او! میگوید نمیدانم، و راست هم میگوید؛ حضرت امیر سلاماللّهعلیه فرمودند: «لَيْسَ أُولَئِكَ مِنَ اَلثَّلاَثِ وَ اَلسَّبْعِينَ فِرْقَةً...» کسانی که با این خصوصیات، یعنی تبرّی از دشمن علی هم نمیکنند، ولایت اهل بیت را هم قبول نمیکنند، و میگویند نمیدانیم، و راست هم میگویند، واقعاً هم نمیفهمند؛ «فَأَمَّا مَنْ وَحَّدَ اَللَّهَ وَ آمَنَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلاَيَتَنَا وَ لاَ ضَلاَلَةَ عَدُوِّنَا وَ لَمْ يَنْصِبْ شَيْئاً وَ لَمْ يُحِلَّ وَ لَمْ يُحَرِّمْ...» کسی که خدا را قبول دارد و ایمان به پیغمبر دارد، ولی عقلش نمیکشد، میگوید خدا میداند، من نمیدانم؛ «فَهَذَا نَاجٍ وَ هَذِهِ اَلطَّبَقَةُ بَيْنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ بَيْنَ اَلْمُشْرِكِينَ هُمْ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ وَ أَجَلُّهُمْ...» این تعبیری است که میخواستم عرض کنم، که اینها بین مؤمنین و مشرکین هستند، «هُم أعظَمُ النّاس» عموم مردم اینطور هستند، «وَ هُمْ أَصْحَابُ اَلْحِسَابِ وَ اَلْمَوَازِينِ وَ اَلْأَعْرَافِ وَ اَلْجَهَنَّمِيُّونَ اَلَّذِينَ يَشْفَعُ لَهُمُ اَلْأَنْبِيَاءُ وَ اَلْمَلائِكَةُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ يَخْرُجُونَ مِنَ اَلنَّارِ...» کسانی که جهنّمی هستند، اما مورد شفاعت انبیاء و ملائک و اینها قرار میگیرند و از جهنّم بیرون میآیند. لذا آن کسی که نه ولایت اهلبیت را میپذیرد، و نه از دشمنان اهلبیت تبرّی میکند، میگوید نمیدانم چیست، حقیقت برایم آشکار نیست؛ حضرت میفرماید اینها «أعظم الناس و أجلّهم» عموم مردم اینطور هستند؛ اینها یک وقتی حقیقت بهشان عرضه میشود، ولو بعد از این عالم، اگر پذیرفتند اهل نجاتاند و اگر نپذیرفتند، نه! حضرت میفرماید که اینها مطمح نجات هستند؛ چون ضعف اعتقادی دارند!
ما در صحبتهایمان مکرر عرض کردیم که لعن و تبرّی حتی مقدم بر تولّی است. محمد بن ابیبکر آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد آمدم با شما بیعت کنم؛ حضرت فرمود قبلاً بیعت کردی؛ عرض کرد قبلاً پدرم را نمیشناختم، الآن برای تبرّی آمدم، و به تبع تبرّی میخواهم با شما بیعت کنم! حضرت خوشحال شدند از این که این تنبّه برایش پیدا شد.
آقایی حرف خوبی میزد، میگفت که همه ما شیر خام خوردهایم، یعنی موقعی که به دنیا میآییم و متولد میشویم، شیر مادر را نجوشیده، خام خام میخوریم؛ چون شیر خام خوردهایم، خامیم! تعبیر پسندیدهای است.
عده کمی هستند که استقلال فکری دارند، ولی عموماً ضعف عقلی داریم؛ حالا میخواهد مرجع باشد، میخواهد مجتهد باشد، میخواهد رئیس جمهور باشد؛ اصطلاحات و عبا و عمامه و محاسن و شکم و اینها که عقل ما را زیاد نمیکند! در تمام زمانها همینطور بوده، منتسب به زمان خاصی نیست.
لذا آن کسی اهل نجات است که روی واضحات حرکت کند! از امیرالمؤمنین است که «إِنَّهُ مُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ وَ اِحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِنَ اَلْمُسْتَوْدَعِينَ ... إِذَا لَزِمْتَ اَلْجَادَّةَ اَلْوَاضِحَةَ اَلَّتِي لاَ تُخْرِجُكَ إِلَى عِوَجٍ...» اگر روی جاده واضحات حرکت کردی، هیچ وقت پشیمان نمیشوی؛ چون روی یقینیات حرکت کردی.
