eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
802 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. آیت حق ،فاتح لشکر، یل خیبر گشا مانده ام از چه ندارد قصد جنگیدن چرا؟ همسرش دخت نبی در بین آتش پشت در گشته صید کینه ی دشمن به صد جور وجفا حیدری که همچو شیر بیشه ، هنگام نبرد جنگجویان عرب را می شکافد از قفا حیدری که ضربتش در روز خندق برتر است از عبادتهای جن وانس در نزد خدا حیدری که در شجاعت اشجع الناس است او پس چگونه ریسمان بر گردنش شد آشنا دست بسته می برندش سوی مسجد ، صدعجب عرش و فرش و ساکنینش ،واله از این ماجرا این سخنها را به حیرت گفت: تا مرد یهود حیدر از او با نگاهی غارت دل می نمود گفت حیدر: ای یهودی من همان نام آورم شیرحقّ ، فرزند کعبه، حیدرم من حیدرم من همانم فاتح خیبر ،امیر کائنات در میان معرکه از شیر رزمنده ترم اولین یار رسولم بنده ی پروردگار زادگاهم قبله گاه و عالمی را سرورم اینکه می بینی دو دستم بسته و درغربتم اینکه می بینی سکوتم در عزای همسرم اینکه می بینی گلم در پشت در افتاده و اینکه می بینی چنین غمدیده زار ومضطرم اینکه می بینی جسارت را تحمّل می کنم با وجودی که وصیّ بر حق پیغمبرم حقّ سفارش کرده ، تا در صبر سرداری کنم سنّت پاک نبی را در جهان جاری کنم گرچه دستم بسته اما کار عالم با من است تا به ساحل بردن کشتی خاتم با من است صبر من از فتح خیبر هم که گفتی برتر است غربت و مظلومی و رنج دمادم با من است راه تشخیص فتن ها و نفاق و تیرگی راه تشخیص دوروئی های مبهم با من است بعد پیغمبر همه رفتند و من تنها شدم گرچه موسی با من و عیسی بن مریم با من است نیل را بشکافم و من مرده زنده می کنم در دلم غم نیست تا زهرای اعظم با من است شیعه گردیدی تو حالا چون تفکّر کرده ای خوب می دانی که با من حقّ و حق هم با من است شیعه گی یعنی تفکّر در مسیر بندگی بندگی یعنی ولایت ، با علی کن زندگی .
لولاک یعنی خلقت عالم برای توست دنیا شده نذر قدومت، رونمای توست معراج را وقتی پیمبر رفت بالاتر میدید قبل از خویش جای ردّ پای توست از نور تو عرش خدا روشن شده بانو زهرایی و نور بهشت از خنده های توست بر ما کنیزان تو حق سروری دارند ما نوکرش هستیم، هرکس که گدای توست عمری اگر که یا حسین و یا حسن گفتیم تنها دلیلش برکت و خیر دعای توست دنیا که جای تو نبود ای رتبه‌ات اعلا شأن تو بوده بیشتر در عالم بالا --------------------- چله نشینی پیمبر رو به پایان است وقت اجابت گشته و هنگام باران است تو نور سیب سرخ هستی که مَلَک آورد حالا خدیجه دامنش چون عرشِ رحمان است دختر اگر زنده به گوری در پِی اش بوده است با تو دگر پایان این غمهای دوران است قرآن اگر خير است تو خير كثير استى پس آن سه تا آيه خودش يک جلد قرآن است حق دارد اینکه عاشقت گرم غزلخوانی است شد افتخارم خادمت سلمانِ ایرانی است -------------------- زهرا چو بابا شیوه ی پیغمبری دارد او بر پیمبر های عالم برتری دارد ام ابیها خوانده او را مصطفی یعنی بر گردن باباش حق مادری دارد بر مأذنه با اذن او ذکر اذان جاریست آن هم اذانی که نوای حیدری دارد حشر محبان علی با فاطمه باشد فردای محشر فاطمه چه محشری دارد امشب شب جشن و گداها پشت در هستند دیدیم که جمع گداها بیشتر هستند --------------------- ذکر تمام عالم موجود یا زهرا سرّ ظهور حضرت موعود یا زهرا بر تو توسل کرده هرکس حاجتی دارد رمز نجات هر پیمبر بود یا زهرا اى نورِ لَمْ تَمْسَسْهُ نارْ ، اصلاً خليل الله.. گفته ست بين آتش نمرود يا زهرا زهرا که در بِدرود هایش یاعلی میگفت ذکر علی بوده دَمِ بِدرود یا زهرا وقتی که در وصفش خدایش سوره نازل کرد قبل از نزول سوره اش فرمود: یا زهرا ... اذن علی بوده اگر یا فاطمه گوییم ما امشبی را بیشتر یا فاطمه گوییم --------------------- مولا که در وصفش همیشه واژه کم آورد باید برای مدح او صد محتشم آورد وقتی که او ساقیِ کوثر گشته پس مستم باید شراب ناب را هم دم به دم آورد تا که صد و ده بار ذکر یاعلی گفتم نام تو مستی را به جانم لاجرم آورد دلتنگ صحنت هستم ای مولا عنایت کن یک اربعین عشق تو ما را تا حرم آورد باید ببوسم دستهای مادرم را چون او بوده که نام علی را بر لبم آورد امشب به ما صحن نجف عیدی بده مولا پابوس تو آییم ما با ذکر یا زهرا 🖍️ ✍ .
