عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتادم ] صوت که قطع شد دوباره به فکر رفتم
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتهشتاویکم]
بعد دانشگاه راهی خانه شدم
مادرم خانه بود ، همراه او ناهار را نوش جان کردیم و بعد من دوباره رفتم سراغ کتاب ها ..
مقابل کتابخانه که ایستادم نگاهم رفت روی کتاب اهدایی نواب
روی جلدش را خواندم:
" سقای آب و ادب "
صفحه اولش چند خطی نوشته داشت ،
نوشته هایش دوباره جان و روح بخشید ...
راجب علمدار سپاه حسین نوشته بود ، علمدار با وفایی که دست و پا داد ، تا اسلام از پا نیفتد!
بدون مکث روی فرش دراز کشیدم و فهرستش را نگاه کردم
ورقه زدم و رسیدم به بخش ^عباسِ حسین ^
*عباس پشت و پناه حسین بود ، تکیه گاه حسین بود ، توش و توان حسین بود ، در مقابل دشمن آخرین تهدید حسین بود ..
از این پس چه آسوده می خوابند !
آن چشم ها که از صلابت حضور تو خواب نداشتند
و آنها که در سایه سار امن حضورت ، به خواب می رفتند
از این پس در حسرت یک خواب آرام می سوزند..*
قلبم لرزید و بعد قطرات اشک بود که آوار شد روی گونه هایم
تا این حد غیرت و عشق چگونه در یک مرد تجلی یافته؟!
با همان دیدی که تار شده بود مکالماتشان را خواندم
با جمله ای که خواندم ، یک ضرب نشستم
* و حسین حسرت بار زمزمه میکند:
آنها که دوستشان می داشتم ، رفتند
و من مانده ام در میان آنان که دوستشان ندارم ...*
مگر می شود امام یک امت باشی و این چنین تنها بمانی؟!
شما چه کردید مردم کوفه ؟!
اول پدر را تنها گذاشتید و حال پسر را ..
پس چه زمانی می خواهید به عهد تان وفا کنید؟!
مگر خودتان برای حسین دعوت نامه نفرستادید که بیا ،
که ما منتظریم!
کتاب را کناری رها کردم ، هر بار که بیشتر جلو می رفتم ، شرمنده تر و سردرگم تر می شدم ،
نکند من هم جزو سپاه یزید باشم ؟!
کاش کسی بود تا بگوید :
تو جوانی کردی و نمی دانستی ...
یاد یکی از پروفایل های نورا افتادم ،
عکس کلی شهید بود و امان از جمله اش :
《گناهت را نگذار پای جوانیت ، به جوانیشان بر میخورد 》
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتهشتاویکم] بعد دانشگاه راهی خانه شدم مادر
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتهشتاودوم ]
برای فاطمه پیام فرستادم که نا آرامم ..
نیم ساعت بعد پیامی برایم ارسال کرد :
به نیت شهدا سوره یاسین یا الرحمن بخون جانم ، آرومت میکنن
قرآن را برداشتم و از درون فهرستش سوره یاسین را گشودم
به قسمتی که رسیدم مات ماندم از خلقت پروردگار
*كل في فلك*
معنی اش این بود که همه چیز در گردش است ، با کمی دقت متوجه شدم که خود آیه را هم اگر برعکس کنی دوباره همان عبارت می شود ؛ یعنی خود آیه هم در گردش است
همراه بغض لبخند زدم به این همه اعجاز و عجایب
صوت سوم را پلی کردم
" خب بریم سراغ یه آیه ، خداوند تو سوره حمد فرموند که ما را به راه کسانی هدایت کن که به آنها نعمت دادی
حالا موضوع این هست که به چه کسانی نعمت دادی ؟!
و بعد تو سوره نسا بیان کردند که ما به چهار گروه نعمت دادیم
پیامبران ، امامان ، شهدا و صالحان
؛ میبینید چه قشنگ ما رو تشنه خوندن و دونستن می کنند..