میگویند آقای فلانی فلان است، و نفرینش میکنند؛ شما اجازه داری نفرین کنی؟! حتی اگر یقین هم داری، بگو به هر مقدار که مورد طرد خدای متعال است، من هم او را لعن میکنم، به مقداری که استحقاقش را دارد؛ ولی اینکه بیاییم بگوییم که فلانی کافر است، مرتد است! خب این خیلی عوارض دارد. عرض شد که در باب اللّعان، حضرت تعبیری دارد که آن مقدار که او استحقاق دارد میپذیرد، بقیه به خودت بر میگردد!
👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔶 الگوهای انسانی؛ دو راهی عقل و احساس (۱)
بررسی نظری الگوهای انسانی، اگرچه راهگشاست اما نمیتواند به نتیجه کامل و تمام عیاری برسد و تنها میتواند رگههایی از حقیقت را برای ما عیان کند.
اولین جنبهای که پس از روبرو شدن با یک الگوی تاریخی، ادبی یا واقعی ولی مشهور وجود دارد، قرار گرفتن در یک دوراهی حساس است: اینکه انسان به منظور بررسی و نتیجهگیریهای لازم در زندگی به آن روی آورده (بُعد تأملی و عقلی)، یا اینکه بُعد و واقعیتی از آن را درست و مفروض میداند و قصد دارد آن را الگویی برای پیاده کردن در زندگی، و تبعیت و تأثیرپذیری بداند (بُعد حسی و تأثری).
این دو طریق یکی بر تعقل و تأمل استوار است و روشهای مهندسی انسانی، تأمل عقلانی و تحمل فکری؛ و دیگری مبتنی است بر تأثر ذوقی و احساسی، قرار گرفتن در تشعشع روحی و قلبی، برانگیختن احساسات تحریک کننده، و تعمیق تأثیرات روحی که انسان از یک اسطوره یا یک شخصیت یا واقعهی حقیقی یا اسطورهای میگیرد.
هیچکدام از این روشها اصل و اساس نیستند، و هر کدام در جای خود معتبر و ارزشمندند. «عقل جامع» که داور بین عقل خشک منطقی و احساس و ذوق است، هر کدام را در جای خود معتبر و مفید میداند؛ چرا که حرکت همه جانبهی انسانی بدون این دو رکن امکان ندارد، و در زندگی عقلانیِ انسانِ متعادل، باید و ضروری است که هر دو این طریقهها موجود باشد.
تحلیل عقلی اسطورههای قدسی نیز هیچ منافاتی با مقدس بودن آنان ندارد؛ بلکه اگر تقدّس آنان از طریق عقل و منطق قابل مشاهده و تأیید نباشد، پس چگونه مقدّس هستند؟!
بر خلاف نگاه ظاهری متداول، باید گفت که «مکاتب اخلاقی، آموزهها، الگوها و هنجارهای برآمده از آن» در درجه اول برای تعلیم است و نه برای تقلید. اگرچه در درجه بعدی و اولویت دوم، مواردی هست که ممکن است به راحتی قابل درک برای ما نباشد، و عقلانیت جامع تجویز و ملزم میکند که ما مسیر تاریک زندگی را به دنبال مربیان تأیید شده برویم و طی طریق کنیم. اما در اولویت اول و در خطوط کلان و اساسی زندگی، بدون آگاهیهای لازم چگونه میتوان از تعالیم یک مکتب و مدرسه فکری -آسمانی یا زمینی- استفاده نمود؟
مهمترین مقدمه برای ورود به حیطه الگوهای قدسی، تعیین این است که آیا کدام یک از این دو هدف را در این مواجهه خاص برگزیدهایم؟ «تأثر روحی» یا «تأمل عقلانی»؟
همانطور که در بالا گفته شد، هر کدام از اینها در جای خود معتبر و عقلانی هستند و مزیتی بر دیگری ندارند. مهم این است که ما نیاز و احتیاج و جهتگیری روحی خود را درک کنیم و بدانیم اکنون با چه نیتی وارد شدهایم و نسبت به آن هدف و جهت، ابزار فکری و نقشه راه را برای خود فراهم کنیم.
خطرناکترین وضعیت، مخلوط کردن این دو مسیر است. خلط این دو راه و پریدن از شاخه و مسیری به مسیر دیگر در اثنای راه میتواند فوائد آنها را از بین برده و خسارتهای تجمیع شده هر دو را در روح و روان و زندگی ما چند برابر کند. انسانی که با تأثر وارد میشود، با احساس قضاوت میکند و با تخیل تصمیم میگیرد -یعنی هر دو بُعد را خلط میکند- همچون کسی است که با زجرآورترین راه خودکشی میکند. بنابراین ضروری است که انسان مسیر خود را روشن و واضح برگزیند و به لوازم آن پایبند باشد.