. از ساق عرش رایحه‌ی کوثر آمده است نور خدا به خانه‌ی پیغمبر آمده است مرضیه ای که راضیه و کوثر و بتول صدیقه و مطهره و اطهر آمده است در خانه‌ی خدیجه که جای ملال نیست حوریه‌ای به صورت انسان در آمده است تفسیر ناب بضعه منی و انما خاتون عرش و شافعه‌ی محشر آمده است الگوی پاکدامنی و عفت و حجاب مصداق شان و منزلت مادر آمده است شرح حدیث قدسی "لولاک و هل اتی" هم داستان و هم نفس حیدر آمده است تنها علی‌ست آن که پس از حضرت رسول از عهده‌ی محبت زهرا برآمده است در جاده های عشق علی هم رکاب اوست او زهره‌ی علی و علی آفتاب اوست ##### دارند خوشه خوشه تبسم می آورند از کشتزار عاطفه گندم می آورند دستاس او همین که بچرخد هزار ماه از چشمه سار قدر تلاطم می آورند تصویر سبز آیه‌ی " اکمال و نور" را همراه با " لیذهب عنکم" می آورند عطر غدیر می وزد و ساقیان عرش جامی طهور از طرف خُم می آورند حبل المتین مردم یکتاپرست را از رشته های چادر خانم می آورند هر روز از مدینه شمیم بهشت را بر شانه‌ی ملائکه تا قم می آورند از قم که صحن و مرقد زهرای دیگری‌ست زوار رو به قبله‌ی هشتم می آورند حال و هوای شعر چه " شمس الشموسی" است کار جهان و خلق جهان پای بوسی است #### زهرا قیام کرد و قیامت شروع شد با خطبه های فاطمه نهضت شروع شد آدم به درک منزلت پنج تن رسید از این طریق عرض ارادت شروع شد بر بادبان کشتی خود " یا علی" نوشت نوح از دمی که بارش رحمت شروع شد جان خلیل ذوب شد از عشق اهل بیت از نسل او سلاله‌ی عترت شروع شد موسی به نام فاطمه در تور خیمه زد باران نور آمد و حیرت شروع شد مریم مسیح را به طواف " حسین" برد وام از " حسن" گرفت و کرامت شروع شد عالم چهارده نفس از عمق جان کشید دوران پر تلاطم غیبت شروع شد نزدیک قله ایم و دل آگاه می رویم پشت سر ولی خدا راه می رویم ##### تا عرش و فرش تشنه‌ی باران فاطمه است عالم رهین لطف فراوان فاطمه است کعبه شبیه مسجد الاقصای قهرمان مایل به سمت قبله‌ی چشمان فاطمه است وقتی حسین نیمه شب از خواب می پرد باز این چه شورش است که در جان فاطمه است خوشبخت آن کسی که ولایت مدار شد خوشبخت آن که بر سر پیمان فاطمه است در وعده های صادق ایران مقتدر آیات" فتح" بر لب یاران فاطمه است بی حرمتی به بارگه بانوی دمشق بی حرمتی به تربت پنهان فاطمه است هشدار می دهیم به آل یهود، هان!! این سرزمین فاطمه، ایران فاطمه است غافل از آن حقیقت دیرین نمی شویم ما بی خیال حق فلسطین نمی شویم ###### باید به نام نامی او اقتدا کنند دل را به عشق آل علی مبتلا کنند آنانکه خاک فضه و اسما و قنبرند آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند مولای ما کسی‌‌ست که "شق القمر" کند یا شمس را بخاطر او جابجا کنند ما را مطیع امر ولی آفریده اند یارب روا مدار که یک دم رها کنند ما ملت امام حسینیم و سال‌هاست آماده ایم تا سرمان را جدا کنند ایمان بیاورید که " قطعا سَنَنتَصر" بی شک به عهد خویش شهیدان وفا کنند با لطف بی نهایت بانوی بی نشان آیا شود که روزی ما کربلا کنند آن روز می رسد که علی اصغر حسین با محسن بن فاطمه محشر به پا کنند این دو همین که دست تظلم بر آورند ارکان عرش را به تلاطم در آورند ۱۴۰۳ .
