eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
802 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
۸ (ورود اهل بیت ع به مدینه) یا رسول خدا زینب غمپرورم سوز داغ حسین به جان زده آذرم خونجگر زینب است جان او بر لب است یا محمد۲ آمدم از سفر با تو بگویم سخن کوله بارم بود ماتم و رنج و محن قامتم خم شده صبر من کم شده یا محمد۲ یا رسول خدا زینب دلخسته ام سوی تو آمدم با دل بشکسته ام گشته ام الشهید نزد تو روسپید یا محمد۲ یا رسول خدا با تو برابر شدم جگرم خون شده و بی برادر شدم جگرم خون شده گریه افزون شده یا محمد۲ زینبت در سفر زخم زبان ها شنید بین گودال خون پیکر صد پاره دید بر روی نیزه سر زد به جانم شرر یا محمد۲ یا رسول خدا شام بلا دیده ام شام را بدتر از کرب و بلا دیده ام کینه شد آشکار شد ستم بی شمار یا محمد۲
.   🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت 🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت بشیر بن  جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان 🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد 🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). 🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند 🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند 🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم 🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت) 🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش 🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر بشیر اومد محضر عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه 🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ 🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد 🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! ‍ عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش میگرده ،یک به یک محمل ها رو داره سر میزنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت:  عبدالله، حق داری منو نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم، آخه : 🔸 انشب که از مدینه سفر کردم اختیار 🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم 🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید 🔸 مویم سفید شد، سیه گشت معجرم عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ... هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد ،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،... مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟! گفت عبدالله تو دیگه چرا از من این سوال و میکنی؟بحق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته ازمن خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زد ام نشه حسین...
کانال نوحوا علی الحسین کاروان از سفر آمده.mp3
زمان: حجم: 1.56M
شماره 1501 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 کاروان از سفر آمده مضطر و خون جگر آمده از غم كربلا تا به شام بر مدينه خبر آمده دل به غم ها مبتلا شد خون به قلب آشنا شد محشر کبرا به پا شد تا مدينه كربلا شد ▪️یا حسین یا حسین یا ذبیح العطشان زينبِ دلْ غمين آمده با نوايي حزين آمده بر سر قبر جدّش ببين اين چنين آتشين آمده عقده ی زینب چو وا شد عرش اعلی در عزا شد تا مدینه در نوا شد سینه ها ماتم سرا شد ▪️یا حسین یا حسین یا ذبیح العطشان ناله‌ زد زينبش در حرم سوزد از داغِ او پيكرم با حسين رفته‌ام از برت مانده در کربلا دلبرم چشم او گریان و تار است قلب زینب بی قرار است در برش یک یادگار است پيرهن خونین يار است ▪️یا حسین یا حسین یا ذبیح العطشان شاعر: حسن ثابت جو
. بازگشت کاروان حسینی به مدینه ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه می دانی کربلا چهادیدم لاله های زهراراسرزتن جدا دیدم ای مدینه دردیده اشک ماتمی دارم گرنظر کنی برمن قامت خمی دارم ای مدینه من زارم زینب عزا دارم. من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه برحالم مادرم نظر دارد یک دل پرازخون ودیده های تر دارد ای مدینه غمهای بی شماردیدم من پیکر برادررا پاره پاره دیدم من از سفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم باغ گل دراتش بود هم تودیده ای هم من لاله در کشاکش بود هم تو دیده ای هم من روی ماه نیلی را هم تو دیده ای هم من جای ضرب سیلی را هم تودیده ای هم من ازسفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم شد حسین من بی سر توندیدی من دیدم پیش دیده ی مادر تو ندیدی من دیدم سینه ی حسین وتیر توندیدی من دیدم سنگ و نیزه وشمشیر تو ندی دی من دیدم ازسفر رسیدم وای خوان جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعباسم ساقی بدون دست توندیدی من دیدم تشنه لب یه خون بنشست توندیدی من دیدم ان دل پر احساس را توندیدی من دیدم تیرو چشم عباس را توندیدی من دیدم ازسفر رسیدم وای خون جگررسیدم وای ای مدینه من زا رم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعبا سم
. برگشت خیل قافله ، اما رباب ماند با اشک و آه و درد و غم بی‌حساب ماند در زیر سایبان نه ، که در زیر آفتاب با داغ طفل و با پسر بو تراب ماند تاراج شد عقیق سلیمان کربلا جای نگین خاتم او در رکاب ماند یک سال روضه خواند و ز چشمان اشکبار بر قبرِ لاله، ژاله و بوی گلاب ماند یک دشتِ تشنه مانده و یک شطِّ پُر ز آب او یک سوال داشت ولی بی جواب ماند یک جرعه آب کم شود از شط چه می شود؟ وجدان آب با گله اش در عذاب ماند .
. بازگشت کاروان حسینی به مدینه ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه می دانی کربلا چها دیدم لاله های زهرا را سر زتن جدا دیدم ای مدینه در دیده اشک ماتمی دارم گرنظر کنی برمن قامت خمی دارم ای مدینه من زارم زینب عزا دارم. من همان گل یاسم بی حسین عباسم ای مدینه برحالم مادرم نظر دارد یک دل پرازخون و دیده های تر دارد ای مدینه غمهای بی شمار دیدم من پیکر برادر را پاره پاره دیدم من از سفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم باغ گل دراتش بود هم تودیده ای هم من لاله در کشاکش بود هم تو دیده ای هم من روی ماه نیلی را هم تو دیده ای هم من جای ضرب سیلی را هم تودیده ای هم من ازسفر رسیدم وای خون جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین عباسم شد حسین من بی سر توندیدی من دیدم پیش دیده ی مادر تو ندیدی من دیدم سینه ی حسین وتیر توندیدی من دیدم سنگ و نیزه وشمشیر تو ندی دی من دیدم ازسفر رسیدم وای خوان جگر رسیدم وای ای مدینه من زارم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعباسم ساقی بدون دست توندیدی من دیدم تشنه لب یه خون بنشست توندیدی من دیدم ان دل پر احساس را توندیدی من دیدم تیرو چشم عباس را توندیدی من دیدم ازسفر رسیدم وای خون جگررسیدم وای ای مدینه من زا رم زینب عزادارم من همان گل یاسم بی حسین وعبا سم 👇
1755422664382_-2147483648_-210064.ogg
زمان: حجم: 4.69M
آنشب که از مدینه سفر کردم اختیار همراه بود قاسم و عباس و اکبرم مویم سیاه بود ولی معجرم سپید اما حالا ... مویم سپید شد سیه گشت معجرم ............... . هم سکینه را دیده و درد و دل میکند: شرمنده‌ام ز روی تو و مادرت رباب شرمنده‌ام اگر نرسیده به خیمه آب قلب مرا بیا تو رها از ملال کن آرام جان من! پسرم را حلال کن ✍ .👇
. مدینه کاروان از ره رسیده غریب و بیکس و مهنت کشیده تماشا کن که زینب بی حسین است رسیده از سفر قامت خمیده دم پیری بی یاور شد عزادار برادر شد دو چشمانش از غم تر شد زدم ناله – خودم دیدم – غم دلبر زدم بوسه – به قدی خم – بر آن حنجر وای حسین وای ۳ برای جد خود روضه بخوانم نما گریه بر آن قد کمانم کنار قتله گه کردم صدایت تماشا کرده ای اشک روانت دمی که سینه سنگین شد محاسن از خون رنگین شد جسارت بر همه دین شد نمی گویم – چه شد از آن – همه غوغا همین پیراهن از او مانده یا جدا وای حسین وای ۳ انیس سینه ام آهی حزین است به یاد علقمه قلبم غمین است دگر سوغاتیم یک مشک پاره برای مادرم ام البنین است کجا بودی ام البنین که با عمود آهنین شده سقا نقش زمین ز بعد او – عدو رویش – به ما وا شد شبیه خارجی ها با – حرم تا شد وای حسین وای ویابه .👇
. پرستوی مهاجر ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم ای مدینه دربرویم وامکن راهم مده چون که بی امید جان خود براین درآمدم ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را همچو مادر برسر قبر پیمبرآمدم ای مدینه همره یک کاروان رنج وملال سوی تو با کودکان ناز پرور آمدم ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین چون پرستویی مهاجر گرکه بی پرآمدم کاخ استبداد را با خطبه ام آتش زدم دشمنان را ناتوان دیدم ، توانگر آمدم وقت رفتن قاسم وعباس واکبر داشتم بی علی اکبرو عباس واکبر آمدم دیده ام خونین بدن گلهای باغ عشق را ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم یوسف آل علی را دشمنان کشتند ومن همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم گرکه ریزم برسر خود خاک غم،عیبم مکن کزکنار پیکری صد چاک وبی سر آمدم گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو زینبم من کز سفر با دیدۀ تر آمدم کزخودم دادم نشان، ازاین دیار «وفایی» با اشک ریزان رفتم و،با دیدۀ تر آمدم .