برای بسیاری از جوانان و نسل امروز جامعه ما این خطر -خطر خلط این دو مسیر- بسیار خطرناکتر از هر نسل و زمان دیگر است. به این دلیل که نسل جوان جامعه ما بیش از هر زمان و مکان دیگری در معرض هجوم تبلیغات و تهاجمات ذهنی برای تبعیت از الگوهای قدسی و شخصیتهای قهرمان است. چنین تبلیغات ناشیانه و گاه مغرضانهای باعث آلوده شدن ذهن و روان آنان شده و خسته از «طبلهای نه چندان خوش آهنگ»، در چنین وضعیت آشفتهای میتواند تمام ضعف تعقلی را به صورت «تنفر احساسی» بر سر الگوها بریزد. حالتی که اگر وارد آن نشده باشیم از آن فاصله بسیاری هم نداریم!
ادامه دارد ...
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
مدرسه معارف علامه طباطبایی
🔶 الگوهای انسانی؛ دو راهی عقل و احساس (۱) بررسی نظری الگوهای انسانی، اگرچه راهگشاست اما نمیتواند
🔶 الگوهای انسانی؛ دو راهی عقل و احساس (۲)
الگوگیری و بهره روحی و ذوقی از یک الگو و اسطوره، ربطی به واقعیت و عدم واقعیت تاریخی آن ندارد. ما پیوسته میتوانیم از تصویر یک الگو، «بهره ذوقی و تأثر روحی» بگیریم، اما هیچ واقعیت تاریخی نداشته باشد؛ همچنان که در بسیاری از داستانهای اسطورهای و رمانهای مدرن این گونه است. در واقع الگوگیری، مشروط به «درستی یک الگو نزد عقل» است، حتی اگر چنین الگویی کاملاً «تخیلی و غیر واقعی» باشد.
اما «تحلیل و تبیین عقلانی و مشاهده» یک الگو -همچون ناظری تحلیلگر- پس از اینکه احتیاج به جدا شدن از مسیر احساس دارد، بیش از هر چیزی مشروط به قدرت انسان برای «رها کردن ذهن، روان و قلب خود» از جهتگیریها و پیشداوریهاست. چنین بستر آمادهای به سادگی به دست نمیآید و اکثر گرایشهای ما در یکی از این دو حالت انحرافی گرفتار شده است: یا مجموعه احساساتی است که ورای آن تأمل و تعقلی نیست، و یا تبیین و تحلیلی برآمده از احساسات سرکوب شده و پیش داوریهای انباشته شده است.
اما اگر انسان مشاهدهگر توانست از این مرحله حساس مقدماتی به سلامت عبور کند -که به خصوص برای نسل جوان امروز ما چندان ساده هم نیست- آنگاه برای تحلیل درست و مهندسی انسانیِ الگوها نیازمند این است که از «مختصات ظاهری و مشخصات تاریخی یا اسطورهای» آن گذر کند. سپس با «برداشتهای کلان و نظام برآمده از آن» بتواند «صورت مسأله مورد نیاز خود» را دوباره تبیین و بازسازی کرده، و با بدست آوردن «آموزهها و برداشتهای متفاوت از جمود ظاهری»، به «یافتهها و تأویلهای عینی و علمی نوینی» دست پیدا کند. این مسیری است که انسان را قادر میسازد به سوی حل معضلات و دستیابی به اسرار عملی و قابل اتکا در زندگی واقعی خود حرکت کند.
هر چه که الگوهای مورد بررسی ما در «فضای متفاوتتری» باشد، مجبور به تأویلات و استنتاجهای بیشتری هستیم. مخصوصا اگر این الگوها در مرتبه روحی و وجودی متفاوتی باشند، کار ما دشوارتر خواهد بود. دشواری بیشتر با توجه به این امر است که چنین رویهای چندان آشنا و مورد قبول همگان نیست و بیشتر عادت بر این است که -در مقام تبیین- یکی از دو جاده انحرافی را طی کنیم. بنابراین ورود در این مسیر بدون تمرین و تجربه عینی و عملی ممکن نیست.
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔸وظیفه یا نتیجه؟!
وظایف افراد، بر حسب جایگاهشان متفاوت است. بر طبق روایات، هر چقدر هم مؤمنین و متشرعین نسبت به اجتماع اهتمام داشته باشند، به سوی امتلاء (فراگیر شدن) ظلم و جور میرویم. در روایات هم وارد شده که «یأتی زمانٌ لایُنکِر المؤمِنُ إلا بِقَلْبِه»، زمانی میآید که نهی از منکر فقط بصورت قلبی ممکن است، و نهی عملی مشکل میشود.