. (ع) کعبه به بر بگرفته درُّ و گوهر امشب کعبه شده لبریز مشک و عنبر امشب کعبه شده از چشم شیعه محشر امشب کعبه شده از هرکجا زیباتر امشب امشب سرود قدسیان زیتون و تین است میلاد مولایم امیرالمومنین است آغوش خود بگشوده صاحبخانه آید بر جان احمد حافظ و پروانه آید بر عالم امکان یقین جانانه آید سقّا و پیر و مرشد میخانه آید امشب ملائک سر بر این در میگذارند بر مقدمش خیل ملک جان میسپارند جبریل را از بهر دربانی بیارید گل ها ز جنّت بر گل افشانی بیارید صد ریسه خورشید چراغانی بیارید از دیده انجم را به مهمانی بیارید خضر آمده از شوق او صحرا به صحرا یونس پر از شور آمده دریا به دریا جادوی چشمانش بهار آرد دوباره بستان به لبخند لبانش بیقراره زنده به شیرین خنده‌اش فصل بهاره از نام او ریزد هزاران استعاره از بیت بیت حسن او پیدا غزل شد از برکت نام علی شیرین ، عسل شد تا فاطمه بنت اسد غرق دعا شد کعبه سرا و خانه‌ی آن آشنا شد بر مادری شیری چنان حیدر عطا شد امشب علی در کعبه مهمان خدا شد صد آفرین بر خانه و بر میهمانش صد بوسه بگرفته محمد از لبانش این کودک از عالم برد دل را به یغما بوسیده خاک پای او را مرغ عنقا از اشک چشمش گشته شیرین طعم خرما آمد به این دنیا ز رحمت کفو زهرا سرّیست در میلاد او روشن تر از نور او می دمد در جان عالم تا ابد شور مکه به خود بالد ز مولود گرامش از عمق دل گوید به صد گونه سلامش هر چند چون قدرست و پنهان شد مقامش نا دیده گشتیم از وفا عبد و غلامش وقتی که می ریزد ز هر دیده ستاره خورشید نامش سر زند از هر مناره امشب پیمبر جان خود در بر گرفته امشب نوای یا علی از سر گرفته در بر ز گل ها نوگلی بهتر گرفته امشب در آغوشش ببین حیدر گرفته امشب بگوش حیدرش قرآن بخواند آیه به آیه کوثر ایمان بخواند رو کرده ایزد یا علی حیدر مدد را در جلوه آوردست اللهُ صمد را تفسیر بنموده خداوندش احد را بنموده سرمست از گلش بنت اسد را بر کعبه و بر صاحب این خانه سوگند جز مرتضیٰ دیگر ندارد کعبه فرزند پیش از همه پیغمبران مولا علی بود بعثت قوام و علتش تنها علی بود امضای حکم انبیا هم با علی بود نصرت برای انبیا با یا علی بود عشقِ به حیدر معنی مهر و سعادت یک ضربتش برتر شد از کلّ عبادت کعبه علی در بر گرفت و محترم شد ایمان به حیدر معنی نون والقلم شد انگشترش معنای الطاف و کرم شد کعبه فقط با مقدم حیدر حرم شد کعبه فقط سنگ است صاحبخانه اصل است از کعبه و از آن تَرک همواره نقل است حیدر برای ما همه حبل المتین است مهرش دلیل پاکیُّ و مُهرِ جبین است ایمان در قلبم هماره این چنین است حقَّاً علی تنها امیرالمومنین است از دید من دست خدا جز مرتضیٰ نیست دستی به جز دست خدا مشکل گشا نیست ✍ ........ یا علی (ع) دل به حرف آمد همين يك بار شد سر مستمع حرف دل حرف خداوند است و باور مستمع مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد مدح مولا را خدا گفت  و پيمبر مستمع چشم چون منبر درون مسجد پلک است و اگر قفل مسجد را گشايد می‌شود تر مستمع مصرع شوق آور شعر اذان نام علی ست مابقی مانند شش الله اكبر مستمع در نماز او همه عالم شبيه گوش شد سائلي آمد همان دم گوش حيدر مستمع پاي دستان علي با ذوق از جا می‌پرد لشگري مبهوت و در اين حال خيبر مستمع در فنون جنگ گاهي مالك اشتر اگر در فنون رحم بر ايتام قنبر مستمع «لایُكلّف نفْس الّا وُسعَها» پس مطلقاً هيچ جا باهم نمی‌گردد برابر مستمع پاي درس و بحث ، گرچه طلحه پای ثابت است پاي درس و بحث ، امّا شد اباذر مستمع در تمام مدت خانه نشينیِ علي ديده‌ايم از منبری هم بوده سر تر مستمع «امرُهُم شُورا» سفارش می‌كند بر بنده‌اش حق اظهار نظر را داد بر هر مستمع گاه زين بر پشت و گاهي پشت مي‌آيد به زين گاهی از اوقات بايد بود رهبر مستمع ✍ .
