eitaa logo
ذاکرین آل الله
254 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
288 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ای بهشتی که بی بارگاهی پُر از سوزِ درد و پُر از بغضِ آهی اگر بی فروغی وَ یا بی پناهی ولی روشنی تو به نورِ الهی به برهانِ باقر به سیمای صادق تو عرفانِ محضی به قرآنِ ناطق غبارت به دردِ دلِ ما دوا است که ویرانیِ تو گلستانِ ما است نگاهت شبیهِ خودِ کربلا است تجلیِ تو تا به عرشِ خدا است تو زیبا شَوی با گلِ یاسِ زهرا(س) به حقِ دو دستانِ عباسِ زهرا(س) ببین کرده امشب دلِ من هوایت تصور کنم باغِ صحن و سرایت شوم زائرِ تربتِ با صفایت غریبانه چون شمع گریَم برایت به حقِ حسن کو بوَد جانِ سجاد شود روزی صحنِ تو آزاد و آباد تو تفسیرِ عشقی به رنگِ حقایق ضریح و شبستانِ تو قلبِ عاشق شکوهِ تو لبخندِ هر صبحِ صادق پُر از عطرِ یاسی و باغِ شقایق تو زیبایی ات کمتر از کربلا نیست اگر چه به رویم درِ روضه وا نیست! 🔸شاعر: _______________
دلم شورِ دمادم دارد اینجا هوای گریه نم نم دارد اینجا دلِ من روشن از نورِ حضور است صفای سعی و زمزم دارد اینجا به یادِ گل رخان با سینه ی درد هزاران غصه و غم دارد اینجا نمی پرسد کسی از حالِ زارش نه همراهی نه محرم دارد اینجا ندارد هم زبانی، هم نشینی بسی اندوه و ماتم دارد اینجا نشسته خسته وُ غمگین کناری که یاری مهربان کم دارد اینجا! 🔸شاعر: _____________________
☑️ سالروز ارتحال امام خمینی (ره) امروز دلم هوای باران دارد دلتنگیِ کوچه ی جماران دارد امروز دلم ز یاد یاران تنگ است چون میلِ وصالِ کویِ جانان دارد من آمده ام حضرت خورشید سلام در خاطره ام یاد تو جریان دارد بر منبر ساده ی تو عکسی مانده عکسی که همیشه تا ابد جان دارد افسوس که ما درک نکردیم تو را دردیست که این حدیث هجران دارد آن روز جماران ز حضورت پُر بود امروز فقط چند نگهبان دارد 🔸شاعر: _________________________
یک باغ روضه دارد این لاله در شکفتن کی می شود خزان را با یک اشاره گفتن اي جانِ زهر آلود از جامِ زهرِ کینه باید که شرحِ غم را با گوشِ جان شنفتن چون خاطراتِ عمرت در طولِ زندگانی آن هم خلاصه گشته در موسمِ جوانی از دردِ غربتِ تو آخر کسی نپرسید دل مردگان کجا و این روحِ آسمانی بر شانه های کوچک سنگینیِ امامت دردا یکی نبوده از تو کند حمایت مظلومی‌ِ تو این بس حتی میانِ خانه همسر نموده بر تو با زهرِ کین خیانت دردِ تو دردِ کوچه از رنج های مادر آن ماجرای تلخ و ظلم و جفای مادر ديوار و در عذابي ست هر لحظه پيشِ چشمت یک عمر داری بر لب روضه برای مادر با هلهله نشستند آری به این بهانه پای شهادتت ای شاهنشهِ یگانه غربت حکایتی شد در کاظمینِ چشمم بردند جسمِ گل را تا روی بامِ خانه افتاده در دلم تا شورِ غم و عزایت دارم ز دستِ گردون هر لحظه من شکایت یادِ شهیدِ دشتِ کرببلا کنم تا در روضه‌ سیلِ اشکم جاری شود برایت دیدی که شمر آمد در قتلگاهِ جدت رفته به عرش اعلی ای وای آهِ....جدت زینب به مقتل آمد شد قامتش خمیده شیب‌الخضیب دیده تا روی ماهِ جدت! 🔸شاعر: ___________________________
غدیر آمد و موسمِ دلبری ست چه نیکوست آنکه دلش حیدری ست فرازِ غدیر ایستاد آفتاب ز جانِ نبی آمده این خطاب من از کعبه می آیم ای امتم که از سوی حق بر شما دعوتم طنینِ صدای نبی شد بلند بیا بر علی(ع)عهد و پیمان ببند بنوش از لبِ جامِ قَدر و غدیر بده دستِ بیعت به دستِ امیر که عدلِ مجسّم علی بود و هست امیرِ دو عالم علی بود و هست ز نای دلِ پُر نوای علی(ع) به آن نامِ پاکِ خدای علی(ع) به انبوهِ حجّاجِ دشتِ کویر که شد محضرِ مِهر و مَه سر به زیر زمین و زمان صحنه را شاهدند دو نوری که در جلوه یک واحدند که من کنتُ مولا ز بانگِ رسا که پیچیده بر کلِ ارض و سما علی خلعتِ نور بر تن گرفت خدا عهدِ او را به گردن گرفت ندیده به مثلِ علی کوکبی تجلیِ خورشید را در شبی به وجد آمده جمله ی کائنات تبسّم زده نورِ حق بر حیات که این دست آن دستِ پاکِ خداست محمّد(ص) نبی و وصی مرتضاست ردای خلافت بُوَد زینتش بهشتِ خدا مژده ی بیعتش زمین و زمان محوِ این انتخاب امیرِ دو عالم شده بوتراب که قرآنِ ناطق شد آیاتِ او تجلیِ حق جلوه در ذاتِ او اصول و فروعِ همه گشته این علی شد امامِ همه بر زمین علی(ع) از خدا تا موید شده به حق جانشین محمد(ص)شده شد اِتمامِ نعمت وَ اِکمالِ دین خدا گفته بر حجتش آفرین هر آنکس رضای خدا طالب است قبولِ ولایت بر او واجب است! 🔸شاعر: ______
در حقیقت معنیِ دین جلوه ی ایمان علی ست(ع) بعدِ توحید و نبوت بهترین برهان علی ست آن همای آفرینش مایه ی فخرِ جهان اولین تفسیرِ دین، از منظرِ قرآن علی ست نورِ علم و معرفت از سینه اش جاری بوَد هم سعادت، هم کرامت، عزٌتِ انسان علی ست ریشه ی عدل و عدالت از علی شد استوار صورتِ جاویدِ عدل و معنیِ میزان علی ست آن که دارد یک جهان آیینه در لبخندِ خویش آن که فرمانِ خدا را می برد از جان علی ست بارها قرآن ز شانِ او سخن با خلق گفت وارثِ نورِ محمّد (ص) گوهرِ یزدان علی ست بیرقِ توحید را یکسر بر افرازد علی(ع) شورِ ایمان، نورِ قرآن، چشمه ی رضوان علی ست قوٌت ‌و قلبِ پیمبر، مقتدای فاطمه در کتابِ آفرینش آیه ی عرفان علی ست چشمِ عالم خیره شد تا کعبه را آن گونه دید در طلوعِ فجرِ صادق، کعبه را مهمان علی ست علتِ خلقت همانا در علی معنا شود اولین سنگِ بنای عالمِ امکان علی ست دل به دریا زن مترس از موج های روبرو چون در این دریای هول انگیز کشتی بان علی ست! 🔸شاعر: _____________________
آمد محرم بوی غم جان را مکدر می کند زینب میانِ قتلگه لب را به خون تر می کند در عرشِ اعلا روضه ی شش ماهه بر پا می شود داغش زمین و آسمان را شورِ محشر می کند! 🔹https://eitaa.com/Arbabhosyn
🏴 اشعار _________________ عصرِ دهم است و کربلا خاموش است زینب که به گردابِ بلا مدهوش است شد باغِ گلِ یاس تمامی پَرپَر خون از رگِ هفتاد و دو تن در جوش است با نیزه روَد راسِ شهیدان تا شام از عرش صدای زمزمِ چاووش است گویا که شده محشر کبرا بر پا بین منظره ی عرض و سما مخدوش است از یک طرفی دامن طفلی می سوخت از یک طرفی زمزمه ای در گوش است! هر خیمه بسوزد ز شرارِ آتش عصرِ دهم است و کربلا خاموش است 🔸شاعر: __________________________
ای سر، به سرِ نیزه قربانِ وفای تو ای همسفرِ زینب، کو قدّ رسای تو؟ ای سر به سرِ نیزه از شوقِ هوای تو تا کوفه و شام آیم با گریه به پای تو از روی سنان آید قرآن و دعای تو آهسته برو خواهر قربانِ صدای تو آن پیکرِ صد چاک و حلقومِ جدای تو بی غسل و کفن مانده در کرببلای تو کو حامیِ طفلانت سقای ولای تو شد کرببلا پرپر در راهِ خدای تو ای سر به سرِ نیزه گو عزمِ کجا داری؟ در کوفه نرو کوفی با تو نکند یاری گر کوفه رَوی بینی هر خفت و هر خاری رأست به سرِ نیزه نتوان بُکند کاری ای سر به سرِ نیزه ای همسفرِ زینب از رویِ سنان داری آیا خبرِ زینب؟ دیدی چه بلا آمد آخر به سرِ زینب در کرببلای تو خم شد کمرِ زینب کو حامیِ طفلانت سقای ولای تو شد کرببلا پرپر در راهِ خدای تو پایانِ سفر کنجِ ویران شده جای تو کو کرببلای تو کو صحن و سرای تو هر پای قدم آید زینب به هوای تو در شامِ سیه گیرم من شام بلای تو!
ای شیرِ بدر و خیبر رفتی خدا نگهدار مظلومِ عالم حیدر رفتی خدا نگهدار ای هم نشینِ غمها دیدی که بیقرارت_ شد دخترِ پیمبر رفتی خدا نگهدار ای شمعِ جانم امشب از چه تو بیصدایی چشمانِ کوچه در رَه مانده که تو بیایی شد پرسشِ یتیمان بابا چرا نیامد؟ اشک از دو دیده جاری آه از غمِ جدایی قلبِ مرا شکسته فرقِ شکسته ی تو بازوی ناتوان و از هم گسسته ی تو ای بیقرارِ ایتام ماندی به بسترو حیف! دیگر رَمق ندارد پاهای خسته ی تو وای از غمِ فراقت، اشکِ سحر در آمد داغی دِگر به قلبِ محراب و منبر آمد ای ماهِ کعبه پا شو سجاده بی قرار و_ از ماذنه صدای الله و اکبر آمد عالم سراسر امشب از غم شده سیه پوش خورشیدِ دین و عترت یکباره گشته خاموش زینب کنارِ بستر شد روضه خوانِ بابا جسمِ غریبِ او را هر دم کشد در آغوش! 🔸شاعر: ________________________
امشب بنا دارم که قرآن سر بگیرم تا در بهشتِ جانِ جانان پَر بگیرم هر جا قلم دل را کشانَد می‌نشینم تا من سراغ از فاتحِ خیبر بگیرم عرضِ ادب سوی مدینه میکنم تا اذنِ جنان را من ز پیغمبر بگیرم عشقم حسین است و براتِ کربلا را از دستِ پاک و زخمی مادر بگیرم امشب که گلزارِ حسین است آرزویم باید از این دریا فقط گوهر بگیرم مهمانِ شش گوشه شدن یعنی که باید هر جایی از عرشِ خدا لنگر بگیرم گفتم اگر قسمت شود اول در آغوش قنداقه ی نازِ علی اصغر بگیرم هر گوشه از صحن و شبستانِ حرم را صد منبر اشک از روضه ی اکبر بگیرم آنجا که ساقی آب را شرمنده کرده است از دستِ او هم جرعه ای کوثر بگیرم شرمنده ی اشکِ پگاهِ قتلگاهم باید تقاصِ یک سر از کافر بگیرم هر کس به نوعی اشکِ زینب را در آورد من حقِ او را از دمِ خنجر بگیرم یا انتقامِ دردِ او را روزِ محشر از ذوالفقارِ حضرتِ حیدر بگیرم باید رَوم با پای دل کنجِ خرابه یک سر خبر از غربتِ دختر بگیرم از گیسووان سوخته قدری برای زخمِ دلم داروی خاکستر بگیرم از خارِ پایش که ز چوبِ خیزران است قطعاً خبر از شعله های در بگیرم ای بال و پَر بشکسته ای جانم رقیه امشب شد از عشقِ تو قرآن سر بگیرم غرقِ امید دستهای کوچکم تا هر حاجتم را از حی داور بگیرم! 🔸شاعر: ___________________
عجب سِرٌ نهان دارد شبِ قدر صفای روح و جان دارد شبِ قدر شبِ قدر و شبِ تنزیلِ قرآن که درکِ بیکران دارد شبِ قدر به تا هفت آسمان تا عرشِ اعلا طوافِ عرشیان دارد شبِ قدر چه فرخنده شبی تا مَطلعِ الفَجر نزولِ قدسیان دارد شبِ قدر بیا امشب که رحمت مثلِ باران به روی عاشقان دارد شبِ قدر هبوط آید فرشته دسته دسته وصالِ عارفان دارد شبِ قدر شب قدر و بیا قدرش بدانیم چه اکسیرِ گران دارد شبِ قدر بیا بر سر بنهِ قرآنِ ناطق بشارت بر جهان دارد شبِ قدر که تا تقدیرِ حق گردد مقدر چو هر کس امتحان دارد شبِ قدر شبِ امضای تقدیرِ امور است چه حکمت ساربان دارد شبِ قدر؟ به خلوت گوشه ای احیا گرفتن مصلای خزان دارد شبِ قدر قسم بر آن شبِ معراج احمد عروجِ آسمان دارد شبِ قدر درِ رحمت تماشای حضور است خوشا آنی که جان دارد شبِ قدر تو در باغِ سحر دنبال یاری تماشای اذان دارد شبِ قدر خوشا آنی که در سجّاده ی سبز خدای مهربان دارد شبِ قدر زمین و آسمان مشهودِ نور است نوای حوریان دارد شبِ قدر تَفَعٌل کن تو با قرآنِ ناطق هر آن خواهی بیان دارد شبِ قدر تو در باغِ دعایی آرزو کن نظر بر مؤمنان دارد شبِ قدر شنو از آسمان آوای قدسی هزاران نغمه خوان دارد شبِ قدر سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ امیرِ مؤمنان دارد شبِ قدر ز محرابِ علی این ناله برخواست سحرگه میهِمان دارد شبِ قدر سماوات و زمین سر در عزایند که خون بر دیدگان دارد شبِ قدر چو محراب و مصلا غرقِ خون است که مهدی هم فغان دارد شبِ قدر خوشا آنی که درخلوتگهِ عشق دلی تا آسمان دارد شبِ قدر هر آنچه عالم هستی تو بینی چو سر بر آستان دارد شبِ قدر! 🔸شاعر: ___________________________
خدایا من دلی بیمار دارم به جانم آتشی تکرار دارم خدایا آمدم بر درگهِ تو تو میدانی غمِ بسیار دارم چه خوش اقبال بودم من خدایا که با تو وعده ی دیدار دارم پناهم ده تو را جانِ حسینت من امشب با تو خیلی کار دارم دلم قرص است دائم در کنارم که مثلِ تو گلی بی خار دار دارم به دامِ نفسِ اماره اسیرم سرا پا سوءِ در رفتار دارم تو گر این بنده را از در برانی چه امیدی من از اغیار دارم چه خوشبختم که من مثل تو مولا خدای خالق و قهار دارم ز درگاهت مرانی این گدا را که حُبِ حیدر کرار دارم به حق و آبروی او ببخشا که امشب دیده‌ای خونبار دارم پناهم گشته سلطان خراسان ز لطفش دیده‌ای بیدار دارم! 🔸شاعر: ___________________________
امشبی چشمِ امیدم به درِ رحمتِ توست تا سحر منتظرِ بخششِ بی غایتِ توست ای خدایی که کریمی و مُجیبُ الدَعوات تو ببخش آنچه که بخشندگی در وسعتِ توست همه ذراتِ جهان چشم به الطافِ تواند عرش تا فرش سرِ سفره ی با برکتِ توست می ستایند همه خلق تو را با دل و جان عزتم ده که جهانم همه در عزتِ توست خالقِ هر دو جهانم تویی ای ذاتِ کریم عالمِ کون و مکان در یدِ با قدرتِ توست آن که جانش عطشِ نورِ حقیقت دارد دائماً چشمه ی جانش طلبِ رحمتِ توست من که جز داده ی تو هیچ ندارم ز خودم ای خدا هر چه که دارم همه از دولتِ توست آمدم با تو کمی از تهِ دل حرف زنم دلِ من تشنه ی یک جره ای از صحبتِ توست رهروِ شب زده‌ام آمده‌ام بهرِ وصال بعلیِِ بعلی بر لبِ ما طاعتِ توست چقدَر این دلم ایوانِ طلا می خواهد به تولای علی که غمِ او غربتِ توست کربلا رفتم و دیدم بدنی بیکفن است شاهِ لب تشنه‌ی عریان که دور از وطن است! 🔸شاعر: ___________________________
خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم اگر چه من خطا کارم، پر از زشتی ست کردارم گرفتارم گرفتارم، پشیمانم پشیمانم الهی عبدِ مفلس را دریغ از لطفِ خود منما بکش خطِ امان روی تمامیِ گناهانم ز دیده خونِ دل بارم لبالب از تمنّایم به خاک افتاده ام امشب فقط العفو می خوانم بیا و چشم پوشی کن ز لغزش های این عاصی به حقِ حیدرِ کرار امیرِ جانانِ جانانم به قدری از تو گشتم دور فکرش هم نمی کردم که هجرِ وصلِ تو روزی کند یعقوبِ کنعانم به حقِ حضرتِ زهرا(س) مرا رسوا مکن مولا خودم اقرار دارم که سراپا غرقِ عصیانم صدای نَم نَمِ اشکم چه غوغا می کند امشب که من شوقِ تمنای فقط یک جرعه احسانم خودت گفتی بیا می بخشمت بابِ کرم باز است چه بخشنده خدایی تو من از لطفِ تو حیرانم من امشب واسطه آورده ام آقای بی سر را چنان از سوءِ اعمالم به جانِ او پریشانم دلِ مجنونِ من دارد نوای یا حسین(ع) امشب بدونِ لطفِ اربابم تهیدست و هراسانم چقدر از کربلای او شمیمِ سیب می آید هوای عشقِ او امشب چو آتش ریخت در جانم دلِ دیوانه ام تنگِ حرم شد رحمتی فرما که من بیتابِ آن عطرِ ضریح و آن شبستانم 🔸شاعر: _______________________
شبِ قدر است و دلم کرببلا می خواهد کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد یا حسین اِبنِ علی(ع) نوکرِ خود را دریاب دلِ آلوده ی من از تو جلا می خواهد روضه ی آب و عطش گر چه ملول است ولی دلِ بشکسته ی پُر شور و نوا می خواهد شبِ قدر و به سرم شورِ حرم افتاده است وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رُخ توست این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد کی شود قسمتِ من هم بشود کرببلا دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد! 🔸شاعر: ___________________________
هنگامِ وداع آمده دل در تب و تاب است وقتی تو نباشی همه جا مثلِ سراب است از خاطره ی شهر کجا می روی ای ماه آهسته برو از برِ ما این چه شتاب است!
هنگامِ وداع آمده دل در تب و تاب است وقتی تو نباشی همه جا مثلِ سراب است از خاطره ی شهر کجا می روی ای ماه آهسته برو از برِ ما این چه شتاب است!
السلام ای چشمه ی فیض و سعادت السلام هشتمین نورِ خدا برجِ ولایت السلام السلام ای جلوه ی وَ الطُورِ سِنین السلام آیه های روشنِ طاها و یاسین السلام السلام ای ماهِ تابان کوکبِ اقبال ما آن طلوعِ آستانت قبله ی آمالِ ما بر مشامم می رسد هر لحظه بوی مشهدت جان به قربانِ تو و صحن و سرا وُ مرقدت زنده ایم از برکتِ مِهر و ولایت یا رضا چشمِ ما روشن از آن گنبد طلایت یا رضا در بغل گیریم ضریحِ با صفایت یا رضا یک زیارت سهمِ ما پایینِ پایت یا رضا فخرِ ما این بس تو باشی سید و مولای ما برکتِ دنیای ما وُ شافیِ عقبای ما ای امام نور و رحمت منبعِ فیضِ خدا گلشنِ مِهر و محبت مظهرِ جود و سخا تو به امرِ حق شدی راهی بسوی خاکِ طوس مقدمت بر چشمِ ما ای حضرتِ شمس الشموس اقتدار کشورِ ایران همه از نامِ توست روزیِ ایرانیان از سفره ی انعامِ توست گر چه گشته دارِ غربت منزل و ماوای تو شد ولی در قلبِ هر جان حقیقت جای تو! 🔸شاعر:
تا محرم آمد و دل پَر کشید جرعه جرعه جامِ غم را سر کشید رفت تا بیند در آن دشتِ بلا چه مصیبت زینبِ مضطر کشید تا شود شاهد تمامِ صحنه را هر عذابی آلِ پیغمبر کشید آن یزیدِ پستِ بی شرم و حیا آتشی بر خرمنِ حیدر کشید ظالمی با تیغِ کینِ اشقیا خیمه ها را آتشِ صرصر کشید لاله های گلشنِ ریحانه را در میانِ خاک و خون پرپر کشید کافری با خنجرِ بیداد خویش دشنه فرقِ ساقیِ لشکر کشید فاسقی جلاد از روی زنان با جسارت چادر و معجر کشید لاله ها بی سر همه نقشِ زمین سرمه ی خون دیده ی خواهر کشید آتشی افتاده باغِ فاطمه هر کجا را گرد و خاکستر کشید گو عدو شرمش نبود از مادرش؟ آن زمان روی حسین خنجر کشید بی کس و تنها میانِ قتلگه ناله ی ای وای یا مادر کشید تا که شد وقتِ وداعِ اکبرش دستِ حسرت قامتِ اکبر کشید دستِ خون آلودِ خود بر سر نهاد تیر از کامِ علی اصغر کشید این زمان عرشِ خدا در ناله بود ظالمی تا گیسوی دختر کشید بر درِ هر خیمه جلادی چنان از سر و دستِ زنان زیور کشید خواهرش با ناله های سینه سوز آهِ سردی از دلِ خود بَر کشید شعله ی تیرِ ستم اسباب شد آتشی بر جانِ خشک و تر کشید ای حسین جان خواهرت در کربلا گو همه جامِ بلا را سر کشید تا که جلادی سرا پا آتشین پرده را از چهره ی محشر کشید ذوقِ دستی که فقط با اشکِ خون غربتِ این نظم را دفتر کشید 🔸شاعر: ___________________________ 🔹
تا محرم آمد و دل پَر کشید جرعه جرعه جامِ غم را سر کشید رفت تا بیند در آن دشتِ بلا چه مصیبت زینبِ مضطر کشید تا شود شاهد تمامِ صحنه را هر عذابی آلِ پیغمبر کشید آن یزیدِ پستِ بی شرم و حیا آتشی بر خرمنِ حیدر کشید ظالمی با تیغِ کینِ اشقیا خیمه ها را آتشِ صرصر کشید لاله های گلشنِ ریحانه را در میانِ خاک و خون پرپر کشید کافری با خنجرِ بیداد خویش دشنه فرقِ ساقیِ لشکر کشید فاسقی جلاد از روی زنان با جسارت چادر و معجر کشید لاله ها بی سر همه نقشِ زمین سرمه ی خون دیده ی خواهر کشید آتشی افتاده باغِ فاطمه هر کجا را گرد و خاکستر کشید گو عدو شرمش نبود از مادرش؟ آن زمان روی حسین خنجر کشید بی کس و تنها میانِ قتلگه ناله ی ای وای یا مادر کشید تا که شد وقتِ وداعِ اکبرش دستِ حسرت قامتِ اکبر کشید دستِ خون آلودِ خود بر سر نهاد تیر از کامِ علی اصغر کشید این زمان عرشِ خدا در ناله بود ظالمی تا گیسوی دختر کشید بر درِ هر خیمه جلادی چنان از سر و دستِ زنان زیور کشید خواهرش با ناله های سینه سوز آهِ سردی از دلِ خود بَر کشید شعله ی تیرِ ستم اسباب شد آتشی بر جانِ خشک و تر کشید ای حسین جان خواهرت در کربلا گو همه جامِ بلا را سر کشید تا که جلادی سرا پا آتشین پرده را از چهره ی محشر کشید ذوقِ دستی که فقط با اشکِ خون غربتِ این نظم را دفتر کشید 🔸شاعر: ___________________________
سلام ای طلوعِ هلالِ شکسته تو ای فجرِ قرآنِ در خون نشسته چنان در پسِ غم پُر از بُغض و آهی نشد باورم که تو آن روی ماهی الا ای هلالی که هم رنگِ خونی ز داغِ شقایق چِه مست جنونی شده قامتت از غمِ کربلا خم چو دریا شدی موجی از هاله ی غم سلام ای قدم های خورشید عالم حسین ای  همه شور و حالِ محرم گِلِ جانِ ما را ز خونت سرشتند به بزمِ ولایت محبت نوشتند!  🔸شاعر: =========================
4_5994736646757551529.mp3
1.99M
‍ ‍ ◾️بند اول لالا لالا لالایی بخواب گلِ نشکفته کجا دیدی گلی را با لبِ تشنه خفته اوّل لالایی ات را در بینِ دیوار و در _ همراهِ داغِ محسن مادر برا تو گفته ای طفلِ خشکیده دهان ای باغِ زخمی از خزان کردم دعا امشب برات_ باران ببارد آسمان آه! در خیمه قحطِ آب، آه وای از دلِ رباب آه! ای وای که غنچه را،آه لب تشنه برده خواب ◾️بند دوم لبهای کودکِ من تشنه ترین دریائه گلوش در انتظارِ سه شعبه ی فردائه کجا شنیدی طفلِ قنداقه ای در احرام که مقتلِ خونینش تو آغوشِ بابائه ای کودکِ رشیدِ من تنهاترین امیدِ من در کربلا حاجی شدی_ شش ماهه ی شهیدِ من آه! زخمی ترین گلم،آه! سوزانده ای دلم وای زد تیرِ حرمله، وای آتیش به حاصلم ◾️بند سوم آتیش به جونِ من زد این لحظه های آخر خون بر دلِ حرم شد از ناله های اصغر افتاده آهِ آتیش بر جانِ دشت و صحرا از فرطِ قحطیِ آب خشکیده شیرِ مادر ای غنچه ی خونین بدن ای روضه ی بیتُ الحَزَن داری به جای آب و شیر_ تیرِ سه شعبه بر دهن آه ای غنچه ی بهار، آه ای شمعِ بیقرار آه! لالا لالا اینقد، آه! از دیده خون نبار 🎤
صدات کردم.mp3
5.17M
|⇦•صدات کردم... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی امین قدیم•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در سرت داری اگر سودای عشق و عاشقی عشق شیرین است اگر معشوقِ تو باشد حسین!
ای که عشقت شعله ور در جانِ ما،جانم حسین از ازل مهرِ تو در بنیانِ ما جانم حسین عطرِ جانبخشِ ضریحت بی قرارم کرده است کربلایت کعبه ی جانانِ ما جانم حسین خاک ایوانت دوای درد چشمانِ من است روضه هایت ابرِ پُر باران ما جانم حسین پنجره های ضریحِ تو ز دردم آشناست صحن پاکت روضه ی رضوانِ ما جانم حسین اشکِ شبنم بر تنِ گلبرگِ عاشورا نوشت خونِ سرخت مشعلِ تابانِ ما جانم حسین هر کجا باشم نگاهم سمت و سوی کربلاست راهِ سبزت تا ابد پیمانِ ما جانم حسین عشقِ تو یک عالمی را غرقِ مستی می کند روشن از رویت شبِ زندانِ ما جانم حسین با نگاهِ نافذت دریاب این درمانده را مبتلایم ای شَهِ خوبانِ ما جانم حسین دائماً ما را به گردِ شمعِ خود پروانه کن این توواین خواهشِ چشمانِ ماجانم حسین آیه های روشنِ یاسین و طاهایم تویی سوره ی فجری تو در قرآن ما جانم حسین ای تو آن حالِ خوش و آرامشِ دلهای ما بین تو حالِ بی سر و سامانِ ما جانم حسین زندگیِ با تو یعنی در مسیرِ بندگی ای که هم روحی و هم ریحانِ ماجانم حسین بی فروغِ روی تو حاشا مرا عزت مباد نورِ توحیدیِ تو عرفانِ ما جانم حسین از ازل نام تو را بر جانمان حک کرده اند کربلایت آیت و برهانِ ما جانم حسین تا که جسمت زیر و رو شد زیرِ نعلِ اسبها... ریخت بر هم عالمِ امکانِ ما جانم حسین مامنی جز کنجِ شش گوشه نداریم ای شَها! بشنو اینک ناله ی هجرانِ ما جانم حسین خشکیِ لبهای تو سرچشمه ی آبِ بقاست ای طبیب درد بی درمان ما جانم حسین تو همیشه میزبانی چه شود با مادرت یک شبِ جمعه شوی مهمان ما جانم حسین!