در عرصه عمل هر کس باید از مرجعش بپرسد که وظیفهاش چیست؛ ولی بطور کلی شرایط به سمت و سویی خواهد رفت که امکان تبلیغ عملی به حداقل میرسد!
امام سجاد علیهالسلام ذیل آیه «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(آلعمران-۱۰۴) میفرمایند عبارت «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ» در آیه، یعنی «بعضی از شما» موظف به امر به معروف و نهی از منکر هستید. بله، وظیفه همگانی هست که انکار قلبی داشته باشند؛ ولی نهی زبانی و عملی، بسته به شرایط اجتماعی، جایگاه افراد، و تناسب و شاکلهی آنها متفاوت است.
با توجه به روایاتِ امتلاء ظلم و جور، با اینکه مؤمنین همّ و غم برچیدن مفاسد را دارند، و قدمهایی برمیدارند، از آنسو هجمهای که در منکرات از طرف دشمنان هست، و حتی دوستان! –کسانی که در رسانهها مسئولیت دارند و تبلیغ میکنند-؛ سبب میشود که نتیجهای که باید حاصل نمیشود.
لذا برداشت شخصی من این است، و ادعا ندارم که حتما درست باشد؛ ما باید راهی را در پیش بگیریم که وجودمان آمر به معروف و ناهی از منکر باشد، و این جز با رفاقت با خداوند متعال امکان ندارد.
تعبیر معصوم علیهالسلام این است: «العالِمُ بِالمَعْروف، العامِلُ بِالمَعْروف، الآمِر بِالمَعْروف» برای امر به معروف، ابتدا باید عالم به معروف بود، بعد عامل بود، و پس از آن اقدام کرد؛ و همچنین «العالِمُ بِالمُنکر، التّارِکُ لِلمُنکر، النّاهِی عَنِ المُنکر».
هر چقدر افراد بتوانند رفاقتشان را با امام علیهالسلام روز به روز بیشتر کنند، تأثیر بیشتری در کل نظام هستی میگذارند؛ و حتی در موضوعاتی نظیر حجاب نیز مؤثر خواهند بود.
گرچه برخی از ۳۱۳ نفر یاران خاص حضرت هم در همین دوران پرورش مییابند، اما در یک نگاه جامع و کلیتر، ما بسوی ظلم و جور بیشتر میرویم، و از جهت عقلی نیز ظهور ولیعصر(عج)، هنگام یأس و ناامیدی مردم روی میدهد؛ در روایت آمده «عند الإیاس»! و مأیوس شدن زمانی است که همه بگویند ما نمیتوانیم و از دست ما کاری ساخته نیست، و حقیقتاً بگویند «اللّهم إنّا نَرْغَبُ إِلیک في دُولَةٍ کریمة...»؛ در واقع هر چقدر هم مؤمنین زحمت بکشند، به آن نتیجه مطلوب نائل نمیشوند؛ چون درخواست دولت کریمه لغو و بیهوده خواهد بود.
عمل به وظیفه، با نگاه به نتیجه برآورده نمیشود. همانطور که حضرت عباس علیهالسلام با علم به اینکه احتمال آوردن آب برای کودکان اندک است، به وظیفهاش عمل کرد. اما آن نتیجهی مطلوب که با خود حضرت حاصل میشود، قبل از ظهور محقق نمیشود، و این قطعی است!
بنابراین عمل به وظیفه یک بحث است، و رسیدن به نتیجه مطلوب بحث دیگری است؛ و این بستگی به باور افراد دارد. امام باقر علیهالسلام با اینکه با قیام حضرت زید سلاماللهعلیه همراهی نکردند، ولی خودشان فرمودند هر کس فریاد استغاثه ایشان را بشنود و پاسخ ندهد، به آتش میافتد! و این ناشی از اخلاص حضرت زید بود که فرمود که حتی اگر فقط من و فرزندم باشیم، این حرکت را انجام میدهیم. من خودم شاهد بودم که مرحوم آقای بهجت از مظلومیت حضرت زید، اشک در چشمانشان حلقه زد.