. علیه السلام تویی که از همه دل برده ای به تنهایی میان این همه مجنون تویی که لیلایی ز بوی عطر تو گهواره شد تماشایی ملک برای تو سر داده ذکر لالایی تو دلبر منی و کار تو دلارایی در بهشت گشایی چو دیده بگشایی قسم به حلقه مویت که دیدنی باشد قسم به قبله رویت که دیدنی باشد به چشم مثل سبویت که دیدنی باشد قسم به زیر گلویت که دیدنی باشد سزد ملک به سر کویت اعتکاف کند سزد که کعبه به دور سرت طواف کند شده است مست دو چشم تو ساقی کوثر به خاک پای تو در سجده اند شمس و قمر به دست توست قضا و به دست توست قدر ربوده دل صف مژگانت از صف محشر تویی حسین و علی بر تو افتخار کند دو ابروی کج تو کار ذوالفقار کند گل همیشه بهاری و می وزد بویت بروی من بگشا آن دو چشم جادویت ز طور آمده موسی به دیدن رویت به عالمی نفروشیم تاری از مویت ز پا فتادم و غم پابست کرده مرا تویی که جام ضریح تو مست کرده مرا کمی از آن کرمت ای کریم ما را بس همینکه در دل مایی مقیم ما را بس از آن بهشت حرم یک نسیم ما را بس ز برگ برگ تو ای گل شمیم ما را بس همینکه خانه بدوش توایم ما را بس غلام حلقه به گوش توایم ما را بس ز داغ توست که هر لاله گشنه صحرایی منم چو قطره ناقابل و تو دریایی نباشدم به خدا جز تو دین و دنیایی کشید عشق تو آخر مرا به رسوایی منم گدای تو ره توشه ات صفا دارد طواف مرقد شش گوشه ات صفا دارد هزار یوسف مصری اسیر توست حسین هزار حاتم طایی فقیر توست حسین تویی امیر و خدا امیر توست حسین هدف تمام وجودم به تیر توست حسین به دلبران همه گفتم چه دلبری دارم به روز محشر کبری چه محشری دارم شنیده ام که تو بی یار و آشنا شده ای به مثل ماه نهان زیر نیزه ها شده ای شنیده ام ته گودال دلربا شده ای به پیش دیده زینب جدا جدا شده ای تو بوده ای و عطش بود و خشکی لبها چه آمده به سرت زیر سم مرکبها حاج ✍ سوم شعبان ۱۴۳۱ه. ق ۱۳۹۸ه. ش .
. ۱۲۱۷ شد فلک مست نگار نازنین آسمان، محو تماشای زمین آمده دسته گُلِ ام البنین صورت و صولت امیرالمومنین این پسر باشد چراغ عالمِین از طفولیت بوَد مست حسین **** فاطمه! زیبا پسر آورده‌ای بر علی، شیری دگر آورده‌ای بر بنی هاشم قمر آورده‌ای بحر عصمت را گوهر آورده‌ای مصحف رویش به قرآن دیدنی‌ست دست و بازویش چو گل بوییدنی‌ست **** خنده بر لبهای مولا آمده در بهاران، یاس زیبا آمده بهتر از یوسف، به دنیا آمده از برای خیمه سقا آمده بهر تبریک آمد از ره جبرییل مات و مبهوت تماشایش خلیل **** ماه، سرگردانِ ماه روی او در فضا پیچیده عطر و بوی او دل اسیر حلقه‌ی گیسوی او اولیا خدمتگذار کوی او این پسر دردانه‌ی بیت ولی‌ست این علمدار حسین بن علی‌ست **** ماسوا غرق عطای این پسر زندگی ما فدای این پسر عالم و آدم گدای این پسر در دل صدیقه جای این پسر این پسر لبریز جام اهل بیت می‌برد دل از تمام اهل بیت **** تا بود او کس نمی‌بیند غمی دور زنها نیست یک نامحرمی بعد او هر چشم، گردد زمزمی کودکان را نیست دیگر همدمی بعد او قدّ حسینی خم شود بعد او هر معجری محکم شود **** ✍ .
. صلوات_الله_علیه ۳۰۷ به مناسبت ایام زیارتی مخصوص امام رضا جان علیه السلام (جلوه اول) یابن شبیب گریه کن از غربت حسین در کربلا شکسته شده حرمت حسین شد زخم از مصیبت او پلک چشم ما خنده رود ز لب چو شود صحبت حسین بر تن نداشت جد غریبم توان و تاب یابن شبیب ذکر لبش بود آب آب یابن شبیب نیزه به حلقوم دیده شد چون گوسفند سر ز تن او بریده شد یابن شبیب پیکر جد غریب ما در زیر نعل اسب به هر سو کشیده شد یابن شبیب چکمه به پهلوی او زدند در پیش عمه چنگ به گیسوی او زدند یابن شبیب جد غریبم کفن نداشت یوسف به قعر چاه ولی پیرهن نداشت از بس که زخم بر روی زخم دگر زدند یک جای سالمی به تمام بدن نداشت یابن شبیب سنگ بر آئینه دیده ای؟ جای سم ستور به یک سینه دیده ای؟ یابن شبیب گریه به جز داغ او مکن این راز را به پیش کسی بازگو مکن ناموس جد ما روی تل با اشاره گفت ای بی حیا حسین مرا زیر و رو مکن یابن شبیب تیغ به حنجر کشید شمر سر روی پای فاطمه بود و برید شمر یابن شبیب آتش قلبم زبانه زد نامحرمی به عمه ی ما تازیانه زد هر دختری بهانه ی بابا گرفته بود دشمن حیا نکرده و باهر بهانه زد یابن شبیب لاله ی پژمرده دیده ای یابن شبیب طفل کتک خورده دیده ای ✍ ..... ۳۰۸ (جلوه دوم) یابن شبیب یاد کن از پیکر حسین ضجه بزن برای تن بی سر حسین عالم اگر بمیرد از این غصه کم بود کف می زدند دور و بر خواهر حسین از خیمه تا به تل به زمین خورد عمه ام یابن شبیب دست به سر برد عمه ام یابن شبیب شام غمم بی سحر شده یاس علی به نیزه و،بی برگ و بر شده یابن شبیب بعد هجوم سنان و تیر در زیر پای اسب تنش نرم تر شده یابن شبیب قتلگهش تنگ بوده است دور و بر حسین پر از سنگ بوده است یابن شبیب گل ته گودال دیده ای؟ قرآن پاره پاره و پامال دیده ای؟ هنگام دست و پا زدنش دست می زدند یابن شبیب غارت و جنجال دیده ای؟ تنها نه آنکه بر بدنش سنگ خورده است بر صورت و محاسن او چنگ خورده است یابن شبیب بال و پرم درد می کند از سوز روضه هاش سرم درد می کند یابن شبیب طفل سه ساله به ناله گفت از تازیانه ها کمرم درد می کند یابن شبیب غارت گهواره دیده ای؟ یابن شبیب کودک آواره دیده ای؟ یابن شبیب زخم تنش سخت وا شده پیش از سنان،سه شعبه بر آن سینه جا شده یابن شبیب زانوی قاتل به سینه بود در پیش چشم عمه سر از تن جدا شده مذبوح را کسی ز قفا سر نمی برد از مرغ زنده هیچ کسی پر نمی برد ..... ۳۰۹ (جلوه سوم) یابن شبیب خون به دل اهل عالم است چشمان عرشیان همه از اشک پر نم است از بس که داغ بر جگر ما گذاشتند هر روزِ ما ز غصه‌ی جدم مُحرّم است بی اختیار اشک شود جاری از دوعین مثل زمان جاهلیت کشته شد حسین یابن شبیب حمله به پیکر شروع شد از قتلگاه گریه‌ی مادر شروع شد یابن شبیب نحر گلو را ندیده ای او زنده و بریدن حنجر شروع شد یابن شبیب بسمل پرکنده