حالا سوال بعدی چرا به اینا نعمت داده شده و چرا اینا بهترین رفیق میتونن باشن برا ما
جواب این سوالم تو سوره نسا پیدا می کنیم
چند تا دلیل آوردند؛
اول اینکه چون (شهدا )زنده هستند
دوم اینکه از دستشون کاری بر میاد
سوم اینکه عند ربهم یرزقون اند
و سوم اینکه آرامش بخشند
یه بار امتحان کنین !
با یه رفیق آسمونی درد و دل کنین!
این زمینی ها تو کار خودشون هم موندن ! "
رفیق آسمونی؟!
آخه چجوری میشه با یه مرده صحبت کرد؟!
البته نواب گفت :
اونا زنده ان و عند ربهم یرزقون اند
صوت رو دوباره باز کردم ، ادامه اش پخش شد و به سوال های من جواب داد مثل همیشه بی مثل و مانند
" خوب حالا بعضیا میگن از کجا معلوم؟!
اصلا کی گفته؟!
ما چند تا آیه داریم راجب اینکه شهدا زنده اند و نزد خدا روزی داده می شوند ...
یه جستجوی کوچیک هم تو گوگل بکنید کلی معجزه شهدا رو می تونین بینید ..
چه مشکلاتی که به دست شون حل شده
چه گره هایی که باز شده
چه آدم هایی که کن فیکون شدند ...."
ایندفعه باید دست به دامن فاطمه و نورا می شدم، می خواستم حسابی سر در بیاورم از کار این آسمانی هایی که نواب می گفت !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
پنـجره را وا کـن..
#اختصاصے
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
مادلِ من! آعه تو این هَباعه
شَلد تی این لباشو میپوشه😬
این لباش مال عونَست بَلا
مامانژونی و باباژونیم😌
🏷● #نےنے_لغت↓
هَباعه شَلد: هوای سرد
عونَست: خونست
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
امام صادق'عليهالسلام':
چون دختر [نامحرم] شش ساله شد، او را مبوس و پسر نيز چون از هفت سالگى گذشت، زن [نامحرم] را نبوسد.
'مكارمالأخلاق-جلد۱'
#اینطوری_ارزشمندتره😉👌🏻🌸
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
⌈ اى باد، گذر بر سرِ كويى دارى🌫
سرگشتگى از سلسلهمويى دارى☺️
از بهرِ خدا بهسوىِ من كُن گذرى🍃
كز گلشنِ وصلِ يار، بويى دارى❤️⌋
✍/ #اهلی_خراسانی
|🍃 #روز_مادر #حضرت_فاطمه
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1684»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
🌤صبح، خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
مےروم دفتر پاڪ نویسے بخرم!
زندگے را باید از سرسطـر نوشت...🌱
💓|🌸 #قیصرامینپور
😍|🌸 #صبحتون_بهشـت
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
"📺" قبلا در تلـویزیون دیده بودمش.
دلِخوشی از او نداشتم؛ میگفتم: این چه شهردار؎ است ڪه حرف زدن هم بلند نیست.
"🌹" وقتی آمد خواستگار؎، نظـرم عـوض شد.
با خرید عـروسی مخالف بودم، با اصرار آقا مهـد؎ رفتیم بازار.
"💍" یڪ حلقـه به ارزش ۸۰۰ تومان خـریدیم.
وسایل زندگیمان هم ڪم و سـاده بود.
"🍽" یڪ سرویس غــذاخور؎ ملامین، یڪ سمـاور، یڪ دست استڪان نعلبڪی و قاشـق، یڪ دست رختخـواب و دو تا فــرش ماشینی.
"💚" مهـد؎ بعد از خـریدن فــرشها پیشنهاد داد، فـرشها را به مسجـد دهیم و جایش موڪت بگیریم. من هم قبــول ڪردم.
"💞" یازدهم آبان ۱۳۵۹، ازدواج ڪردیم با مهــریه یڪ جلد ڪلام الله مجید و یڪ ڪلت ڪمر؎.