اهلبیت علیهمالسلام با علم به اینکه نتیجهی لازم حاصل نمیشود، نهایت فداکاری را به خرج دادند؛ و این نشان عظمت افراد است. در جنگ صفین معاویه به دروغ افرادی را میفرستاد تا خبر مرگ او را در شام، به کوفه بیاورند، تا مانع از تشکیل سپاه کوفه شود؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند تا معاویه این پوستین را از زیر پای من نگیرد(منظور خلافت است،)، نمیمیرد! از ایشان پرسیدند، پس چرا مسلمانان را به کشتن میدهی؟ ایشان فرمودند برای اتمام حجت؛ من شب تا صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که باید بین جهنم و جنگ یکی را انتخاب کنم!
کسی که با علم نرسیدن به نتیجه مطلوب کاری را انجام میدهد، رابطه عاشقانهتری با محبوبش دارد؛ تا فردی که بگوید من این کار را انجام میدهم تا به نتیجهای که خودم میخواهم برسم. ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام پرسید پس کی فرج شما میرسد؟ امام فرمودند تو هم به دنبال دنیای خودت هستی؟! فرق است میان کسی که در پی رضای خداست، با فردی که منظورش از نتیجه، هویوهوس خودش است.
👤 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔶 تعقل زن در عاشورا (۱)
واکاویِ الگوها و نگرش عقلی به آنان، هیچ منافاتی با قداست آنها ندارد. قداست یک الگو و شخصیت، یعنی اینکه ارزش فکر کردن و تأمل دارد؛ و زمانی این الگو گرفتن عمیق و واقعی است که با تعقل همراه باشد وگرنه تبدیل به «تبعیت و تقلید سطحی و بدون محتوا» خواهد شد.
از سوی دیگر ادعای قداست در یک الگو به معنی این است که اعتقاد داریم در عالم واقع این الگو از مرتبهای بلند و عالی برخوردار است، پس چه واهمهای داریم که بدون پیشداوریهای اعتقادی او را بررسی و ارزیابی کنیم؟ بنابراین روشن میشود که واهمه و امتناع از ارزیابی تعقلی نه تنها ناشی از اعتقاد بیشتر نیست، بلکه کسی که امتناع میکند، در واقع و در عمق خود واهمهای دارد که ناشی از تردید و عدم اعتقاد قطعی است؛ اما آن که تردیدی ندارد و اعتقاد واقعی دارد باکی از «آزمودن و تعقل» و «نگاه بدون تکیه بر اعتقاد» ندارد.
در بررسی یک الگوی مقدس، ما دو گونه آسیب را میبینیم، و لازم است از دچار شدن به آن مراقبت کنیم:
اول. امکان تأثیر پیشداوریهای اعتقادی و تقدیسگرایانه که باعث میشود نتوانیم با تعقل کامل به بررسی بپردازیم؛
دوم. آسیبِ مقابل، گرفتاری انسان در ضدیت با افراطهای مذهبی و فشار تبلیغات رسمی در القای مسائل دینی و جا انداختن الگوهای مقدس است.
بسیاری از افراد، تحتتأثیر چنین فضای یک طرفهای- که بخشهای عمدهای از جامعه را درنوردیده-دچار پیشداوریها و حساسیتهای مقابل آن شدهاند و گوئی از قبل تصمیم خود را گرفته و مواضع خود را انتخاب نمودهاند. این آسیب نیز از آسیب قبلی کمتر نیست و نتیجه آن هم به همان اندازه مصیبتبار است.
شخصیت زن، و حضور و اثرگذاری او در واقعه عاشورا، جایگاهی کلیدی و محوری دارد؛ و کاملاً با زنانگی او همراه و بدون آن قابل اجرا نیست. در تمامی این واقعه از شروع، و حتی قبل از آن، بدون حضور زنان این ماجرا کامل نمیشود. حتی نقش زنان حاشیهای هم در ادامه چنان پررنگ است، که این زنان از قبیلهای دور از ماجرا، امکان دفن جنازهها را فراهم میکنند و در جامعه مردسالار و مردمحور عرب، هیچ مردی چنین نقشی به دست نمیآورد. این «ایفای نقش اصلی توسط زنان حاشیهنشین» در نقاط دیگر هم ادامه دارد(همچون ماجرای همسر خولی و سر بریده).
اما در بررسی اصلیترین شخصیت زنِ عاشورا، یک نکته است که بیش از همه توجه یک ناظر بیرونی را به خود جلب میکند: نقشها و حالات متناقض!
آنچه از زینب –درود خدا بر او باد- و روایات حقیقی و اسطورهایاش باقی مانده، تماماً پر از نقشها و اثرات متناقضی است که به صورت طبیعی نباید با هم باشد، و در نگاه اولی، انسان انتظار یکی از این دو جهت متناقض را دارد؛ درحالی که به شدیدترین وجهی با هم جمع شدهاند.
«اسارت» به طور طبیعی همراه است با ضعف و ناتوانی، از دست دادن قدرت، غلبه دشمن بر سرنوشتِ انسان و مغلوب شدن اسیر... و این حالتها طبیعیترین نتیجهای است که انسان از ماجرا انتظار دارد و هیچ نقصی در فرد اسیر محسوب نمیشود. اما در این ماجرا هر چه که از این اسارت میگذرد، و هر چه که اسارت غلیظتر و کاملتر میشود، روایت این شخصیت با قدرت و توان بیشتری همراه است، و هرگز در نقطهای به ضعف و ناتوانی گرایش پیدا نمیکند.
تناقض دیگر میان نقشِ پردهنشینی مفروض برای زن در جامعه مردسالار و افراطی عرب است، با نقشهای وسیع، عمیق و پیچیده اجتماعی و سیاسی که در این ماجرا برای شخصیت زن روایت میشود. در واقع در همین روایت هم این تناقض بیشتر و کاملتر است و نه تنها نقش پردهنشینی و غیر فعال بودن برای زن در آن جامه مفروض است، بلکه به بیان کاملتر باید زن را همراه با «بیعملی» به معنی کامل آن در آن جامعه و در واقعه تصور نمود. حضور این بیعملی به شکل کاملی در واقعه دیده میشود و گوئی در ظاهر ماجرا و طبق رسوم آن زمان، غیر از صبر و تحمل و انتظار و عدم اعتراض چیزی برای شخصیت زن –حتی اگر قویترین باشد- فرض گرفته نشده است. اما این بیعملی در ذات خود با بالاترین عمل همراه است به گونهای که از محکمترین عمل مردانه جامعه - یعنی عمل نظامی- در تأثیر و ماندگاری، پیشی میگیرد. چنین بیعملی که «در جامهی پردهنشینی» و در عین حال همراه بالاترین عمل و تأثیرگذاری است، از اسرار عاشورا به شمار میرود.
ادامه دارد...
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
مدرسه معارف علامه طباطبایی
🔶 تعقل زن در عاشورا (۱) واکاویِ الگوها و نگرش عقلی به آنان، هیچ منافاتی با قداست آنها ندارد. قداست
🔶 تعقل زن در عاشورا (۲)
نگاه مردانه آن جامعه که بر همه چیز حاکم است، زن را تنها ابزاری برای غرائز خود دانسته و این را مشروع و حق خود میداند که درباره اسیران زن نیز چنین درخواست شهوانی به نهایت خود میرسد. در ماجرای جنگهای داخلی پس از رحلت پیامبر چنین رفتارهایی با شدت انجام شده و داستانهای فراوان و شنیعی در این باره نقل میشود. اما در این ماجرا چگونه این اسیران در نهایت امنیت و در یک «حصار قدرتمند» هستند که با وجود رفتارها و فشارهای سخت، کسی جرأت چنین تعرضی به این اسیران نمیکند؟ راز این «حصار و امنیت قدرتمند و حفاظت ویژه» آن چیست و این تناقض عریان چگونه ایجاد میشود؟
ذات مصیبت، «درد و رنج و ناراحتی» است و چنین دردی برای زنان عاشورا در اوج و بالاترین حد آن است و تمام دردهای مردانه با انعکاسی بیشتر بر زنان منعکس است؛ اگر مردان با شهادت از این درد رها میشوند، این درد برای زنان ادامه پیدا میکند بلکه بیشتر و کاملتر و عمیقتر می شود. در این میان «زیبا دیدن» این مشکلات چه معنی و مفهومی دارد؟ نمیتوان زیبائی آن را به دلیل «اثر تکاملی» آن دید، چون زیبائی غیر از مؤثر بودن است و «دوگانه مصیبت و زیبائی» به صورت همزمان و به عنوان یک تناقض آشکار چنان خودنمائی میکند که خود یک جلوه ویژه در این واقعه است.
آنچه از برآیند تمام این عوامل و مختصات این روایت در مورد «هویت زنانه در عاشورا» برداشت میشود، شخصیتی است رازآلود، غیرقابل تحلیل اما مقتدر و قدرتمند که عامل، تاثیرگذار و فضیلتمحور است. شخصیتی که تحلیل و درک ابعاد هویتی و حتی انگیزهها و نیات و مقاصد او به راحتی قابل درک نیست و بعد از گذشت قرنها چنان مکتوم و پیچیده است که هر گرایش فکری از مخالف و موافق میتواند برداشتهای خود را داشته باشند.
بدون تردید اگر چنین هویت و ماهیت زنانهای را در همین اوج و قلهای که واصل شده است، در نظر بگیریم نمیتواند الگوی هیچ انسان بزرگ و کوچکی شود. آنچه که به عنوان «زینب زمانه» و «زینبگونه شدن» و مانند اینها گفته میشود در حد یک استعاره و شعار تشویقی قابل قبول است، اما به عنوان یک الگوی تمام عیار و قابل تبعیت از تمام جهات غیر ممکن است. آنچه در عاشورا رخ داده -اگر همه ابعاد ثبوتی و اثباتی آن را در نظر بگیریم- در تمامی تاریخ بشر بدون بدیل است و حتی معصومین نیز بر این منوال عمل نکردهاند. بیمانند بودن این حادثه با تمام ابعاد آن ربطی به اعتقاد و گرایش ما ندارد و به عنوان یک واقعیت بیرونی گفته میشود.
اما به عنوان مسیری برای انسان متوسط و با صرفنظر کردن از آن برتریهای بیمانند، میتواند برای هر فرد به اندازه ظرفیت و توان خود الگو بوده و با توجه به این قله بلند انسانی راه خود را به سوی برتری و فضیلت باز کند و مسیر خود را بشناسد.
حال، مهمترین برداشت و راهنمائی از این هویت برتر زنانه و الگوی خاص عاشورائی آن چیست؟
اول. توجه به پیچیدگیهای انسانی که در هویت زنانه به اوج خود میرسد و تا حد رازآمیزی عمیق میشود. کنار گذاشتن تصورات ساده و یک بُعدی و تکساحتی به انسان گرچه همیشه خسارتبار است، اما در مورد هویت زنانه به مرتبه غیر قابل قبولی میرسد. اگرچه این پیچیدگیها در تناقضات عاشورا شکل روشن و اجرائیتری پیدا میکند اما برای انسان امروز بیشتر از گذشته قابل اجرا است.
دوم. زیربنائیترین تناقضی که در عمل به ما کمک میکند تا تمام تناقضات دیگر را شناخته و به سوی آن حرکت کنیم، عبارت است از «حفظ مرتبه و فضیلت انسانی» در عین «حضور مقتدرانه در زندگی حقیقی فردی و اجتماعی». در اکثر موارد این دو، در تناقض جدی و روشنی قرا میگیرند و تمام اقتدار و عمل و بیعملی هویت عاشورائی زن در این است که در این تناقض موفق و پیروز از میدان بدر شده است. مجموعه گرایشهای سنتی ما طرف اول را به تنهایی حفظ کرده و گرایشات مدرن به بخش دوم این تناقض توجه کرده و از اولی غافل است. اما هویت زن در عاشورا برآیندی تمام عیار و کامل از این دو است.
سوم. اساسیترین امکان را برای مسیر انسانی و اجرای دو مطلب قبلی فراهم میکند و اکثر موفقیت انسان در همین یک نکته است: «ظرفیت انسانی و توسعه آن»؛ این اساسیترین شرط برای پیمودن این راه پیچیده و سخت و مستصعب است و فضیلت خاص زنان عاشورائی، رسیدن به این قله ظرفیت انسانی بوده و این زیربناست که آنان را در ان اوج کمال بشری قرار میدهد.
📚 #محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات
🔶 مبارزه خاموش (۱)
در رابطه با حرکت امام حسین سلاماللهعلیه برداشتهای متفاوتی شده است. حضرات معصومین علیهمالسلام راهی را در پیش گرفتند که بهترین گزینه برای مطرح کردن دین، و مطرح کردن مظلومیت خدای تبارک و تعالی هست؛ چیزی که فطرت به آن گواهی میدهد.
دشمنان هم از همین راه استفاده میکنند؛ همین الان که ما و شما داریم با هم صحبت میکنیم دشمنان دارند ما را به عنوان جنگطلب، پرخاشگر، به عنوان کسانی که مثلا قمه میزنند، خونریز هستند؛ و خودشان را در قالب مظلومیت، و مدافع حقوق بشر، مدافع حقوق حیوانات نشان میدهند، و به اصطلاح عرفی پیراهن عثمان درست میکنند!
چرا مظلومیت امیرالمؤمنین علیهالسلام به خصوص بعد از عثمان عمیقتر شد؟ چون آنها از راه مظلومیت پیش رفتند! با اینکه امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه در قتل عثمان هیچ شراکتی نداشت، ولی معاویه از این راه پیش آمد که ما خونخواهِ مظلوم هستیم، و تو شراکت داشتی در خون عثمان؛ در حالیکه امیرالمؤمنین هیچ شراکتی نداشت، بلکه دفاع هم کرد. خود امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه عبارتی دارد -که من هر وقت یادآور این عبارت میشوم، تأثر پیدا میکنم- حضرت میفرماید من آنقدر از عثمان دفاع کردم که «خَشَیْتُ أَنْ أَکُونَ آثِما» میترسم که معصیت خدا را کرده باشم! منظور این است که همانطور که آن موقع از راه مظلومیت عثمان، امیرالمؤمنین علیهالسلام را که اول مظلوم بود، مظلومتر کردند؛ الان هم که همینطور است.
به همین خاطر در مبارزه و مقابله، بالاترین روشی که اهلبیت عصمت و طهارت مطرح میکنند، پیشروی از راه مظلومیت است؛ و این را حضرت زهرا سلامالله علیها پایهگذاری کردند. به این عنوان که قبر خودشان را مخفی کردند، گریههای ممتد داشتند، گریههایی که به ایشان خطاب شد یا شب گریه کنید یا روز! ایشان خواستند از راه اشک کار را پیش ببرند.
خدای تبارک و تعالی قضیه عاشورا و کربلا را یک جوری رقم زد، که مظلومیت در اعلا مرتبهاش نمود داشته باشد. بعضیها به طفل شیرخوار حساساند، علیاصغر را مقتول این جریان قرار داد؛ بعضیها به جوان حساساند، و میگویند داغ جوان نبینی، علیاکبر را خدای متعال به میدان آورد... بعد مسأله اسارت اسرا و جریان حضرت زینب که لابلای این کاروان مظلوم، سرهای بریده باشد. یعنی به شدیدترین شکل و واضحترین شکل مظلومیت، خودش را نشان داد. طوری که این مظلومیت به قدری واضح و آشکار شد که در کاخ یزید هم اذان خوانده شد، و خود یزید هم آمد و گفت که تقصیر من نبود، من راضی به این کار نبودم؛ ابن زیاد این کار را کرد!
خدای تبارک و تعالی از راه مظلومیت قضیه کربلا را رقم زد. بهترین روشی که در تاریخ شکل گرفته، همین روشی است که حضرت زهرا سلاماللهعلیها در پیش گرفتند؛ و آن مبارزه منفی و خاموش است؛ مبارزهی بی سروصدا، مبارزهی بدون اسلحه، بدون هیاهو.
امام حسین سلاماللهعلیه که خودش این کاروان را -در طول تاریخ- به راه انداخت، منحصر به زمان خودشان و عاشورا تنها نبود. بعد از جریان عاشورا این قافله همینطور که شاید نزدیک به بیست میلیون نفر الان به طرف کربلا میروند؛ یک حرکت و مبارزه فراگیر، ولی بی سروصداست. کسی اسلحه همراهش نیست؛ اگر کسی اسلحه همراهش باشد، در واقع دارد خیانت میکند. افراد مطرح نیستند؛ فقط امام حسین سلاماللهعلیه مطرح میشود. این مبارزه از راه پیادهروی است؛ مبارزه از راه بردن زن و بچه، طفل شیرخوار، در این گرمای پنجاه درجه که امام صادق سلاماللهعلیه دعا میکند برای این افراد و میفرماید که خدایا رحم کن به این چهرههای سوخته!
یکی از اساتید در تشرفی که داشتند میفرمودند، خود حضرت ولیعصر سلاماللهعلیه به کاروان اربعین خدمت میکردند، و فرمودند که جدم حسین سلامالله علیه این کاروان را برای ظهور من به راه انداخته است.
در روایات نقل شده ظهور حضرت ولیعصر وقتی فراگیر میشود، که قبلش تمام عالم متوجه امام حسین میشوند. کأنه قبل از ظهور، امام حسین سلامالله علیه در همه عالم شناخته میشود؛ از بودایی گرفته، تا مسیحی -ما خودمان سه سال پیش در مسیر اربعین صابئی دیدیم- و همهی عالم حسین علیهالسلام را میشناسند؛ که وقتی امام زمان سلامالله علیه ظهور میکند، میفرماید «یا أهل العالم، إنّ جَدّی الحسین...» و این راه مبارزه، یعنی پیشروی از راه مظلومیت، پیشروی از راهی که هیچ کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. بدون اسلحه، بدون توهین به کسی یا حکومتی...
امام حسین علیهالسلام خودشان پایهگذار کاروان اربعین هستند؛ برای چی این کاروان را راه انداختند؟
ادامه دارد ...
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | آپارات