دیده ای بر روی خاک جسم پراکنده دیده ای یابن شبیب داغ برادر چه سخت بود یابن شبیب خنده به خواهر چه سخت بود یک جای سالمی به تن جد ما نبود در قتلگاه بوسه به حنجر چه سخت بود یابن شبیب یوسف ما بین چاه بود یک عده گرگ دور و بر قتلگاه بود یابن شبیب پیکر جدم ز هم گسست آن لحظه ای که شمر روی سینه اش نشست زانو گذاشت شمر ولی قبل از این سنان با زور نیزه سینه‌ی جد مرا شکست یابن شبیب خرد شد آیینه‌ی حسین با مرکب آمدند روی سینه‌ی حسین یابن شبیب عمه‌ی ما داغدیده بود باقدّ خم کنار تنی سربریده بود می‌خواست تا زمین نخورد بین ازدحام امّا توان نداشت، ز بس که دویده بود یابن شبیب شعله به هفت آسمان زدند با کعب نیزه بر بدن عمه جان زدند ...... ۳۱۰ (جلوه چهارم) یابن شبیب جان من از غصه بر لب است اشکم برای غصه و غمهای زینب است جدم اگر که ماند تنش زیر دست وپا زینب نظاره گر به به تن زیر مرکب است وقت غروب بود که شد آسمان کبود چادر به پای عمه‌ی ما گیر کرده بود یابن شبیب ز گریه خودت را رها مکن گریه ز داغ کرب و بلا، بی‌صدا مکن یابن شبیب عمه‌ی ما رو به شمر زد می‌گفت اینچنین سر او را جدا مکن با چند ضربه بود گلو را برید شمر سر را گرفت رو به حرم می‌دوید شمر یابن شبیب عمه‌ی ما سربه زیر شد یک نصف روز از غم و از غصه پیر شد با شمر هم کلام شدن حق او نبود امّا سر حسین دگر ناگزیر شد یابن شبیب غم تب و تابش گرفته بود عباس رفت پس که رکابش گرفته بود؟ یابن شبیب قلب من از غصه آب شد بی حرمتی به همسر جدم رباب شد یابن شبیب عمه ما دست بسته بود با تازیانه وارد بزم شراب شد روزم ز غصه مثل شب تار می‌شود وقتی که صحبت از سر بازار می‌شود بازار بود و طعنه و دشنام و هلهله یابن شبیب عمه ما بود و سلسله بر اشک های مادر بی شیر کف زدند بدتر از اینهمه کف و شادی حرمله یابن شبیب ز غربت یک زن شنیده ای برروی نیزه کودک ششماهه دیده ای* 👇
. کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع ✍ .......... و توسل هشتم شوال قربونِ گنبد و بارگاهِ تخریب شدۀ بقیع .. ای آقام آقام .. اصلا باب بود تخریب کردن به آتش کشیدن تو مدینه .. اینجا گنبد و گلدسته ها رو خراب کردن .. آی گریه کنا یه روزی هم تو همین مدینه هیزم جمع کردن آمدن درِ خانۀ زهرا سلام الله علیها .. نانجیب صدا زد وَ اَلَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیدِهِ لَیخْرُجَنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهُ عَلَی مَا فِیه ..(1_2) یا اهالی خانه از خانه خارج می شوند یا خانه را با هر چه در آنست به آتش می کشم .. نانجیب چنان با لگد به در زد .. راوی میگه در افتاد رو مادرِ سادات .. این چهل نفر از رو در رد شدن .. منبع: 1)الاحتجاج شیخ طبرسی، ج۱، ص۸۰ 2)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۹ .