روز بعد مهـد؎ به منطقــه برگشت.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #مهدی_باکری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
"سه اصلِ مهم در انتخاب همسر"💑
1⃣ جاذبه:↓😌
←شما را تڪرارى نمىڪند و همسرتان از بودن با شما احساس لذت مىنمايد.🤩🦋
2⃣ تفاهم:↓😘
←باعث مىشود در ڪنار همسرتان احساس تنهايى و تهى بودن نڪنيد و احساس صميميت و گرماى زندگى داشته باشيد.☺️🌱
3⃣ تعهد:↓😇
←رابطهتان را هدفمند نموده و موجب احساس امنيت مىشود.😊✨
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سال ۱۴۰۰ محرم بود یعنی روز اربعین
خونه داییم رامشیر هست و ما اهواز، و خونه
خاله بزرگم نزدیک خونمونه؛ خونه داییم رفتن
خونه خالم به ما زنگ زدن ما هم رفتیم...
بعد اون روز گاز قطع بود بعد یه لحظه شد من
یک ماجرا تعریف کردم برق رفت😂😂😂😂
پسر خالم گفت دیگه چیزی نگو تا آب قطع
نشده😂😂😂
حالا که با سوتی من حال کردین😐
خداییش حواستون به مصرف گاز تو این
سرمای هوا و خدای ناکرده قطعی گاز باشه.
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 527 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - دنبال تو می گردم - نوشه ور.mp3
3.34M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#محمدرضا_نوشهور🎙
دلخوشمباتواگرازدورصحبتمیکنم
باسلامی،هرکجاباشمزیارتمیکنم..♥️
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
قدر لحظههای
روزت رو بدون😍♥️
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتهشتاودوم ] برای فاطمه پیام فرستادم که نا
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هشتاوسوم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ریحانههه!
سرم را از روی گوشی بلند کردم و به چشمان خوشرنگ نورا نگاه کردم :
جانم
_ کجایی تو ؟! ما رو کشوندی اینجا خودت رفتی تو گوشی ؟!
چشم از آخرین پست نواب گرفتم و گوشی را خاموش کردم :
اووم سوال داشتم خوب
نگاه متعجبی حواله فاطمه کرد :
بفرما
نفس عمیقی کشیدم ، به هیاهوی آدم های توی پارک نگاهی خرج کردم ، فکرم رفت روی زندگی شخصی ، هر کدام ..
خانواده ای چهار نفره با خنده دور هم حرف می زدند ..
آن طرف تر هم زوجی دست در دست هم راه می رفتند اما هر کدام در فکر های خودشان غوطه ور بودند !
چیز عجیبی بود این تفاوت ها !
به طرف جمع دخترانه سه نفره مان برگشتم
فاطمه و نورا روبرویم نشسته بودند ، فاطمه مثل همیشه موقر و پر از آرامش نشسته بود و خیره ام بود اما نورا مثل همیشه عجول بود .
نمی دانستم چطور سوالم را مطرح کنم ، دوباره فکرم رفت روی صوتی که گوش داده بودم !
چشمانم را بستم :
رفیق آسمونی یعنی چی ؟!
بعد چشمانم را گشودم ؛ نورا متعجب بود اما فاطمه با همان نگاه با محبت و آرام همیشگی اش نگاهم می کرد ، انگار انتظار این سوال را داشت از من!
فاطمه با لبخندی شروع کرد :
با اجازه نورا جان بزار من برات بگم
تو وقتی دلت میگیره میخوایی درد و دل کنی درسته ؟!
فقط سرم را تکان دادم و او ادامه داد :
خوب میری پیش رفیقت و درد و دل میکنی شاید گاهی اوقات حتی برات پیشنهاد های خوبی هم داشته باشه ، گاهی هم فقط گوش شنوا ست نه ؟!
ولی خب تو این دنیا کسی که بیشترین قدرت رو داره خداست و مطمنا اونایی که خدا تو قرآنش ذکر کرده که بهترین رفیقن حتما دلیلی داشته !
اوهومی نجوا کردم و خیره اش شوم
_ خب ما کلی شهید داریم از صدر اسلام گرفته تا بیا برس به زمان حال که مدافعان وطن و حرم داریم !
فقط کافیه بری و چند تاشون رو گلچین کنی !
یا هم میتونی با همشون رفیق باشی ، موقعی که گیر کردی بری با اونا درد و دل کنی ، قسمشون بدی به خون و حرمتشون
مطمن باش یه جوری دستت رو می گیرن که مات بمونی !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتاوسوم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هشتادوچهارم]
نگاهش کردم ، با بهت :
امتحانش کردی خودت؟!
نورا قبل فاطمه لب زد :
هزار بار ، فوق العاده است ریحانه
حرفم را مزه مزه کردم :
خب مال شما کدوم شهید هست ؟!
باز نورای عجول جوابم را داد :
مال من دو گروهه
از زمان دفاع مقدس ؛شهید هادی و شهید همت و شهید بابایی
از زمان حال ؛ شهید سیاهکالی و شهید دهقان امیری و شهید محمد خانی
لبخندی به اسم هایی که زده بود ، زدم ؛ گیج کننده بود این همه اسم :
خوب فاطمه تو چی؟!
لبخندی مهربان به رویم پاشید:
راستش رو بخوایی هیچ وقت نتونستم یکی رو انتخاب کنم حتی مثل نورا هم نتونستم بکنم
به نظرم همشون شهیدن و ارج و قربشون یکیه پیش خدا
از شهید بابایی و باکری و آوینی و امینی و هادی و همت گرفته تا بیا برس به شهید سیاهکالی و دهقان امیری و محمد خانی و نورانی و دانشگر و قربانی و کریمی و .. خلااااصه
متعجب نگاهش کردم :
این همه اسم رو چجوری حفظ کردین ؟!
نورا خندید :
کجاش رو دیدی ؟! به جز اسم زندگی نامشون رو هم حفظیم
بدون مکث گفتم :
منم میتونم بشناسمشون و باهاشون رفیق بشم ؟!
نورا باز با تعجب نگاهم کرد ولی فاطمه دستم را گرفت :
اره عزیزم چرا نشه ؟!
سرم را پایین انداختم :
آخه من....
فاطمه سریع انگشت کشیده اش را روی لبم نهاد :
هیسسس ! مهم الانه که چی هستی
نبینم یه بار دیگه این فکر ها رو بکنی هااا
باز گویی گناهان گذشته خودش گناهه
نورا با لحن قشنگی یک بیت شعر خواند :
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید
لبخند محو هر دویشان ،
آرامش را جرعه جرعه نصیب دل بی قرارم کرد !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
امام رضا(ع)
سفارش میکردند که
به همه نیکی کنید😍
و از رسول خدا(ص)
نقل میکردند که:
اگر نیکی تو، به کسی برسد که
شایستهاش است، خب لیاقتش
را داشته؛ اما اگر لیاقت خوبی
نداشته، خـودت که شـایستهی
خوبی کردن بودهای😌👌
#شماخوبباش😉
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
باااای😍دُلآن دالَم من😌
اَدَر ما توعه دُلآن تَدَبُّل تُنیم، تاژه یه سیژاییشو مُتَوَژِّه میسیم😍بهـبهـ😌
🏷● #نےنے_لغت↓
سیژایی: چیزایی
مُتَوَژِّه: متوجه🍓
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
امام صادق'عليهالسلام':
بدون ترديد، خداوند بر بندهی خود،
به خاطر شدّت محبّت به فرزندش، رحم مىكند.
'كافی_جلد۶'
قدر این نعمتو بدونیم..
از گل نازکتر بهش بگیم، ناشکری کردیم🍃:)
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
⌈ ای کُشته هر نگاهِ تو☺️
صد دلْ رمیده را💓
نگذاشت زنده❕
چشمِ تو یک آفریده را😉⌋
✍/ #مولانا_شعوری
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1685»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
عاشـ💕ـقے
رسم قشنگ صبـ🌤ـح است
ڪه سر صبح برایتـ👌
چـ☕️ـاے و
لبخـ😊ـند و
#سلام آوردم
من سر ذوق همین عشـ😍ـق
چنین بیدارم🖐
#سارا_خلیفه
#صبحتون_بخـیر🦋
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
حسن جان!💚
- جز ڪوی تو دل را نبوَد منزلِ دیگر
گیرم که بوَد کویِ دگر
ڪو دلِ دیگر..؟! -
تو برام همه کسی آقا …(:🌍🌿
#دوشنبه_های_امام_حسنی🕊
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
|🌷° حمیــد مثل خیلی از مردم، از آخــر ڪارش فرار؎ نبود. وقتی مراسم عقــد تمام شد، با پیڪان مدل هفتــاد برادرش سعید، به سمت امامزاده اسماعیل باراجین حرڪت ڪردیم.
|🌼° بعد از زیارت و نمــاز، آمدیم حیاط امامزاده، حمید راهـش را ڪج ڪرد سو؎ قبرستان، بعد از گلــزار شهدا.
|🥀° همهجا تاریڪ بود و سطح قبـرستان بالا و بلند؎ داشت. چند بار ڪم مانده بود بخــورم زمین.
|🌿° خیلی تعجب ڪرده بودم. در اولین ساعات محــرمیت، در دل شب به جا؎ رستوران و ڪافی شاپ، سر از قبــرستان در آورده بودیم.
|🌺° اتفاقا آن شب ڪسی را هم آورده بودند برا؎ تدفین.
|🍂° حمید گفت: فرزانه! روز اول خوشی زندگی آمدیم اینجا یــادمان باشد ته ماجرا همیـن جاست. ولی من مطمئنم جایم تو؎ گلــزار شهــداست.
|🌱° باهم قرار گذاشته بودیم، هر کدام از ما زودتر از دنیا رفت، آن دیگر؎، شب اول قبــر تنهایش نگذارد.
|🌹° حالا آمده بودم به عهــدم وفا ڪنم. هر چه مادرم اصــرار ڪرد ڪه حداقل چند دقیقها؎ بیا داخـل ماشین گــرم شو. قبول نڪردم. به حمید قــول داده بودم.
|🌿° بعضیها تعجب میڪردند و میگفتند: مگر شما چند سال باهم زندگی ڪردید ڪه چنین قــولهایی به هم داده بودید.
|🌸° آن شب بقیه میرفتند و میآمدند؛ اما من تا صبــح سر مزار حمیــد برایش قــرآن خواندم.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
🍃 نيت و قصد ازدواج را عملاً میتوان با نشانههای زير متوجه شد.👌
فقط گفتن و بيان قصد ازدواج به اين معنی نيست ڪه فرد نيت ازدواج دارد.❌
بلڪه چند نشانه وجود دارد ڪه عملاً قصد و نيت فرد را از آشنايی نشان میدهد.⬇️
1⃣ فردی ڪه قصد ازدواج دارد↓
در دوره آشنايی تقاضای ارتباط جنسی نمیڪند.😵
2⃣ فردی ڪه قصد ازدواج دارد↓
ارتباطش را از خانواده مخفی نمیڪند.🤫
3⃣ فردی ڪه قصد ازدواج دارد↓
زمان آشنایی را بيش از اندازه طولانی نمیڪند.😯
4⃣ فردی ڪه قصد ازدواج دارد↓
سعی در بدست آوردن اطلاعات دارد و تنها به تبادل احساسات بسنده نمیڪند.😑
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫.🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
زندگی متاهلے💑
مثل آدم برفے مےمونه
درست کردنش راحته
اما نگه داشتنش سخته🤞
پ.ن:حواسمونهستکه تو
زندگی مشترک #خودم نداریم؟😉
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
✍| #خادمانه ♥️🌱
گاهی با وجود تمامی نعمتها
آدمی؛ در غبارِ غمهای تصنعی
گرفتار میشود.
چند لحظه ای به شکرانه داشته هایت
شکر نعمت کن
تا قلبت نورانی و
چشمهایت بیدار شود.
💟 Eitaa.com/Asheghaneh_halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 زمانهای قدیم خیلی بارون و برف میومده
زمستون بوده بابام میره خونه ی خالش...
از زبون بابام: رفتم خونهیِ خالم دیدم خونشون
آب چکه میکنه، آنقدر سینی و تشت گذاشتن...
گفتم خاله برو تاید بریز بالا پشت بوم دیگه
چکه نکنه... خاله هم میگه شوهرم یه کارتون
تاید خریده؛ تو بشین من برم دو سه تا بریزم
هر وقت قطع شد منو صدا کن...
بابام هم میگه باشه...
تا خاله رفته بالا پشت بوم بابام الفرار🏃🏃🏃
اولی رو میریزه از بابا صدا در نمیاد دومی سومی
چهارمی رو میریزه میگه بذار برم پایین ببینم
شاید قطع شده
میاد درو باز میکنه میبینه همه جا کفه😱😱
بیچاره تو سرما فرش میشوره بابام هم میره
کمکش! بابام 20 سالش بوده شر و شیطون😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 528 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
12-maddahi.188.mp3
4.88M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
✍امام علی علیه السلام:
رها کردن چیزی که
برایت سودمند نیست
عقلت را کامل می کند.
📚(مفاتیح)
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
😍♥️زندگی ارزش غم خوردن نداره...
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
گرفتن دستـات🤝
زیباترـین تڪـــرارے دنیــــاسٺ🤪😍
#دنیاتومشتمهوقتیدستاتتودستمه😍😌
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتادوچهارم] نگاهش کردم ، با بهت : امتحان
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هشتادوپنجم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_خب این جلسه میخوام درباره یه مسئله ای که خیلی هامون درگیرش هستیم صحبت کنم !
ما میگیم چرا انقدر بدبختی سرمون میاد ؟!
چرا بلا ؟!
چرا من؟!
حتما خدا منو دوست نداره !
چرا کفر میکنی برادر من ! خواهر من!
اول اینکه هیچ بلایی مختص به یه نفر نیست ،
وقتی این بلا سر تو اومده مطمنا قبل و بعد تو سر کلی آدم دیگه هم اومده و خواهد اومد
و یه مسئله مهم خداوند بار ها در قرآن تاکید کردند
که من هیچ ستمی به شما نمی کنم بلکه شما خودتان به خود ستم می کنید !
وقتی میری دکتر یه برنامه منظم میده
میگه این کار رو نکن
اینو بخور ، اونو نخور
شما گوش میدین دیگه ؛
چون میخوایین سریع تر خوب شید
چون به دکتر اعتماد دارین !
حالا خود خدا یه برنامه عظیم و دقیق و کامل جلوی ما قرار داده ،خب معلومه اگه جایی کم بزاریم یه جای کار می لنگه!
و درباره اعتماد به خدا یه مثالی هست که همسر محترم شهید صدر زاده بیان کردند:
میگن یه روزی دخترمون فاطمه روی اپن نشسته بود
بعد شهید به دخترمون گفتن که بپر بغل بابا
و خب دخترا هم که بابایی ؛ فاطمه خیلی سریع پرید بغلش بعد برگشتن سمت من گفتن :
ببین اگه همه ما تا این اندازه به خدا اعتماد و اطمینان داشته باشیم مشکلاتمون حله
و یه موضوعی که هست ؛ مگه میشه تموم روز ها عین هم و بدون مشکل بگذره ؛ بالاخره یه مشکل یا غم هر چند کوچیک هست و همه این ها باعث رشد میشه، باعث بهتر شدن میشه،اینجا هم میخوام یه نقل قولی کنم از سید مرتضی
(شهید سید مرتضی آوینی ) :
در سیاره رنج صبورترین انسان ها باش
ما چقدر صبوریم؟!
چقدر صبر خرج می کنیم تو لحظه هامون؟!
ویس را قطع کردم ، موقع گوش دادن به موضوعات حس و حالم عجیب بود ، نا آرام بودم در عین آرامی!انقدر محو صحبت ها می شدم که اصلا یادم می رفت این ویس ها از کجا آمدند و اصلا این صدایی که پخش میشد متعلق به کیست ؟!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتادوپنجم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هشتادوششم ]
دستم را زیر سرم گذاشتم و به پهلو خوابیدم،خواب را از چشمانم گرفته بودند ، فکر و خیال های این روز هایم !حدودا یک ماهی سپری شده بود ، تقریبا تمام ویس ها رو گوش کرده بودم و خب من عجیب نیاز داشتم به یک تکان اساسی!
دلم می خواست شوم یک ریحانه اصیل !
در این مدت با پدرمم حرف زده بودم ، کلی کشید تا راضی شود و ببخشد ؛ هر چه نباشد تک دخترشان بودم ،بدون آنکه بخواهم اشکی از چشمانم جاری شد.
یاد پست اینستایش افتادم.
" عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار
نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد "
بی قرار گوشی را برداشتم ، دیتایش را روشن کردم و بعد اینستا را باز کردم و رفتم سراغ پیج های دوستان و همکلاسی ها.
عکس های مختلف دسته جمعی دختر و پسر میان دود ،جمع های دختر و پسرشان میان جشن ها و مکان های مختلف ..
عکس های دو نفره هر روز با یک نفر میان دربند..
و بعد رفتم پی پیج او
پیچ اینستایش هم مثل خودش آرامش را انتقال می کرد ! دانه دانه محو پست ها شدم !
زیر اولین عکس که گنبد فیروزه ای رنگ زیبایی بود را خواندم " میون صحن جمکران در هوای یار ....
عالیجناب عشق ! چرا غایبی هنوز ؟!
یاد تو قرن هاست که در جمعه ها حاضر ست "
دومین عکس، عکس دانش آموز هایش در روستا بود .جمله پایانیش دلم را برد ( با این دلبر های کوچولو میشه حس پدر شدن رو قبل ازدواج حس کرد و ازش لذت برد )
با خودم گفتم :
چه با احساسه این پسر ؛
اصلا هم غرور اعصاب خورد کننده بقیه رو نداره ،
دست به قلم هم هست که آقا!
پست بعدی دریا بود ، یک دختر چادری از پشت سر کنجکاویم گل کرد و سریع تر رفتم پایین پست ..
" خواهر یعنی دقیقا ایشون ...
تولدت مبارک بانو که تو خواهری تکی ..."
دستم را بند گلویم کردم ، خوش به حال خواهرش !
عکس بعدی گنبد طلایی رنگی بود که میان صحنش یک چیزی مثل آب خوری بود،دلم ضعف رفت پای جمله هایش " بعد چندین ماه طلبیدن آقا ..درست وقتی که میون دغدغه ها گم شده باشی و اون ته ته های دلت پر بزنه واسه صحن انقلابش ..درست وقتی که دلتنگ دخیل بستن به پنجره فولاد شی...خیلی دلچسبه این طلبیدن .. "
بقیه عکس ها یا منظره بودند یا شعر و متن های مذهبی و ادبی یا هم عکس شهید و احادیث.
آرامم کرد پست هایش ، خوش به حالش !
بعد هم به سقف خیره شدم ، چه تفاوتی بود میان آدم ها!امیر علی نواب کجا و این پسر های دور اطرافم کجا ؟!
چقدر دغدغه هایشان با هم تفاوت داشت از زمین تا آسمان به گمانم !پسر های اطراف من دغدغه هایشان مارک لباس ها بود و دختر های رنگ وارنگ و پاتوق شان مهمانی و کافه بود و رستوران های دربند،اما امیر علی نواب ..فکر و ذکرش کمک بود و رایحه حضور او و پاتوقش ،مسجد و طبیعت بود آن هم با خانواده ..اصلا تا حالا دختری به غیر خواهرش را هم دیده ؟!
به همسر او حسودی کردم ، تا حالا دختری را به دلش نداده ، چشمانش آکبند مانده بودند دقیقا برای همسرش !
تکیه گاه خوبی میشد کسی مثل امیر علی نواب که پشتش به جای خوبی گرم بود ..به کسی مثل خدا ،آرامش را میشد کنارش تجربه کرد.
آخرین استوری اش عکس شهدای گمنام بود.
*چه کسی به تو گفت گمنام ؟!
نام تو عشق است ؟!
#فاطمه_گمنام_می_خرد!
#نام_را_گمنام_تر_کن_روسفیدت_میکند!*
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal