#خلاقیت
#کاردستی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2683🔜
بنده امین من
#داستان راه طلایی همین که از حیاط بیرون آمدیم مادرم به نرگس گفت: «یک کار جالب بهت میگم انجام بده!
#داستان
قلب مسجد
با محسن توی کوچهشان قدم میزدیم. هوا کم کم داشت تاریک میشد. به مسجدی نزدیک شدیم.
به محسن گفتم: «همین جا نماز بخونیم؟»
محسن گفت: «نه! این مسجد خیلی کوچیک و قدیمیه! کسی اینجا نمیره. شاید چندتا پیرمرد و پیرزن! بیا بریم مسجد سر خیابون. ببین چه مسجدی! چه گنبد و گلدستهای! خیلی بزرگه!»
گفتم: «فکر نمیکنی این مسجد از ما ناراحت بشه؟»
محسن تعجب کرد:
_ مسجد ناراحت بشه؟ یعنی چی؟ حتماً این آجرها و کاشیها ناراحت میشن!
گفتم: پیامبر خدا میفرماید: «چند چیز توی دنیا غریب است؛ یکی از آنها مسجدی است که در جایی باشد و مردم به او بی توجهی کنند. این مسجد روز قیامت از دست آنهایی که به او بی توجهی می کند شکایت میکند.»
محسن نفس عمیقی کشید:
_ عجب باور کن نمیدونستم!
داخل مسجد رفتیم. حیاط و حوض باصفایی داشت؛ با باغچه ای کوچک و پر از گلهای شمعدانی!
کبوتری سفید لب بام مسجد نشسته بود.
محسن با لبخند نگاهش کرد:
_ فکر کنم داره به ما خوش آمد میگه!
دستش را بالا برد:
_ سلام! کبوتر عزیز من می خوام دوست صمیمی این مسجد بشم!
من هم میخواستم دست هایم را بالا ببرم و به کبوتر سلام کنم که حیوان کی از ترس پرید.
محسن لبخند زد:
_ فکر کردی این کبوتر با هرکسی که از راه برسه دوست میشه! داداش به همین خیال باش!
#قسمتهجدهم
نویسنده سیدمحمدمهاجرانی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2684🔜
11.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹زندگی حضرت #محمد (ص)
قسمت اول
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2685🔜
#سلام_صبح_زیباتون_بخیر ☕️😊
امروز را با خوشے شروع ڪن☺️
مهربان باش و لبخندت را😉
به همه هدیه ڪن ...🌷🍃
خدا عاشق مهربانےست💖
چهارشنبه تون متبرک به نگاه خدا💖
🌸🍃
بنده امین من
#داستان قلب مسجد با محسن توی کوچهشان قدم میزدیم. هوا کم کم داشت تاریک میشد. به مسجدی نزدیک شدیم
#داستان
گل یاسمن
نزدیک ماه رمضان بود. با بچه های کوچه به مسجد محل رفته بودیم و مشغول گردگیری و شستوشو بودیم.
چندتا از بچهها، حیاط و ایوان را آب و جارو میکردند. بعضیها شیشهها را پاک میکردند بعضیها سنگها و کاشیها را با دستمال میکشیدند. من و رضا هم روی فرشها جارو برقی میکشیدیم.
حسابی سرگرم بودیم و گاهگاهی حمید با شوخیهای بانمکش ما را میخنداند.
آقای رحمانی _ امام جماعت مسجد _ داخل مسجد آمد و یکراست به سوی ما آمد.
_ سلام علیکم! خسته نباشید. خدا قوت!
بعد لبخندی زد و گفت: «ببخشید گل یاسمن شاخه ای چند؟»
_ گل یاسمن! گل کجا بود حاجآقا؟
حاج آقا گفت: « پیامبر خدا میفرمایند: کسانی که مسجد را غبار روبی کنند همانهایی هستند که در بهشت گل یاسمن میچینند!»
حمید، دست خالی اش را به طرف حاج آقا برد:
_ بفرمایید این دسته گل تقدیم شما! لطفاً پولش فراموش نشه!
#قسمتنوزدهم
نویسنده سیدمحمدمهاجرانی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2686🔜