eitaa logo
نهال❤
6.6هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
7.9هزار ویدیو
3 فایل
زهرا می‌نویسد.. غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.⚘ ✍کانال شخصی نویسنده خانم: #زهرابانشی 🚫اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال #حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan
مشاهده در ایتا
دانلود
10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت... یک روزی یک‌ جایی باز همدیگر را خواهیم دید؛ خدا کند از یاد نَبَرَد، که از همان روز همان‌جا منتظر نشسته‌ام! حامد نیازی 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفای کوچه باغ‌های قدیمی که صدای آب و بوی کاهگلش آدم رو سرمست میکنه و بیخیال دنیا ... 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
زن ها هزار زخم را تحمل میکنن ولی اگه دلشون بشکنه ... دیگه نه ناز میکشن، نه انتظار میکشن، نه آه میکشن نه درد میکشن و فریاد میکشن فقط دست میکشن و میرن ...💔 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
🍂♥️ شهریور چه عاشقانه روزهایش را ورق می زند تا برسد به پاییز مجالی نیست باید رنگ ها را مهمان برگ ها کرد پاییز می آید و باز شهریور می ماند وعاشقانه هایش 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به پاهای خودت موقع راه رفتن نگاه کن.... داٸما یکی جلو هست و یکی عقب... نه جلویی بخاطر جلو بودن مغرور میشه... نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت... چون میدونن شرایطشون داٸم عوض میشه... روز های زندگی ما هم دقیقا همین حالته... دنیا دو روزه... روزی باتو ، روزی علیه تو... روزی که با توهست،مغرور نشو... روزی که علیه تو هست،ناامید نشو... هر دو میگذره ...! @ZendegieMan
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
رمانخون ها زودتر روی رمان بزنید👇👇 📚 📚 📚 📕 📚 📚 📚 📚📚📚📚 📚 📚 📚 📚📚 📚 📚📚📚 📚 شروع پارت گذاری اعتیاد آورترین رمان آنلاین ایتا👆 عقب نمونید از بقیه، زیر ۱۸ سال لطفا نیاد🙈
🌱 وجود داشتن کافی نیست باید به‌این بودن روشنایی‌بخشید...
💗💫دوشنبه تون عـالی 🌸💫امروزتون 💗💫پر از عشق و محبت 🌸💫پر از موفقيت وسرافرازی 💗💫پر از صلح وسازش 🌸💫پر از دوستی ومهربانی 💗💫پراز دلخوشى 🌸💫و پراز خبرهای خوب 💗💫روزتون بی نظیر 🌸💫دلتون گرم به عشق به خــــدا
نهال❤
❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️ قسمت 542 به طرف آبدارچی میرم. _:ببخشید آقا فردا پدرم اومد مژده اومدن منو بهش بدید.
❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ قسمت 543 توی تاکسی مادرم از کارم خیلی ناراحته. _:شانس آوردیم دیررسیدیم وتو نتونستی بااین پسره خداحافظی کنی. وگرنه اگه آقا کورش وسارا میدیدنمون نمیدونم چه بلایی سرمون میومد. _:میدونم مامان از دستم ناراحت شدی ولی دیگه حتی آقا کورش وسارا میدونن پایه واساس عشق منو امیرعلی خیلی محکمه، چه برسه به شما.اینو به خودت بقبولون که من تا آخر عمرم عاشق پسراون عمارت میمونم. _بس کن دیگه نهال. واقعا توقعی ندارم که مامانم یا هرکسه دیگه ای عشق بین منو امیرعلی رودرک کنه. به عمارت میرسیم. وارد عمارت میشویم. سارا وآقا کورش خونه هستندوتوی سالن نشستند. تلویزیون تماشا میکنن پاتریک هم درحال بازی روی مبل ها ست. منو. مادرم سلام میکنیم.. سارا که این روزها دیگر جواب سلاممان را هم نمیدهد. اقاکورش :سلام، اومد؟ مادرم هاج وواج میماند که چه جوابی بدهد. _:نه بابام گفته فردا میاد. آبدارچیش بهمون گفت. حتی منشیشم امروز همه مریضا رو کنسل کرده. نمیدونم چرااومدنش یه روز عقب افتاده.