. مرثیه به‌مناسبت سالروز نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه ای چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب! پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه‌ای «بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را» عاقبت آباد می‌بینیم این ویرانه را دردهای ما درِ این خانه درمان می‌شود چون‌که درد شمع با پروانه درمان می‌شود ننگ بر آن دل که این‌جا آمد اما درد او زیر بار منّت بیگانه درمان می‌شود تا نفس دارم در این خانه خواهم بود و بس چون کبوتر در میان لانه درمان می‌شود سر به خاک ای‌کاش بگذارم برای گریه‌ام حال هر آشفته‌ای با شانه درمان می‌شود تازه فهمیدم که در ویران‌نشینی حکمتی‌ست ساکن ویرانه در ویرانه درمان می‌شود ظاهرا ویرانه، اما «خانه‌ی امید» ماست روز آبادانی این صحن خاکی عید ماست چارگل از فاطمه در این چمن خوابیده‌اند از غریبان‌اند، گرچه در وطن خوابیده‌اند چار رکن عالم ایجاد، بی‌شمع‌وچراغ سال‌های‌سال در این انجمن خوابیده‌اند هر یکی مسموم زهر بی‌وفایی‌ها شدند با دلی آکنده از رنج و محن خوابیده‌اند در هیاهوی سکوت قدرنشناسان شهر جمعی از پروردگاران سخن خوابیده‌اند «خوش هوای دلکشی دارد گلستان بقیع ساکنانش جمله با یک پیرهن خوابیده‌اند» غم به دل‌ها می‌رسد چندین برابر در بقیع روضه دارد حضرت زهرای اطهر در بقیع سرّالاسرار خدا اینجاست، پس در بسته است راه در دنیای او چندین برابر بسته است فاطمه در عرش مهمان خداوند است و بس در مقام قُرب او جبریل هم پربسته است هرکسی را نیست اذن گریه بر ناموس حق روضه‌های او خصوصی شد، اگر در بسته است جز پریشانی ندارد حاصلی بی‌مادری چون تمام نظم هر خانه به مادر بسته است از همان روزی که زهرای علی سردرد داشت روضه‌های فاطمیه غالباً سربسته است... یک‌نفر هر روز می‌آید زیارت می‌کند آن‌که روزی این حرم‌ها را مرمت می‌کند ماه پنهانی و از مهر تو هرجا روشن است هم‌زمین، هم‌آسمان، هم‌عرش‌اعلی روشن است با امید انعکاس جلوه‌ای از نور تو چشم هر آیینه از فیض تماشا روشن است از همه دل‌سردم، اما در دلم با یاد تو شعله‌ای دارم که تا روز مبادا روشن است « مدعی گوید که با یک‌گُل نمی‌آید بهار؟ » این‌معما پاسخش سخت‌است، اما روشن است یک‌نفر می‌آید و دنیا گلستان می‌شود هرچقدر امروز تاریک است، فردا روشن است عاقبت یک‌روز این غم‌خانه احیا می‌شود صاحب ایوان‌طلاها و حرم‌ها می‌شود ✍ .
. سلام الله علیکِ یا بنت موسی ابن جعفر ــــــــــــــــــــ آسمانیان محوِ این شکوه ربانی خیل انبیاء ماتِ این جلال نورانی رحمت خداوندی می‌چکد چو بارانی در حلول ذیقعده کهکشان چراغانی دست خاکیان امشب سوی آسمان بالاست راه آسمان باز از فیض دختر موسی‌ست روی دامن نجمه می‌درخشد این گوهر می‌درخشد این گوهر فوق انجم و اختر با شمیم او پیچید عطر زهره اطهر فاطمه‌ست و معصومه از سلاله کوثر بین حُجره نجمه عطر یاس پیچیده از جبین او نوری بین حُجره تابیده با دلت تماشا کن جلوه‌های زهرا را هم ملیکه‌ی قم را هم شفیع فردا را هم انیس مادر را هم بهشت بابا را سائل کراماتش کل اهل دنیا را چونکه مولد زهرا عید و روز مادر شد عید خواهر سلطان عید روز دختر شد دختری که از یمنش شهر قم شده کریم در حریم او دستم روی سینه در تعظیم لحظه‌های من در قم می‌شود گُلِ تقویم قطره‌های اشکم را می‌کنم به او تقدیم من دخیل احسانت ای صَبیه‌ی موسی من گدای بازارت ای عطیه‌ی موسی زنده می‌شود عالم از دَم تو ای بانو ای دوای هر دردی، مرهم تو ای بانو تشنه‌ایم و دنبال زمزم تو ای بانو فخر و عزت ایران پرچم تو ای بانو سرپناه ما زیر پرچم شما باشد منصب گدای تو خادم‌الرضا باشد دل به محضرت بانو کاملاً ادب دارد شوق و میل پابوسی صبح و ظهر و شب دارد ای همه گرفتاران یا کسی که تب دارد خواهر رضا اینجا بین قم مطب دارد ای که حاجتی داری ای کسی که بیماری رو به خواهر سلطان کن اگر گرفتاری تو ز شهر قم بر ما فیض بیکران داری نه فقط به ما بلکه بر همه جهان داری گنبد و شبستان و مسجد و اذان داری حلقه‌ها به دورت از جمع عالمان داری این برو بیاها و حال نوکرت ای وای این شلوغی صحن و قبر مادرت ای وای ــــــــــــــــــــ .
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام و تعظیمِ گدایی فقیر، که از مشقّت زمان خسته است سلام بر ساحت قدسی که دل، مات بر آن گنبد و گلدسته است سلام بر قطعه‌ای از عرش که، جان و دل گدا به آن بسته است مضجع نورانی شمس‌الشموس، که مأمن هر دل بشکسته است سلام ای حضرت سلطان طوس، سلام ای حضرت شاه عطوف سلام ای پنــاه ایران زمیــن، قبـــله هفــتم و امـام رئوف سائلم و با همه بی‌چیزی‌ام، دست به دامان شما آمدم «عادتُکم ... » به غیر احسان که نیست، من پی احسان شما آمدم «سجیتٌ ... کرم » شمائید و من، در طلب نان شما آمدم نان و نمک خورده لطف شما، باز سر خوان شما آمدم آمده‌ام بر در باب‌الجواد، « اذن به یک لحظه نگاهم بده» بریده‌ام دل ز همه غیر تو، «آمدم ای شاه پنام بده» این منم آن که به هوای حرم، ناله‌شدم اشک‌شدم سوختم به نیت زیارت مضجعت، تُومَن تُومَن‌های خود اندوختم دست به سینه به درت آمدن، از پدر و مادرم آموختم سر به هوا می‌شوم آن لحظه‌ای، که دیده بر گنبد تو دوختم رو به روی گنبد نورانی‌ات، باز ببین حالت ویرانی‌ام اذن دخولم ضربان دل است، رخصت تو دیده بارانی‌ام قدم قدم رد شوم از بین صحن، زورق دل به بیکران می‌رسد دور و برم پر از دل بیقرار، فیض شما به زائران می‌رسد ذکر خوش آمدید بر زائران، از طرف مجاوران می‌رسد قیامتی شده فضای حرم، دسته‌ای از کبوتران می‌رسد این به خدا خود بهشت خداست، محو شمیمش شده جان و دلم بی‌خودم از خویش و پر از حیرتم، مات حریمش شده جان و دلم ذره ناچیزم و در محضرش، روی لبم نغمه و فریاد شد جلوه او بــر دل من نور داد، محبتی به سینه بنیـــاد شد پنجه من گوشه صحن عتیق، دخیلِ بر پنجره فولاد شد بعد هوای دل من تازه در، رواقی از صحن گوهرشاد شد آن علوی زاده زهرا تبار، بر دل آشفته من نور داد ولوله انداخت به صحن دلم، به جای رخوتم به من شور داد حال که سرمست جنون آمدم، به مرغ دل تو آب و دانه بده بغض نشسته در گلو را ببین، اذن به یک لحظه ترانه بده به جان زهرا و به جان جواد، بیا به این گدا اعانه بده برای اربعین برای حــــرم، رزق مرا بی چک و چانه بده با همه عجز به درگاه تو، روی لبم پر شده از یا مجیب اگر شود روزی من کربلا، بخوانم از روضه یابن‌الشبیب ==================== خوشبخت .
. (جلوه پنجم) ۱۲۴۹ یابن شبیب اشک بریز از غم حسین لطمه بزن برای غم و ماتم حسین در قتلگاه هیچ کسی همدمش نبود شمشیرو نیزه بود فقط همدم حسین یابن شبیب حنجر خشکیده دیده ای یابن شبیب گردن پاشیده دیده ای **** افتاد جد ما جلوی چشم قافله کردند دور قتلگه شاه هلهله تیر سه شعبه سینه‌ی مظلوم را شکافت بیرون زده است از کمرش تیر حرمله یابن شبیب عمه ما رخ خراش داد شمر آمدو به سینه‌ی او زانویش نهاد **** یابن شبیب شمر در آنجا چها نکرد هرچه که شد محاسن او را رها نکرد پا را گذاشت بر روی رگهای گردنش با راحتی سر از تن جدم، جدا نکرد کام مرا به غصه و غم، زهر کرده اند یابن شبیب جد مرا نحر کرده اند **** داغ به دلها گذاشتند داغ حسین بر دل زهرا گذاشتند تا نعل، جایِ خود بکند باز، اسبها محکم به روی پیکر او پا گذاشتند یابن شبیب دست عمو تا بریده شد موی سه ساله عمه‌ی ماهم کشیده شد **** سینه‌ی او را سنان شکست سربسته گویمت که بدان استخوان شکست جوری یزید چوب به لبهای خشک زد دندان شکست در دهن و، خیزران شکست یابن شبیب عمه‌ی ما شد تنش کبود با شمر هم‌کلام شدن حق او نبود **** ✍ .