eitaa logo
ذاکرین آل الله
251 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
288 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج‌میثم_مطیعی_عشقت_مرا_دوباره_از_این_جاده_می‌برد_.mp3
6.57M
📝 عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد 🎤 حاج‌میثم مطیعی
عشقت مرا دوباره از این جاده می برد سخت است راه عشق ولی ساده می برد پای پیاده آمدم و شوق وصل تو من را اگر چه از نفس افتاده می برد دل‌های عاشقان جهان کربلای توست نام تو را هر عاشق آزاده می برد فریاد غربتت دل ما را تمام عمر با کاروان نیزه از این جاده می برد این جاده دیده قافله ی اشک و آه را بر روی نیزه ها سر خورشید و ماه را دیده‌ ست در تلاطم طوفان بی‌ کسی یک کاروان بنفشه ی بی‌ سرپناه را آن شب که ماند یاس سه‌ ساله میان راه یک لحظه برنداشته از او نگاه را در آخرین وداع غریبانه ی حرم دیده عبور خواهری از قتلگاه را آن‌جا که داغ از جگرش بوسه‌ ها ‌گرفت گل‌ زخم از نگاه ترش بوسه‌ ها ‌گرفت وقتی رسید او که سر از دست رفته بود از زخم‌های شعله ورش بوسه‌ ها ‌گرفت اما گذاشت بر دل او حسرتی نسیم از گیسوان همسفرش بوسه‌ ها ‌گرفت از راه دور دختر هجران کشیده‌ای هر بار از لب پدرش بوسه‌ها ‌گرفت در باغ نیست غیر گل اشک و ارغوان داغی نشانده بر دل آلاله‌ها خزان اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب برگشته سوی کرب و بلا باز کاروان با کاروان غربت از این جاده آمدیم ما را رسانده قافله ی تو به آسمان حالا رسیده‌ ایم و سحرگاه جمعه است عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان ◾️◾️◾️◾️◾️
دوباره با آه و زاری میخونم با بی قراری نوه هاتم با ضریحن تو هنوز حرم نداری هر کی از غمت بمیره به خودت قسم عجیب نیست حتی بی.نِ اهل بیتم کسی مثل تو غریب نیست تو غریبایِ دوعالم نبود هیچ کسی شبیهت آرزومِ زنده باشم برسم پای ضریخت غریب و تنها و بی یار تو رو دادن خیلی آزار به کی سم دادن به جز تو تو خونش زمانِ افطار تویی اون که توی خونه اش حتی مَحرمی نداره داره از لبت میریزه جگر تو پاره پاره غریب آقام… *امشب شب غریبِ، برات بمیرم آقام….حسین جان! تشنه کُشتنت میدونم،‌ آقا! عزیزات رو کشتن میدونم، سرت رو بالای نیزه زدن میدونم، اما خانومت رباب دائم برات گریه میکرد، میگفت: سه روزِ بدن آقام رو زمین بود، تو مجلس یزید اگه یزید چوب به لب و دندانت زد سرت وقتی ازتشت افتاد رباب اومدبغل گرفت، اما حسن تو خونه ی خودش هم غریب بود، وقتی جگر پاره پاره شد، گفت: دیگه راحت شدم…همچین که زهر رو بالا آوُرد، پاره های جگر رو یه نگاه کرد گفت: زینب دیگه راحت شدم، چشمم دیگه به مغیره نمیوفته…امشب فقط بگو: غریب حسن اشک روضه های زهرا بوده مهمونِ نگاهت توی خونه مقتلت نیست کوچه بوده قتلگاهت بود توی کوچه ها چی دیدی هیچ کسی خبر نداره یه نفر نبود تو کوچه که بره کمک بیاره شنیدم از گوشه ی ماه تو کوچه ستاره گم‌شد چی بگم روضه ی خطِ تو کوچه گوشواره گم شد ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
کفن برای حسن(ع) از ابتدا به گمانم که قسمت این بوده حرم برای حسین و کفن برای حسن شده‌است روضه‌ی سر نیزه‌ها برای حسین شده‌است روضه‌ی دست بزن برای حسن نمی‌شود که بگوید چه دیده در کوچه... نشسته است بگرید حسن برای حسن نرفته از نظرش سیلی و شده کابوس صدای خنده‌ی آن بد دهن برای حسن به قتلگاه حسین آمد از مدینه ولی... شبیه گودی گودال شد وطن برای حسن چقدر روضه و غمهای مشترک دارند ولی نبود غمِ پیرهن برای حسن ببین کدام یک از روضه‌ها جگر سوز است نزن برای حسین و نزن برای حسن صدای زینبش آمد نزن به دندانش نزن که مادرم اینجاست با یتیمانش  حسن لطفی
یا حسن ابن علی(ع) من الازل علی است و الی الابد زهراست به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست میان راه ببین که قدم قدم حسن است فقیرها همه در اربعین کریم شوند چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است به روی تیرک این جاده‌ها به موکب‌ها نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است پیاده‌ها به حرم می‌رسند و می‌فهمند کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله حسین نه به گمانم در این حرم حسن است   حسن لطفی
ای در وطن غریب ای در وطن غریب عالم ندیده مثل تو در مرد و زن غریب از بس که با هم‌اند دیگر نوشته‌ایم به جای حسن؛ غریب بعد از نبی ولی مثل اویس بود که شد در قرن غریب جان پیمبر است اما میان امت او دائما غریب در اوج غربت است مُشکی که بوده است میان ختن غریب بوده‌ست یک‌تنه اندازه‌ی تمامی هر پنج‌تن غریب در خانه بی‌کس است چون بلبلی که مانده میان چمن غریب پاسخ کنایه شد هر جا زبان گشود برای سخن غریب پوشید اگر زره یعنی که بوده حتی در پیرهن غریب مظنون خلق شد مردی که بود با بدی و سوءظن غریب گفته؛ بگو حسین در پاسخ کسی که بگوید به من غریب یک‌روز می‌شود بی‌آشنا، بدون سپر ، بی‌کفن، غریب سر رفته روی نی مانده سه‌روز در دل صحرا بدن غریب *ای دل صبور باش! روز ظهور دولت یار است عنقریب.* مجتبی خرسندی
عجلوا بالحسین عجلوا بالبکاء عجلوا بالحرم عجلوا بکربلا! وقت نماز عشقه جا نمونید عاشقا! با نغمه ی یا حسین شهرو کنید کربلا… برای برپایی روضه ها خود بی بی زهراست که بانیه… تو این شب ها حتی ملائکه میان میشینن تو حسینیه! میان میشینن تو حسینیه… بسم الله با زهرا عزا به پا کنید برا ثارالله! بسم الله با زهرا عزا به پا کنید برا ثارالله… بسم‌ الله بسم الله خدام الحسین ماشاءالله… بسم الله بسم الله خدام الحسین ماشاءالله! ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله… ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله… لا حول ولا قوه الا بالله لا حول ولا قوه الا بالله… لا حول ولا قوه الا بالله… عجلوا بالحسین عجلوا بالبکاء عجلوا بالحرم عجلوا بکربلا! گلدسته ها ی حرم دارن میگن یک صدا! باز درای حرم رو به همه این شب… سوا نکرده میخره حسین تموم ما رو با یه نیم نگاه… با اشک چشم و با یه السلام میره دلامون سمت کربلا! بسم الله با زهرا بریم زیارت ابا عبدالله… بسم‌ الله با زهرا بریم زیارت ابا عبدالله! بسم الله بسم الله خدام الحسین ماشاءالله بسم الله بسم الله خدام الحسین ماشاءالله… ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله… ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله… لا حول ولا قوه الا بالله لا حول ولا قوه الا بالله! لا حول ولا قوه الا بالله! ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── رضا نریمانی عجلوا بالحسین ➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انا رقیه یا والدی الغالی من رقیه ام بابای عزیزم انبیک عن حال از حالم به تو می گویم مشتاقة روحی جانم دلتنگ توست یا حضن آمالی ای آغوش امیدهای من آنی سبیة من اسیر شده ام یمضی بنا الرکب کاروان با ما راه افتاده والخوف و الرعب با ترس. و دلهره و کلما ابکی و هر وقت به گریه بیفتم اینالنا الضرب کتک مرا به درد می اندازد من للیتیمة ؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ یا والدی تشکوا لمن آن ضربوها بابای من به چه کسی شکایت کند اگر آن دختر را بزنند؟ من لیتیمة؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ ان حاولوا منها العبادة یسلبوها اگر تلاش کنند چادر از سرش بردند و به غارت ببرند من للیتیمة؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ من للتی بین الاعادی ارعبوها ؟ چه کسی دختری دارد که میان دشمنان بیفتد که او را به وحشت بیندازند؟ من لیتیمة؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ و کلما صاحب ابی سب ابوها و هر وقت فریاد بزند بابا ! به پدرش ناسزا می گویند من للیتیمة ؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ ابی حبیبی بابای عزیزم الیتم کم قاسی چقدر یتیمی سخت است و امسح علی رأسی روی سرم دست بکش و امسح علی قلبی روی قلبم دست بکش یا اعطف الناس ای مهربان ترین انسان اسمع نحیبی به ناله های من گوش بده فالقوم آذونی چرا که مردم آزارم می دهند لالم . یراعونی به هیچ وجه به من مهربانی نکردند آن انکهت رجلی وقتی که پای من از کار افتاد بالحبل شد با طناب کشیدن مراد من للیتیمة؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ فی القربة احتاجک الیوم بقربی در غربتم نیاز دارم امروز کنارم باشی من للیتیمة ؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ لا غیر انفاسک تطفی فی قلبی هیچ چیزی جز نفس های تو ترس دلم را خاموش نمی کند من للیتیمة؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟ و کنت فی حصنک اغفو فی امانی در آغوش تو در آرامش می خوابیدم الیوم فی خوفی تری من لاحتضانی امروز ترسم از این است که آغوشی پیدا کند که به آن پناه ببرم من للیتیمة ؟ چه کسی دختر یتیم دارد؟
roghayeh-arabi-03.mp3
3.5M
زنی حضرت رقیه س ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
 مدح و شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها اصلا رقـیه جـنـس غمش فرق می‌کند           حـتی کـتـیـبـه و عـلـمـش فـرق می‌کند دردانه‌ای که روی ضریحش عروسک است            با اهـل بیت هم حـرمـش فـرق می‌کند در بارگـاه او که زند طعـنه بر بهشت             دربـان و خـادم و خـدمش فرق می‌کند دریای اهل بیت پر از دُرّ و گوهر است             امـا حـسـیـن دُرِّ یـمـش فـرق مـی‌کـنـد بـاب الحـوائجـی‌ست که اندر مـقـام او             فـرمـوده‌انـد او کـرمـش فـرق می‌کـنـد غمخانه‌ای که گشته به پا در عزای او             بـانی مـجـد و محـتـرمش فـرق می‌کند هرگز عجیب نیست که حیران شود مسیح             بـیـند که با مـسـیح دمـش فـرق می‌کند با فـاطـمه مقـایـسه شد بـین روضـه‌ها             اما سه سـالـه قـد خـمـش فـرق می‌کـند زهراست کـوه صبـر ولیکن رقـیه‌اش             کم طاقت است، سن کمش فرق می‌کند دقت بکن به گونۀ خود وقت روضه‌اش             حس می‌کنی که اشک نمش فرق می‌کند شد پاره گوش او و عـدو گفت حرمله             این گـوشواره هر گرمش فرق می‌کند روی سه ساله، دست عدو، آه بگذریم             اصلا رقـیه جنس غـمش فـرق می‌کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبودی از همه کتک خوردم مرحوم حاج حسن جمالی شهادت جانسوز بی بی جان سه ساله حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیهما را به ساحت مقدس حضرت بقیه الله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و شیعیان جهان تسلیت عرض می نماییم
متن روضه 1 🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست 🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها... گوشه خرابه... 🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست 🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست شب سوم محرم... معمولا رسمه... متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله... 🔸به سنگ قبر من بی‌گناه بنویسید 🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست چه کردن با این نازدانه...خدا... 🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست (سازگار) نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 227 -
متن روضه 2 🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم امشب دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها... امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم... 🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من 🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه... حتما همتون دیدید... دخترها علاقه خاصی به بابا دارن... اصلا معروفه... میگن دخترها بابایی هستند... آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم... خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه... میگه بزار بابام بیاد... شکایتت رو به بابام میکنم... خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه... میگه بزار بابام بیاد... بهش نشون میدم... بهش ميگم... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته 🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته چقدر بهش سنگ زدند... چقدر بهش تازیانه زدند... چقدر سیلی زدند... یاصاحب الزمان... 🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته اما... 🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته امشب اگه با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن... 🔸طواف شمع چون پروانه می کرد 🔸به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا... چه بلایی سرت آوردن...بابا... 🔸سر و روی پدر را پاک می کرد 🔸برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم... 🔸به قربان سر نورانی تو 🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ 🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا 🔸لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم... 🔸تو از چوب جفا داری نشانه 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... 🔸مرا باشد نشان از تازیانه بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... طاقت سیلی خوردن ندارم... طاقت سنگ خوردن ندارم... 🔸ز تو دارم تمنا جان بابا 🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
۹۹. محاجه امام سجاد با پیر مرد شامی لهوف می نویسد: «پيرمردى آمد و به زنان و عيالات حسين عليه السّلام كه بر در مسجد ايستاده بودند، نزديك شد و گفت: « سپاس خداى را كه شما را بكشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده و امير المؤمنين را بر شما مسلط كرد.» على بن الحسين به او فرمود:« اى پيرمرد! قرآن خوانده‏اى؟» گفت:« آرى!» فرمود:« معناى اين آيه را نيكو درك كرده‏اى: بگو اى پيغمبر من براى رسالت مزدى از شما نمى‏خواهم به جز دوستى خويشاوندانم.» پيرمرد گفت:« آرى! اين آيه را خوانده‏ام.» امام عليه السّلام فرمود:« خويشاوندان پيغمبر ماييم. اى شيخ! در سوره بنى اسرائيل خوانده‏اى كه حق خويشاوندان ادا كن.» شيخ گفت:« خوانده‏ام.» على بن الحسين فرمود:« خويشاوند، ماييم. اى پيرمرد! اين آيه را خوانده‏اى: بدانيد هرچه سود برديد، پنج يك آن مخصوص خداست و رسول و خويشاوندان رسول.» گفت:« آرى.» على عليه السّلام به او فرمود:« ماييم خويشاوندان پيغمبر. اين آيه را خوانده‏اى: خداوند خواسته است كه پليدى را از شما خاندان بردارد و شما را پاك و پاكيزه فرمايد؟» شيخ گفت:« اين آيه را خوانده‏ام.» على عليه السّلام فرمود:« ماييم آن خاندانى كه خداوند آيه تطهير را مخصوص ما نازل فرموده است.» راوى گفت: پيرمرد ساكت ايستاد و آثار پشيمانى از آنچه گفته بود، بر چهره‏اش نمايان بود. پس از لحظه‏اى گفت:« تو را به خدا شما همانيد كه گفتى؟» على بن الحسين عليه السّلام فرمود:« به خدا قسم بى‏شك ما همان خاندانيم. به حق جدم رسول خدا كه ما همان خاندانيم.» پيرمرد گريان شد و عمامه بر زمين زد و سپس سر بر آسمان برداشت و گفت:« بار الها! ما كه از دشمنان جنّى و انسى آل محمّد بيزاريم.» پس به حضرت عرض كرد:« آيا راه توبه‏اى براى من هست؟» فرمود:« آرى! اگر توبه كنى، خداوند توبه تو را مى‏پذيرد و تو با ما خواهى بود.» عرض كرد:« من توبه كارم.» گزارش رفتار اين پيرمرد به يزيد رسيد. دستور داد او را كشتند.» البته این روایت به صورت مختصر و مفصل در کتب مختلفی ذکر شده است. از جمله در احتجاج طبرسی آمده است: این محاجه با پیرمرد شامی در هنگامی بوده است که اسیران بر در مسجد شام و جایی که اسیران را نگاه می داشتند. و در تسلیة المجالس آمده است در حالی بود که منتظر اذن یزید برای ورود بودند در جایی که اسیران را نگاه می داشتند. همچنین بخشی از این روایت در تفسیر طبری و برخی کتب دیگر و بخش دیگر در الفتوح ابن اعثم آمده است. 🌺
🔴مصائب مجلس یزید ۱۰۰. تزیین مجلس یزید ۱۰۱. راس مقدس در تشت طلا ۱۰۲. زخم زبان یزید ۱۰۴. پیچیدن عطر رأس مقدس در مجلس یزید در کامل بهایی آمده است: برای یزید تختی مرصع نصب شد و خانه اش با انواع زینت تزیین شده بود و نزدیک تخت او صندلی هایی از طلا و نقره گذاشته شده بود. همچنین در مقتل خوارزمی آمده است: بر سر یزید تاجی زینت شده با مروارید و یاقوت بود و در کنار او بسیاری از بزرگان قریش بودند. حامل سر وارد شد و نزدیک یزید شد و شعری بدین مضمون خواند: رکاب اسب مرا با طلا و نقره پر کن که من آن آقای پرده دار(۱) را کشتم کشتم آن که پاک ترین پدر و مادر را را داشت و دارای بهترین خانواده بود. یزید گفت: اگر می دانستی او بهترین مردم است پس چرا او را کشتی؟ پاسخ داد: امید به جائزه داشتم. یزید دستور داد تا سر از تنش جدا کردند. سپس راس مقدس سید الشهدا را بر روی تشتی از طلا روبروی یزید گذاشتند و او گفت: «کیف رأیت یا حسین؟» «حسین چگونه دیدی؟»(۲) [یعنی بر تو چه گذشت؟ و سرانجام کار تو چه شد؟ و چه کسی پیروز شد؟ این در حقیقت زخم زبان یزید بود]» ابن شهر آشوب از ابی مخنف روایت کرده است: هنگامی که راس مقدس را بر یزید وارد کردند چنان بوی عطری از آن پیچید که بوی آن بر همه رائحه های خوش آنجا غالب شد.(۳) (۱) در برخی نقل ها «السید المحجبا» دارد و در برخی نقل ها «السید المهذبا» محجب را پرده دار معنی کرده اند (مثلا گفته اند الملک المحجب یعنی پادشاهی که از مردم در پرده است و هر کسی را توان رسیدن به او نیست) معنای مهذب نیز روشن است یعنی کسی که دارای روح پاک است. (۲) ثم وضع الرأس في حقّة، و ادخل على يزيد، فدخلت معهم، و كان يزيد جالسا على السرير، و على رأسه تاج مكلل بالدر و الياقوت، و حوله كثير من مشايخ قريش، فدخل صاحب الرأس و دنا منه، و قال: أوقر ركابي فضّة أو ذهبافقد قتلت السيد المحجبا قتلت أزكى الناس اما و أباو خيرهم إذ يذكرون النسبا فقال له يزيد: إذا علمت أنه خير الناس لم قتلته؟ قال: رجوت الجائزة، فأمر بضرب عنقه، فحزّ رأسه، ثم وضع رأس الحسين بين يديه على طبق من ذهب، فقال: كيف رأيت يا حسين؟ (۳) موسوعة الامام الحسین به نقل از ابن شهر آشوب، المناقب، 4/ 61 عن أبي مخنف في رواية: لمّا دخل بالرّأس على يزيد كأنّ الرّأس طيب قد فاح على كلّ طيب. 🌺
🔴۱۰۵. اهانت یزید ملعون به راس مقدس ۱۰۶. چوب زدن به لب های مطهر سیدالشهدا ۱۰۷. چه دندانهای زیبایی! برخی علمای عامه مانند ذهبی آورده اند: هنگامی که راس مقدس سیدالشهدا را به نزد یزید آوردند با چوب دستی خود به دندان حضرت می زد و می گفت: گمان نمی کردم اباعبدالله به این سن رسیده باشد. راوی می گوید: در آن حال موی سر و صورت حضرت از خضاب خارج شده بود. [چنین فهمیده می شود که سیدالشهدا قبل از عاشورا سر و صورت خود را خضاب کرده بود اما به مرور بعد از عاشورا تا رسیدن به شام رنگ خضاب از چهره حضرت پاک شده بود و سفیدی موهای حضرت نمایان شده بود.] ابن حبان می نویسد یزید در آن حال می گفت: «چه دندان های زیبایی!» 🌺
🔴تحقیقی درباره نقل های مختلف از جسارت یزید به رأس مقدس درباره چوب دستی یزید ملعون برخی نقل ها آن را «قضیب» و برخی آن را «مخصرة» و برخی آن را «خیزران» نامیده اند. راغب می گوید :«القضیب: تستعمل فی فروع الشجر» پس قضیب به معنای چوب است. لسان العرب درباره «مخصرة» می گوید:« و قيل: المخصرة شي‏ء يأْخذه الرجل بيده ليتوكأ عليه مثل العصا و نحوها، و هو أَيضاً مما يأْخذه الملك يشير به إِذا خطب؛ [... قال] أَبو عبيد: المِخْصَرَةُ ما اخْتَصَر الإِنسانُ بيده‏ فأَمسكه من عصا أَو مِقْرَعَةٍ [...] أو قضيب و ما أَشبهها، و قد يتكأُ عليه.» به نظر می رسد که چوب دستی که یزید طبق رسم شاهان به دست می گرفته است را گاهی قضیب و گاهی مخصرة نامیده اند. اما درباره چوب زدن آن ملعون به راس مقدس در بعضی مقاتل واژه «نکت» و در برخی «نقر» و در برخی «قرع» نقل شده است. اما مرحوم قزوینی می فرماید اکثر نسخ از جمله خطبه زینبیه در شام واژه «نکت» را نقل کرده اند. العین درباره واژه «نکت» می گوید: «النَّكْتُ‏: أن تَنْكُتَ بقضيب في الأرض، فتؤثر فيها بطرفه‏» یعنی با قضیب طوری ضربه بزند که این ضربه خطی روی زمین بیاندازد. راغب در مفردات در معنای واژه «نقر» می گوید: «النَّقْرُ: قَرْعُ الشَّيْ‏ءِ المُفْضِي إِلَى النَّقْب‏» یعنی زدن به چیزی است به طوری که به سوراخ شدن آن شیئ منجر شود. اما «قرع» را در لغت به معنای «زدن» و «کوبیدن» گفته اند و التحقیق فی کلمات القرآن «قرع» را « ضرب شي‏ء على شي‏ء بشدة حتّى يؤثّر فيه‏» پس می توان گفت هر سه تعبیر در این معنا مشترک هستند که یزید ملعون طوری به راس مقدس سبط پیامبر ضربه می زد که بر آن صورت مقدس اثر می گذاشت. (اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن یزید بن معاویة و أباه). 🌺
🔴هتک حرمت ابن زیاد به رأس مقدس این جنایت را ابن زیاد نیز مرتکب شد با این نکته که در نقل طبری آمده است که ابن زیاد ملعون ساعتی به زدن بر دندان های حضرت پرداخت. همچنین ابن نما نقل می کند: « ابن زیاد ملعون با چوبدستی به بینی و دو چشم مبارک و دهان حضرت می زد که زید ابن ارقم به گریه افتاد و گفت: «چوبدستی خود را از لبهای حسین بردار که من دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) لبهای خود را بر آن می گذاشت.» 🌺
✍روضه امانت داری علیهم صلوات الله صلی الله علیک یا ابا عبدالله 🔸یکی از مهم‌ترین دستورات دینی امانتداری است که خدای متعال فرمود ان الله یامرکم ان تؤدو الامانات الی اهلها و رسول خدا فرمود کسی که امانت دار نیست ایمان ندارد. [برای دیدن دیگر احادیث درباره امانت داری اینجا را ببینید.] 🔸این امانت داری اینقدر مهم است که آقا رسول خدا در شب وفات به امیرالمومنین فرمود: «یا ابا الحسن هذه ودیعة الله و ودیعة رسوله» (۱) علی جان این امانت خداست در دست تو و امیرالمومنین در لحظه تدفین حضرت زهرا فرمود: إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ یعنی یا رسول الله امانت را بازگرداندم معلوم است که امیرالمومنین عمری نگران نگهداری از این امانت بود و شاید در لحظه آخر شرمنده بود که یا رسول الله امانت را برگرداندم اما چگونه ... اباعبدالله الحسین علیه السلام هم در روز عاشورا نگران دو امانت بود. دو امانت از امام مجتبی علیه السلام لذا نوشته‌اند وقتی قاسم اذن میدان می‌خواست حضرت اجازه نمی‌داد زیرا قاسم یادگار برادر بود و نوشتند که به زینب کبری دستور می‌داد عبدالله را نگه دارید که به میدان نیاید. اما عرض کنیم یا اباعبدالله شما این گونه نگران امانت داری بودید حالا چه کند خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک زن غریب و مظلوم و تنها باید از چندین زن عزادار و دختر معصوم نگهداری کند. هر کدام یک درد دلی دارد یکی پدر از دست داده یکی فرزند ... و از همه بالاتر زینب کبری بزرگترین امانت تاریخ را در دست داشت و آن آقا امام سجاد علیه السلام بود لذا نوشته‌اند چند جا امانت داری خود را نشان داد یکی عصر عاشورا بود آن لحظه که زینب کبری نگاه کرد (معلوم است که زینب تمام حواسش به امام سجاد علیه السلام بود که برادرزاده در چه حالی است) نگاه کرد دید گویا غم و غصه دارد جان امام را به خطر می‌اندازد صدا زد یادگار برادرم با خودت چه می کنی گویا داری جان می دهی ؟ چرا اینگونه بی‌تابی می‌کنی؟ فرمود عمه جان چطور بی‌تابی نکنم ببین این‌ها کشته‌های خودشان را دفن کردند اما بدن عزیزان من بی سر غرق خون روی خاک کربلا افتاده (مرملین بدمائهم) گویا ما از کفار هستیم که کشته‌های ما را دفن نمی‌کنند اینجا زینب کبری امام را دلداری داد بار دوم جایی است که به خیمه‌ها حمله کردند و خیمه‌ها را به آتش کشیدند زینب کبری «شاید» به همه دختران دستور داد فرار کنند اما خودش یک بیمار در خیمه‌ دارد و هر طور بود جان برادرزاده در این حمله هم حفظ شد اما بزرگترین جایی که زینب حفظ کرد جان امام سجاد علیه السلام را در مجلس ابن زیاد است وقتی امام سجاد جواب ابن زیاد را داد ابن زیاد غضب کرد گفت جواب من را می‌دهی؟ ببرید این جوان را بکشید! این دستور شوخی نبود کسی در این دستور تردید نمی‌کرد اما دیدند زینب کبری برادرزاده را در آغوش گرفت فرمود اگه میخواد آقا رو بکشید اول باید من را بکشید. کاری کرد که ابن زیاد با همه خباثتش زبان به مدح بی بی باز کرد نوشتن ابن زیاد هاج و واج این صحنه را نگاه می‌کرد لحظاتی گذشت گفت «عجبا للرحم» ببینید این زن واقعاً حاضر است جان خودش را فدا کند. وقتی این صحنه را دید چاره‌ای ندید جز اینکه امام را رها کند اما یا صاحب الزمان همه امانت‌ها را زینب برگرداند ولی ...