ولی فردا حتما میادو ما بدهیمونو به شما پس میدیم. آقا کورش ازروی تمسخر خنده ای به من میکندو روبه سار میگوید :بگم برامون چایی بیارن؟ سارا :قهوه بهتره. بامادرم وارد آشپزخانه میشویم. مادرم مشغول آشپزی ومن قهوه را دم میکنم. توی دوفنجان میریزم.فنجان ها را در سینی قرار میدهم. سینی به دست به طرف سالن میرم. نزدیک سارا وآقا کورش میشم سینی به دست خم میشم. _:بفرمایید آقا اقا کوروش یک فنجان بر میدارد. سارا همزمان باحرف زدن فنجانش را برمیدارد. سارا:ببین نهال، بابات بیاد ونیادپول مارو میدید و فردا ازاین عمارت انداختیمتون بیرون. میدونی که سارا اینطوری خواسته واز نظرمنم بهتره. منم مثل سارا دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمتون. _:بله خانم. وحیلی قاطعانه میگویم :بابام فردا میادو من پولتون رو میدم. وبرای همیشه ازاینجا میرم. سارا :بابای تو فردا میاد. یجوری بابام، بابام میکنی انگار بابات کیه. نکنه از رئیس رئسای این مملکته که انقدر پزشو میدی. اقا کورش : اگه بابایی هم در کارباشه خیلی از حرفاشون ناراحت میشم. کوچکترین جوابی به تحقیر هاشون نمیدم. به آشپزخانه بر میگردم. روی صندلی مینشینم. نمیخوام امروزمو با حرفای الکی وغصه خوردن خراب کنم. فردا بابا میاد ومن تلافی همه روزهای سختمو در میارم. فردا که بابا بیاد بهش میگم، مادرم توتمام این سالها برای بزرگ کردنم سختی کشید. از ناراحتی قلب مادرم براش میگم. ازاین که مجبورانه پوله عملو از امیرعلی گرفتم. حتی میگم که عاشق پسر عمارتی که توش کار میکردم شدم واقا کورش وساراخ سراین جریان رابطشون خیلی با منو مادرم بد شدو خیلی مارو تحقیر وکوچیک کردن آخر سرم از مون خواستن پولیو که بهمون بخشیده بودن به عنوان بدهی بهشون بر گردونیم. سر ظهر میشودو منو مادرم میز ناهاررا میچینیم. اقاکورش وساراسر میز ناهار مینشینند. مادرم برای هردوشان برنج میکشد. سارا همینکه قاشق اول را در دهان میگزارد، خیلی بی اشتها طوری که از مزه غذا خوشش نیامده شروع به جویدن میکندو بعداز قورت دادن روبه مادرم میگوید :این چه کوفتیه دیگه امروز پختی.اصلا نمک. نداره. مادرم: اقا دیروز بهم. گفتن نمک نریزم توغذا. بجاش نمکدان آوردم سر میز. مادرم نمکدان رااز سر میز برمیداردوبه طرف سارا میگیرد. _:بفرمایید خانم. سارابا تشر به مادرم میگوید :نمیخواددیگه. کی از شرخودتو این دست پختت راحت میشم.... ❤️❤️❤️ همه پارت های فصل اول آماده شده😍دوستانی که میخوان زودتر رمان رو بخونن وارد لینک زیر بشن وی ای پی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4114546821C209335af48 .... 🚫 ✍نویسنده:
"دوسٺٺ دارم"هایے هسٺ🤍 ڪه آدم، در هر فصلے بشنود جوانہ مے زند، قد میڪشد… گل مے دهد!🌸 ابراز علاقہ‌هایے ڪه بوے شڪفٺن مےدهند سرسبزے با خودشان مےآورند و ٺازه‌اٺ میڪنند… میدانے ؟ "ابراز علاقــہ‌اٺ"♥️ از آنها بود... شڪوفه هاے روے ٺنم را میبینے!؟! 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
ٺو خیلے چیزارو نمیدونے؛ ٺو نمیدونے چقدر یواشڪے نگاٺ ڪردم، ٺو نمیدونے چقدر پشٺِ بداخلاقیام قربون صدقہ‌ٺ رفٺم،♥️ ٺو نمیدونے چقدر پیش خودم بہ وجودٺ افٺخار ڪردم، ٺو نمیدونے چقدر وقٺے خواب بودے باهاٺ حرف زدم، ٺو نمیدونے چقدر وقٺے ازم دور بودے از از دسٺ دادنٺ ٺرسیدم، ٺو نمیدونے چقدر دوسٺ داشٺنٺ ٺو قلبم ریشہ ڪرده و هیچ جوره نبودنٺو باور نمیڪنه.. ٺو نمیدونے اصلا من چقدر عاشقٺمᥫ᭡꙰ 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
♥️دارمَٺ دوسٺْ بہ حَدّے ڪہ خدا مےداند..♥️ 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman